یادی از زنده یاد لیلا اسفندیاری در هنرنیوز؛

ماجرای عجیب فتح دومین کوه خشن دنیا

7 مرداد 1392 ساعت 12:44

هیچ کس نمی‌داند چه حسی دارم. این همه قدرت، شکوه و زیبایی را چه کسی می‌تواند وصف کند؟! خدایا شکرت!


به گزارش هنرنیوز،لیلا اسفندیاری متولد۲۷ بهمن ۱۳۴۹ کوهنورد زن ایرانی بود که رکوردهای صعود متعددی را به عنوان نخستین زن کوهنورد ایرانی به نام خود به ثبت رساند. در یکی از شاخص‌ترین صعودهای خود موفق شد به قله دشوار نانگاپاربات صعود کند؛ صعودی که از سوی فدراسیون کوهنوردی ایران هرگز پذیرفته نشد. اما پس از مرگش بار‌ها از این صعود یاد شد. وی همچنین در تلاش برای ثبت رکوردی جدید، قصد صعود به قله کی۲، دشوار‌ترین قله جهان را داشت که به دلیل شرایط نامساعد جوی موفق به این کار نشد. وجه مشخص صعودهای وی به هیمالیا، تأمین هزینه صعود‌ها شخصاً و بدون کمک‌های دولتی بوده‌است تا جایی که به گفته خود برای صعود به قله K۲ مجبور شده‌ است خانه خود را بفروشد. او در آخرین صعود خود در راه بازگشت از صعود موفق قله گاشربروم ۲ به دلیل خستگی و از دست دادن تعادل خود در سقوطی ۳۰۰ متری است در ۳۱ تیر ۱۳۹۰ کشته شد. بنابر وصیت لیلا جسد وی در‌‌ همان محل باقی ماند و در قطعه نام‌آوران بهشت زهرا تهران تندیسی به یاد وی ساخته شد.

نگاه عاشقانه 

مینو ضابطیان (خواهر منصور ضابطیان و یکی از دوستان صمیمی لیلا اسفندیاری) در باره او چنین می‌گوید: «لیلا آدم توانمندی با اراده‌ای آهنین بود. وقتی تصمیم به انجام کاری می‌گرفت حتی در شرایطی که همه تسلیم می‌شوند او ادامه می‌داد. شاید هرکس دیگری جای لیلا بود و دیسک کمرش را عمل کرده بود هرگز تصمیم رفتن به قله ناگاپاربات را نمی‌گرفت اما او نمونه کامل خواستن، توانستن است، را نشان می‌داد. خیلی راحت باید‌ها و نبایدهای را که عرف هستند، می‌شکست تا به هدفش برسد. ورزش مهم‌ترین رکن در زندگی بود. از بسیاری هزینه‌های زندگی می‌زد تا به هدفش یعنی کوه برسد. آدمی که خیلی در قید ظواهر نبود. او یکدست و زلال بود. شادی و ناراحتی‌اش را می‌توانی بفهمی و شاید همه این‌ها به خاطر کوه بود. لیلا و کوه دو دوست جدانشدنی از یکدیگر بودند. اراده، استقامت و بی‌ریایی او همه در اثر دوستی با کوه بود. در واقع او عاشقانه به کوه نگاه می‌کرد و برای رسیدن به آن تا حد مرگ جلو رفت و یکی از آزرو‌هایش این بود که در کوه بمیرد و‌‌ همان جا دفن شود. ارتباط لیلا و کوه در یک کلام ارتباطی عاشقانه بود. روحش شاد و یادش گرامی باد.»

می‌گوید همراه با هم تیمی‌هایش قله «نانگا پاربات» دومین کوه خشن دنیا در پاکستان را فتح کرده‌اند. قله‌ای که در راه فتح آن سامان نعمتی کوهنورد ایرانی جان خود را از دست داد. فدراسیون کوهنوردی پاکستان این فتح را ثبت کرده اما فدراسیون کوهنوردی ایران معتقد است عکس‌های فتح قله جعلی است.
 
شهریور ۸۸ گفت و گویی در منزل شخصی زنده یاد لیلا اسفندیاری با او داشتم. شاید آن زمان آرزوهای بزرگ و کوچک لیلا که با کوه گره خورده بود به هیچکدام از ما دو نفر اجازه نمی داد به مرگ او فکر کنیم. هرچند لیلا با خنده به من گفت دوست دارد روزگاری در کوه آرام بگیرد. متن زیر ماحصل این گفت و گو است.

