جغرافیای قلبهایی به وسعت دریا
نگاهی بر کتاب «سایه های سرگردان گروک»؛
جغرافیای قلبهایی به وسعت دریا
در رهگذر باد، آنجا که سایه‌ها را نیز مجال ماندن نیست و آفتاب دوست دارد در کرانه‌های دور به دریا بپیوندد، داستان سرگردانی آدم‌ها اتفاق می‌افتد و با شهرهای ذهن مخاطب همسایه می‌شود.
 
تاريخ : شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۰۰:۳۹
«سایه‌های سرگردان گروک»، عنوان نخستین اثر صفا ایران‌پور است که روایت دور و نزدیک آدم‌هایی است که در یک جغرافیای مشترک، زندگی می‌کنند. «غرق شدگانی میان دریایی پر از سنگ و خاک، استخوان‌هایی به جا مانده از گذشته‌ها. بدن‌هایی کرم خورده یا تنی که هنوز اشک‌های نزدیکانش خشک نشده. همه و همه کنار هم! به ردیف. زیر سنگ قبرهایی گاه با یک بند انگشت خاک و دیگری که تازه با گلاب شسته شده. زمینی بایر و خشک به وسعت آنچه چشم کار می‌کند. درختانی تک افتاده و تنک که گویی هم‌نفس بودن با مردگان پوکشان کرده. ریشه در خاکی که آبش، قطره‌های شور چشمان مردم است. میوه‌اش خرمایی که خیرات می‌کنند و آفت آن دشنام و نفرین‌هایی که از دل سنگدلان که نثار قبر مردگان می‌شد. سکوتی وهم‌انگیز. ترسناک‌تر از خود مرگ. سکوت شب گورستان گروک. هیچ چیز به قدر این سکوت، ترس بر دل اهالی روستا نمی‌انداخت. افسانه‌هایی که دهان به دهان می‌چرخید. میان گورها تاب می‌خورد و رنگ حقیقت می‌گرفت. زمانی که رهگذری راه گم کرده باشد و با شبگردی برای زیارت قبور آمده باشد. آن وقت بود که همان افسانه‌ها، پرسه زنان وبال گردنش می‌شدند و تا مدت‌ها او دیگر خودش نبود!»
داستان این کتاب با گروک پیوند دارد و در این منطقه اتفاق می‌افتد. نخستین توصیف نویسنده از این محیط جغرافیایی عبارت است از «قصه‌ای که غروب آغاز شد و آفتاب نزده پایان یافت. شبی مانند تمام شب‌های گروک با بادی مرطوب و بوی نم که از دریا می‌آمد و پخش روستا می‌شد.» (ص۵،سایه‌های سرگردان گروک)
«گروک» روستایی از توابع بخش بیابان شهرستان میناب در استان هرمزگان ایران است؛ از زیبایی‌های این منطقه کوه سپتی است که هنگام غروب، روز‌های بارانی و در فصل بهار شکل و شمایل خاصی دارد. این روستا که از توابع دهستان سیریک در استان هرمزگان است بر‌اساس قانون مصوب سال ۱۳۸۹ وزارت کشور، به شهر تبدیل و به عنوان شهر «گروک» شناخته و ثبت شده است. در حال حاضر با توجه به کاهش منابع آب‌های زیرزمینی و همچنین کاهش نزولات جوی، شهرهای بیکا، زیارتعلی، فارغان، بستک و جناح، سردشت و گوهران، هشت‌بندی و گروک در آستانه بحران کم آبی قرار دارند.این کتاب که قصه شورآفرین مردها و زنهای این دیارست و از ناگفته‌های همه شخصیت‌ها در پستی بلندی‌های زندگی حکایت دارد در اشاره‌ای کوتاه به میناب می‌رسد،«او مانده بود و خانه پدری‌اش. مادرش هم مانده بود با چشمانی که دیگر سو نداشت و نمی‌توانست بوریا ببافد.سبد، قندان یا زیلویی که پنج‌شنبه‌ها به میناب ببرد و آن را با قند و چای یا هرچیز دیگری معاوضه کند.» (ص۶، سایه‌های سرگردان گروک)
میناب محدوده زیستی واقع در فلاتی کوچک است؛ جلگه میناب بیش از صد هزار سال قدمت دارد اما بنیان شهر میناب را به زمان ساسانیان نسبت می‌دهند؛ با این حال بعضی از اسناد تاریخی موجود نشان می‌دهد این شهرستان از قدمتی بیش از ۲۵۰۰ سال برخوردار است که بدین منظور می‌توان به سفر نامه نئارخوس (نئارکوس) سردار اسکندر مقدونی مراجعه کرد. این احتمال نیز وجود دارد که این شهر در زمان ساسانیان به آبادانی و رونق رسیده‌باشد.از میناب با نام‌های مینو، مینا، هرمز،‌هارموز، آنامیس و توسط نئارخوس دریانورد مقدونی در سفر نامه‌اش با عنوان‌هارموز یا آرموز نام برده شده‌است.
