نقش «پاشایی» در واگذاری«مدیریت» موزه هنرهای معاصر؟!
نقش «پاشایی» در واگذاری«مدیریت» موزه هنرهای معاصر؟!
چگونه واگذاری یکی از بزرگترین گنجینه های هنری دنیا که یک حق عمومی و یک میراث ملی است بدون آگاهی و اطلاع‌رسانی و اعلام رضایت عموم از طریق یک همه پرسی عمومی انجام می‌شود و از آن تنها با لفظ "مدیریت" یاد می‌شود؟ واگذاری یک حق عمومی و یک میراث عظیم ملی بدون حضور و رضایت ملت یا نمایندگان ملت و در یک فضای کاملاً مبهم بی‌ضابطه و با ترک تشریفات قانونی چگونه امکان‌پذیر است؟
 
تاريخ : شنبه ۲۱ فروردين ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۴۸
مریم اطیابی- بعد از آن كه تصویر اسنادی در سایت های خبری و فضاهای مجازی منتشر شد مبنی بر این كه تكذیبیه آقای مرادخانی در موضوع واگذاری موزه هنرهای معاصر، خود از اساس نادرست است و مدیران ارشاد به طور رسمی اما پنهانی روند واگذاری را پیش برده‌اند، برخی عوامل رسانه‌ای در چهره های دلسوزانه وارد بازی شدند تا به صورت عملی انتشار اخبار در فضای مجازی را به نقد بکشند. جهت این اقدام بعد از نشر تكذیبیه معاون وزیر، به ناگاه تیتری در بین رسانه‌های هنری با عنوان"پیکر مرتضی پاشایی دزدیده شد؟" دست به دست شد و سپس با منسوب دانستن این خبر به فضای مجازی سعی شد تا ارزش خبری فضاهای مجازی زیر سوال برده شود. آن هم دقیقاً در حالی که موضوع واگذاری موزه هنرهای معاصر و اسناد منتشر شده در این رابطه داغ‌ترین خبر فضای مجازی بین اهالی فرهنگ و هنربود. و لابد طراحان این موضوع فکر کرده بودند هم با نام پاشایی به عنوان چهره‌ای محبوب می‌توان افکار عمومی دوستداران فرهنگ را حتی شده چند ساعت منحرف کرد و هم با استناد به این که نمی توان به هر خبری در فضای مجازی استناد کرد، خبر واگذاری موزه هنرهای معاصر را زیر سوال ببرند.

از سویی گروه دیگری در طرفداری از ارشادی‌ها در همین فضاهای مجازی سعی کردند تا اصالت اسناد منتشر شده در پایگاه‌های خبری را زیر سوال ببرند و حتی این گونه عنوان کردند که این نامه‌ها تولید دست گرافیست‌هاست؟! حال این پرسش مطرح است که چرا و با چه انگیزه‌ای یک پایگاه خبری باید اسناد جعلی و به قول برخی اسناد فتوشاپی را منتشر کند؟

این در حالی است که شماره مكاتبات در حاشیه نامه و در متن موجود است و قابلیت پیگیری دارد. از طرفی گفتگوی آقای ملانوروزی حكایت از ماجرا دارد. روز ۱۸ فروردین مجید ملانوروزی ضمن تأیید خبر مقدمات واگذاری موزه هنرهای معاصر تهران به بنیاد رودکی، گفت: "از اواخر اسفند ماه سال گذشته این بحث مطرح شد. من به عنوان یک هنرمند در مدیریت کنونی موزه هنرهای معاصر مشکلی نمی‌بینم و حتی فکر می‌کنم این نوع از مدیریت به نفع فضای تجسمی و هنر است." اگرچه سابقه جلسات به اوایل سال ۹۴ برمی گردد اما همین روایت هم برای اثبات اصالت اسناد و ناراستی معاونت هنری و مدیریت بنیاد رودكی در فقره بی اطلاعی از موضوع واگذاری كفایت می‌كند. چطور موضوع در ارديبهشت مطرح شده و بعد از ۱۰ ماه معاونت هنری مدعی است خبری از آن نداشته است؟!تکلیف تکذیب حقیقت آن هم به مردم که این گنجینه حق تک تک آنها است و یک ثروت ملی محسوب می شود چیست؟

