در حاشیه هفته فرهنگی استان ها درتهران؛
نقوش ایرانی کمرنگ میشوند
تاريخ : چهارشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۰ ساعت ۰۸:۰۰
نقوش در تمامی تمدن های کهن برپایه های فلسفه فکری مردم بومی استوار بوده و هست. در تمامی ادوار تاریخ، بشر پیوسته به دنبال دستیابی به آمال و آرزوهایی بود که گاه شباهت بیشتری به رویا داشت. او اوهام و خیالات خویش را در قالب نقش ابتدا بر بدنه غارها، و سپس بر روی ظروف، البسه و هر آنچه دسترس داشت، نقش میکرد. تمامی این نقوش با اندیشهها باورها و ترسهای او قرابت داشتند. بشر در باور خود با تصویر کردن یک خواسته، دستیابی خود را مسجل میکرد و در واقع نقاشی و نمادپردازی را وسیله تسخیر رویای خویش میدانست.
بشر هرآنچه را نیاز داشت به اندیشه خود راه داد و از آن پس خویشتن را با ابزار نقاشی به خواسته درونی اش پیوند زد. ازین بستر نمادهایی متولد شدند که به تمدن تصویری مردمان کهن عینیت بخشیدند. دسترسی به این نکته که نمادها چگونه متولد شدند به گمانه زنی محدود میشود لیکن میتوان گفت؛ نمادها تصویر باور مردمان کهن هستند؛ با شکلی ملموس و پرداختی ماهرانه. این باور که هنر سنتی با توجه به غنای نمادهای تصویری، میراث ملی و هویت بصری این خاک به حساب میآیند؛ لزوم توجه به آنها را بر ما روشن میگرداند.
در خصوص این نمادها میتوان گفت؛ میراث چندینهزار ساله اندیشه نیاکان ما از چنان ارزشی برخوردار است که میتواند بدنه مناسبی برای هنر ایرانی تا چند هزار سال دیگر باشد.
اگر به هنر بومی ایران با بصیرتی مضاعف نگریسته باشیم پی خواهیم برد که هنر مردم سرزمین ایران هنری بسیار پرمایه و غنی است. آنچه در بررسی هنر بومی مناطق ایران بیش از همه جلب نظر می کند، مرگ نقوش اصیل و ورود نامحسوس عناصر غیر بومی و مخرب در هنر های سنتی است. آن گونه که پیداست هنرمندان صنعتگر تنها با نگرانی از دست دادن بازار کار خود دست به وارد کردن نقوش تازه تر در هنر اصیل ایرانی میزنند؛ لیکن توجه به این نکته که ورود بی سر و صدای این عناصر در کوتاه زمانی هنر بومی را دستخوش دگرگونی و تخریب می کند نکتهای اساسی است.
از طرف دیگر با از دست دادن نقوش اصیل کم کم اندیشههای نیاکانی به دست فراموشی سپرده می شوند و بیم آن می رود، روزی از هنر اصیل ایرانی چیزی جز نام و آوازهای مکتوب بر جای نماند. در هر صورت لزوم معرفی و ایجاد فرصت شناخت نقوش ملی برای مسؤلین امر موضوعی مهم به نظر میرسد.
نقوش ایرانی با از دست دادن اصالت ساختاری، غنای بومی خود را از دست میدهند. نمادشناسان بر این اعتقادند که هر نماد، برگردان تصویری آرزوهای یک منطقه هستند. این موضوع که این نقوش فردی نیستند و باورهای جمعی را در خود نهفته داشتهاند؛ دست بردن در آنها را غیر ممکن میسازد.
یکی از نمونههای بارز این تغییر نماد و نشانه در فرمهای محلی در گلیم های چهارمحال و بختیاری قابل برسی است. گلیم نوعی از دستبافته هایی است که خیالی بافی شاکله آن را تشکیل میدهد. نقوش گلیم به عنوان یکی از قدیمی ترین دست بافته های ایرانی از اندیشههای قومی خاصی پیروی میکند. این دستبافته ریشه در زندگی عشایر دارد. عشایر کوچرو فرصت کافی برای نقش زدن ندارند؛ و زیراندازهای خود را در حال کوچ تولید می کنند؛ و از آن جا که آنها فرصت کافی برای کشیدن نقشه را پیدا نمی کنند، شیوه خیالی نگاری را برای آثار خود انتخاب می کنند. در طول زمانهای متمادی انسان کوچرو هر آنچه را میدید نقش میکرد و دست ساختههای او آئینهای بر حوادث زندگی او بود. در میان نقوشی که در طول زمان ایجاد شده است، هویت و اصالتی نهفته که دارای فرمهای اثرگذار است. در این میان و در روزگار کنونی گاه به گاه با فرمهایی مواجه میشویم که از هویت نقوش ایرانی بی بهره اند. تحول در زندگی روزمره عشایر، نه تنها اصالت ارتباط با طبیعت را کمرنگ ساخته است، بلکه در هویت نقوش امروزی اثری نابود کننده به همراه داشته است. نقوش داخل شده در دستبافته های عشایر، گرچه وصف زندگی حال آنها را به همراه دارد، خطر از یاد رفتن میراث تصویری نیاکان ما را به همراه دارد. ازین رو تلاش در جهت حفظ نقوش ایرانی در دست ساخته های محلی و مدرن امروز امری بسیار مهم به نظر میرسد.