بررسي نقش هنر در تبليغ دين

24 دی 1388 ساعت 13:09


چكيده:
عصر حاضر را عصر اطلاعات و ارتباطات مي‌نامند و انتقال اطلاعات و برقراري ارتباط جز به مدد تبليغ و رسانه ميسر نيست. از اينروست كه تبليغ، رگ حياتي دنياي نوين به شمار مي‌آيد. در عصري كه آكنده از پيام‌هاي تبليغي است پيام ها يا تبليغات ديني به ويژه در كشورهايي كه بر دين‌داري تأكيد مي‌ورزند به وفور ديده مي‌شود.
در اين راستا هنر، با توجه به زبان ارتباطي خاص خود چنانچه به‌درستي مورد توجه قرار گيرد مي‌تواند بهترين وسيله و عامل براي تبليغ و اشاعه دين باشد. چرا كه اگر بپذيريم در مقوله تبليغ، سه ركن اساسي "پيام دهنده"، "پيام گيرنده" و "خود پيام" وجود دارد، در موضوع مورد بررسي ما - نقش هنر در تبليغ دين- پيام دهنده در حقيقت هنرمند دين‌دار و هنر عجين شده با انديشه و تفكر ديني است. پس براي رسيدن به تأثير مطلوب در عرصه تبليغ ديني لازم است هنر به عنوان موثرترين امكان جهت انتقال پيام، توسط مبلغين دين به درستي شناخته شود.
بررسي نقش هنر در تبليغ دين، در حقيقت به منظور يافتن راهكارهايي جهت شناخت ظرفيت و قابليت‌هاي هنر و چگونگي بكارگيري اين ظرفيت‌ها در تبليغ ديني، ابتدا مختصري پيرامون هنر و هنر ديني به عنوان پيام قابل انتقال(تبليغ) در جامعه ديني، بحث نموده و سپس ويژگي‌هاي هنرمند دين‌دار را به‌عنوان پيام‌دهنده مورد بررسي قرار مي‌دهد.

   مقدمه:
عصر حاضر را عصر اطلاعات و ارتباطات مي‌نامند و انتقال اطلاعات و برقراري ارتباط جز به مدد تبليغ و رسانه ميسر نيست. از اينروست كه تبليغ، رگ حياتي دنياي نوين به شمار مي‌آيد. در عصري كه آكنده از پيام‌هاي تبليغي است پيام ها يا تبليغات ديني به ويژه در كشورهايي كه بر دين‌داري تأكيد مي‌ورزند به وفور ديده مي‌شود.
بديهي است در دنياي امروز كه فرهنگ ها، تمدن ها، اديان و تمام اركان هويت ساز ملل هدف آماج جهاني شدن قرار گرفته‌است، براي حفظ اين عناصر و در پي آن صيانت از هويت ملي، بايد از طريق تبليغ كوشيد تا هويت فردي و ملي در امان بماند. در اين ميان تبليغ در حوزه دين كه يك ركن اساسي در فرآيند هويت سازي يك ملت و جامعه‌است بايد مورد مداقه و پژوهش قرار گيرد و راه كارهاي مناسب براي كارآيي بيشتر آن جستجو شود.
در اين راستا هنر با توجه به زبان ارتباطي خاص خود چنانچه به‌درستي مورد توجه قرار گيرد مي‌تواند بهترين وسيله و عامل براي تبليغ و اشاعه دين باشد. چرا كه اگر بپذيريم در مقوله تبليغ، سه ركن اساسي "پيام دهنده"، "پيام گيرنده" و "خود پيام" وجود دارد، در موضوع مورد بررسي ما – نقش هنر در تبليغ دين- پيام دهنده در حقيقت هنرمند دين‌دار و هنر عجين شده با انديشه و تفكر ديني است. پس براي رسيدن به تأثير مطلوب در عرصه تبليغ ديني لازم است هنر به عنوان موثرترين امكان جهت انتقال پيام، توسط مبلغين دين به درستي شناخته شود.

  روش تحقيق
روش كار در اين تحقيق، كتابخانه‌اي و انفرماتيك بوده و مبتني بر جمع‌آوري منابع از آثار مكتوب كتابخانه‌ها و سايت‌هاي معتبر اينترنتي است.
 
  تعا ريف اوليه  پيرا مون تبليغ و هنر
تبليغ در مفهوم كلي، عبارت است از: "رساندن پيام از طريق برقراري ارتباط، به منظور ايجاد دگرگوني در بينش و رفتار و افكار گيرنده پيام. در "فرهنگ دهخدا" در معني تبليغ چنين آمده‌است: "تبليغ يعني رساندن، خواندن كسي به ديني، عقيده‌اي و مذهبي و مسلكي و روشي، كشيدن كسي به راهي كه تبليغ كننده قصد دارد."
اما در "دائرة المعارف مصاحب" تبليغات اينگونه تعريف شده‌است: " تبليغات يا پروپاگاندا (Propaganda) از ريشه لاتيني به زبان فرانسوي، به معني ترويج اميال، ايجاد نظر خوب يا بد نسبت به شخصي يا سازمان يا مذهب يا عقيده‌اي يا چيزي، از طريق تحت تاثير قرار دادن افكار و عقايد مردم مي‌باشد. تبليغات ممكن است براي منظورهاي ديني، اجتماعي، فرهنگي، و يا سياسي باشد."
"تبليغ "، رساندن پيام است، با استفاده از ابزار مناسب و موثر. در جهان امروز، براي جذب انسان ها به افكار و عقايد مختلف تبليغات وسيعي صورت مي‌گيرد و صاحبان مكاتب برآنند تا با استفاده از تبليغ مناسب، مردم را پيرو خويش سازند و انديشه‌هاي خود را بر آنان تحميل كنند.
اما در اسلام، مراد از تبليغ، آشنا نمودن مردم با احكام اسلامي و معارف الهي و بشارت دادن مومنان و انذار و هشدار مخالفان است. "در قرآن كريم براي تبليغ، كلمات "انذار"، "بلاغ"، "تبشير"، "تخويف "، "هدايت "، "ارشاد"، "دعوت " و "امر به معروف و نهي از منكر" آمده‌است كه هر يك به بعدي از ابعاد تبليغ، اشاره دارد." [قرائتي، qaraati.net]
از سوي ديگر از آنجا كه وقوع هر امري نياز به ابزار و امكان مناسب دارد، تبليغ نيز به ابزار و امكانات خاص خود نيازمند است. ابزار تبليغات تا آنجا مورد توجه و اهميت قرار گرفته‌است كه بعضي از انديشمندان و صاحب‌نظران ارتباط شناسي، ابزار پيام‌رساني را همان پيام خوانده‌اند. به عبارت ديگر پيام‌رساني و تبليغات را زماني مفيد و موثر مي‌دانند كه از ابزارها و ادوات مناسب و مدرن بهره گيرند. هرچند امروزه در جهان از امكانات و ابزارهاي مختلف و متعددي جهت ترويج و تزريق پيام، و تبليغ و تلقين ارزش‌هاي فرهنگي و اجتماعي بهره‌برداري شده و اصولاً تميز و تقسيم‌بندي كامل ابزار تبليغ، كاري بس مشكل است، اما آنچه مسلم است براي رساندن پيام، بايد ابتدا با مخاطب ارتباط برقرار نمود.
