موضع گیری تند فرزند نیما یوشیج علیه دکتر شفیعی کدکنی
موضع گیری تند فرزند نیما یوشیج علیه دکتر شفیعی کدکنی
شراگیم یوشیج فرزند نیما یوشیج علیه دکتر شفیعی کدکنی و حرف‌های اخیرش در صفحه فیس بوک خود موضع‌گیری تندی کرد.
 
تاريخ : شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۳۴
محمدرضا شفیعی کدکنی در مقدمه یک کتاب توضیحاتی می‌دهد که باعث موضع‌گیری فرزند نیما علیه او شده است. دکتر کدکنی در مقدمه کتاب «گزیده اشعار پرویز ناتل خانلری» که به تازگی از سوی نشر مروارید منتشر و روانه بازار نشر شده می‌گوید: نیما با یادداشت‌های روزانه‌اش به ما ثابت کرده که در رعایت «حق و حقیقت» چندان هم «عادل و معصوم» نبوده و برخی اشعارش را پس از خوانش اشعار ناتل خانلری سروده است.
بخشی از این مقدمه نسبتاً بلند را که به این موضوع اختصاص یافته در ادامه می‌خوانیم:
خانلری را در کنار نیما و گلچین گیلانی باید از نخستین شاعرانی به شمار آورد که مفهوم تجدد در شعر را عملا ادراک کردند و برای به سامان رساندن آن کوشیدند. راستی در برابر حجم انبوه حرف‌هایی که در برابر نیما زده شده‌است و عوامل سیاسی و شخصی را بعدها باید از حق آن بزرگ جدا کرد. برای خانلری هیچ حقی نباید قائل شد؟ هیچ عاقل نپسندد که چنین داوریی داشته باشیم.
حق این است که خانلری با نمونه‌هایی از شعر نو، که از ۱۳۱۶ (شعر ماه در مرداب) و حتی پیش از آن در ۱۳۱۲ (شعر ستاره صبح) عرضه کرد و نیما، در ارزش احساسات آن شعر را در میان تجربه‌های نو معاصران، دلچسب و حساس خواند، یکی از پیشاهنگان این تحول بوده است و در سال‌های بعد از شهریور ۱۳۲۰ با انتشار نمونه‌های معتدلی از شعر غنایی نو، ذهن‌ها را با ضرورت تجدد در شعر آشنا کرد و حق این است که جمعی از جوانان مایه‌ور آن سالها از طریق خانلری به صورت تجدد در شعر فارسی پی بردند و حق این است که آثار آن روز تولّلی و نادرپور و سایه و مشیری و جمع کثیری از جوانان نوجوی آن سال‌ها، بیش از آنکه متاثر از نیما یوشیج، باشد متاثر از نمونه های شعری خانلری و آراء انتقادی او بوده است.
اینها به هیچ روی از مقام شامخ نیما در پیشاهنگی تجدد شعری زبان فارسی نمی‌کاهد. اگر به جُنگی که پرویز داریوش از شعر نو فارسی در ۱۳۲۵ و با عنوان «نمونه‌های شعر نو» انتخاب و منتشر کرده است نگاه کنیم، می بینیم که سهم خانلری در این تجدد، سهم قابل ملاحظه ای است، حتی به لحاظ ارائه نمونه ها، سهم او از همه شاعران آن کتاب بیش تر است.
من تصور نمی‌کنم که داریوش در آن انتخاب پارتی بازی کرده باشد که از خانلری سه شعر بگذارد و از نیما یوشیج یکی. این فقط نشانه آن است که در نظر جوان شعردوستی مثل داریوش که با شعر فرنگی هم بیش و کم آشنایی داشته است، خانلری نسبت به دیگران چنین موقعیتی داشته است. قدری شجاعت لازم دارد و اندکی هم احتیاط که کسی امروز بگوید و از غوغای «عوام روشنفکر» نترسد که شاید بشود تاثیر اندکی از بعضی شعرهای خانلری را بر بعضی از شعرهای نیما، در سال های بعد از شهریور ۱۳۲۰، دید.
کفری صریح چنین که من گفتم کسی نگفته است
ظاهرا در تاریخ ادب فارسی، کفری صریح چنین که من گفتم کسی نگفته است و چنین خرق اجتماعی، در حدّ جنون، هیچکس مرتکب نشده است که دست کم، در یکی دو شعر، نیما را متاثر از خانلری بداند ولی برای من- با همه ارادتی که به نیما دارم و با همه ستایشی که نسبت به عظمت او همیشه نشان داده ام- یک مسئله همیشه جای بحث بوده است و من از مطرح کردن آن هیچ پرهیز و پروایی ندارم تا نسل های آینده درباره آن به شیوه های علمی تحقیق کنند؛ آینده مطالعات ادبی و علوم انسانی از کشف این گونه حقیقت ها عاجز نخواهد بود.
آن کفر بزرگ و آن ذنب لایُغفَر این است که «در مورد آثار نیما یوشیج» چه نظم او و چه نثر او، ملاک اعتبار «تاریخ نشر» آن‌هاست و نه تاریخی که در پای آنها نهاده شده است». نیما با نامه ها و یادداشت های روزانه اش به ما ثابت کرده است که با همه مقام شامخ هنری اش، در رعایت «حق و حقیقت» چندان هم «عادل و معصوم» نبوده است و بعضا از تهمت زدن به دیگران، گویا در لحظه های خشم و کین، پروا و پرهیز نداشته است. به همین دلیل تاریخ آن نامه ها و تاریخ آن شعرها، فقط در حدّ زمان انتشارشان اعتبار دارد و لاغیر.
من جستجویی در مطبوعات آن سالها ندارم ولی تصور میکنم که نیما یوشیج شعر «با غروبش» را پس از خواندن شعر خانلری در سخن، شماره ۱۱ و ۱۲، به تاریخ مرداد ۱۳۲۳ سروده است و تاریخ قدیمی تری- فروردین ۱۳۲۳- زیر شعر گذاشته است و تا آنجا که می دانم تاریخ نشر آن شعر نیما سالها بعد از نشر شعر خانلری بوده است.
چقدر «بت تراشی» در این مملکت رواج دارد!؟
واقعا چه قدر «بُت تراشی» و «بُت پرستی» در این مملکت رواج دارد که آدم از طرح کردن چنین مطلب ساده‌ای، آن هم در حد یک پرسش و احتمال باید چندین بار استغفار کند که معجزه امام زاده نیما یوشیج زبان او را لال نکند!
من می‌گویم نیما بزرگترین پیشاهنگ شعر فارسی و اگر شما لازم می‌دانید و ضروری می‌دانید مقام‌های بالاتر و بالاتری هم برای او قائل می‌شوم مثلا بزرگترین نوآور مشرق زمین، بیش‌تر از این هم لازم است که بنده پیشاپیش اعتراف کنم؟ بعد از این اعتراف باز بنده حرف خودم را تکرار می‌کنم که در مورد آثار نیما یوشیج ملاک اعتبار، «تاریخ نشر» آنهاست و نه «تاریخ نوشته شده در زیر» آن‌ها.
احتمال این که نیما بعد از شهریور ۱۳۲۰ از کارهای خام و پخته شاگردانش مایه‌هایی گرفته باشد و تاریخ بعضی شعرها را به قبل از شهریور یا سال‌هایی قبل از تاریخ آن شعرها بُرده باشد، هست. روان شناسی پنهان در یادداشت های روزانه نیما چنین کاری را متاسفانه، متاسفانه متاسفانه تایید می‌کند.
با توجه به این پیشنهاد یا پرسش یا شبهه یا هر چه اسمش را می خواهید بگذارید، من می خواهم بگویم که احتمالا نیما یوشیج شعر «با غروبش» را بعد از خواندن شعر خانلری سروده است؛ چنان که تردیدی ندارم که «حرف‌های همسایه» را –با هر تاریخی که در زیر آن‌ها نهاده- به تاثیر از «چند نامه به شاعری جوان» ریلکه و ترجمه خانلری که در ۱۳۲۰، انتشار یافته نوشته است؛ البته بنده غافل از این نیستم که نیما هم زبان فرانسه تا حدی می دانسته و ممکن است نامه‌های ریلکه را در زبان فارسی خوانده باشد و بگذارید این کفر دیگر را همین جا بگویم که به نظر من بخش های اصلی و محوری «ارزش احساسات» هم ترجمه آزاد و «بفهمی نفهمی» از یک کتاب فرانسوی است که مطالبی از کتابی نظیر دایره المعارف اسلام (چاپ اول)، درباره شعر معاصر ترک و عرب بر آن افزوده شده است.


