نگاهی به فیلمهای ضد جنگ ماههای اخیر در سینمای آمریکا
راههای بیافتخار یا ... فیلمسازی در سایهی سیاست
1 اسفند 1386 ساعت 14:28
گاویندینی مارتی؛ ترجمهی یحیی نطنزی
منبع: نشريه الكترونيكي فيروزه
مقدمهی مترجم:
گرچه هالیوود کمی از مواضع ضد جنگ خود عدول کرده است اما نمیتوان انکار کرد که تا همین چندی پیش گیشههای آمریکا پذیرای مجموعهای از فیلمهای ضد جنگی بودند که با به چالش کشیدن سیاستهای نظامی آمریکا فضای فرهنگی ناامنی را برای سیاستمداران کاخ سفید فراهم کرده بودند. چنین موج عظیمی از فیلمهای ضد جنگ در تاریخ سینمای آمریکا امری بیسابقه است و طبیعی است که عکسالعملها و رفتارهای متفاوتی را از سوی منتقدان موجب شود. شرایط فعلی اما ظاهراًَ چندان به مذاق منتقدان محافظهکار آمریکایی خوش نیامده و اکثر آنها مانند نویسندهی اسم و رسمدار این یادداشت با استمداد از فروش پایین این فیلمها در صدد بوده و هستند ارزشهای دیگر آنها را به کلی انکار کرده و جهتگیریهای سیاسی آنها را مردود شمارند. گرچه شواهد و قرائن حاکی از آن است که هالیوود معادله را به نفع خود به پایان رسانده است اما مخالفانی هنوز وجود دارند که سعی میکنند با ارجاع به سوابق تاریخی هالیوود و مانور بر حسن نیت آن در سالهای پیشین از غلظت جبههگیریهای اخیر کاسته و باعث رویگردانی هر چه بیشتر مخاطبان از این فیلمها شوند.
مقاله:
نظام هالیوود در شرایط کنونی با کنار نهادن هر گونه احتیاطی و بیتوجه به نگرانیها و دلواپسیهای مالی، به نمایش مجموعهای از فیلمهای ضد جنگ روی آورده است که همگی آنها در یک نکته اتفاق نظر دارند: پیروزی به سبک آمریکایی بدون خشونت امکان پذیر نیست.
طبیعی است زمانی که تنها فیلمهای ضد جنگ اجازه ساخت پیدا کنند و صدای گرایشات مدافع آمریکا همگی به حاشیه رانده شوند با فیلمهای مواجه میشویم که به لحاظ ایدئولوژیک فیلمهایی تکبعدی هستند، به لحاظ اخلاقی رویکردی سطحی دارند و بویی از خلاقیت نبردهاند. به همین دلیل زمانی که چنین فیلمهای ضد جنگی مثل «در دره الاه» و یا «استرداد» در گیشه شکست خورده و از فروش بالا ناتوان میمانند جای هیچ تعجبی وجود ندارد!
بیایید فیلمهای ضد جنگ این مدت را مرور کنیم: «در دره الاه» با بازی تامی لی جونز و «آماده انتشار» به کارگردانی برایان دی پالما که مدت زیادی هم از اکرانشان نگذشته است هر دو سربازان آمریکایی موجود در عراق را شبیه جنایتکاران و بیماران روانی به تصویر کشیدهاند. «استرداد» به دنبال تلقین این تصور است که حکومت آمریکا اجازه میدهد تا مسلمانان غیرنظامی و بیگناه به دلایل واهی شکنجه شوند. «شیرها در کمین برهها» با بازی تام کروز و رابرت ردفورد در پی تلقین این امر است که یک سناتور جمهوریخواه رشوهخوار چگونه برای ارتقاء موقعیت شغلی خود جان سربازان آمریکایی را به خظر میاندازد. همین طور فیلم «جلوی ضرر را بگیر» با بازی رایان فیلیپس بر سر این نکته پافشاری میکند که سربازان شرافتمند آمریکایی تنها کسانیاند که از اعزام به مناطق جنگی طفره میروند. حتی فیلمی مانند «کشور پادشاهی» هم در نهایت نیروهای سیا و تروریستهای عربستانی را در یک مقام و مرتبه قرار میدهد.
چنین فیلمهای همگی متأثر از فضای ضد جنگی هستند که از سه سال پیش تا به کنون در سینمای آمریکا حاکم شده است و باعث شده چنین فیلمهایی تا این حد به لحاظ مضمونی با یکدیگر شبیه باشند. این فیلمها حتی به خاطرههای مقدس و شیرین ما از جنگ جهانی دوم رحم نکردهاند و مانند فیلم «آلمانی خوب» تمام آن خاطرهها را از بین بردهاند (فیلمی که یک بازسازی تیره و تار و به لحاظ اخلاقی مبهم و مشوش از کازابلانکا محسوب میشود).