از گذشته‌هاي دور همواره مهم‌ترين وسيله ارتباط با ديگران، "قلم" و "سخن" بوده‌است. خداوند در "سوره قلم" به "قلم" سوگند ياد كرده و فرموده‌است: "ن و القلم و ما يسطرون" (قسم به قلم و آنچه بدان مي‌نگارند) رسول گرامي اسلام(ص) نيز، ارزش نوشته‌هاي يك عالم ديني را كه با آن نوشته‌ها، انسان‌هاي زيادي هدايت شوند، از خون شهيدان برتر مي‌داند و مي‌فرمايد: "اذا كان يوم القيامه وزّن مداد العلماء بدماء الشّهداء فيرجح مداد العلماء علي دماء الشهداء" (هنگامي كه در روز قيامت مركب قلم دانشمندان با خون شهيدان سنجيده شود، آن مركب بر خون شهيدان برتري مي‌يابد.) اما امروزه ‌استفاده از روش القاي غيرمستقيم در تبليغ، جايگاه خاصي پيدا كرده‌است و تبليغ، تنها منحصر در سخنراني و نوشتن مقاله و كتاب نيست.
بدون ترديد امروزه غالب‌هاي مختلف هنري اعم از شعر، داستان، نمايش‌نامه و اجراي تئاتر، سينما و تلوزيون، نقاشي و گرافيك، خوشنويسي و حتي اجراي موسيقي به عنوان جذاب‌ترين و در عين حال رسا‌ترين ابزار جهت انتقال پيام، مورد استفاده قرار مي‌گيرد. "حضرت آية‌الله خامنه‌اي" در مراسم سالگرد تاسيس سازمان تبليغات اسلامي(1/4/1366) در اين خصوص مي‌فرمايند: "ابزارهاي هنري، بي شك، رساترين، بليغ‌ترين و كاري‌ترين ابزار ابلاغ و تبليغ پيام است." ايشان همچنين در سخنراني چاپ شده در روزنامه جمهوري اسلامي(12/3/1363) مي‌فرمايند: "هنر در جمهوري اسلامي يك وسيله و ابزار و از شمار بهترين‌هاست، اگر جمهوري اسلامي حرفي را براي گفتن و يا ايده‌اي براي عرضه كردن دارد، اين عرضه بايد با بهترين شيوه‌ها كه همان هنر است، انجام گيرد."
اما در خصوص ارائه تعريف از "هنر" بايد گفت: "شکل اصيل و متعال هنر پديده‌اي است که به شدت تعريف‌گريز است و نمي‌توان آن را در چارچوب عبارات، محصور نمود و اين تعريف‌گريزي، ريشه در ذات هنر اصيل دارد و تعاريفي که از پديده هنر و رشته‌هاي آن ارائه مي‌شود کمک تقريب به ذهن است." [محدثي خراساني،1380]
"فيليپس شاله" فيلسوف فرانسوي در تعريف هنر مي‌گويد: "هنر کوششي است که براي ايجاد زيبايي يا ايجاد عالم ايده آل مي‌شود." و به اعتقاد لئون تولستوي: "هنر سرايت دادن و اشاعه عاطفه‌است، هنرمند راستين کسي است که عاطفه را نشان مي‌دهد و هم عواطف مخاطبان را برمي انگيزد." [محدثي، 1368]
اما در يك تعريف كلي، هنر عبارتست از خلق زيبايي و يا "هنر بيان غيرمستقيم حقايق زندگي است که بر عنصر تخيل استوار است."[شبستاني، 1371] از سوي ديگر مي‌توان گفت: "تعريف هنر مبتني بر سه عنصر "تخيل"، "زيبايي" و "آفرينش" است. اين عناصر دست به دست هم مي‌دهند و آفريده را به پديده‌اي دل انگيز و زيبا تبديل مي‌کنند. قوه تخيل منشأ هنر است. يک اثر هنري چون آبي زلالي از اين چشمه مي‌جوشد. عنصر ديگر خلاقيت است. اثر هنري اثري است که کپي از ديگري نباشد. طبق اين معيار هنرمند واقعي تنها خدايي است که آفريننده پديده‌هاي جهان مي‌باشد. آسمان و زمين، ستارگان و افلاک، انسان و حيوان، نبات و جماد همه پديده‌هايي نو که تنها او اولين بار آنها را آفريده‌است، انسان را نيز به گونه‌اي خلق نموده که مي‌تواند مثل خالق‌اش به هنرنمايي بپردازد و اين خصوصيت انسان از روح الهي اش سرچشمه مي‌گيرد. اما هر اثر هنري که از آدمي صادر مي‌شود کپي از خلقت الهي است پس به ديده اغماض آدمي را هنرمند مي‌ناميم.
عنصر ديگر، زيبايي است. "آيا زيبايي چيزي است که گوش و چشم ما را ارضا مي‌کند يا چيزي لذت بخش است؟ و يا آنکه مطابق حقيقت باشد يا طبق تعريف ارسطو آنچه از تعادل و هماهنگي اجزا و دقيق بودن برخوردار باشد زيباست؟ پس عناصر تشکيل دهنده زيبايي دقت، هماهنگي، توازن، ترابط يا پيوستگي اجزاي يک پديده‌است. بنابراين هرچه ناهماهنگ و نامتعادل و بي اندازه و خارج از حد باشد زشت است." [محدثي، 1368]
و نيز زيبايي امري نسبي است. عشق زيبايي مي‌آفريند. همچنين "جمال و زيبايي، جاذبه، عشق، طلب و حرکت توأمند. آنجا که زيبايي وجود پيدا مي‌کند يک نيروي جاذبه‌اي هم هست. آنجا که زيبايي وجود دارد عشق، طلب، حرکت و جنبش هم وجود دارد. به عقيده فلاسفه الهي تمام حرکتهايي که در اين عالم هست، حتي حرکت جوهريه که تمام قافله اين عالم طبيعت را به صورت يک وجود واحد به جنبش درآورده‌است مولود عشقند." [مطهري، 1362]
  ارتباط هنر و تبليغ
به گواهي تاريخ استفاده‌ از ابزار هنر در تبليغ همواره بسيار مؤثر واقع‌ شده‌است‌. زيرا همانگونه كه گفته شد هنر، امري فطري است پس تبليغ هنري، فطري‌تر است‌ و به‌ تناسب‌ فطري‌ بودن‌، حَكَمي‌تر .اين‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ هيچگاه از آن بي‌ نياز نيستيم‌ يعني آنكه در امر تبليغات‌ قادر باشيم‌ كه‌ حكيمانه،‌ فطرت‌ و سرشت‌ بشريت‌ را تحت‌ تأثير قرار دهيم‌.
بايد توجه داشت كه همه افراد جامعه از نظر پاي بندي اعتقادي و عملي به قوانين و هنجارهاي جامعه يكسان نيستند؛ از اين رو، در تبليغات روش‌مند بايد براي هر گروه، از شيوه خاصّي بهره جست. بنابراين، استفاده از شيوه‌هاي سنتي تبليغ به صورت خطاب مستقيم و بدون توجه به زمينه‌هاي رواني و فرهنگي، مفيد نيست. بنابراين استفاده از هنر در اين راستا قابل توجه‌است.
