تازه فهمیدم چرا اینقدر شهریار به بلخ و تاجیکستان می رفت!
کامران عدل:
تازه فهمیدم چرا اینقدر شهریار به بلخ و تاجیکستان می رفت!
کامران عدل به آرشیو عکس و کتابخانه شهریار عدل در فرانسه اشاره کرد و گفت: بزودی به فرانسه خواهم رفت تا با همسر شهریار در این مورد تصمیم گیری کنیم. اگر بتوانیم این اسناد را به ایران منتقل کنیم قطعاً یک سرمایه بزرگ فرهنگی خواهد بود. امیدوارم به نتیجه مطلوب برسیم در این صورت مسوولان میراث فرهنگی با کمک سفارت ایران باید ما را در انتقال این اسناد به ایران همراهی کنند.
 
تاريخ : چهارشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۴ ساعت ۱۳:۱۲
به گزارش هنرنیوز،در مراسم «شب شهریار عدل» که شب گذشته با کوشش و همکاری مجله بخارا، بنیاد ملت، دایره المعارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینه پژوهشی ایرج افشار و مجله باستان پژوهی برگزار شد، کامران عدل برادر شهریار عدل گفت:هنگام مرگ برادرم، دو اتفاق عجیب برایم پیش آمد. اولی آن که، وقتی رفتم در آرشیو عکسهایم دنبال عکسهایی از او بگردم، متوجه شدم که عکسی از او ندارم و تمام عکسهایی را که از او در فیسبوک گذاشتم، از گوگل عاریه گرفتم. و دوم آن که، مجلهی بخارا و روزنامههای دیگر، مطلبی در بارهی او از من میخواستند که قادر به نوشتناش نبودم. مرگ برادرم، لقمه ای بود که در گلویم، گیر کرده بود.

وی افزود: من با شهریار، کوچکترین برادر، از شش برادر بودیم. در نتیجه ما را با هم به فرانسه فرستادند. در دبیرستان با هم بودیم. وقتی من بهمدرسهی عکاسی رفتم و او به دانشکدهی هنرهای زیبا، یک کمی از هم دور شدیم. ولی، در آن موقع که همایون برادر بزرگترم را از دست دادیم، هنوز سه برادر در پاریس بودیم، همراه با کلی فک و فامیل. در نتیجه، بسیاری از عکسهایی را که به بخارا و میراث فرهنگی دادم، مال آن دوران بود که روزهای یکشنبه و یا در تولدهایی که دور هم بودیم، گرفته بودم.

او ادامه داد:۲۷ ساله بودم که از پاریس به تهران مراجعت کردم و به استخدام سازمان تلویزیون ملّی ایران درآمدم. از این دوران، زندگی من به کلی عوض شد و دائم مسافرت بودم، چه داخلی و چه خارجی. در این دوران، وقتی شهریار به ایران می آمد، اوائل به عنوان تعطیلات دانشگاهی و بعدها به عنوان مأموریت، کمتر همدیگر را می دیدیم. هرچند همسایه بودیم، ولی شهریار وقتی به ایران می آمد، در مأموریت بود و بخت آن که همدیگر را ببینیم، بسیار اندک بود. اگر هم می دیدیم، باز در میهمانی هایی فامیلی بود که شانسکی، هر دوی ما در تهران بودیم. یک شبی که منزل برادرم فرهاد دعوت داشتیم، شهریار دقایقی کوتاه آمد نشست و گفت باید بروم پیش فلانی، در باره «ری» با او گفت و گو کنم. فرهاد، که کار مهمی با ما داشت، به او گفت: یک ساعتی بنشین این کار را تمام کنیم، بعد برو. شهریار گفت: «نه نمیشه که کار «ری» را زمین بگذارم». در این لحظه، برادرم فرهاد به او گفت: ببین شهریار، ری ۲۵۰۰ سال صبر کرده است، حالا، یک ساعت هم روش.

عدل ادامه داد:نمی خواهم تعریفی از برادرهایم بکنم، ولی همه ی آنها یک نکته ای از ظرافت و شوخی در وجودشان بود، ولی مال فرهاد خیلی خوب بود. وقتی نکته ی با مزه ای را تعریف می کرد، خودش هم از آن خنده اش میگرفت و اشک می ریخت. با این حرف فرهاد که ری، ۲۵۰۰ سال صبر کرده، حالا یک ساعت هم روش، ملّت زدند زیر خنده و شهریار مجبور شد بنشیند. و آن که، من در آن شب فهمیدم که شهریار روی منطقه ی ری در حال کاوش است.