در این میان عده ای هم به بازی با كلمات روی آوردند كه واگذاری موردنظر واگذاری مدیریت موزه است و نه خود موزه؟ حال این پرسش مطرح می‌شود که این گروه آیا فكر می كنند منظور از واگذاری این بوده كه موزه را بسته بندی كنند و به دفتر بنیاد رودكی ببرند؟ آیا واگذاری مدیریت به معنای واگذاری اختیارات موزه و به ویژه تسلط بر درآمدهای جدیدی كه برای موزه در نظر گرفته شده و مدیریت گنجینه ای كه آمار رسمی دقیقی ندارد، نیست؟ آیا همین صرف نداشتن آمار دقیق از گنجینه به حدکفایت وسوسه انگیز و شبهناک برای فعالیت اقتصادی در این حیطه نیست؟آیا این امکان وجود ندارد که چنین مدیریتی بر برنامه های موزه بتواند به اهرمهای جدید و رانت‌های عجیب منجر شود؟ آن هم در بنیادی كه با ساختار آش شله قلمکاری؛ هم از كیسه دولت بودجه دارد و هم اختیارات مالی بخش خصوصی؟! آیا چنین ساختاری نمی‌تواند بهترین محل برای مراودات مالی غیرشفاف درون گروهی باشد؟

مگر نه آن که درآمد دستگاه هاى دولتى بايد به خزانه ريخته شود و خزانه بخشى از آن را به دستگاه بر مي‌گرداند آن هم نه هميشه در صورتيكه نهاد عمومى درآمدش را به خزانه واريز نمي‌كند . آیا نهادهای بازرسی و قضایی به بررسی این موضوع پرداخته‌اند که موزه هنرهای معاصر در حال حاضر چه قراردادهایی بسته و قرار است از طریق آن چه پولی به خزانه دولت واگذار شود؟ در این صورت با انتقال این مدیریت به بنیاد این پول بار دیگر به حساب دولت واریز خواهد شد؟ آیا این بدان معنا نیست که درآمدهای پيش‌بينی شده موزه را از طريق قوانين مالی بدون نظارت بنياد می‌توان بدست گرفت؟ آیا اقدامات این چنینی با لفظ " واگذاری مدیریت" را می‌توان ساختن جای پایی برای تضمین تداوم مدیریت مدیران فعلی پس از بركناری و یا پایان دولت فعلی دانست؟

از سویی برخی هم با ارائه مثال‌هایی از مدیریت در كشورهای اروپایی از تصدی بخش خصوصی حمایت می كنند. باید به این عده هم گفت: كسی منكر توانائی بخش خصوصی نیست. اما آیا تجربه سابقه واگذاری به بخش خصوصی در كشور تا كنون رضایت بخش بوده؟ واقعاً چند مورد از این واگذاری ها به دور از منافع جناحی و سیاسی و گروهی انجام شده است ؟ آیا كسانی كه به عنوان بخش‌خصوصی متولی این نهادها و اماكن و كارخانه ها و... شده اند واقعاً نماینده بخش خصوصی هستند؟ آیا این واگذاری ها موجب صرفه جویی مالی دولت شده و یا بهانه ای شده برای انتقال امكانات مالی به نزدیكان؟ کدام موزه مطرح دنیا را می شناسید که به اصطلاح مدیریت خود را به دیگران واگذار کند؟ کدام موزه مطرح در دنیا را می شناسید که باید درآمدزا باشد؟

ماحصل تلاش نهادعمومی در دوران پیش از انقلاب منجر به تهیه چنین گنجینه ارزشمندی شده است حال این پرسش مطرح است ماحصل تلاش نهادعمومی دولتی در طول این سالها چیست؟کارنامه واگذاری مراکز فرهنگی -هنری - تاریخی به نهادهای به اصطلاح عمومی و خصوصی چه نمره ای دارد؟

آیا به راستی دولت‌ها در دوره پس از انقلاب آنقدر مستأصل شده‌اند که برای تأمین مخارج موزه‌های خود چوب حراج بر آنها بزنند؟ این چه تبی است که دولت یازدهم را فرا گرفته است یکبار سخن از واگذاری بناهای تاریخی به شهرداری ها که دست برقضا آنها نیز خود باید برای خودشان درآمد زایی کنند در برنامه ششم توسعه به میان می‌آید و یک بار سخن از واگذاری موزه هنرهای معاصر به بنیاد رودکی؟ آیا مسوولان محترم تا کنون سری به برج آزادی زده‌اند؟ ایا مسوولان محترم اخبار چندین ماهه در حوزه موسیقی را در رابطه با بنیاد رودکی تورق کرده‌اند؟ چه نمره‌ای به کارنامه فعالیت بنیاد رودکی در این ۱۳ سال داده می‌شود؟

از سویی این مشکلات اداری و درآمدی چیست که نسخه‌پیچان تصمیم به واگذاری موزه‌ها و بناهای تاریخی به نهادهای عمومی گرفته‌اند؟ اکنون و پس از رفع تحریم‌ها اوضاع درآمدی ایران نابسمان‌تر است یا در دوران هشت سال دفاع مقدس؟ چرا در آن زمان هیچ گاه سخن از واگذاری امور به بخش خصوصی نبود . آیا اوضاع مالی این مملکت اینقدر در سراشیبی قرار دارد که نهادهای فرهنگی توان اداره چند موزه و چند صد بنای تاریخی را ندارند؟ یا این که باید سری به تعریف بخش خصوصی در ایران زد و از آن با لفظ شخصی‌سازی یاد کرد. بخش‌های خصوصی یا نهادهایی که تکلیف حقوقی مالی آنها خیلی مشخص نیست و با چند واسط یا سر از نسبت خانوادگی در می‌آورند یا نسبت آشنایی و دوستی و دست زیر ساطوری؛ چگونه توان مدیریت مراکز فرهنگی را بدون هیچ گونه چشم داشتی خواهند داشت؟

