در من آوازیست
نگاهی بر موسيقي رپ، پاپ، راك، جاز و موسيقي ملي ايران؛
در من آوازیست
موسيقي رمانتيك و تاريخي ايران در معرض تأثير خرد كننده ي دنياي ماشيني قرار گرفته است.
 
تاريخ : چهارشنبه ۱۰ تير ۱۳۹۴ ساعت ۱۵:۳۳
آنچه كه از موسيقي جديد و متداول ميشنويم به معناي اين چند اصطلاح موسيقي نيستند؛
آشفتگي ذهني و پريشاني و هذيانگويي سرايندگان و خوانندگان و مستمعان و گوشداران موسيقي سطحي.

من يكي از دوستداران موسيقي هستم و اين مطلب را كه در اينجا مينويسم به معني آگاهي كامل من از موسيقي نيست و بازبيني و داوري آن را به صاحبنظران و موسيقيدانان و اهل هنر واگذار ميكنم.
آنچه كه اين زمان از موسيقي در ميان جوانان ميشنويم كه به نام پاپ، رپ، راك و جاز شناخته شده است و به نام موسيقي جديد به بازار عرضه ميكنند، بسياري از اين آثار، به معناي واقعي اين چند اصطلاح موسيقي نيستند.
آنچه از موسيقي جديد و متداول ميشنويم، با رجوع بر اين آثار، چيزي جز، آشفتگي ذهني و پريشاني و هذيانگويي سرايندگان و اجراكنندگان آن نيست.
مستمعان و گوشداران آنها هم، به همان اندازه از نظر ذهني، مشابه آوازخوانانشان هستند.
زمينه پيدايي اين پديده، حالت انتزاعي انسان امروز و بريدن و قطع رابطه ي آنها با محيط واقعي و عدم آموزش و آشنايي آنها با موسيقي و آوازخواني است.
و اينان اگر مروري بر سبكهاي متداول از گذشته ميكردند، دچار اين حالت انتزاعي (سردرگمي، پادرهوا و معلق) نميشدند.
اين حالت انتزاعي و معلق و خود استاد خود شدن يا تقليدوار و ندانسته از چيزي پيروي كردن مربوط به عصر و زماني است كه ناشي از سرخوردگي و يأس و عصيان و پوچگرايي و به دوراني مربوط ميشود كه انسان از جايگاه خود كنده شده و معلق است و هويت تاريخي و زماني و مكاني خود را از دست داده است تمدن امروز ما، تمدن انتفاعي است كه مردم را به دنبال خواستهاي آني و روزمره و ارضاي اميال و غرايز و هوسهاي خود ميبرد.
ماشين زمان تندتر از ما ميرود ـ و زمان تابع تكنولوژي است.
ديگر ما را فرصتي نيست.
ايراد ما به نوع موسيقي نيست به نحوهي محتوا و اجراي آن است.
در موسيقي جاز و پاپ ما نوازندگان و خوانندگان خوب داشتهايم و هماكنون هم در داخل و خارج هستند و توانستهاند شادي و غم مخاطبان خود را ارضا كنند. منظور ما اين موسيقي سردرگمي است كه نه استاد ميخواهد و نه آموزش و كلاس، البته آموزش و كلاس ميان خودشان دارند. و هر كس به دلخواه خود و تقليدوار كاستي را پُر كرده و آلبومي به بازار ميدهد. اين نوع موسيقي و آوازخواني كه در ميان جوانان ما متداول شده سبب قطع رابطهي مردم با موسيقي شده است..
وقتي آشپز، خورش و غذايي بيمحتوا به خورنده ميدهد، خورندهي غذا مزهي غذاي خوب از يادش ميرود.
اين نوع موسيقي روي مردم تأثير بد ميگذارد و نخستين تأثير بد آن است كه از جوهر خودآگاهي و ملي و اصيل خود دور ميافتند.
شعور و درك فرهنگي آنها پايين ميآيد و آگاهيشان از موسيقي گذشته و تاريخي خود كم و كمتر ميشود. هماكنون طوري شده كه نسل جوان ما به موسيقي بيمتانت روي آورده كه تركيب ترانه آن، از واژههاي سبك و بيربط است كه ترسيمي از خوشبختي مصنوعي يا نقشي از بحرانزدگي است و در روح و جسم انسان اثري مخرب و نامتعادل برجا ميگذارد و از نظر شادماني و حتي غم، نميتواند روح را ارضا كند. در اين نوع موسيقي (ترانه ها) الفاظ و واژه ها، از حد تمنيات غريزي و جنسي و مغازله هاي روزمرگي بالاتر نميرود يا مضمون از يأس و واخوردگي است.