به هرحال آنچه مسلم است هنر يكي از خصوصياتي است كه انسان در طول تاريخ خود بوسيله آن بهترين پيامها و ظريف‌ترين ايده‌ها و آرمانها را تبليغ كرده‌است.  "... يك شعر خوب، يك قصّه زيبا و خوب، يك نمايشنامه خوب، يك فيلم و يك آهنگ منطبق با موازين شرع و خوب مي‌تواند اثري داشته باشد كه گاهي ده سخنراني يا چند كتاب در ذهن خواننده، آن اثر را نمي‌تواند داشته باشد... هنر وقتي كه يك پيام را در خود داشت آن را تا اعماق روح انسان نفوذ مي‌دهد و آن را در ذهن به صورت جاودانه منقش مي‌كند... خصوصيت اثر هنري تاثير غير مستقيم است. آن وقتي كه مثلاً بخواهند با شيوه هنري راجع به يك عمل اجتماعي يا نظامي يا يك خصلتي از خصلتها درسي به مردم بدهند، لازم نيست كه از اول تا آخر درباره آن مطلب حرف بزنند. آن نويسنده يا آن نمايش يا فيلم سينمايي و غيره مطلب را در خلال صحنه‌ها در لابلاي نمايشها، در شكل لباس پوشيدن آن هنرپيشه، در نوع برخورد بازيگران آن صحنه، در تعبيرات و سخنان و روشهايي كه آنها را به كار مي‌بندند به ذهن مخاطب القا مي‌شود." [آيت الله خامنه‌اي، 1364]
  هنر به عنوان رسانه
گرايش به زيبايى و دورى از زشتى، امري فطرى است. هر انسانى، به طبع نخستين خويش، نغمه خوش، آهنگ دلنشين، منظره چشم نواز و… را دوست مى دارد. اين حسّ زيبايى خواهى، آن گاه كه با كمال جويى انسان، به هم آميزد، او را به آنچه از پديده‌هاى طبيعى مى بيند و حسّ مى كند، قانع نمى سازد، دوست دارد آنچه را خود احساس مى كند، بيافريند; از اين رو پديده‌هاى زيباى جهان را بر مى گزيند و با احساسى كه خود از آنان دارد و آن گونه كه پسند خويش است، به نيروى خيال دگرگون مى سازد، باز آفرينى مى كند و احساس خود را از پديده‌هاى هستى به گونه زيبا و دلنواز به نمايش مى گذارد. چنين كوششى كه به آفرينش اثرى زيبا مى انجامد، هنر ناميده مى شود و حاصل آن كوشش، اثر هنرى، و آفريننده آن را هنرمند مى نامند.
از سوي ديگر زبان هنر، زبان بين المللى است و داراي ايجاد ارتباط، با همه انسانها از هر نژاد و قبيله. وجود ويژگي‌هايي نظير: گستردگى قلمرو، قدرت نفوذ، توانايى تبيين و تفهيم، همواره هنر را مورد توجه انسانها قرار داده‌است و افكار و انديشه‌ها را به خود گرايانده‌است. شك نيست كه مقوله هنر، در حال حاضر، نقش و جايگاه بالايى در پيام رسانى يابيده به گونه اى كه جدايى اين دو مقوله از يكديگر، امكان پذير نيست. امروز اشكال و شيوه‌هاى پيام رسانى بسيار دگرگون شده اند. تكنيك و صنعت به كمك هنر آمده و امكانات جديدى در توليد و عرضه پيام فراهم آورده‌است به گونه اى كه ميزان كاربرد و تأثير شيوه‌هاى گذشته را تا اندازه بسيار تحت الشعاع قرار داده‌است.
"هگل"‌ براي‌ نخستين‌ بار"تاريخ‌ جهاني‌ هنر" را مطرح‌ ساخت‌ و بيان‌ كرد هدف‌ اصلي‌ تاريخ‌ هنر در مطالعه‌ و پژوهش‌، پيرامون‌ رابطه‌ ميان‌ هنر و فرهنگ‌ جامعه‌ خلاصه‌ مي‌شود. اين‌ نكته‌ نيز قابل‌ ذكر است‌ كه‌ به‌ اين‌ رسانه‌ بزرگ‌ مردمي‌، در طول‌ تاريخ‌، هميشه‌ با جنبه‌ زيبايي‌ شناسي‌ نگاه‌ نشده‌، بلكه‌ در هر دوره‌ و هر مكان‌ ديدي‌ خاص‌ و هنري‌ متفاوت‌ را دنبال‌ كرده‌.
همانگونه‌ كه‌ در دوران‌ باستان‌ و قبل‌ از ميلاد به‌ بيان‌ مسائل‌ مذهبي‌، اجتماعي‌ و سياسي‌ پرداخته‌، در دوره‌هاي‌ بعدي‌ نيز مكاتب‌ و ايسم‌هاي‌ هنري‌ همواره‌ همين‌ مسائل‌ را با زبان‌ ها و ابزار مختلف‌ بيان‌ كرده‌است‌. هر يك‌ از اين‌ مكاتب‌ در دوره‌ هنري‌ خود با تاثيري‌ كه‌ بر روي‌ جامعه‌ مي‌گذاشتند، واكنشهايي‌ هم‌ دريافت‌ مي‌كردند. گاهي‌ واكنش‌هاي‌ شديد و مخالف‌ و گاهي‌ با استقبال‌ و همراهي‌ حكومت‌ و مردم‌... ولي‌ در هر صورت‌ اين‌ مكاتب‌ به‌ وجود آمدند و پس‌ از طي‌ دوره‌ زماني‌ خود جاي‌ خود را به‌ مكتب‌ ديگري‌ دادند ولي‌ تاثير آنها همچنان‌ باقي‌ است‌.
در يك‌ جمع‌ بندي‌ كلي‌ "تمام‌ دوره‌ها و مكاتب‌ به‌ وجود آمده‌ را هنر مي‌ناميم‌ و تاثيرات‌ و تحولات‌ ايجاد شده‌ توسط‌ اين‌ مكاتب‌ را تاثيرات‌ هنر بر روي‌ جامعه‌ از طريق‌ نقش‌ رسانه‌يي‌ آن‌ قلمداد مي‌كنيم‌. هنر به‌ عنوان‌ يك‌ رسانه‌ (با دارا بودن‌ خصوصيات‌ يك‌ رسانه‌ همچون‌ جذب‌ مخاطب‌، خبر رساني‌، آموزش‌، تحول‌ در نگرش‌ و...) همچنان‌ نقش‌ موثري‌ در جوامع‌ بشري‌ ايفا مي‌كند." [اعتماد، 1382]
استفاده صحيح از هنر مى‌تواند انتقال هر پيامي(تبليغ) را به اوج اثرگذارى نزديک کند، دليل ما بر اين ادعا آن است که تبليغ، تماماً با انتقال پيام و القاء احساسات همراه‌است و اين دقيقا همان کارکردى است که براى هنر تبيين شده‌است. تجربه نشان داده‌است که کارهاى هنرى درک مفاهيم پيچيده را آسان مى‌‌کند. به نظر مى‌رسد به همين دليل باشد که موثرترين ابزارى که پيامبران الهى براى تبليغ دين از آن بهره مى‌گرفته‌اند هنر بوده‌است. قرآن که بزرگترين اثر در زمينه تعليم و تربيت انسان است، محل تبلور زيباترين جلوه‌هاى هنر است.
اگر قصد ذکر مهمترين مزيت‌هاى هنر در انتقال پيام را داشته باشيم موارد زير شايسته اشاره‌است:
1- جذابيت: قالبهاى خشک سنتي، آنگاه که از تاثيرگذارى عاجز مى‌شود، هنر قد علم مى‌کند و آنچنان همه را شيفته و مجذوب خويش مى‌سازد که گاه خلاصه يک کتاب عظيم فلسفى را مى‌توان هنرمندانه، در دل صفحه‌اى گنجاند و به مخاطب عرضه کرد.
2- انتقال غيرمستقيم پيام: در بسيارى از موارد، هنگامى که مطلبي- هرچند صحيح- به صورت مستقيم بيان مى‌شود، مخاطب پيام به صورت احساسى و نامعقول در مقابل آن مطلب جبهه‌گيرى مى‌کند. دليل اين امر ممکن است خصوصيات فردى انتقال دهنده پيام يا گيرنده آن و يا نفس پيام باشد. اين در حالى است که انتقال غيرمستقيم پيام طورى عمل مى‌کند که مخاطب پس از گرفتن پيام با آرامش در مورد آن به تفکر مى‌نشيند و اگر پيام مطابق فطرت او باشد، قهراً آن را خواهد پذيرفت. اصولاً پيام اگر به صورت مستقيم بيان شود، از حوزه هنر خارج است لذاست که هنر اين وظيفه را نيز به دقت مى‌پذيرد و با موفقيت از عهده آن برمى‌آيد.