او توضیح داد: بعد از انقلاب، بنا به مناسبتی، خیلی با استاد محمدابراهیم باستانی پاریزی نزدیک شدم. بسیار از مصاحبت او لذت می بردم. دلیل آن این بود که (ببخشید، اگر کلمه ی استاد را فاکتور می گیرم) باستانی پاریزی، تاریخ را قصه وار تعریف می کرد. من هم به غیر از شغلم که بعدها، اجباراً با تاریخ و جغرافی قاطی شدم، از کلاس چهارم متوسطه به خاطر استاد تاریخ و جغرافیمان که اسمش «مصباحی» بود، بسیار به تاریخ و جغرافی علاقه مند شدم. در فرانسه هم، استادی داشتم به نام مسیو «کُل» که تاریخ را به سبک درس ریاضی به ما می آموخت. من از این سبک آموزش تاریخ و جغرافی بسیار لذت می بردم، زیرا که با این سبک تدریس خودم را با دویست سیصدسال تأخیر، در قلب ماجرا احساس می کردم.
حالا، باستانی پاریزی، وقتی از تاریخ می گفت، من به یاد بچگی هایم می افتادم که روزهای جمعه ظهر، به قصه های «صبحی مهتدی» از رادیو تهران گوش می دادم.

برادر عدل گفت: یک روزی، آقای باستانی پاریزی از جلساتی که در باره ی نوشتن تاریخ آسیای میانه در یونسکو داشتند برای من تعریف میکرد و با آن صدای گرم و لهجه ی کرمانی اش گفت: آکخای عدل (کرمانیها «ق» را=کخ میگویند)، این شهریار «عجوبه»ای است. ما در کمیسیون، ساعتها می نشستیم و با کارشناسان روسی و امریکایی و افغان و چینی و فرانسوی و هندی کلکل می کردیم که تاریخ آسیای میانه در باره فلان چیز این است. آنها، می گفتند که خیر، این است. و کار، گیر میکرد. تا این که شهریار وارد جلسه می شد. از من به فارسی می پرسید اختلاف سر چیست؟ می گفتم سر فلان چیز. از آنها می پرسید شما چه می گویید؟ می گفتند فلان. در این موقع، شهریار صدایش را در حد داد و فریاد بالا می برد و می گفت: خیر، حق با آقای باستانی است. در این لحظه، همه ساکت می شدند. و تاریخ آسیای میانی، می شد تاریخ آسیای میانه، به سبک ایرانی. فقط در آن موقع بود که من فهمیدم که شهریار دارد در باره ی آسیای میانه کار می کند و تازه فهمیدم که چرا اینقدر شهریار به افغانستان، خصوصاً بلخ و تاجیکستان، می رفت.

وی اضافه کرد: خانم «نرجس خاتون براهویی» در مطلبی که درباره شهریار نوشته است، در بخشی از آن می گوید: «ویژگی نخست آن که، زنده یاد دکتر عدل، صرفاً جستجوگر آثار باستانی و تاریخ یا معرف سایتهای باستانی به عنوان میراث جهانی نبود، چنان که کار یک باستانشناس حرفه ای است، بلکه از تبار کمیاب ایرانشناسانی بود که بر خلاف ایرانشناسان غربی که نگاهی از بیرون و در چارچوب منافع و دیدگاه غربی به ایران داشتند ــ که این نگاه متأسفانه به برخی از پژوهشهای داخلی هم سرایت کرده است ــ نگاهی از درون و از قاب فرهنگ و تاریخ ایران به ایران داشت، نگاهی که از متن فرهنگ و سنت سرزمینی آن برخاسته بود.

عدل ادامه داد: براهویی افزون بر این عنوان کرده است:«کار مداوم روی تاریخ ایران در همه ی ابعاد آن ــ تاریخ سیاسی، هنری و حتی اجتماعی به شهریار این توانایی را داده بود تا بتواند عناصر این دیدگاه (ایرانشناسیِ ایرانی) را به لحاظ علمی به دقت تعریف و تنظیم کند، که این موضوع به خصوص در نگاه تمدنی ایشان به ایران مشهود است. دکتر عدل، معتقد بود که جهان ایرانی (جهانی که فرهنگ ایرانی بر آن حاکم است)، مقوله ای متفاوت از واحد سیاسی ایران امروز است. از نگاه او جهان ایرانی، مرزهای بسیار وسیعتری از ایران کنونی دارد. این جهان، علاوه بر افغانستان ، تاجیکستان و ازبکستان، حتی کشورهایی نظیر هند و امپراتوری عثمانی را هم در برمی گیرد که واحدهای سیاسی جداگانه ای بودند. بر همین اساس معتقد بود که ما، به عنوان ساکنان واحد سیاسی کنونی ایران، درست مانند مردم افغانستان و تاجیکستان، شاخه هایی از درخت تنومند فرهنگ ایرانی هستیم و نه مرکز و تنها مالک آن!»