پشم کلاهتان ریخته حرف تکراری می‌زنید! حسادت نکنید و نرنجید
جناب استاد و پرفسور حکیم محمدرضا خان شفیعی کدکنی، غم دنیا را به دل پردردتان راه ندهید می‌دانم مصیبت بزرگی ست اما تا بوده چنین بوده اگر پشم پلی کلاهتان ریخته و در انبوه دوستداران نیمای بزرگ اعتنائی به شما و حرف‌های صد بار تکراریتان نیست، حسادت نکنید و نرنجید و لااقل حرفی بزنید که بگنجد حکایت کسی ست که بر کول سعدی سوار بود و در انظار نیز جار می زد خانلری با اینکه پسر خاله نیما بود و بسیار هم مورد لطف نیما و سال ها در زیر سایه و حمایت مالی و معنوی نیمای بزرگ زندگی می کرد، اما به ذات مادریش نمکدان را شکست و بار ها با همدستان فرومایه اش در مجله ي من دراوردی سخن به استاد خود حمله ور شد در شب شعر برق را قطع کردند و همدستانش مهدی شیرازی و سهیلی و ... به توطئه و چاپ اراجیف در روزنامه های وقت پرداختند اما به جائی نرسیدند چون به حقیقت نزدیک نبود و نیمای بزرگ همچنان بر فراز قله سخت سر شعر فارسی لمیده بود. اما از انجائی که تفاله های نشخوارش همچنان برای شاگردانش به میراث باقی مانده جای تعجب نیست لااقل بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید هرچیزی را با هر چیز مقایسه نیست مثل فیل و فنجان امروز خانلری بر کول کدامتان سوار ست ، بهتر ست جوابتان را از شاگردان کوچک نیما بشنوید، که راه پر مشقت او را می پیمایند زنده باشند که حافظ سنت ما در مقابل این کهنه فروشان و خود فروشان هستند درود بر همه ی فرزندان بیدار چشم سرزمین از دست رفته ام

کوچکترین شاگرد نیما
شراگیم یوشیج
کد خبر: 81499
Share/Save/Bookmark