3- تنوع: تنوع‌طلبى که از خواسته‌هاى فطرى انسان است به وسيله هنر، تامين مى‌شود زيرا هنر با نگاه متفاوتش از موضوعى کهنه و تکرارى مطالبى نو و جالب توجه ارائه مى‌کند.
4- ماندگارى و اثرگذارى عاطفي: اين دو که لازم و ملزوم يکديگرند از مميزات هنر با غير آن هستند و اهميت فوق‌العاده آنها، در آن است که شرط لازم براى درونى‌شدن يک پيام يا هنجار در انسان هستند. و اما خطرى که وجود دارد آن است که معاندان از هنر در تبيين افکار باطل سوء استفاده کنند. اگرچه هنر امرى است که فطرت انسان به راحتى صدق و کذب آن را تشخيص دهد اما به هر حال با برخى اقدامات موذيانه مى‌توان آن را با ناپاکى‌ها آلود. اين خطر، وظيفه مديران فرهنگى و مبلغين جامعه و نيز مخاطبان، را سنگين‌تر مى‌کند نه آنکه به خاطر ترس از اين خطر، مزاياى استفاده از هنر را ناديده بگيريم.
  نقش هنر در روابط انساني
همانگونه كه پيشتر گفته شد كشش انسان به سمت هنر، امري فطري است. هيچ كس در اين اصل كه انسان ذاتاً موجودي زيباپسند و دوستدار جمال است، ترديدي ندارد. به همين اعتبار "تاريخ هنر حتي از تاريخ علم و فلسفه جلوتر و گسترده تر است؛ يعني بشر قبل از پيدايش معارف و دانشهاي گوناگون، براي بيان انديشه و احساس خويش، به هنر روي آورده‌است. نقاشي بر در و ديوار غارها و گذرگاهها، ابزار و ادوات، زينت آلات و... كه از انسانهاي هزاران سال پيش به دست آمده، گواه صادق اين مدعاست." [شرفشاهي، 1384]
"روژه باستيد" در كتاب "هنر و جامعه" درباره دو نوع زيبايى شناسى صحبت مى كند: "زيبايى شناسى فقط يكى نيست، دوتا است. يكى زيبايى شناسى آفرينش ارزش هنرى نو و ديگرى زيبايى شناسى لذتى كه زاده انديشيدن درباره آثار زيبايى هنرى است. اين فكرى است كه همواره در نظر من به عنوان يك فكر اساسى نمايان شده‌است، در حالى كه زيبايى شناسان به كلى آن را ناديده انگاشته اند."[باستيد، 1374]
آنچه در اين بحث بيش از همه قابل توجه‌است وجه دوم صحبت باستيد مي‌باشد و آن اين است كه يك اثر هنري قرار است در ارتباطات انسانى چه نقشى بازى كند؟ در اينجا ديگر بحث زيبايى شناسى هنرى منتفى است. آيا بايد به جامعه شناسى هنرى پناه ببريم چنان كه در جاى ديگرى باستيد چنين مى گويد: "اما جامعه شناسى توليدكننده هنر وجه ديگرى دارد كه پرداختن بدان خالى از فايده نيست، گرچه اين وجه تا به حال كمتر مورد بررسى قرار گرفته‌است و آن تصويرى جمعى است كه يك جامعه معين از هنرمند مى سازد. بديهى است كه اين "تصوير"ها در هر جامعه اى با جامعه ديگر متفاوت خواهند بود. الگويى كه در عصر رمانتيك ها از هنرمند ساخته مى شود با الگويى كه در آلمان هيتلرى از او مى سازند متفاوت است، اما با اين وصف، هر جامعه اى اسطوره اى از هنرمند دارد و اين اسطوره داراى آنچنان قدرت و اجبارى اجتماعى است كه حتى به هنرمند هم قدرت خود را تحميل مى كند و او را مجبور مى كند تا در زندگى روزانه خود آن را سرمشق قرار دهد. [...] هنرمند انسانى مانند انسان هاى ديگر نيست. شرايط زندگى انسان شامل حال او نمى شود چرا كه او پيك خدايان در دنياى خاكى است، يا دست كم شيطانى او را تسخير كرده‌است. [...] هنرمند حتى كمى هراس انگيز است، چرا كه راز و رمزهايى را مى داند كه ديگران از آن بى خبرند. او جادوگر است و آثار او تا حدودى مانند فرآورده‌هايى جادويى تلقى مى شود." [باستيد، 1374]
اگر با اين حرف باستيد موافق باشيم آنگاه در خواهيم يافت "در دنياى مجازى امروز كه همه چيز به سمت صفر و يك پيش مى رود و علم مى خواهد هر چيز را تقسيم و طبقه بندى كند و تعريف ارائه دهد، جادوى هنر مى تواند به شكل گيرى دوباره ارتباطات واقعى كمك كند. علم نمى تواند براى جادو جايگزينى بيابد و تعريفى قايل شود البته اميدوارم هرگز نتواند." [شاهرخي نژاد، 1384]
  نسبت هنر و دين
با توجه به آنچه كه در خصوص ويژگي‌ها و قابليت‌هاي هنر ذكر گرديد، مى تواند گفت در يك جامعه ديني مقوله هنر از مؤثرترين و بهترين ابزارها جهت ارائه حقايق و معارف دين به شمار مي‌آيد. هنر، مى تواند زبان رساندن حقايق دين باشد، آن جا كه زبانها قدرت بيان نداشته باشند و از وصف كردن ارزشها و فهماندن آنها و جاى گير كردن آنها به ژرفاى وجود انسان عاجز باشند. در تجربه چند ساله انقلاب، گوشه اى از تواناييهاى هنر را در عرصه پيام رسانى دين حسّ كرديم. تأثير فيلم، نقاشى، تئاتر، موسيقى و آهنگهاى حماسى را كه با محتواى مذهبى بودند، در جامعه مان به خوبى دريافتيم و حال آن كه آنچه عرضه شده، نسبت به تواناييهاى ممكن ناچيز است.
درباره‌ي‌ رابطه‌ي‌ دين‌ اسلام‌ با هنر "دكتر زرين‌ كوب‌" معتقد است‌: "كه‌ گفت‌ كه‌ در اسلام‌ دين‌ را با هنر سازگاري‌ نيست‌؟ بر عكس‌، اين‌ هر دو با يكديگر ملاقات‌ مي‌كنند و آن‌ هم‌ در مسجد، خداي‌ اسلام‌ ـ تعالي‌ الله‌ ـ نه‌ فقط‌ رحيم‌ و حكيم‌ است‌ بلكه‌ جميل‌ هم‌ هست‌، و از همين‌ رو چنانچه‌ صوفيه‌ مي‌گويند، دوست‌ دار جمال‌. يك‌ نظر به‌ معني‌ مساجد كهن‌ نشان‌ مي‌دهد صرف‌ نظر از قدس‌ و نزهت‌ معنوي‌ كه‌ دارند از لحاظ‌ يك‌ مورخ‌ نيز در خورآنند كه‌ گالري‌هاي‌ هنر اسلامي‌ تلقي‌ شوند ".