پس از گذشت سالهايي از شهريور بيست به علت ارتباط ايرانيان با دنياي خارج و آشنايي با فيلمها و نمايشها و آثار خارجي، موسيقي خارجي به صورت جاز و پاپ در ايران متداول شد. سرايندگان و خوانندگان آغازين اين سبكها تا مدتها، كامل و مستقل بودند كارشان اصالت داشت و آواز و ترانه به وزن و ريتم خاص اجرا ميشد. آهنگ شوقافزا و با تحرك بود.
نخستين ترانه به سبك پاپ كه من به گوش خود شنيدم اين بود، (ديشب تو لاله زار/ ميرفتم از كنار) كه حالت والس و پرتحركي داشت. بعدها، ترانه ي شب بود و تاريك و بيابان بود، كه اين ترانه نيز حالت اجرايي آن تند و رقصان بود. نظير اين ترانه ها رفته رفته بيشتر سروده شد كه تلفيقي از حضور نواي خارجي و ايراني با هم بود.
نمونه ي خوب اين آهنگها، در جاز همشهري ما، ويگن بود كه تصنيفهاي او بسيار خاطره انگيز و انطباقي كامل با روح ايراني داشت. ويگن كه در دامنه ي كوه الوند و در جلگه و در دهكـده ي شورين (شـروين) پـرورش يـافته و بـزرگ شده بود علاوه بـر آشنايي بـا موسيقي غربي، آنچنان بود كه، دل و خاطرش مملو از عشق به سرزمين و زادگاهش بود؛ و پس از آن خوانندگاني مـانند مهـرپويا و عارف و عمادرام، نوري وزن و اعتباري يافتند كـه سبكشان ارتباط زيـادي بـا موسيقي ايراني داشت. از اين پس موسيقي جاز و پاپ تحتتأثير حوادث و رويدادهاي تازهتر شكل و تركيب و آوايشان تغييراتي كرد و به شعبهها و متفرعات گوناگون رفت و با داير شدن سازهاي الكترونيكي آموخته هاي گذشته و صاحب صداها عوض شدند و موسيقي الكترونيكي به مجالس راه يافت و جاي مطربها را گرفت و خوانندگي وارد مرحلهي هرج و مرج گرديد.

موسيقي رپ
رپ اصطلاح يا لفظي است كه از موسيقي سياهپوستان ساكن غرب گرفته شده است. اين سبك با تغييراتي وارد ديار ما شده و تشابه و مانندي با موسيقي ايراني ندارد و متضاد با آن است. اين سبك در آنجا كامل و مستقل و متعلق به سدهي اخير است اكنون، ما حضور آن را در ميان عدهاي كه خواهان موسيقي جديد هستند مشاهده ميكنيم. عدهاي چنين ادعا دارند كه اين مانند بحرطويل ايراني است و داراي مضمون و حاوي پيامي است. در واقع كلامي كه خوانندگان مسلسلوار و هيجانزده و بيپروا به همراهي آهنگ بيان ميكنند، موسيقي را مخدوش ميكند. فرياد و خطابهي خواننده حالت ناهنجار دارد، هر چند كه از بار سياسي هم برخوردار باشد. اين نوع موسيقي نيز در رديف هنر انتزاعي قرار ميگيرد كه در ديگر هنرها مثل نقاشي هم سرايت كرده و اين زاييدهي محيط خشونت و بريدن از مواهب طبيعي و دور شدن از محيط زيست و غلبه دنياي ماشيني است.
در محدودهي دنيايي است كه آدمهاي آن وقت و حوصلهي تأمل و تعمق ندارند؛ و خطري محسوب ميشود و مخرب است.
طرفداران و مدافعان اين نظريه، اگر به مدرنيسم توجه دارند، بايد كندوكاوي درست در مردمشناسي و انسانشناسي از فلسفهي مدرن در هنـر غـرب داشته باشند. و با ندانمكاري و ناآگاهي دستآويز عليه مدرنيسم به دست ندهند. كه شرط روشنفكري، تعادلجويي و تسلط بر نفس و آرمانجويي اخلاقي است. در موسيقي جديد كه به نامهاي گوناگون شناخته شده در خيلي از موارد، الفاظ و واژهها از حد تمنيات غريزي و جنسي و مغازلهي روزمره بالاتر نميرود و در تحليل برخي ديگر از اين آثار، زبان اندوهزده و غم حماقتبار آنست كه ناشي از عشق سطحي و دونمايه زندگي شخصي است. تبادل كلام ميان عاشق محدود و محصور در تمنيات پيشِپا افتاده روزگار اجباريست.