آیا امکان دارد که مدیریت نیروی انتظامی را به دلیل مشکلات بودجه  فرضاً به نهادی عمومی در وزارت ورزش واگذار کرد و بعد هم گفت ما فقط مدیریت را واگذار کردیم نه مالکیت را؟ آیا می‌توان مدیریت راه ها را به نهاد عمومی در وزارت پست، مدیریت بیمارستان‌ها را به نهاد عمومی در وزارت کشاورزی واگذار کرد؟ در کجای دنیا چنین چیزی مرسوم است؟ مگر موزه‌ها فرزندان فرهنگی یک کشور نیستند. مگر جزو سرمایه ملی محسوب نمی‌شوند؟ آیا اگر هر پدر و مادری توان مالی نداشت باید بگوید فرزندم، فرزند من باقی می‌ماند اما چون از عهده نگهداری آن بر نمی‌آیم یک نفر دیگر مدیریت او را بر عهده بگیرد؟ آیا می‌توانیم مدیریت خانه خود را به شخص دیگری بسپاریم و تمام تصمیم‌گیری ها و خرج و دخل و تربیت فرزندان را به مدیر واگذار کنیم و باز هم مدعی باشیم ما پدر و مادر و مسوول اتفاقات درون خانه هستیم؟!!!!

چگونه  واگذاری یکی از بزرگترین گنجینه های هنری دنیا که یک حق عمومی و یک میراث ملی است بدون آگاهی و اطلاع رسانی و اعلام رضایت عموم از طریق یک همه پرسی عمومی انجام می‌شود و از آن تنها با لفظ "مدیریت" یاد می‌شود؟ واگذاری یک حق عمومی و یک میراث عظیم ملی بدون حضور و رضایت ملت یا نمایندگان ملت و در یک فضای کاملاً مبهم بی ضابطه و با ترک تشریفات قانونی چگونه امکان‌پذیر است؟

آیا تاکنون نظر سنجی شده است که افکار عمومی چه تصویری از خصوصی‌سازی دارد؟ قطعاً هیچ کس مخالف کوچک سازی دولت و خصوصی‌سازی نیست. مشکل افکار عمومی با شبه‌خصوصی‌های دولتی است که به حیات خلوتی برای برخی دولتیان و صاحبان قدرت در طول زمان تبدیل شده است.

از سویی بر کسی پوشیده نیست که یکی از مهم‌ترین مشکلات موزه ها نداشتن بودجه و درآمدهای مستقل است چرا که درآمدهای حاصل از فروش بلیت و غیره باید به خزانه دولت واریز شود و عملاً خود موزه به صورت مستقیم از آن بهره‌مند نمی‌شود. به جای واگذاری مدیریت موزه‌ها به غیر حال چه نهاد عمومی چه بخش خصوصی، مسوولان ذی ربط در مورد این خلأهای قانونی چه تدبیری اندیشیده اند؟ چه راهکاری برای کسب درآمد موزه‌ها وجود دارد؟ آیا نمی‌توان بخشی از این درآمدها را صرف خود موزه کرد ؟ آیا اصلاً چنین امکانی قابل طرح هست؟ چه مضرات و محاسنی دارد؟ با تغییر مدیریت‌ها یا دولت‌ها چه تدابیری می‌توان اندیشید که درآمد حاصله صرف اصلاح موزه‌ شود و مفسده‌ای بوجود نیاید؟

و در پایان مسئولان موزه‌ی هنرهای معاصر و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به جای توضیح آنچه بر موزه معاصر با تصمیمات آنها خواهد گذشت به تکذیب صرف بین افکار عمومی و دوستداران حوزه فرهنگ و هنر پرداختند، آن هم درمورد گنجینه‌ای که به همه ملت ایران تعلق دارد و ثروت ملی آنها است. حال باید دید با برملا شدن این موضوع در رسانه‌های مختلف و نقش برآب شدن فعلی این گونه تصمیمات، آیا موزه هنرهای معاصر از تصمیم‌های بعدی و تحت فشار قرار گرفتن به این بهانه که واگذاری مدیریت آن بهترین تصمیم است و چون چنین رخ نداده پس مستحق بدترین‌ها است در امان خواهد ماند؟
کد خبر: 90564
Share/Save/Bookmark