کتانی قرضی
خیلی از بچه‌هایی که این روز‌ها در کلاس‌های کوهنوردی شرکت می‌کنند کاپشن ولندر و کوله پشتی دیو‌تر دارند اما من کوهنوردی را با یک جفت کفش کتانی قرضی و یک کوله‌پشتی (Lee) آغاز کردم وسایلی که حتا در شهر هم استانداردهای لازم را نداشتند چه برسد در کوه!» 

لیلا اسفندیاری اولین زن در خاورمیانه که فاتح دومین قله خشن دنیا (قله نانگا پاربات) است این جملات را باخنده قابل تاملی بیان می‌کند. خنده‌ای که شاید می‌خواهد چهره‌ای از یک دختر ایرانی را به تصویر بکشد که برای رسیدن به اهدافش راهی به سختی صعود به قله هیمالیا را پیموده و استواری به اندازه آن کوه‌ها داشته است.

قهوه را روی میز می‌گذارد و ادامه می‌دهد: «) رشته کوه مجموعه‌ای از کوه‌ها به هم پیوسته است که... (با صدای بلند جمله‌های کتاب جغرافی را می‌خواندیم و سعی می‌کردیم تصویری از کوه، قله رشته کوه در ذهن مجسم کنیم، چیزهایی که وقتی از نزدیک می‌دیدیم از زمینه تا آسمان با دنیای کتاب جغرافی فرق داشت. نه خوابمان می‌گرفت و نه حوصله‌مان سر می‌رفت همه شادی بود و زیبایی و حس تحریک شده‌ای برای کندو کاو!»

هرسال باید اینجا شمع روشن کنی 

«دلم برات می‌سوزه هرسال باید بیای اینجا شمع روشن کنی» این‌ها حرف‌های ویکتوریا کیانی‌راد چند دقیقه قبل از سقوط در چاه ۱۸ غار «پراو» طولانی‌ترین و سخت‌ترین غار ایران است، غاری که ۲۶ چاه دارد و برای رسیدن به انتهای آن مسیری پلکانی را باید پیمود. یعنی بعد از رسیدن به کف هر چاه مسیری را به طور افقی طی می‌کنی و سپس دوباره را به چاهی دیگر می‌رسی و لیلا اسفندیاری نخستین دختری بود که به انتهای غار دست یافته است.

یکبار سال ۸۱ با یک گروه هفت نفره، سال ۸۳ با یک تیم چهار نفره که خود سرپرست بوده و سال بعد از آن با یک تیم ۱۳ نفره و باز به سرپرستی خودش راهی غار می‌شود. غار پراو در کرمانشاه واقع شده است.

«اولین بار شاید بیشتر یک حس ماجراجویی مرا به انتهای غار سوق می‌داد اما دفعات بعد یک جور حس وابستگی، یک ارتباط عاطفی، غار پراو گویی جزیی از زندگی‌ام شده بود. جایی که دوتن از بهترین دوستانم ویکتوریا کیانی‌راد و امیر احمدی دفن شدند، این غار برای من مثل یک حس خاصه، فقط می‌دانم خیلی دوستش دارم.»

یک سکوت و چشمانی پر از اشک. من به فیلم غار پراو خیره می‌شوم. بی‌اختیار می‌پرسم نمی‌ترسید؟ لیلا در جواب می‌گوید: «نه اینکه نترسم اما شناخت خوبی از آن دارم و می‌دانم چه خطری در مسیر وجود دارد اما وقتی در چاه ۱۶ عمق‌ترین چاه غار (۴۲ متر ارتفاع) با طناب آویزان هستی در حالی که به دیوار چاه نزدیک نیستی و تنها سکوت مطلق، تاریکی و بخار آب نفس‌هایت در هوا می‌پیچد، دیگر ترس معنایی ندارد. یک حس غرور به آدم دست می‌دهد و بی‌اختیار با همه وجود رو به خدا می‌گویی: (هیچ کس نمی‌داند چه حسی دارم. این همه قدرت، شکوه و زیبایی را چه کسی می‌تواند وصف کند؟! خدایا شکرت!) »

ادامه فیلم را نگاه می‌کنم. صدای یکی از غارنوردان در ذهن طنین‌انداز می‌شود: ««پرآو» پلکانی به سوی تاریکی. غار زیبا، مخوف و ترسناک، بارون با آدم بازی می‌کند. نمی‌دانی در ادامه‌اش چه چیز وجود دارد؟!»
در صحنه‌ای از فیلم لیلا را می‌بینی که از باریکه‌ای که فقط جای خزیدن یک نفر است به سختی خود را بالا می‌کشد. با لبخند می‌گوید: «این فیلم برنده فستیوال فیلم‌های مستند ورزشی ایتالیا شد.»