"نسبت دين و هنر مانند نسبت دين و زندگي است. زيرا هنر قسمتي از آن است. همان طور که دين براي زندگي ارزش قايل است براي هنر نيز ارزش قائل است... هنر جزيي از زندگي است. در زندگي انسان از نظر قرآن کارها به شايسته‌ها و ناشايسته‌ها تقسيم مي‌شود(عمل صالح و عمل ناصالح) پس هنر هم مي‌تواند صالح و غيرصالح باشد." [علوي نژاد، پگاه حوزه-72]
از سوي ديگر اما ارتباط‌ دين‌ با هنر، در عمق‌ و گسترش‌ يافتن‌ هنرها بي‌‌تاثير‌ نبوده‌است‌. به‌ گونه‌اي‌ كه‌ روحانيت‌ و معنويت‌ از نظر برخي‌ دين‌داران‌ هنرمند ذاتي‌ هنر محسوب‌ مي‌شود. "دكتر سيد حسين‌ نصر" در اين‌ زمينه‌ معتقد است‌ : "هنر اسلامي‌ مبتني‌ بر معرفتي‌ است‌ كه‌ خود، سرشت‌ روحاني‌ دارد. معرفتي‌ كه‌استادان‌ سنتي‌ هنر اسلامي‌، آن‌ را حكمت‌ نام‌ نهاده‌اند. چون‌ در سنت‌ اسلامي‌، با صبغه‌ي‌ عرفاني‌ روحانيت‌ آن‌، خردمندي‌ و روحانيت‌ از هم‌ جدايي‌ ناپذيرند. به‌ قول‌ مشهور، توماس‌ قديس‌: "هنر بدون‌ حكمت‌، هيچ‌ نيست‌." [نصر، 1380]
حتي‌ تأثير دين‌ در هنر و ادبيات‌ در اروپا نيز به‌ گذشته‌هاي‌ بسيار دور بر مي‌گردد و قابل‌ توجه‌تر آن‌ كه‌ "نخستين‌ آثار ادبي‌ كه‌ به‌ زبانهاي‌ بومي‌ محلي‌ اروپا منتشر شد، همچون‌ كمدي‌ الهي‌ دانته‌ در زبان‌ ايتاليايي‌، كه‌ احتمالاً بزرگترين‌ اثر در ادبيات‌ اروپايي‌ است‌، با موعظه‌هاي‌ مايستر اكهارت‌ در زبان‌ آلماني‌ و يا قصه‌هاي‌ كانتري‌ بري‌ چاوسر در زبان‌ انگليسي‌، به‌ نحوي‌ با دين‌ و تمدن‌ سنتي‌ مسيحي‌ مربوط‌ بود. البته‌ در قرون‌ وسطي، نيز اشعار عاشقانه‌ زيادي‌ در زبانهاي‌ مختلف‌ (اروپايي‌) توسط‌ تروبادورها سروده‌ مي‌شد كه‌ ريشه‌هاي‌ مشتركي‌ با اشعار اسلامي‌ اسپانيا داشت‌.
هنري كه مبلغ دين است "بايد خدا را به عنوان آفريدگار قدرتمند و حکيم، تنها مؤثر در وجود معرفي کند. طرح خدا به اين صورت، چهره هستي را عوض مي‌کند و قلب انسان هم با نشاط و طراوت مي‌گردد، باعث مي‌شود انسان در سختيها و مشکلات به خدا پناه ببرد، به او توکل کند. انسان بي خدا احساس تنهايي، بريدگي از حيات، کينه، سستي، عزلت، بي صبري و کم ظرفيتي مي‌کند. (واين به عينه در هنر خالي از معنويت مشهود است.) هنر بايد مفاهيم و ارزشهايي را که در فرهنگ اسلامي، به خصوص شيعي ما وجود دارد و در انديشه‌ها و فرهنگهاي ديگر نيست مطرح و تبليغ کند. بايد نقطه‌هاي اوج زيبايي معنوي و کمال روحي انسان را براي بشريت معاصر عرضه کند. چرا که بشر خالي از معنويت امروزه سخت بدان محتاج است." [محدثي، 1368]
اصولاً الهي بودن هنر بر زيبايي آن مي‌افزايد: "انّ الله جميلٌ." "هرچيز به همان اندازه زيباست که از خدا سرشار است و به همان اندازه خدايي است که زيباست... خداوند براي اينکه بشر را نسبت به زيباييها عارف گرداند و فهم او را در نشانه شناسي از چهره زيباي خويش بالغ نمايد، او را به هنر نامبردار و بلند آوازه کرد و چنان تواني به او بخشيد که هرچه بر او بگذرد به هنرهاي تازه‌اي دست يابد و به همان اندازه به خدا نزديک شود. و در تعليم خدا به ديگران نيز از آن بهره گيرد چه، نمي‌شود با زشتي، مبلغ زيبايي بود و با ادبيات نازيبا از کسي گفت که قول ليّن او راز توسعه مکتبش شده‌است." [شهيدي، پگاه حوزه-72]
هنر، گاه آفرينش زيبايي و گاه نشان دادن آن است. اين اصل هنر است ولي گاهي متوليان هنر آب و رنگ هنر را به صورت نازيبا مي‌کشند تا آن را زيبا جلوه دهند. کاري که مشاطه‌گان با سرکچل و صورت نازيبا انجام مي‌دادند و امروزه با مهارت بيشتر انجام مي‌دهند. يعني زيبا جلوه دادن نازيبا وگرنه "به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روي زيبا را" اين ديگر در واقع هنر نيست. اگرچه از ابزار هنرمندان استفاده مي‌کند. صورتک زيبا گذاشتن به صورت نازيبا فريب و تزوير است نه هنر و تصوير. آيا آنان که زشتي وقاحت را در پوششي از هنر کپسولي درست مي‌کنند و به خورد خواستاران هنر مي‌دهند با آنان که زيباييهاي حقيقي را برجسته مي‌کنند و نشان مي‌دهند يکسان هستند؟
اين حالت در هنر فاسد غربي زياد به چشم مي‌خورد. در هنر غربي از نوع فاسدش، فقط عاطفه خاص جنسي بر عواطف ديگر حاکم شده، غريزه جنسي در انسان تنها عامل ساختن و حرکت دادن نيست و اگر از حد وسيله‌اي براي حفظ نوع و بقاي نسل و تنظيم خانواده تجاوز کند و جنبه هدفي و اصالت پيدا کند منحرف شده‌است. در قرآن از عاطفه جنسي به عنوان سکونت آور و آرام بخش سخن به ميان آمده‌است.
