«نفس« فیلمی که نفس تماشاگران را به شماره انداخت!
«نفس« فیلمی که نفس تماشاگران را به شماره انداخت!
فیلم «نفس» نیازمند بازنگری های اساسی هم به لحاظ تایم ، ریتم و تدوین است و اگر فیلم به روایت روان تر، ساده تر و کوتاه تر از قصه خود اعتنایی نکند بی شک ، نفس مخاطب در نیمه های اول فیلم به شماره خواهد افتاد.
 
تاريخ : شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۴ ساعت ۰۹:۳۷
نفس آخرین فیلم نرگس آبنار است فیلمی که کارگردانش قبل از شروع جشنواره اعلام کرده بود که این فیلم ، فیلمی متفاوتی است که مخاطبین را متعجب خواهد کرد و البته این چنین هم شد! چرا که با وجود موفقیت های فیلم قبلی این کارگردان یعنی «شیار 143» و هر چند که مخاطب انتظار ساخت فیلمی همچون شیار را نداشت اما هیچگاه هم فکر نمی کرد فیلم بعدی آبیار این قدر عقب گرد نسبت به ساخته قبلی این کارگردان داشته باشد.

مشکل اصلی فیلم از فیلمنامه طولانی اوست که به نظر می رسد با وجود پخش 120 دقیقه ای این فیلم در جشنواره ، این فیلم طولانی تر از این بوده است - به گفته کارگردانش زمان فیلم بیش از این بوده و او مجبور بوده بخش هایی از فیلم را برای نمایش در جشنواره کوتاه کند! - این درحالی است که این فیلم بیشتر در قد و قواره پخش از تلویزیون به عنوان یک مجموعه چند قسمتی است و به هیچ عنوان در حدو اندازه سینما نیست.



فیلم روایت یک خانواده حاشیه نشین شهری در قبل از انقلاب است که به سختی روزگار می گذرانند و غفور پدر خانواده با بازی مهران احمدی که راننده کامیون کفش بلا است با چهار فرزند بدون مادر که فوت کرده و مادر بزرگ ناتنی بچه ها در منطقه حاشیه نشین کرج زندگی می کند و ما از زبان بهار دختر کوچک که اتفاقا بازی خیلی خوبی هم دارد شاهد سیر ماجرای زندگی خانواده غفور هستیم و از نگاه او دوران قبل از انقلاب ، دوران پیروزی انقلاب و جنگ را شاهد هستیم و این خانواده به دلیل نسبت فامیلی با شهر یزد همیشه بین کرج و یزد در سفر هستند.


در فیلم ما شاهد دختر رویا پرداز و عاشق کتابخوانی هستیم که مجبور است به دلیل مخالفت های مادر بزرگش که با مقوله کتابخوانی و اینکه کتاب، بچه ها را پُررو می کند! در توالت و گوشه و کنار خانه آن هم به صورت یواشکی کتاب بخواند و اتفاقا در اکثر مواقع نیز، این کتابخوانی او توسط دیگر برادران و خواهرانش لو می رود و این مادر بزرگ است که با ترکه چوب به جان دخترک می افتد و او را به باد کتک می گیرد که اشک تماشاگر در می آید.


نگاه فیلم به موضوع تربیتی در خانه و بویژه مدرسه آن هم در زمان قبل از انقلاب ، هشدارهایی است که کارگردان اثر به جامعه تربیتی و آموزشی کشور دارد و ما در این فیلم بعد از رفتن خانم معلمی که مهربان است – با بازی گلاه عباسی که البته مشخص نیست چرا می رود - و آمدن معلم دیگر که مرد است و بی دلیل خیلی سخت گیر است و تنها راه آموزش را در کتک زدن می بیند و ناظمی که همیشه با شلنگی بچه ها را کتک می زند و اتفاقا همیشه هم بهار را کتک می زند! شاهد فضایی تاریک و وحشت آلود از مدرسه و آموزش و پرورش هستیم.

پدر خانواده دچار مشکل تنگی نفس است و مدام سرفه می کند و آرزوی بهار این است که روزی دکتر تنگی نفس شود و پدرش را خوب کند آرزویی است که به نظر می رسد با این شیوه آموزشی محقق نخواهد شد و عنقریب است که او قید مدرسه رفتن را برای همیشه بزند.