همچنین کامران عدل به بخش دیگری از سخنان براهویی اشاره کرد که می گفت:«عدل منتقد نگاه مرکزگرا و نیز غربگرای ما ایرانیان در این واحد سیاسی بود. نگاهی که خود را بیشتر از مردم افغانستان یا تاجیکستان صاحب جهان ایرانی می داند، اما با وجود ادعای تملک بر همه ی جهان ایرانی، حتی به نام شهرهای افغانستان و تاجیکستان که از کانونهای مهم فرهنگ و تمدن ایرانی بوده اند، آگاه نیست. و این در حالی است که نام خیابانهای برخی شهرهای آمریکا و اروپا را می داند! با این نگاه تمدنی و فرهنگی به ایران، ایشان طرفدار «نگاه به شرق» در همه ابعاد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بوده و خواستار موازنه ای میان توجه ما به غرب و شرق. بر اساس این دیدگاه منصفانه و واقع بینانه در مورد فرهنگ و تاریخ ایران بود که عدل، تمدن دوره ی اسلامی ایران را ــ که در دوره قبل مورد بی مهری قرار گرفته بود ــ به عنوان زمینه ی اصلی مطالعاتی و پژوهشی خود در نظرگرفت و پایان نامه دکتری خود را در مورد فتوحات شاه عباس نوشت.»

برادر عدل در ادامه افزود: یک بار که از هند به تهران بازگشته بودم، خیلی تصادفی با برادرم ملاقاتی داشتم. از عکسهایی که آثار ایرانی هند گرفته بودم با او صحبت کردم، بهمن گفت: بدبختانه نگاه ایرانیان، به غرب متمایل شده است. در حالی که، نگاه ما باید به طرف هند باشد.


او توضیح داد: چهار سال است که روی میراث فرهنگی برون مرزی ایران عکاسی می کنم. گرجستان را تمام کردهام (هرچند که شهریار، ده پانزده سال قبل از من، پوست گرجستان را کنده است) و فقط سه بنا باقی مانده است که کارم در گرجستان تمام شود. این آثار هم تازه بازسازیشان تمام شده است و امسال قرار بود که بروم از آن سه بنا عکاسی کنم که این اتفاق ناگوار پیش آمد و مجبورم اردیبهشت آینده به گرجستان بروم.

این عکاس برجسته ایرانی اضافه کرد: حکایتی که من در برنامه هایم داشتم، عکاسی از افغانستان و سمرقند و بخارا  و... است. به همین علت، چون می دانستم که شهریار تمام این مناطق را خوب می شناسد، یک روزی از او پرسیدم که این قلعه ی «سمنگان» کجاست؟ و چی هست؟ جواب: «این قلعه بین بلخ و کابل واقع شده است و محل ازدواج رستم و تهمینه بوده است». بعد درباره ی بلخ و کابل و... در این موقع متوجه شدم که ایرانی که در مغز برادرم است، ایران فردوسی است. ضحاک، نمی دانم بابا بزرگ رستم بوده(؟) و آن طرفها بوده و در کوه دماوند زندانی شده است...

او تأکید کرد:همه ی اینها، برای من رویاهایی است که می خواهم عکاسی کنم. و این، در حالی است که، آن تکه از تنم را، که به این ایران بزرگ وصل می کرد را مرگ، از من جدا کرد
.

کامران عدل همچنین در بخشی از سخنانش به آرشیو عکس و کتابخانه شهریار عدل در فرانسه اشاره کرد و گفت: بزودی به فرانسه خواهم رفت تا با همسر شهریار در این مورد تصمیم گیری کنیم. اگر بتوانیم این اسناد را به ایران منتقل کنیم قطعاً یک سرمایه بزرگ فرهنگی خواهد بود. امیدوارم به نتیجه مطلوب برسیم در این صورت مسوولان میراث فرهنگی با کمک سفارت ایران باید ما را در انتقال این اسناد به ایران همراهی کنند.

او در ادامه با اشاره به صحبت‌هایی که برای خانه‌ی شهریار عدل می‌شود، گفت: از زمان حضور مادرمان در خانه، کل فضای خانه شبیه موزه بود و این خانه اکنون در مرحله انحصار وراثت است و امیدواریم پس از انجام کارهای قانونی، این خانه توسط سازمان زیباسازی به موزه تبدیل شود.
کد خبر: 82665
Share/Save/Bookmark