اساساً هنر مبتذل اروپايي در بها دادن به عاطفه بشر راه افراط را پيموده و در ارائه جمال جسدي زياده روي و اسراف کرد.  اين رويكرد چون بازدارنده از جمال والاتر و شوق متکامل است زشت است. "زيرا اين جدا کردن آن مشت گل از آن دم روح الهي است و چه ظلمي بالاتر از اين در حق انسان مي‌توان تصور کرد. در فرهنگ ديني مبارزه با نفس جهاد اکبر ناميده شده. آيا در هنر روز مالک نفس بودن به عنوان يک ملاک برتري پذيرفته شده‌است؟ هنر ديني بايد با طرح اين زمينه از مبارزه دروني انسان با خواسته‌هاي نفس، نقش خود را در جهت نشان دادن بعد خدايي انسان ايفا کند." [هاشمي، شميم نرجس-]
  هنرديني و تبليغ دين
شايد بيش‏تر پژوهشگران هنر، همين كه اثرى هنرى، داراى موضوع يا روحى معنوى است آن را " هنرمقدس" مى‏دانند. اين مسئله كه به تكرار در تاريخ نگاران هنر اتفاق افتاده‌است، شايد بيش‏تر زاييده اين ديدگاه معرفت شناختى باشد كه روح را وجه برتر مى‏داند. اگر چه ممكن است اين نظر كه روح، در هر چه باشد، چه روح انسانى، چه روح حيوانى و گونه‏هاى ديگر آن و چه روح به معناى "معنا" و "باطن"، همواره بر جسم و شاكله و صورت (Form) برترى دارد و وجه متعالى محسوب مى‏شود، اما نبايد از نظر دور داشت كه عناصر مقوّم يك اثر هنرى، "روح" و "صورت" به صورت توأمان هستند. "اين توأم بودن "صورت" و "باطن" در "هنرمقدس" و "هنردينى" حضور و ضرورتى مضاعف پيدا مى‏كند؛ چرا كه معمولاً " هنرمقدس" از رمزها و سمبول‏ها براى بازخوانى و بازگويى معانى استفاده مى‏كند و چنانچه اين صورت در آن ضعيف پرداخته شود يا اصولاً هنرمند وجهى براى آن قايل نشود، هنر او از دايره "هنرمقدس" به معناى بازگفته خارج خواهد شد." [‌تقى دخت، 1384]
بنابر آنچه گفته شد هنر ديني هنري است كه در هر دو وجه معنا و صورت معرف و مبلغ تعاليم و معارف ديني باشد. "آثار هنري‌ مي‌توانند معناي‌ آيين‌ يا تجربه‌ي‌ ديني‌ را "بگيرند" يا انتقال‌ دهند و با "منجمدكردن‌ آن‌" در صورت‌، امكان‌ تكرار (احتمالي‌) آيين‌ اصلي‌ يا تجربه‌ي‌ ديني‌ را بدهند. هنر در جست‌وجوي‌ زيبايي‌، ممكن‌ است‌ الگوي‌ اعلاي‌ آرماني‌ يا مقدس‌ را به‌ انسان‌ها معرفي‌ كند تا در راه‌ رستگاري‌، آن‌را دنبال‌ كنند و ممكن‌ است‌ در بيان‌هاي‌ ديداري‌اش‌ از الوهيات‌، راهي‌ براي‌ ارتباط‌ با گيتي‌ پيش‌ پاي‌ انسان‌ نهد. دين‌ هم‌ به‌ شكل‌ راه‌ رستگاري‌ و هم‌ الهام‌ معنوي‌، از ميل‌ و نياز بنيادين‌ انسان‌ به‌ بيان‌ خلاق‌ پشتيباني‌ مي‌كند. زماني‌ كه‌ اغراض‌ موثق‌ ديني‌ از طريق‌ تصوير بيان‌ مي‌شود، هنر به‌ ارتباط‌ ديني‌ تبديل‌ مي‌شود و اين‌ صورت‌ ارتباطي‌ منحصربه‌فرد، باورها، رسوم‌ و ارزش‌ها را تقويت‌ مي‌كند." ‌[‌آپوستولوس، 1998]
پس‌ از پذيرش‌ اين‌ امر كه هنر مي‌تواند به عنوان بهترين وسيله جهت تبليغ دين بكار رود بايد بپذيريم‌ كه‌ ابزارهاي‌ تحقيق‌ و تعميق چنين‌ امري مي‌بايست با درونمايه‌ و سرشت‌ دين تناسب‌ داشته‌ باشد. حتي‌ اين‌ ابزار معنوي‌ مي‌تواند وسيله‌اي‌ قرار بگيرد براي‌ گستردگي‌ مذهب‌ و دين‌ و فرهنگ‌ معنوي‌ يعني‌ رسيدن‌ به‌ مرحله‌اي‌ كه‌ عبوديت‌ محض‌ ذات‌ باري‌ تعالي‌ مطرح‌ مي‌شود منتهي‌ به‌ شكلهاي‌ گوناگون‌ و اين‌ جا جايگاهي‌ است‌ كه‌ به‌ قول‌ مولانا بايد "جنگ‌ هفتاد و دو ملت‌ همه‌ را عذر" نهاد. و به‌ همين‌ جهت‌ مسلمانان‌ هرآن‌چه‌ را كه‌ لايق‌ خدا مي‌دانسته‌اند آن‌ را به‌ خدمت‌ گرفته‌اند و بر غناي‌ هنر اسلامي‌ افزوده‌اند.
حضرت آيت الله خامنه‌اي در خصوص استفاده از هنر در تبليغ دين مي‌فرمايند: "حوزه بايد خود را به هنر امروز نزديک کند. در حاليکه هنر در قالب‌هاي گفتاري ونوشتاري وتصويري، فرم‌هاي گوناگون را آزموده و مي‌آزمايد و در بستر زمان تجارت ارجمندي را در توشه خويش مي‌دارد حوزه و هنر در غربت ازيکديگر زيست مي‌کنند." البته اين بدان معنا نيست که موضوع اصلي حوزه و فراگيري علوم ديني عوض شود و جاي خود را به چيزهاي ديگري دهد. بلکه منظور ايشان اين است که "روشهاي تبليغ دين و روشهاي آموزش عوض شود و به روز شود، قالبهاي تبليغ تغيير کند. اين تكليف مستمر (تبليغ دين) در شرايط جاري موکد تر مي‌نمايد. دايره نيازها و دغدغه‌ها و پرسش ها گسترده تر، عطش ها افزون تر وگوشهاي مشتاق براي شنيدن اسلام ناب، فراوان تر گشته اند و اين گستره مخاطب بر مسئوليت امروز داعيان و مبلغان مي‌افزايد و آنان را در برابر خلق عطشناک وعلاقه مند به معارف دين مسئول ومتعهد مي‌سازد." [آيت الله خامنه‌اي، 1379]
به اعتقاد مقام رهبري "تبليغ دين حساس وجدي است، مثل پل صراط مي‌ماند، لغزش مختصر، نتيجه معکوس مي‌دهد و مخاطب را به جاي بهشت به دوزخ مي‌فرستد، او را از ديانت بيزار مي‌کند - چنانکه نمونه‌هائي را درجامعه ديده وشاهد هستيم- و به جاي عشق به خدا و دين، بذر کينه‌توزي و نفرت يا بي اعتنائي خصوصاً نسبت به دين و معنويت در او مي‌پاشد. به همين جهت مبلغ دين نبايد کار خود را ساده و آسان بگيرد و در حد مشاغل ساده و عادي با آن برخورد کند و با دقايق آن بيگانگي نشان دهد." [آيت الله خامنه‌اي، 1379]
ايشان همچنين ضمن انتقاد از روش‌هاي كهنه و مهجور در تبليغ دين مي‌فرمايند: "يکي ازاشکالاتي که متوجه حوزه وحوزويان است اين است که متأسفانه تبليغ دين ازسوي حوزه گاهي باهمان زبان مهجور رخ مي‌دهد. مخاطب خود را با انبوهي از کلمات و واژگان غريب مواجه مي‌بيند، احساس سردرگمي مي‌کند و دراين ميان نه تنها راه به جايي نمي‌برد که راه رفته را نيز گم مي‌کند.[...] روشهاي پيشين تبليغي نبايستي تعصب بيافريند و قالب تبليغ را همان فرم‌هاي آشنا متوقف و محدود کند. اگريک روش لبي در زمانهاي گذشته کارائي داشته‌است و موفق بوده نبايد حجاب براي مبلغان شود و به تکرار همان تجربه بپردازند و در واقع بيان کننده اين مطلب باشد که اين است و جز اين نيست.[...] بلکه تبلغ دين بايستي علاوه بر محتواي خوب و درست، داراي فرم مناسب باشد و با صورت و قالبي جذاب و گيرا ارائه گردد و تنها به قوت پيام اکتفا نشود، مبلغ دين مي‌بايست به اين نکته توجه کند که مخاطبان ،انواع واقسام دارند، با ذهنيت‌هاي متفاوت هستند،اطلاعات قبلي آنها فرق مي‌کند، ذوق وسليقه آنان يکسان نيست، بابهره‌هاي هوش متفاوت درمعرض تبليغ دين قرار مي‌گيرند، درجات ايماني واخلاقي آنها نسبت به هم فرق مي‌کند و درنتيجه با توجه به اين گونه تفاوت ها يک مبلغ دين بايستي که با يک فرم وقالب تبليغي به سراغ تبليغ نرود،همه را در يک ظرف نريزد. براي انواع جامعه مخاطب نسخه واحد نپيچد بلکه با ذوق وابتکار، قالب‌هاي گوناگون تبليغي را پي ريزي کند و متناسب با گروههاي مختلف پيام گيران تبليغي، فرم‌هاي ويژه تبليغ را پيش بيني کند. [آيت الله خامنه‌اي، 1379]
ائمه اطهار(عليهم السلام) معيارهاي يك اثر خوب هنري را به ما آموخته و آن را نقد نموده اند. هنري مورد تأييد آنان بوده که موجب تعالي و رشد روح بشر باشد. هنري که او را از تمايل به هوي و هوس به سوي آسمان معنويات و کمالات ببرد. براي مثال در تاريخ موارد متعددي نقل شده که پيامبر و امامان(عليهم السلام) به قدرداني از شاعران و اشعار آنان پرداخته و به آنان هدايايي داده اند که اين خود نشاني از قضاوت آنان در مورد شعر و حکم به خوبي و شايستگي شعر است، يا مثلاً در مواردي ائمه(عليهم السلام) به شاعري پيشنهاد مي‌کردند بيتي را از شعر خود تغيير دهد يا موضوعات هدف داري را در شعر خود مطرح سازد و مقدمه قصيده را که براساس سنت مرسوم آن زمان شاعران با تغزل و تشبيب آغاز مي‌شود در شعر خود نخواند.