اين چه احساسي است؟ چه هويتي است كه در حد حرف زدن و شكوه كردن و ناله كردن است. از آهنگ گذشته، اگرتركيب واژههاي اين ترانهها را در اينجا بياورم، از حقارت زندگي شخصي اين آوازهخوانان، به خنده ميافتيد.
يا برعكس اين، خواننده و عاشق مرد يا زني است كه از هر كاري كه ميكند فقط ميخواهد لذت ببرد و وقت و زندگياش را بالاي حوائج سركش خود نهاده و گاه صحنهي خوانندگي محدود ميان دو عضو جنسي است. درباره دوست داشتن و عشق حرفي نداريم، عشق پديدهي والاي انساني است. اما اين قهرمانان عصر ما، نهايت آرزوشان در چيست؟ (من تو را دوست دارم تو هم مرا، در هر جهنمي كه ميخواهد باشد.) اين فرم قهرمان هميشگي تصنيف عصر ما است.
خوش به حال دوران شواليه ها، كه گرچه هر كس زندگي شخصي خودش را داشت اما، شواليه براي عشق خود مايه ميگذاشت، در دنياي حسي و رومانتيك خود قهرماني ايدهآليستها و صاحب آرمان بود و راه دور و دراز عشق را ميبايد ميپيمود. كه قهرمان بايد آزمايشهاي بسياري را از سر بگذراند.
خوانندهي عاشق اكنون، شخصيتي پيشپا افتاده، بازتابي است بيرحمانه و ذليل شده از دنياي مسلط ماشيني كه حقير است و كاستي گرفته و نوحهاش بازتاب تنهايي است و سرگرداني. و نوايش بازتاب، سبك و سياق و حضور و حركات آدمكهاي خياباني است. كه سرنوشت خود را نميداند و يا در پي فرار از سرنوشت است كه فقط شخصيت را در خود ميبيند. و اينان را مقايسه كنيد با خسرو و شيرين و فرهاد، «تفاوت ره از كجاست تا به كجا؟»

موضوع خلاقيت هنري
بعضي به اين نكته اشاره ميكنند كه اين جريان موسيقي تازه، تلاش در جهت خلاقيت هنري است. اين كارشناسان و نظريه پردازان بايد بدانند كه: خلاقيت هنري به نظر پروست، ماهيتاً، به معني تلاش براي بازيابي زمان گمشده است. ما خود را داريم از دست ميدهيم. ما به زمان و مكان واقعي خود تعلق نداريم و به گفتهي پروست، هنر گونهاي بازآفريني، يگانه بازسازي ممكن جهان متلاشي شونده است كه در گرداگرد درون ماست. ما به عوض اينكه به بازآفريني دست بزنيم، خود در متلاشي كردن جهان دور و برمان شريك و سهيم هستيم.
امپرسيونيستها، چرا و چگونه درخشيدند؟
چون بازتاب زمان و مكان گمشده بودند، ثبت زمان و لحظه هايي كه از دست ميروند. موسيقي نيز، به هماند اندازه نقاشي متوجه رنگ و زمان و لحظه هاي از دست رفته است. يك برگ خزان، افتاده از بيداد زمان، مقدمهي سرودن ترانهاي ميشود.
حرفي نيست كه موسيقي وصفي گويا از ماهيت هر عصر است، اما موسيقي به خاطرات و تاريخ خود تكيه دارد و بياصالت نيست. به خاطر داشته باشيم كه عصر نوين، يا تولد دوباره (رنسانس) بازگشت به احياي دوران كلاسيك بود، نهضت احياي آثار كلاسيك يا تغييرات تازه و مدرن، نكتهي ديگر اينكه، نظريه پردازي مهم نيست، قدرت تشخيص مهم است بايد مستقل انديشيد. آرمان را فداي مرام نكنيم. من به همان اندازه بدبيني كه نسبت به نقايص دارم. ايمان شديد و استواري نسبت به موسيقي دارم. آشفتگي و بحراني كه در موسيقي ما ديده ميشود، اگر صادقانه بخواهيم با طرز سبك و شيوهاي، ميتوانيم نقايص را از ميان برداريم.
بگذريم از اينكه ميان سردمداران موسيقي، بر اثر استفاده از سازهاي خارجي اختلاف هست، اما نميتوانيم يكديگر را طرد كنيم. در هر دو شيوه، آثار خوب عرضه شده است. موضوع ديگر آنكه موسيقي ايران با كلام آميخته است و منحصراً در اختيار ابزار و آلت و ساز موسيقي نيست. موسيقي منحصراً در اختيار روشنفكران و عالمان نيست. سروده و كلام مردم خود حكايتگر قسمتي از موسيقي است. به همان اندازه كه عارفان كلام خود را با موسيقي ادا ميكنند. مردم عادي نيز، نمونهها و انواع ترانهها را ميسرايند. و اينها همه از جوهر تفكر ايراني برخوردارند در جشنهاي ايراني، از ساز و دهلزنها و مطربها و در تعزيه نوحهخوانان و همسرايان در اين موسيقي تاريخي شركت دارند.
