سه شنبه‌های شعر هنرنیوز؛/۶/

چرا رفتی چرا من بی قرارم

28 مرداد 1393 ساعت 12:08

و این سه شنبه شعر ، سه شنبه بدرود زنی است که دریچه نفسش از آفتاب وام و در خانه شعر آرام گرفت. «ستاره دیده فروبست و آرمید بیا، شراب نور به رگ های شب دوید بیا» سیمین بهبهانی


دو شعر از زنده یاد سیمین بهبهانی 



(1)
چرا رفتی چرا من بی قرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
نگفتی ماه تاب امشب چه زیباست
ندیدی جانم از غم نا شکیباست
چرا رفتی چرا من بی قرارم
به سر سودای آغوش تو دارم


خیالت گرچه عمری یار من بود
امیدت گرچه در پندار من بود
بیا امشب شرابی دیگرم ده
ز مینای حقیقت ساغرم ده
چرا رفتی چرا من بی قرارم
به سر سودای آغوش تو دارم

چرا رفتی چرا من بی قرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
نگفتی ماه تاب امشب چه زیباست
ندیدی جانم از غم نا شکیباست
چرا رفتی چرا من قرارم
به سر سودای آغوش تو دارم

دل دیوانه را دیوانه تر کن
مرا از هردو عالم بی خبر کن
بیا امشب شرابی دیگرم ده
ز مینای حقیقت ساغرم ده
ز مینای حقیقت ساغرم ده

چرا رفتی چرا من بی قرارم
به سر سودای آغوش تو دارم… 

(2)
بگذار که درحسرت دیدار بمیرم
درحسرت دیدار تو بگذار بمیرم
دشوار بود مردن و روی تو ندیدن
بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم
بگذار که چون ناله ی مرغان شباهنگ
در وحشت و اندوه شب تار بمیرم
بگذارکه چون شمع کنم پیکر خود آب
در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم
می میرم از این درد که جان دگرم نیست
تا از غم عشق تو دگر بار بمیرم
تا بوده ام، ای دوست، وفادار تو بودم
بگذار بدانگونه وفادار.... بمیرم .....


 یک شعر از می‌سم سراج 



تو معنی واژه ی «سیب» را می دانی؟
وقتی که می افتد از دست حوا
روی ریل حساب سوپرمارکت
قیمت اش می شود دانه ای یک یورو
وقتی مجسمه ی زئوس
خیره می ماند به موهای سیاه اصل آسیایی ات

تو بمب را میفهمی
بمب اتم را که در سر من منفجر می شود
و ناگهان صحنه پائوز می شود
برمیگردد به عقب
غنی می شود اورانیوم !

تو می دانی وقتی سر کلاس
شاگرد اول باشی و جهان ت سوم
غیبت موجه است ؟

اینجا برف هم موضعی می شود گاهی
فقط می بارد روی ریل قطار
آن هم از جایی که می پیچد به سمت فرودگاه و
تو نمی پیچی

می دانی که«دوستت دارم»
چند حرف بیشتر دارد نسبت به Ti amo* ؟

*Ti amo به معنای دوستت دادم در زبان ایتالیایی 



دو شعر از علیرضا سمیعی 


 
(۱)
چون کار دلم ز زلف او ماند گره
بر هر رگ جان صد آرزو ماند گره
امید ز گریه بود افسوس افسوس
کان هم شب وصل در گلو ماند گره
 
رودکی
به زیبایی رحم کن
وقتی که آینه با سئوال چشم هات
شکست می خورد
من تمدنی آواره در اثرت بودم
چون آوازی افتاده از دهان ات
از رودکی به فارسی روشن گریسته ام
با دو گیسی که خاکسترم خواست در باد هلهله هستم حالا
این دو بومی ِچرخ زن گرد آتشی که من ام
این دو ساحر ورد خوان پای ناله ای که من ام
این دو را برای شبی لااقل
آرام کن.
 
(۲)
چند سراب آورد چشم بیابانی ام
این که نمی دانم ات این که نمی دانی ام
گرد به دنبال تو می دود آواز من
گشته غباری به راه گوشه ویرانی ام
می رود از دست و باز زخم نهان می زند
آهوی کوهی من راهزن جانی ام
هر طرف افتاده ام در طلب قهر تو
خار و خس و هیمه ام بلکه بسوزانی ام
ریگ به زاری شکست بس که به پایم نشست
کالبدم آه شد چند نمی خوانی ام


کد خبر: 74366

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcfvmde.w6djvagiiw.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com