نانگاپاربات «کوه عریان» 

رشته کوه‌های هیمالیا همیشه هیبت، سختی، برف و مه را به یاد انسان می‌آورند و شاید همیشه وسوسه‌ای باشند برای کسانی که کوه‌نورد و عاشقانه با کوه ارتباط دارند. لیلا اسفندیاری نیز از این دسته آدم‌هاست. نانگاپاربات نهمین قله بلند و دومین کوه خشن دنیا بعد از «کی تو» است که هر دو در پاکستان قرار دارند و به کوه عریان معروف است. برای لیلا که کوه زندگی است و قله همیشه آرزو، برای کسی که مرگ آخرین چیزی است که به آن فکر می‌کند و از آن نمی‌ترسد و زندگی اکسیری که آن را خیلی دوست دارد. رشته کوه‌های هیمالیا خواسته و آرزویی بزرگ بود. آنچنان که پس از خواندن کتاب نانگاپاربات و پس از رایزنی با افراد مختلف تصمیم صعود به این قله تمام ذهنش را مشغول می‌کند و تا جایی پیش می‌رود که از شغل مطلوبش استعفا می‌دهد. عملی که از نظر بسیاری ریسک بزرگی محسوب می‌شود. آبان ۸۶ پس از استعفا از کار، تمرینات بدنسازی و رسیدن به قدرت بدنی مناسب را جزو اولین اولویت‌های خود قرار می‌دهد اما در این بین دچار ناراحتی دیسک کمر می‌شود. ضایعه‌ای که در ‌‌نهایت منجر به سپردن خود به تیغ جراجی می‌شود و از شش ماه زمان مقرر برای تمرین چهارماه را از دست می‌دهد. 


او می‌گوید: «ناامیدانه به تمریناتم ادامه می‌دادم، تصمیم گرفتم برای جبران زمان از دست رفته با مربی تمرین کنم و این کار را زیر نظر بیتا سبزی مربی بدنساز فدراسیون هندبال شروع کردم. در این بین کامران کاویان- مدیر عامل شرکت «نارون آرا» - که خود یک کوهنورد بود اسپانسر این برنامه شد و از آنجا که فردی دوستدار طبیعت بود از ما خواست تا وقتی برفراز قله رسیدیم پرچمی با شعار «حفاظت رود کارون مسولیت همه ما» را با خود ببریم. از آن سو گروهی از دوستان که قرار بود برنامه دیگری را در ند «بروپیک» انجام دهند به دلیل مشکلات مالی در اسفند ۸۶ انصراف داده و در اردیبهشت ۸۷ برای شرکت در برنامه ما اعلام آمادگی کردند ومن به عنوان سرپرست به همراه کاظم فریدیان، سهند عقدایی، حسین ابوالحسنی، امیر حسین پرتویی نیا، محمد نوروزی و مرحوم سامان نعمتی بالاخره جمعه ۲۴ خرداد ۷۸ ایران را به مقصد پاکستان ترک کردیم.»

آن‌ها روز سی و چهارم برنامه بیست و هفت تیر ۸۷ را از ساعت ۱۲ شب شروع کردند. اسفندیاری در این‌باره توضیح می‌دهد: «امید داشتیم قبل از پایان روز به قله صعود کنیم. برف همچنان می‌بارید، ساعت چهار بعداز ظهر صدای فریاد سهند را شنیدم که می‌گفت کاظم به قله رسیده است. انرژی مضاعفی گرفتم و سرعتم را بیشتر کردم اما فقط مدت کوتاهی با آن سرعت دوام آوردم. به سختی بالا می‌رفتیم. قدم‌های آخر بود. بغضی سنگین گلویم را گرفته بود. سایه‌ای در میان برف دیدم، سهند بود و به ما تبریک می‌گفت. بغضم ترکید، گریه می‌کردم و به او تبریک می‌گفتم.»