صدها هزار صدا، صدا و نواي آواز، چنگ و چغانه و رباب و بربط گوشها را نوازش ميداده است و هزارها شيخ و عارف عالم و عامي، لوتي و تاجر اين نواها را با هم تكرار ميكردهاند.
اين صداي نمردني «شيخ و شاب را عاشقوار به رقص وا ميداشت» موسيقي يكي از چراغهاي فرهنگ ايران است و يكي از موجبات وحدت فرهنگي ايران است. يادگاري از عشق ايراني است. ايرانيان به اين موسيقي باز شناخته ميشوند. موسيقي ما بر شعر و كلمه مبتني است و ريتم و ضرباهنگ آن توأم با شعر و ترانه است. و رديفهاي موسيقي با رديفهاي شعري مطابقت دارند.
هر چند كه عناصر سازنده موسيقي (صداها) و شيوه هاي پيدرپي آمدن صداها سبب ايجاد فرمهاي بياني ميشود. ريتم و هارموني موسيقي ايران با حركات فيزيكي و درهمخواني ديده ميشود.

موسيقي ايران يك موسيقي تاريخي و معنوي
موسيقي ايراني يك موسيقي تاريخي و معنوي است و در بردارندهي عشق زوال ناپذير است و برحسب شرايط شاديزا و غمانگيز است و غمانگيز بودن آن جانكاه و روحآزار نيست.
ترانه ها و نوحه هاي ما از گذشته از محتواي غنايي و مضمون دلنشين برخوردار بوده اند و حتي قسمتي از موسيقي ما در نوحه ها و سرايش و سرود عزا حفظ شده است.
بعضي چنين نظر دارند كه موسيقي ما به علت اجراي مداوم به سبك قديم خود خسته شده و به خصوص در اركسترهايي كه از سازهاي غربي برخوردار نيستند و فقط بر سازهاي ايراني تكيه ميكنند، موسيقي ما را در مرحلهي درجا يا حتي پسرفتن نگه داشتهاند. در مورد اين عده كه فقط ميخواهند با سازهاي ايراني كار كنند، من حرفي ندارم. اما، كار اين بخش تمامي موسيقي ايران نيست و موسيقي ما هنگامي كه به حد اعتلاي خود رسيد كه از سازهاي غربي در آن استفاده شده و شكل هارمونيك آن قويتر شد و از حول و حوش محدود ايراني هم بيرون رفته و آوايي نوين شده بود. زماني كه ساز و ساختهايي جديد مانند جاز و پاپ متداول شد. عدهاي تصور ميكردند كه موسيقي ما مطرود شده و آوايي ديگر از او برنميخيزد. اما اين تصور درست نبود و وقتي كه اين موضوع را در ميزگرد تلويزيون به مباحثه گذاشتند، اكبر گلپا، پاسخ آنان را داد و چنين گفت: اين همه آهنگ و اين همه تصنيف و ترانه و آواز كه در ايران در زمان حال سروده و گفته شده، سرايندگان و گويندگان آن در چه دوره ميزيستند؟ در واقع گلپا ميخواست بگويد كه نه! موسيقي ما عقب ننشسته است پيشتر هم رفته. آنها كار خود را ميكنند، ما هم كار خود را ميكنيم. ما از آنها استمداد نميكنيم كه نزنند، بگذار مشغول باشند. موسيقي ما متنوع است از كوچه بازاري گرفته تا پاپ و جاز و در رأس آن «موسيقي ملي ايران» قرار دارد نواخت و سبكها متنوع است.
اين گفته و نقل قول را از آن جهت آوردم كه موسيقي ايران به شرطي كه از تنوع سازها برخوردار باشد، از نظر جهاني مطرح است و مطرود نيست.
گرايشها فرق ميكند.يك نكته مهم ديگر اين كه اكثر نوازندگان توانا از صحنه بيرون رفته و درگذشته اند و شرايط جايگزيني در ميان نبوده است.
با وصف اين جبران اين آسيب بر ميگردد به خود ما و ساختار اجتماعي و سياسي و فرهنگي ما كه بايد با استفاده از حالت ايماني و روحي و رواني جامعه كه نگذاريم امتداد اين موسيقي از گذشته قطع شود و به آينده نيز رهگشا باشد. محافل فرهنگي، اجتماعي و سياسي تأثير فراوان بر موسيقي دارند.


هوشنگ جمشيدآبادي
کد خبر: 81732
Share/Save/Bookmark