  عناصر اصلي در هنر ديني
هنر، درخت تناوري است كه در عالم بالا ريشه دارد و گرچه بخشي از مراحل خلق يك اثر هنري به مطالعه و ممارست مداوم هنرمند بستگي دارد، اما آنگاه كه زمان خلق يك اثر هنري فرا مي‌رسد، هنرمند در جاذبه‌اي آسماني قرار گرفته و در يك شور و حال خاص آنچه را به او "الهام" شده‌است، از قوه به فعل مي‌رساند. به قول مولانا:
تو مپندار كه من شعر زخود مي‌گويم
تا كه هشيارم و بيدار يكي دم نزنم
"در جهان غرب، با وجود كوشش بسيار خردگرايان و اومانيست ها كه تلاش مي‌كردند اصالت همه چيز را به انسان و زمين بدهند و يا ماترياليستها كه به طور جدي تري سعي در نفي بارقه‌هاي ملكوتي هنر داشتند و خاستگاه هنر را به عواملي همچون وراثت، استعداد، ويژگيهاي جغرافيايي و محيطي، اراده و پشتكار و... نسبت مي‌دادند، باز هم نتوانستند با توجيهات خويش، دليل قانع كننده‌اي در اين خصوص ارايه نمايند و بالعكس در لابه‌لاي دلايل ضعيف و توجيهات ناتوان خود، به گونه‌اي ديگر از ماهيت آسماني هنر سخن گفته اند. رسالاتي كه اين گروه در باب ماهيت هنر به رشته تحرير در آورده اند، از آنجا كه از سر آغاز در پي طفره رفتن از اصل قضيه بوده اند، اغلب از تناقض و پيچيده گويي سرشار است." [شرفشاهي، 1384]
در ممالك اسلامي از ديرباز تاريخ، هنر چون شانى از شئون فرهنگ و تمدن اسلامى از فيض همان حقيقتى ‏بهره‏مند است که علم و سياست اسلامى از آن برخوردار بوده‌است. بدين تفصيل که چون‏ باطن اسلام‏"اسم الله اکبر"است، علم اسلام نيز،"معرفت الله‏"و سياست اسلام هم تحقق ‏"ولايت الله‏" است و هنر حقيقى اسلام نيز در مقام ابداع ‏"وجوه الله‏" است. "اما آنچه از هنر، علم و سياست در بخشى از تاريخ رسمى اسلام غلبه داشته هيچکدام به معنى تام و تمام ‏هنر، علم و سياست‏ حقيقى اسلام نبوده‌است. همچنانکه در باب علوم مى‏توان ملاحظه ‏کرد و اگر ادوارى را به تناوب غلبه علوم شرعى و عقلى مى‏توان قائل شد، در هنر نيز وضعى چنين غالب است، و با وجود بعد تدريجى بسيارى از عامه مسلمين از ولايت، وغلبه اهواء و نفسانيات و پذيرش ولايت فرعونى و روحيه تکاثر خلفا، دوره سومى نظير دوره احياء تفکر دينى در هنر مشاهده مى‏شود. قبل از اين در بخشى از تمدن اسلامى نظير شام تمام سنن هنرى باطل همچون احساسات دين گريزانه اموى رشد يافته بود." [مددپور، 1384]
به هر تقدير صورت‌هاى هنرى رايج در تمدن اسلامى را نمى‏توان بالکل به نحله‏هاى ‏باطل رجوع داد بلکه بايد پذيرفت که کم و بيش از حقيقت اسلام بهره‏مند شده‏اند؛ على الخصوص بخش اعظم هنرهايى نظير خط، موسيقى، نقاشى، معمارى و صنايع‏ مستظرفه که با فتوت و سير و سلوک عرفانى عصر احياى دين تاليف يافته بود، و يا اشعارى که قريب به يقين نمى‏تواند محاکات و ابداع وجوه و اسماء الله نباشد و در آن شاعر که در مقام حکيم انسى است نمى‏تواند مشاهده و مکاشفه جلوات و تجليات‏ حق تعالى در عالم و آدم نکرده باشد. "حتى در نقوش مينياتور نيز به نحوى تفکر و فرادهش‏ دينى و ميتولوژيک جلوه‏گر مى‏شود به ويژه آنجايى که اين نقوش از تابعيت فضاى طبيعى ‏اقليدسى متافيزيک يونانى و يا فضاى مکانيکى دکارتى تخطى مى‏کنند، و يا نقوش‏اسليمى، خطايى و کلاً نقوش هندسى و گياهى و حيوانى در تذهيب و تشعير و غير آن ‏فضايى را محاکات مى‏کنند که نه فضاى طبيعى يونانى است و نه فضاى بصرى جديد." [مددپور، 1384]
تجلى مفاهيمى كه در ادامه ذكر مي‌گردد در آثار هنرى اديان مختلف، به صورت "اصل" وجود دارد و اگرچه شايد در هر آيين، ظاهرى متفاوت داشته باشد، بنايى است كه معانىِ رمزها (Symbols) را به اشاره در اختيار متعبدان به اين آيين‏ها قرار مى‏دهد:
شايد به قطع بتوان گفت هيچ آيينى تاكنون بر خاك شكل نگرفته‌است، كه اصل "پرستش" را به عنوان اولين اصل خود برنگزيده باشد. در واقع اصل پرستش، مبناى شكل يافتن همه آيين‏ها (الهى و غيرالهى) بوده‌است. آيين‏هاى غيرالهى (بت پرستى، ماده پرستى و.. .) نيز اگرچه وقتى با قالب‏ها و معيارهاى سنجشى آيين‏هايى كه خداوند را به عنوان خالق و مُنَظِّم جهان (آسمان و زمين) مى‏دانند سنجيده مى‏شوند، بوى شرك يا كفر مى‏گيرند، اما در نفس خود نوعى "پرستش جاهلانه خداوند" هستند. يعنى تلقى "اثر" به جاى "موثر" به همان يقينى كه گفتيم هيچ آييني بدون پرستش وجود نداشته و ندارد و در واقع هيچ آيينى (مذهبى) نيست كه نسبت ميان "خلق" و "خالق" را به عنوان اصل اول بر خود فرض نداند، به همان يقين مى‏توان گفت هيچ آيينى نيست كه در آن "عبادتگاه" يا "معبد" به عنوان "خلوتگاه خالق و مخلوق يا عابد و معبود" وجود نداشته باشد.
