پرفورمنسی با لایه های عمیق اعتراض
نگاهی بر اثری از فرانچسکا لولی؛
پرفورمنسی با لایه های عمیق اعتراض
پرفورمنس «چطور باید باشد» یا «how it has to be» اثر Francesca Lolli را می شود به واسطه ی چند ویژگی پرفورمنسی، نسبتا متمایز از دیگر کارهای وی دانست.
 
تاريخ : يکشنبه ۲ شهريور ۱۳۹۳ ساعت ۱۴:۰۳

 فرانچسکا لولی در این پرفورمنس با اتکای بسیار بر متن ادبی اثر و ترجمه همین متن به چند زبان زنده  دنیا ما را در مقابل اثری معترض و جهان شمول قرار می دهد که آرمان و هدف آن که آرمان و هدفی فمینیستی است نیز به سادگی برای هر مخاطبی در هر سطح آگاهی قابل تشخیص است، می شود اینگونه استنباط کرد که در این اثر هنرمند می خواهد با به کارگیری بیانی رادیکال و به دور از هر گونه ابهام، خط مشی و اندیشه  همیشگی اش را در مقابل دیدگان مخاطب آرمانی خود که مخاطبی ورای هر مرز و محدوده ی جغرافیایی و تفکری است قرار دهد. 

«چطور باید باشد» در شروع خود ، با نشان دادن گفته ای از نوام چامسکی با محتوایی علیه نظام های توتالیتار وابسته به پروپاگاندا مخاطب را از همان ابتدا آگاه می کند که در مقابل اثری اعتراضی و قابل تامل قرار دارد. 

ترجمه ی متن بر این قرار است :
ضروریترین کار برای هر که در گوشه کنار این جهان، سرسختانه پیگیر آزادیست، فهمیدن سازوکار و شیوه های تلقین در هر جامعه  است. درک این سازوکار در جوامع تمامیّتخواه، بسیار ساده تر از یک سیستم متکی بر پروپاگانداست؛ نظام پروپاگاندایی که بر ما مسلّط است و اغلب در آن به عنوان ابزارهایی بی اراده و ناآگاه عمل می کنیم. 

قرار گرفتن این متن در لایه ی اجرایی اثر Performability آن هم با زمانی حدودا برابر با یک ششم طول تمامی این ویدئو ، می تواند بدین معنی باشد که هنرمند با این گزینش و زمانبندی قصد هر چه بیشتر گستردن شعاع تاثیر رادیکال اثر را به واسطه ی متن ادبی ، آن هم به عنوان اولین عنصر قابل رویت در تصویر، بر کل اثر را دارد. 

پس از محو شدن این نوشته در کادر که همراه با شنیده شدن صدای امواجی مانند امواج رادیو که استعاره از همان پروپاگاندا و تاثیر رسانه و تبلیغات ایدئولوژیک بر بشر است ، تصویر دیگری، شامل یک عروسک نوزاد آسیب دیده بر روی مبل در کادر نقش می بندد، عروسکی برهنه با یک چشم از بین رفته که به واسطه ی کلیدی که در شکم آن تعبیه شده است قابلیت فرمانبرداری پیدا می کند. 

پس از گذشت چند ثانیه از نشان دادن این صحنه  ساکن، ناگهان دستی وارد صحنه شده و کلید قرار گرفته در شکم عروسک را می زند که این عمل نیز همزمان با به گوش رسیدن صدایی است که جمله ای امری را به عروسک خطاب می کند. این روند یعنی ورود دستی ناشناس به صحنه و شنیده شدن هر بار جمله  امری تازه ای که خطاب به یک جنس مونث است ، درست به همین منوال و بدون اضافه شدن هیچ عامل دیگری تا آخرین لحظه های پرفرونس ادامه پیدا می کند.
 
در اینجا برای یافتن نقش هر یک از این عوامل و تفسیر اثر می توانیم سری به گسترده ترین سطح از دلالت آن یعنی همان لایه ی متنی Readability زده و به این واسطه نقش سمبولیک عروسک و دست کنترل کننده ی آن را پیدا می کنیم. این اثر در لایه ی متنی خود مخاطب خود را در مقابل ساختاری تشکیل شده از جملات امری ساده ای خطاب به یک جنس مونث قرار می دهد که به دور از هر گونه بازی زبانی، پیچیدگی و رمزآلودگی سعی در بوجود آوردن سطح صاف و یکدستی از ایدئولوژی های مختلف را دارد. 