به نظر برخی تاریخ‌دانان وجه تسمیه میناب، آب فراوان و رودخانه پر آب با آب شیرین آن بوده ‌است. قدیمی‌ترین نامی که در کتب تاریخی و در زمان هخامنشی از میناب برده شده شهر اورگانا بوده ‌است. میناب سال ۱۳۱۰ خورشیدی در تقسیمات کشوری به شهر تبدیل شد و سال ۱۳۳ به شهرستان ارتقاء یافت در گوشه خاوری شهر باز مانده است و به این دژ «هزاره» هم می‌گویند. از بازمانده‌های تاریخی این شهر، دژ میناب است‌ که شهر میناب بر دامنه آن بنا شده است. این دژ تا اواخر دوران قاجاریه، مرکز حکومت بوده و اکنون خرابه‌ای بیش نیست.از مکان‌های دیدنی شهر میناب می‌توان به قلعه بی‌بی مینو، سد استقلال، پل میناب، بندر کوهستک، گلپنگ میناب، هزار و یک شب، سفره‌خانه سنتی دنج، خور تیاب، مکان تفریحی بابا حاجی واقع در محله شیخ‌آباد، خور آذینی (حفاظت شده)، بارگاه میرعمر و باغ‌های راونگ، بام میناب، امامزاده شاه مرعش برادر امام رضا (ع) واقع در روستای چلوگاومیشی، قلعه‌های به جای مانده از دوره‌های تاریخی و افسانه‌ای پیش از میلاد و پنج‌شنبه بازار تاریخی و معروف میناب اشاره کرد.همه چیز در داستان، بر معیشت مردمان این دیار بر‌آستان دریا می‌گذرد. نویسنده در این گذران، توصیفی از چشم انداز گروک در دل سیریک می‌دهد،«حالا هم کرانه گروك! کرانه‌ای دور، دورتر از آنی که چشمی بخواهد آن را دریابد و تفسیرش کند. از جایی که ذهن انسان شهری باز می‌ماند و توش و توانی برای در آغوش کشیدنش در خود نمی‌بیند.به تبعیدگاه می‌مانست.گو اینکه در خاطره پیران کمر خمیده آنجا، مردانی دور از شهر و ولایت خویش، در‌آمد و شد بودند. خط ساحلی بلند که انتهایش به بندر سیریک می‌رسید با آفتابی کمر ایستاده که ماسه‌های ساحل را تفدیده می‌کرد.» (ص۱۰ و ۱۱،سایه‌های سرگردان گروک)
سیریک در کرانه دریای عمان قرار دارد. این شهر بندری به دو بخش تقسیم می‌شود كه شامل بخش مرکزی و بمانی و همچنین سه شهر سیریک گروگ و کوهستک است. این شهرستان از شمال به میناب و از جنوب به جاسک متصل می‌شود. شهرستان سیریک از مناطق بکر گردشگری در استان هرمزگان است. مناطق گردشگری سیریک شامل تالاب بین‌المللی آذینی با پوشش چندل و حرا، بازارچه میشی، ساحل شهر سیریک، ساحل کوهستک، قلعه عشاق، باغ‌های مهمانی و نخلستان‌های زیبای روستای دودر و اسکله‌های صیادی است.
داستانی چنین، که حکایت عشق‌ها و اندوه‌های بومیان یک منطقه است اگرچه موضوعی تازه نیست اما نویسنده توانسته است به بهترین نحو ممکن آن را در فراز و نشیب داستان خود بپروراند و از بطن موضوع بهترین گونه روایت را ارایه دهد. داستان تلاش‌های بی‌وقفه جهانگیر برای سامان دادن به زندگی که هرلحظه ممکن است به خاطر بدهکاری چوب حراج بخورد و همسری که در فشار طلبکار فاسد، ناگهان دچار خودسوزی می‌شود.ایران پور بهترین توصیف‌ها را برای لحظه لحظه اثرش انتخاب کرده و قلمی را كه در آن خلاقیت‌های فراوانی وجود دارد در این اثر به خوبی نشان داده است. برای نمونه، ماتم فضای گروک را در غم مرگ رقیه همسر جهانگیر چنین آورده است، «غروبی غمزده.روستایی در دل ماتم فرورفته. با کوچه پس کوچه‌هایی که پرنده سیاه مرگ در آن بال می‌گشود. مردمی آشفته، مانده، حیرت زده از زبانه‌های آتشی که خانه جهانگیر را به پشته خاکستری بدل ساخت.خاکسترهای ناامیدی سوار باد، پیچ می‌خورد و در پشت بام‌های خانه‌ها می‌نشست و فریاد می‌کشید که عزای جهانگیر حقیقت است.» (ص۵۰،سایه‌های سرگردان گروک)
روایت داستان حتی آنجا که به اصالت رقیه و پدرش حاج مسلم از شیراز برمی‌گردد نیز به ظرافت و عینیت است.اشارتی به شیراز آغازین سال‌های معاصر با باغ‌های نارنجی که از قضا یکی باغ نارنج حاج فتاح است.توصیف حجره حاج مسلم در بازار شیراز و واقعه‌ای که بر سر او و دخترش می‌رود و سرانجام آنها را به روستای حاجی آباد و سپس گروک می‌کشاند.