باید اعتراف کرد که چنین کثرتی در تولید فیلمهای ضد جنگ آن هم در حالی که آمریکا هنوز از شر جنگهای خاورمیانه خلاص نشده واقعاً بیسابقه است. فیلمسازان آمریکایی در خلال جنگهای جهانی اول و دوم (چه فیلمسازان محافظهکار و چه لیبرال) بیتوجه به این که جنگ از سوی چه نهاد دولتی هدایت میشد در حمایت و تبلیغ از جنگ گوی سبقت را از یکدیگر میربودند. تا جایی که در سالهای جنگ بزرگ (جنگ جهانی اول) ستارههای محافظهکاری همچون مری پیکفرود و داگلاس فیربنکس با همکاری لیبرالهایی مانند چارلز چاپلین از طریق تبلیغات جهت فروش «سهام آزادی» میلیونها دلار به خزانه جنگی آمریکا واریز کردند.
در خلال سالهای جنگ جهانی دوم نیز روسای جمهوریخواه برخی کمپانیها – اشخاصی مانند لوئیس ب. مهیر، جک وارنر و داریل اف. زانوک – زمانی که فرانکلین روزولت دموکرات از آنان کمک خواست از هیچ تلاشی فروگذار نکردند و میتوان گفت ساخت فیلمهای همچون «کازابلانکا»، «داشتن و نداشتن»، «گروهبان یورک» و مجموعهی « چرا میجنگیم» همگی در راستای همین کمک قابل توجیه و تفسیر بودند.
در همین راستا میتوان به حمایت هالیوود به سیاستهای نظامی کشورش در خلال سالهای جنگ کره و حتی جنگ ویتنام اشاره کرد. در آن سالها به رغم وجود گرایشات ضد جنگ استودیوها هرگز به عنوان مثال صرفاً به دنبال ساخت فیلمهایی با مضمون ضد جنگ نبودند و هیچ گاه در سالهای درگیری آمریکا در مناطق جنگی به صورت یکپارچه و منسجم علیه سیاستهای دولت موضعگیری نکردند. شاید بتوان «کلاه سبزها» با بازی و کارگردانی جان وین را تنها فیلم آمریکایی دانست که در همان زمان جنگ ویتنام ساخته شد و مواضعی ضد جنگ اتخاذ کرد. البته بگذریم از این که همان فیلم در کنار مضامین ضد جنگش به چهرهی آمریکاییان خدشهای وارد نمیکرد و مدافع سرسخت وجهه آمریکایی بود.
معادلات اما زمانی تغییر کرد که پای فرزندان «دوران پرزایی»(1) در دههی هفتاد به هالیوود باز شد چرا که همین افراد بودند که روایت سینماتیک ضد آمریکایی و مبتنی بر نفرت از خود را به سینما کشاندند. روایتی که به جهان پس از یازده سپتامبر کنونی هم سرایت کرده و با اسلوب معین و مشخصی در صدد طرد گرایشات جمهوریخواهان آمریکایی است.
فلیمساز هوشمندی مانند سیروس نورسته (کارگردان مستند «مسیر منتهی به یازده سپتامبر» محصول شبکه ای. بی. سی)، رابرت آوریچ که فیلمنامه نویس برنده جایزه امی است (با فیلم «Body Double»)، یا رماننویس و فیلمنامهنویسی همچون اندرو کلیون (نویسنده رمان فیلم «جنایت حقیقی» کلینت ایستوود) و یا در نهایت رابرت دیوی (بازیگر سریال «Profiler») همگی از کسانی بودهاند که در طول سالیان گذشته تلاش کردهاند فیلمهایی در تبلیغ جنگهای آمریکا بسازند اما توسط نظام هالیوود به حاشیه رانده شده و به آسانی فراموش شدهاند. حتی ابرستارهای مانند بروس ویلیس هم که همین چندی پیش قصد داشت فیلمی بر خلاف جو رایج درباره جنگ عراق بسازد از طرف استودیوها محلی از اعراب پیدا نیافت.
چنین همنوایی ایدئولوژیکی در ساخت و نمایش فیلمهای ضد جنگ هم برای آمریکا و هم برای سینما یک فاجعه است. هنر میبایست بتواند در هر شرایطی و به دور از اجبار به هر طرف متمایل است خیز بردارد. زمانی که هالیوود با تبعیت روشی از پیش تعیین شده مرز میان آمریکاییان عاشق آزادی و تروریستها را مبهم و تار کرده و هر دوی آنان را به یک چشم مینگرد دیگر تعجبی ندارد که در سینمای آمریکا با فیلمهای ملالانگیزی همچون «استرداد» مواجه شویم (به جای کلاسیکهای مسحورکنندهای مانند «کازابلانکا»). به عبارت دیگر زمانی که در مواجهه با رژیمها و شرایط استبدادی رویکردی دوپهلو و مبهم اتخاذ شود هم امکان بیان یک داستان خوب ممکن نمیشود و هم امکان همراه کردن مخاطب با خواسته و میل هنرمند از دست میرود.
پانوشت:
1- دوران پرزایی به دورانی در کشورهای آمریکا، انگلستان، کانادا و استرالیا گفته میشود که روند زاد و ولد شهروندان این کشورها متأثر از فضای بعد از جنگ جهانی دوم در خلال سالهای 1946 تا 1964 افزایش چشمگیری یافت.
* GOVINDINI MURTY
کد خبر: 1233
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdca.en6k49nue5k14.html