می شود اینگونه گفت که هر یک از اوامر بیان شونده در این متن، مانند : چون بانویی رفتار کن، دوشیزه گی ات را هدر نده، چون مادرت رفتار کن، همسر خوبی باش، همواره دلربا باش، چون مردان بیاندیش، پاسدار عصمت ات باش و الی آخر، با
توجه به بار سنگین ایدئولوژیکی که به همراه خود دارند ، به صورتی در کنار یکدیگر قرار گرفته اند که حتی اگر متن معکوس یعنی از انتها رو به شروع خوانده شود و یا اینکه جایگاه این جملات امری با یکدیگر عوض شود تغییری در آن سطح شفاف و روشن متن ایجاد نخواهد شد .
 
این اثر در لایه ی گسترده  دیگری از دلالت خود یعنی لایه ی فرامتنی اشMeta text stratum نیز ما را با همان ساختار یکدست و یاد آور برابری روبرو می کند، جملات امری این متن همگی با توجه به قرار گرفتن شان در محور همنشینی یا همان مجازMetonymy  در نهایت ما را در مقابل آونگی از معنا قرار می دهند که در میان دو عامل انتزاعی «مذهب» و  «فرهنگ» شناور است ، برای مثال امری مانند «همسر خوبی باش» یا «چون مادرت رفتار کن» را می شود دستوراتی وابسته به فرهنگی جهانشمول و همه فرض دانست و دستوراتی مانند «دوشیزگی ات را هدر نده» یا «پاسدار عصمت ات باش» را لااقل با توجه به زمان حال ، صرفا دستوراتی قابل اجرا درکشورهایی تحت حکومت توتالیتاریسم مذهبی دانست ، البته باید این را نیز مد نظر داشت که ممکن است در خطه ای این دو مهم با هم آمیخته شوند. 

حال برای یافتن پاسخ این مهم که چگونه مذهب و فرهنگ هر دو می توانند به عنوان عواملی هم متفاوت و هم برابر و یکسان در شقه کردن انسان و البته در اینجا «زن» در نظر گرفته شوند ، می توانیم نگاهی گذرا به اندیشه تری ایگلتون تاثیرگذار ترین نظریه پرداز زنده ی بریتانیایی در کتاب ایده ی فرهنگ بیاندازیم. 

تری ایگلتون درکتاب «ایده ی فرهنگ» فرهنگ را جانشینی دون پایه برای مذهب، درست با همان کارکرد و تعریف می داند، به عقیده ی او سرمایه داری صنعتی با تمام رویکرد بخردانه و دین زدایانه اش، نمی تواند کاری کند تا ارزش های متافیزیکی اش بی اعتبار گردند و جایگزین کردن فرهنگ درست با همان فاکتور ها و کارکرد های دین، دقیقا نشانه از این نیاز مبرم و همیشگی سرمایه داری به متافیزیک است. او می گوید : اگر مذهب می تواند بیانگر کیش، نماد باوری حس مدارانه، یک پارچگی اجتماعی، هویت همگانی، آمیزه  از اخلاق علمی و آرمان گرایی معنوی و پیوندی میان روشن فکران و عوام باشد ، چرا فرهنگ نتواند؟ 

این پرفورمنس تا اینجا ما را در مقابل متنی قرار داده است که در آن دو عامل اساسی کنترل کننده  جوامع یعنی همان مذهب و فرهنگ در تمام جهان مورد نقد و ضربه قرار گرفته اند ، دو عاملی که می شود با توجه به گفته های قبل هر دوی آن ها را یکی اما با لباس هایی متفاوت قلمداد کرد ، یعنی همان عامل یکسان ساز و پوشش دهنده ی اجتماع که اگر چه ممکن است کارکردی ماشین وار و منظم به جامعه بدهند اما همواره از آنها صدای خورد شدن استخوان های اقلیت ها و بخصوص اقلیت های ضعیف تر مانند اقلیت های قومی یا اقلیت های همجنس گرایانه شنیده می شود ، عاملی که با آرمان یک پارچه سازی تام و تمام ، نمود خود را به خوبی در نسل کشی نیز نشان می دهد. در اینجاست که می شود با توجه به ساختار اثر به وضوح فریاد فمینیستی آن را به عنوان قشری ضعیف که در جای جای جهان تحت ستمی کمابیش مشابه اند شنید. 