همه دنیا جمع شده بودند 

« دنیایی حرف داشتم تا برفراز قله آن‌ها را بازگو کنم. می‌خواستم از تمامی کسانی که در آن مدت به من کمک کرده بودند، یاد کنم. از تمام زنان و مردان باشگاه دماوند و از تمام زنان ایران زمین اما فرصت این کار را نداشتم و فقط توانستم صعودم را به زنان ایران تقدیم کنم. در ارتفاع ۸۱۲۶ متری زمین بودم و احساس می‌کردم از بسیاری انسان‌ها به خدا نزدیک‌تر شده‌ام. آری، گویی همه دنیا و کاینات جمع شده بودند تا من به قله برسم. با تمام وجود از آن‌ها سپاسگزار بودم»

آقای پوتین خواهش می‌کنم

سال ۸۶ تصمیم می‌گیرد با غار نوردان روسی «ورونیا» عمیق‌ترین غار دنیا را غارنوردی کند. همچنین با رفتن به غار «ایلوسیا» شاهد وصل شدن یک غار به غار دیگر با کمک نیروی عقل و دستان انسان باشد اما «ورونیا» در آبخازیا (بین گرجستان و روسیه) قرار دارد و پلیس روسیه آن‌ها را از رفتن باز می‌دارد و تلاش‌ها همه بی‌فایده می‌ماند. سه نفر ایرانی دو روز در کشتی مانده و حق خروجی نداشتند تا بالاخره کشتی بعد از دو روز راهی ترکیه می‌شود و از آنجا به ایران باز می‌گردند. 

لیلا می‌گوید: «تمام دو روزی را که در کشتی زندانی بودیم (چون حق خروج نداشتیم) گریه می‌کردم و دلم خواست به پوتین التماس کنم و بگویم: «خواهش می‌کنم مرا از دیدن این دو غار محروم نکن» اما صد افسوس که نتوانستم به این غار‌ها بروم، در باز گشت دوستان به من لقب «عروس سیاه پوش ورونیا» را داده بودند.»

فدراسیون پاکستان، بله

سامان نعمتی کسی است که در این صعود به قله نمی‌رسد و در دل کوه نانگاپاربات با خنده‌های بلند و لهجه شیرینش برای همیشه می‌خوابد. دوستی که بعد از این روزهای طاقت فرسا شادی فتح را به لبخندی غم‌آلود روی لب‌های هم تیمی‌هایش تبدیل می‌کند.
در بازگشت با وجود اینکه الپاین کلاپ (فدراسیون کوهنوردی پاکستان) جایی که تمام فاتحان قله‌های سخت پاکستان از تمام کشور‌ها از آن گواهی صعود دریافت می‌کنند گواهی صعود تیم ایرانی را صادر می‌کند اما فدراسیون کوهنوردی ایران این صعود را تایید نمی‌کند و مدعی می‌شود که صعودی صورت نگرفته و عکس‌ها جعلی است.

فدراسیون ایران، نه

اسفندیاری در این باره می‌گوید: «به دادخواهی نزد خانم طیب‌زاده، مشاور امور زنان در ریاست جمهوری اسلامی رفتم. کمترین توقع من حمایت معنوی بود و اینکه مدالم را به من بدهند اما جوابی نشنیدم. بعد نزد خانم فائزه هاشمی رفتم ایشان توجه بیشتری کرده و مدارک و گزارشاتم را دریافت کردند و در ‌‌نهایت بعد از استعلام از فدراسیون ظاهراً نتوانستند برایم کاری انجام دهند اما ما ادامه می‌دهیم شاید جایی دیگر و مرجعی دیگر.

عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

لیلا در آن روز‌ها ( شهریور 88) می‌گفت که ادامه می‌دهد هرچند اگر به خاطر تصادف نتوانسته بود برنامه قله «لیلا پیک» پاکستان را در خرداد ماه فتح کند اما ایمان داشت در آینده اسپانسری پیدا شود و بتواند به غار «جیتا» در لبنان و قله « آناپورنا » سومین قله سخت دنیا در نپال صعود کند. آن قدر مصمم بود که می‌گفت: «اگر اسپانسر پیدا نشود خانه‌ام را برای برنامه‌هایش خواهد فروخت!» 

او درسال 88 پیمایش غارهای جیتا، سینک هول بلا و آلبرت در لبنان و سرپرستی برنامه اکتشاف غارهای میدان پرآو و اکتشاف غار میراث و شرکت در برنامه بین‌المللی اکتشاف غارهای مگالایای هند به عنوان نماینده ایران را در کارنامه دارد. سال ۸۹ در برنامه‌های اکتشافی غارهای انگرمینوسپیدان و غار جهان بین شرکت می‌کند و برای صعود قله کی ۲ دشوارترین کوه جهان و صعود تا ارتفاع ۷۵۶۵ متری تلاش می‌کند. 

لیلا سرانجام در راه بازگشت از صعود قله گاشربروم ۲ به ارتفاع ۸۰۳۵ متر جان به جان افرین تسلیم کرد.
 
روحش شاد و یادش گرامی باد! 

مریم اطیابی


کد خبر: 61664

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcc0eqe.2bqse8laa2.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com