مادر بزرگ خانواده که بازی تصنعی او در بیشتر لحظات، آزار دهنده است نمونه یک زن سنتی ، بی سواد و مخالف کتاب خوانی معرفی می شود. زن کنهسالی که اگر چه بچه ها را دوست دارد و از آنان پرستاری می کند اما تنها راه تربیت بچه ها را کتک زدن با چوب می داند و بیشتر از همه هم بهار را که اتفاقا بیشترین کمک را به خانواده می کند را می زند و اکثر بچه ها به خصوص دو پسربچه که آتش بیار معرکه هستند هیچگاه در تیرراس او قرار نمی گیرند. او با توجه به اینکه خشن است و همیشه بچه ها را کتک می زند اما بازم هم معتقد است که« کتک هم ، کتک های قدیم»!

ظلمی که بر دخترک در این فیلم می شود و کتک های بی جایی که او به عنوان یک زن آینده ایرانی از دست طبقه سنتی ( مادربزرگ) ، آموزشی ( معلم) و مذهبی( معلم قرآن ) می خورد شاید برگرفته از نگاه زنانه کارگردان اثر باشد که نمی خواسته نگاه فمینیسمی خود را در این فیلم خیلی پنهان سازد.

اما فیلم نفس از آنجایی از نفس می افتاد که اولا بسیار طولانی است و دوم اینکه در بیان قصه خود که همراه با انیمیشن هایی تعریف می شود قصه را از جذابیت می اندازد و سطح آن را در حد یک کار کودکانه پایین می آورد و مخاطب با یک اثر اپیزودیک با قاب بندی های تلویزیونی و فاقد اثرگذری روبرو می شود.

در این فیلم ، قصه مردمان غربتی که در همسایگی خانواده غفور زندگی می کنند که بیشتر مهاجرین پاکستانی و هندی به نظر می آیند و عدم تاثیرگذاری این بخش ها بر روی کل فیلم و رفتن آنان با وقوع انقلاب و نمایش صحنه های عزاداری در محرم و عشق های کودکانه ای که بین بهار و پسرکی که در کلاس حضور دارد و پسری که از نزدیکان او در یزد است و حتی آمدن طلبه ای از یزد که از آشنایان غفور است و از ترس ساواک به خانه غفور پناه می برد – و تاکیدی بر حضور او نمی شود - همه و همه در فیلمنامه بلاتکلیف نشان داده می شوند و پیگیری نمی شوند.


ما از حضور طلبه ای که به خانه غفور پناه آورده به جز چند کتاب چیزی نمی بینیم و او به هنگام مخالفت خوانی هایی که مادر بزرگ نسبت به کتاب خوانی بهار دارد و حتی به هنگام کتک زدن او و واسطه شدن همسایگان برای چشم پوشی از تنبه بهار ، اثری از او نمی بینیم و معلوم نیست او کجای این سکانس ها حضور دارد در حالی که با توجه به شغل طلبگی و انقلابی بودن او، مخاطب انتظار حضور پر رنگ تری از او در فیلم را دارد.

تلخی جنگ در این فیلم بر خانواده های ایرانی مشهود است و ترس کودکانه ای که بهار از هنگام بمب باران و آژیر های هوایی و پناه بردن به زیرزمین همسایه از خود نشان می دهد همه نشان از تلخی های جنگ بر خانواده های ایرانی است و این تلخی آنگاه بیشتر هویدا می شود که ما بهار را در صحنه انتهای فیلم می بینیم که تنها در حیاط خانه ، مشغول تاب خوردن و شادی کودکانه است که ناگهان در لحظه ای به دلیل بمب باران هوایی در میان تلی از آوار دفن می شود و مرثیه دخترک ایرانی با مرگ او به انتها می رسد.

اما فیلم درکنار اشاره به جنگ، اشاره ای هم به فضای همیاری و کمک های مردمی برای همراهی با مردان جبهه دارد به گونه ای که حتی غفور هم با همان ماشین کفش بلا ، کمک های مردمی را به جبهه می برد.

اما فیلم نفس ، نیازمند بازنگری های اساسی هم به لحاظ تایم ، ریتم، تدوین است تا نفس تازه ای بکشد و اگر این فیلم به روایت روان تر و ساده تر و کوتاه تر از قصه خود اعتنایی نکند بی شک ، نفس مخاطب در نیمه های اول فیلم خواهد گرفت و فیلم «نفس» از چشم و نفس تماشاگر خواهد افتاد.
کد خبر: 88470
Share/Save/Bookmark