از بوی پیپ تا پیک موتوری و پول‌هایی که در خانه سینما گم می‌شود
تراژدی یک سینماگر
از بوی پیپ تا پیک موتوری و پول‌هایی که در خانه سینما گم می‌شود
برخی‌ها می‌گفتند شمقدری نباید این کار را می‌کرد و برخی‌ها می‌گفتند شمقدری عجب جراتی دارد که یکه تنه زده به قلب رانت خوار‌ها، کلمه رانت خوار‌ها برایش جالب بود چرا که حالا می‌دانست که آنقدر تسهیلات و پول‌هایی که قبلا خانه سینما می‌گرفته چرا به دست امثال او نمی‌رسیده است؛ کار کارِ همین رانت خوارهای خانه سینما بوده است.
 
تاريخ : يکشنبه ۲۴ فروردين ۱۳۹۳ ساعت ۱۰:۵۰
از اهالی سینما بود. از اهالی خانهٔ سینما، چند سالی بود که عضو خانه سینما شده بود تا شاید امنیت شغلی‌اش حفظ شود. اما برعکس، اکثر وقت‌ها بیکار بود و کاری به او پیشنهاد نشده بود. شال و کلاه کرد تا خودش را زود‌تر به خانه سینما برساند تا در دیدار نوروزی رئیس سازمان سینمایی با سینماگران که قرار بود در خانه سینما برگزار شود حضور موثری داشته باشد. توی راه فکر می‌کرد که واقعا اصلا چه شد که خانه سینما بسته شد و چرا دوباره باز شد؟ به یادش می‌آمد که‌‌ همان زمانی که خانه سینما را پلمپ کرده بودند برخی‌ها می‌گفتند شمقدری نباید این کار را می‌کرد و برخی‌ها می‌گفتند شمقدری عجب جراتی دارد که یکه تنه زده به قلب رانت خوار‌ها، کلمه رانت خوار‌ها برایش جالب بود چرا که حالا می‌دانست که آنقدر تسهیلات و پول‌هایی که قبلا خانه سینما می‌گرفته چرا به دست امثال او نمی‌رسیده است؛ کار کارِ همین رانت خوارهای خانه سینما بوده است. یادش افتاد که چرا امسال عید، مثال سال‌های قبل، کارت هدیه‌ از طرف رئیس جمهوری به اهالی سینما داده نشد. چقدر برای این ۴۰۰ هزار تومان نقشه کشیده بود. اما عید تمام شده بود اما خبری از هدیه نبود. با خودش گفت حتما در همین دیدار، کارت‌های هدیه را ایوبی با احترام به سینماگران تقدیم خواهد کرد چرا که دولت تدبیر و امید است و برای پرداخت کارت‌های هدیه هنرمندان، تدبیر جدیدی اندیشیده است!
وارد ساختمان خانه سینما شد، حیاط خانه سینما مملو از سینماگران بود. بساط روبوسی و گپ‌های عیدانه براه بود. با چند نفری روبوسی کرد و علت دیدار را جویا شد: جلسه برای ثبت نام نکردن یارانه نقدی است!. یک لحظه خشکش زد و به لب‌های دوستش که این حرف را به او گفته بود خیره ماند. دوستش به تصور اینکه شاید گوشه لبش از خرده‌های شیرینی که روی میز حیاط خانه سینما خورده و باقی مانده، لبش را پاک کرد اما مرد همچنان به او خیره مانده بود. لحظه‌ای به خود آمد. همه تصوراتش نقش برآب شد. آمده بود کارت هدیه نوروزی‌اش را بگیرد تا به نقشه‌هایی که برای آن پول کشیده بود دست پیدا کند اما حالا دید که برای یارانه‌اش هم، نقشه کشیدند. روی یکی از صندلی‌های داخل حیاط نشست. بسیاری از سینماگران با لباس‌های نو و شیک که بوی نویی آنان را به خوبی حس می‌کرد گُله گُله داخل حیاط ایستاده بودند و درحالی که شیرینی و لیوان‌های چایی و قهوه در دستانشان بود از سفرهای نوروزی و از قرار دادهایی که قرار است به زودی ببندند با آب و تاب صحبت می‌کردند. مرد به یاد آورد که از بی‌پولی نتوانسته است نه برای خانواده‌اش و نه برای خودش حتی یک جفت کفش بخرد. نگاهی به کفش‌هایش کرد. پارگی کفشش با یک مکث کوچک، پیدا بود. کفشش را پشت کفش دیگرش که قدری آبرومندانه‌تر بود پنهان کرد. بوی پیپ بعضی از سینماگران فضای حیاط خانه سینما را پر کرده بود. نگاهی به سرو وضع بعضی از هم صنف‌هایش انداخت. آنان هم حال و روزی بهتر از او نداشتند. وارد سالن شد و لحظاتی بعد جلسه آغاز شد. چند نفری از سینماگران به پشت مکروفون رفتند و از نگرفتن یارانه نقدی و کمک به دولت حرف زدند. او فکر می‌کرد چقدر خوب بود که او هم مثل آنان آنقدر دستش به دهانش می‌رسید تا یارانه‌اش را ببخشد. اما همین اندک پول، خیلی وقت‌ها برایش آبرو داری کرده بود. با خودش فکرکرد اگر او هم درآمد آنان را داشت حتی دفعه اول هم، یارانه نمی‌گرفت چه برسد به حالا. برایش تعجب برانگیز بود که بعضی از همکارانش چطوری همیشه سر کار هستند درحالی که او درست یکسال بود که بیکار بود و آخرین کار او هم، فقط دو ماه بیشتر دوام نداشت. هنوز برخی‌ها با افتخار پشت میکروفون از نگرفتن یارانه حرف می‌زدند که سالن را ترک کرد تا خودش را به موتور سازی محله‌شان برساند که روز گذشته، موتورش را برای تعمیر به او داده بود. نصف روز را برای این جلسه از دست داده بود بنابراین قدری قدم‌هایش را تند‌تر کرد تا خودش را زود‌تر به اتوبوس برساند تا بلکه با گرفتن موتورش، چند سرویس بیشتر در پیک به او بخورد تا شاید وقتِ هدر رفته‌اش، جبران شود.
کد خبر: 70506
Share/Save/Bookmark