حاجی‌آباد در جنوب غربی فارس و در دامنه ارتفاعات کوه مور تاخی در انتهای رشته کوه زاگرس درجنوب شرقی استان فارس واقع شده است و در مسیر راه شیراز به بندرعباس قرار دارد.
«شرزه باران امان مردم را بریده بود. راه بر راهور می‌برید و او را به زیر سایه‌بانی فراری می‌داد.صدای رعد پخش فضا می‌شد و در یک نفس با صدایی مهیب چشم‌ها را وا می‌درانید. عمر باران‌های گروک کوتاه بود اما در همان دم زمین و آسمان را می‌شست. کسی یا چیزی از چنگالش نمی‌گریخت.پهن زمین بود پهن بام‌ها. صخره‌های ساحل شسته و سرد.» (ص۹۲،سایه‌های سرگردان گروک). توصیفاتی از این دست، گویای وضعیت آب و هوایی منطقه‌اند که اگرچه در دل داستان و با موقعیت‌های آن مناسبت دارد اما نگاهی عمیق تر و واضح تر از گوشه گوشه این رمان بلند به مخاطب می‌دهد. تا به‌آنجا که نویسنده حتی نمود مساله آب به عنوان عنصر حیاتی در این منطقه را پس از توصیفات زیبایی بیکران دریا در جایی از داستان می‌آورد و قنات‌های دور و اطراف گروک را تصویر می‌کند؛ «‌جست‌وجوی مردم برای زنده ماندن. کاویدن دل زمین برای جرعه‌ای آب! قنات. قناتی به جا مانده از گذشته‌ها. قناتی خشک شده که سال‌ها بود لبی را‌ تر نکرده!ظلمات به قدر قامت پنج مرد رشید در دل زمین فرو رفته بود و از انتهایش ناله‌ای که به آسمان می‌رفت.» (ص۱۳۹،سایه‌های سرگردان گروک) و سرانجام پیوند زیبایی از مرگ و زندگی با جغرافیای زیستی این منطقه به مخاطب پیشکش می‌کند که آن مرگ اسماعیل جوان در عمق قناتی است که قرار است جان دهنده باشد و نه جانکاه.
در حال حاضر بندرعباس، بندرخمیر، رویدر، جاسک، سیریک و قلعه قاضی، گرفتار بحران کم آبی هستند که شاید یکی از مهم‌ترین دلایل آن از بین رفتن بخش گسترده‌ای از قنات‌های این منطقه به دلیل عدم مرمت آنهاست و نیز خشک شدن برخی از آبراهه‌های سطحی. کاریز، قنات یا کهریز به مجرای تونلی شکلی که در زیر زمین کنده شده تا آب در آن جریان یابد، می‌گویند. این مجرا که در عمق زمین برای ارتباط دادن رشته چاه‌هایی که از«مادر چاه»سرچشمه می‌گیرد به منظور هدایت آب و مدیریت آب برای کشاورزی و سایر مصارف به کار گرفته می‌شود. این کانال ممکن است تا رسیدن به سطح زمین هزارها متر طول داشته باشند و سرانجام آب این کاریزها روی سطح زمین می‌آیند که به این محل دهانه کاریز، سر قنات یا مظهر می‌گویند. قدیمی‌ترین قنات ایران در منطقه گناباد در جنوب خراسان رضوی است.
«سایه‌های سرگردان گروک» به لحاظ پرداخت داستانی، از ساختاری مناسب و روایتی اصولی بهره‌مند است. در این اثر شکل زبان، فخیم و صحیح است و مخاطب امروز با زبانی یکدست و هموار، مواجه است که از آغاز تا پایان داستان، یاور اوست.صفا ایران پور در این اثر همچنین کوشیده است از گویش بومی مردم منطقه در شکل دستوری زبان فارسی، بهره جوید تا جامه مناسبی را بر کلام و عبارات داستانش بپوشاند و شاید به همین دلیل است که مخاطب با دیالوگ شخصیت‌های داستان بیگانه نیست و ضمن اینکه تصویر زبانی گویش منطقه در بطن اثر جاری است، شکل صحیحی از همپوشانی زبان فارسی را در فولكلور گروک به مخاطب ارایه می‌دهد که سرانجام شناخت مخاطب را از این دیار افزایش داده است و داستان را در جعبه کاملی از عناصری چون موقعیت جغرافیایی و زیستی فراروی خواننده می‌گذارد.این اثر همچنین بیانگر پیوندهای قومیت در کناری از ایران است که با فرهنگ بومی درهم آمیخته و تلفیقی از محیط جغرافیایی، ساختار معیشتی و گونه فرهنگی را در ابعادی از ساختار مردم‌شناسی بررسی می‌کند که نشان از پژوهش نویسنده برای هرچه بهتر شدن اثرش در یک نگاه محققانه دارد.«سایه‌های سرگردان گروک» نوشته صفا ایران‌پور در سال ۱۳۹۳ توسط انتشارات ادریس منتشر و در بیست و هشتمین نمایشگاه کتاب تهران از پرفروش‌ترین کتاب‌های این ناشر شناخته شده است.
کد خبر: 82416
Share/Save/Bookmark