نگاه نو به داستان نویسی و کتاب «تمساح بودایی نیوزلندی محبوب من»
نگاهی بر بازار تازه های نشر؛
نگاه نو به داستان نویسی و کتاب «تمساح بودایی نیوزلندی محبوب من»
 
تاريخ : سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۳۴
کتاب «تمساح بودایی نیوزلندی محبوب من» نوشته‌ آسیه نظام شهیدی به تازگی توسط انتشارات هیلا در موضوع داستانهای فارسی، در 96 صفحه منتشر شده است.

آسیه نظام‌شهیدی، دانش‌آموخته‌ حقوق قضایی از دانشگاه تهران است و در حال حاضر مشغول تحصیل در مقطع کارشناسی ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور مشهد است. داستان‌نویسی را سال 1387، از کارگاه‌های داستان‌نویسی مشهد آغاز کرده و برخی از داستان‌هایش در روزنامه‌های محلی مشهد از جمله شهرآرا و نشریه‌ی تاک مشهد و همین‌طور در نشریه‌ی رودکی منتشر شده است. در سایت ادبی والس نیز تاکنون سه داستان از وی منتشر شده است.

این مجموعه داستان از هشت داستان کوتاه تشکیل شده است و پیرامون اتفاقات، رفتارها، آرزوها و حسرت‌های زنان که ریشه در دیدگاه‌ها و خواسته‌های درونی نویسنده دارد به نگارش درآمده‌اند. داستان‌ها از دیدگاه اول شخص روایت می‌شوند و زبانی ساده و روان دارند.

در داستان «من، خودم، جویس، وولف، همینگوی و دیگران» زن نویسنده‌ای بعد از شنیدن جواب رد برای چاپ داستان‌اش، آشفته به خانه می‌آید و از همان روز در مواجهه شدن با اعضای خانواده‌اش یک بار خودش را «ویرجینیا وولف» معرفی می‌کند، بار دوم «جیمز جویس» و بار سوم شوهرش او را «ارنست همینگوی» خطاب می‌کند. در جایی از داستان از زبان زن نویسنده می‌خوانیم: «می‌شنوی...؟ فاتحه‌شو خوندن... فقط یه آقایی ساکت بود که اونم یواشکی کف دستشو نشونم داد، نوشته بود: "عوضی!" فهمیدی...؟»

همچنین در داستان «تمساح بودایی نیوزلندی محبوب من» روایت یک پیردختر زشت و ترشیده‌ است که در مهمانی دوست‌اش به درخواست ازدواج یک تمساح جواب مثبت می‌دهد. تمساحی که می‌گفتند در آب‌های نیوزلند غوطه‌ور بوده و اشتباها با تورهای صیادی گرفته می‌شود و به آب‌های اقیانوس هند منتقل شده و از آنجا به نپال می‌رود و با یک زیست‌شناس‌ آرژانتینی به تبت می‌رود و با یک بز بودایی آشنا می‌شود که سه‌تایی در اورست به دنبال خدا می‌گشتند. در قسمتی از داستان آمده است: «و این طور شد که ما با هم ازدواج کردیم. اوایل واقعا سخت بود. وقتی باهم توی خیابان راه می‌رفتیم دخترها می‌گفتند: «وای چه بانمک!» پیرزن‌ها می‌گفتند: «خدایا توبه» مردها می‌گفتند: « همین است دیگر دنیای ما!»

داستان «صبح به خیر شادپری» نیز اوج کسالت بار بودن و اندوه بی پایان یک زن را روایت می کند: «ساعت نزدیک 6صبح است، ساعت ده باید بروم تشییع جنازه شوکت خانم.فکرشو بکن؟ اونم مرد.بدبخت...خوشبخت...چه می دونم؟چی بگم؟ بگم اونم راحت شد؟ آخه یه زن، نه اصلا یه آدم، اونم آدمی مثل اون، مجبور باشه باشه پنج سال با چشم کور تو یه خونه بی کولر و بی بخاری رو تخت بخوابه، کم کم از زور درد پا نتونه راه بره.»

«باد. باران، برف، خاک»، «خ. ف، قاف»، «صبح‌به‌خیر شادپری»، «ماهی‌ها»، «مردی که مرد نبود و خون می‌چکید از قلبش»، «افیلیا، افیلیا» داستان‌های دیگر این مجموعه هستند.

کتاب «تمساح بودایی نیوزلندی محبوب من» در 96 صفحه و با قیمت 2000 تومان به تازگی توسط نشر هیلا چاپ شده و در روانه بازار کتاب شده است.



کد خبر: 32732
Share/Save/Bookmark