همانطور که در اول این مقاله نیز گفته شد ترجمه  اثر به زبان های مختلف که مطمئنا عاملی از پیش تعیین شده بوده است به عنوان عاملی دلالت گر در کنار باقی سطوح دلالتی اثر ما را در مقابل ساختاری جهان شمول قرار می دهد که در آن میان زن مسلمان و زن غربی و یا زنی متعلق به هر خطه ی جغرافیایی دیگر هیچ تمایز و فرقی قائل نمی شود و به همین واسطه نیز منجر به پیدایش احساس همدلی میان تمامی زنان جهان می گردد. اگرچه ممکن است پاره ای از این تجارب و ظلم های روا داشته بر «زن» در اقصی نقاط مختلف جهان گاها متفاوت باشد اما وجود تجربه های مشابه محلی و دیگر استنباط صحیح از شعور و فهم انسانی به خوبی می توانند ضامن بوجود آمدن این حس همدردی جهانی باشند ، به گونه ای دیگر وجود تفاوت فرهنگی_دینی برای یک زن ایرانی نسبت به یک زن عرب و یا وجود تفاوت فرهنگی_دینی برای یک زن ایتالیایی نسبت به یک زن ایرانی و یا زن عرب به هیچ عنوان نمی تواند مانع از درک ظلم روا رفته بر دیگری یا مانع از حس همدردی باشد و کسانی نیز که این چنین فکر نمی کنند و به دنبال بت ساختن از تفاوت های فرهنگی_دینی خود هستند را می شود اشخاصی ارتجاعی دانست. 

پس از پایان یافتن روند ورود و خروج دست به کادر و شنیده شدن فرمان های متفاوت ، مخاطب صفحه ای سیاه را می بیند که به منزله ی تمام شدن پرفورمنس است ، اما در همین حین ناگهان تصویر قبل یعنی همان عروسک به همراه ماشین اسباب بازی کوچکی و همان دست کنترل کننده ی عروسک در صفحه نقش می بندد ، گویی آن دست که متعلق به یک زن است قصد بازی کردن و البته این بار بازی یی دوستانه با عروسک را دارد ، اما درست درهمین لحظه دست یک مرد وارد کادر شده و با ضربه ای بر روی دست زن مانع از این بازی می شود که همین امر نیز منجر به خنده ی عوامل دست اندرکار پرفورمنس می شود . 

جدای از آنکه می شود به این روند نقشی استعاره ای داد و دست ضربه زننده را به عنوان نماد «پدر یا مرد»  یعنی قشر حاکم و دست جویای بازی را به صورت نمادین «مادر یا زن» یعنی قشر تحت سلطه دانست ، می شود این قسمت را از زاویه ای دیگر به جرات قوی ترین و زیبا ترین بخش دلالت گر و معنا ساز این پرفورمنس دانست، قسمتی که در آن خود سری شادمانه و بازیگوشی زنانه جای خود را به حکومت مطلق و منطق خشک مردانه می دهد . 

فرانچسکا لولی در این قسمت با شکستن سنت نرینه سالار که توقع پایانی خشک همچون شروع آن را در مخاطب ایجاد می کند ، با یک شوخی آن هم شوخی ای بسیار خارج از منطق اجرای اثر به نوعی ترکیب معنای متضاد و یا گونه ای نگرش دو جنسیتی می رسد که هویت جنسی تثیبت شده را از هم می گسلد ، می شود گفت هنرمند در این قسمت تمام آنچه را که نشان داده هم به بازی می گیرد و هم تثبیت می کند و به همین واسطه نیز اثری تمام و کمال در راستای روح و اندیشه ی زنانه می آفریند.

میثم سراج

کد خبر: 74500
Share/Save/Bookmark