مفهوم "حرم" كه تا امروزه‌استعمال‌هاى فراوانى از آن صورت گرفته‌است، در واقع شايد لفظى قابل اطلاق بر همه عبادتگاه‏هاى اديان و مذاهب باشد. پيروان هر آيينى، بلافاصله بعد از پذيرفتن آن آيين، به مفهوم "عبادت" و "پرستش" پى مى‏برند و اين مفهوم در "حرم" يا معبد تجلى پيدا مى‏كند. به اين قرينه، معابد در واقع اولين مكان‌هايى هستند كه روح مذهبى هر آيين ـ كه عبارت باشد از حضور رمزى خداوند در زمين‌ـ در آنها تجلى پيدا مى‏كند. در ساختن "خانه خدا" نيز هر آيينى براساس آموزه‏هاى خاص خود و فلسفه خود عمل مى‏كند. اما بيش‏ترين تجلى اين آموزه‏ها، در معمارى معابد مقدس (حرم‏ها) ظهور مى‏يابد. هنر ساختن معابد، شايد اولى‏ترين هنردينى باشد؛ چون رمز ساختن معبد، ايجادِ مكانى براى "خلوت" با خداوند است و در اين خلوت است كه انسان مورد خطاب واقع مى‏شود و مى‏شنود و مى‏گويد، تقدم "معبد" يا "حرم" جلوه مى‏نمايد.
از سوي ديگر "محراب" جاى تجلى و حضور رمزى خداوند و ساكن كردن آن وجود نامتناهى در زمين است. در آيين مسيحيت، ساختمان‌هاى كليسا (در معابد مسيحى قديم اين مسئله بيش‏تر به چشم مى‏خورده‌است). منطقه بازى دارد كه جايگاه حضورى رمزى خداوند در تمثال يا پيكره "مسيح مقدس" يا "باكره مقدس به همراه فرزند او" است. در اين منطقه باز، كه معمولاً نقش محراب مساجد را در سنت اسلامى دارد، زواياى منعطف هندسى با بلنداى قابل توجه وجود دارند كه بر هر يك نيز نقشى رمزگون از "صليب مقدس" (توجه داشته باشيم كه هندسه كلى معابد مسيحى نيز تقريبا در اساس آن، "صليب گون" است) يا پيكره‌هاى مقدس مذهبى وجود دارد. رو به روى اين منطقه باز، جايگاه نيايش "پدر مقدس" يا "روحانى آيين مسيح" است و "سرود خوانان مذهبى" نيز تقريبا بر آستان همين منطقه مى‏ايستند. در واقع محراب در سنت مسيحى و سايرسنت‏هاى دينى، خلوتگاه پاك و خالص خداوند است و جايى كه براى خداوند در نظر گرفته مى‏شود.
"حرم" در سنت اسلامى در قالب "مسجد" ظهور يافته‌است. مساجد اسلامى كه به ادعاى برخى، در معمارى وامدار شكل اصلى كليساها و معابد قديمى زردتشتيان است، محرابى متفاوت دارد. محراب در سنت اسلامى (و به نحو كم رنگ‏تر در سنت مسيحى) محل تجلى نور خداوند است و حضور رمزى او در قالب كلماتى كه هم خوانده مى‏شود و هم گاه بر ديواره‏هاى محراب نگاشته مى‏شود. افزون بر اين شكل محراب در مساجد اسلامى، در واقع نوعى "در" و "ورودگاه" به عالم ديگر است و جايگاه حضور "امام" يا "پيشوا" و خواندن و گفتن آموزه‏هاى مقدس (در سنت مسيحى، جايگاه خواندن سرود مقدس).
"در سنت اسلامى بر خلاف سنت هند و بودايى و مسيحى، تصوير يا پيكره‏اى مثالى از خداوند يا متعلقات معنوى او در مسجد وجود ندارد. دليل آن هم اين است كه اسلام قايل به اين اصل است كه هيچ تصوير يا پيكره‏اى نمى‏تواند "وحدانيت" و "احديت" را حتى در نازلترين وجه آن بازتاباند و حضور خداوند تنها در كلمات مقدسى كه از خود او به ما رسيده‌است، مى‏تواند تجلى يابد. در واقع هنر خوشنويسى و تذهيب در سنت اسلامى و در كار ساخت محراب معابد و حتى خود معابد، قرينه هنر "شمايل نگارى" در سنت مسيحى است." [‌تقى دخت، 1384]
اصل ديگرى كه در ساخت محراب در سنت اسلامى (و با اندكى تأمل در ساخت مسجد) مورد توجه قرار گرفته‌است، مسئله "عمق" در محراب است كه باعث انعكاس صوت مى‏شود. عده‏اى معتقدند اين اصل نيز در سنت مسيحى وجود دارد، اما بعيد به نظر مى‏رسد "عمق" تا اين اندازه و با اين مفهوم مورد توجه مسيحيان بوده باشد؛ همان طور كه در ساخت محراب مسيحى، مقصوره يا نيم‌دايره عمقى بالاى محراب نيز كه نشانه‏اى رمزى از "طاق آسمان" است، مورد توجه و تأمل چندانى نبوده‌است. انعكاس صوت كه اثرِ وضعى عمق در محراب است و محصول هنر معمارى اسلامى، رمزى است از خطاب خداوند به انسان و در واقع خوانده شدن از سوى او و بازگشت صدا و باز خوانى آن.
"رنگ‏ها نيز از وجوه فارق و متفاوت ساخت محراب‏ها هستند. در سنت‏هاى مسيحى و هندى، تركيب رنگ‏ها از يكى دورنگ سفيد، خاكسترى و رنگ‏هايى از همين طيف‏ها جلوتر نمى‏رود. به‌ندرت مى‏توان محراب‌هايى را در سنت مسيحى يافت كه رنگ‏هاى الوان در آنها به كار رفته باشد. رنگ سفيد و نوع سنگ‏ها و پيكره‏هاى معمولاً مرمرين تراشيده شده، در واقع حكايت كننده از هاله مقدس و نورانى است كه برگرد محراب گسترده شده و "حرم" را در خويش گرفته‌است. در سنت اسلامى و هندى اما رنگ‏هاى ديگرى نيز در ساخت محراب به كار مى‏رود. مثلا رنگ آبى كه رمزى است حكايت گر از آسمان.. . يا زرد (اصفر) كه رنگى است حاكى از تلألؤ نور مقدس يا نور خورشيد.
به هر روى محراب در سنت‌هاى مذهبى ياد شده، جلوه‏اى است از تجلى رمزگونه خــدا و نشانه‏اى از آن چه آموزه‏هاى مقدس در معمــارى هر آيين وارد ســاخته‏اند تا اصل پرستش به عنوان يك اصل پشتوانه براى هنر مذهبى هنرمندان آن آيين درآيد." ‌[‌تقى دخت، 1384]
  هنر ديني، جايگاه و قابليت‌ها
هنر در اديان مختلف و از جمله دين مبين اسلام از جايگاهي بس رفيع و قابل تأمل برخوردار است. بر خلاف ادعاي گروهي كه يا از منزلت هنر در اسلام اطلاعي ندارند و يا مغرضانه حقايق را در اين خصوص ناديده مي‌انگارند، مي‌توان به جرأت بر اين نكته تأكيد كرد كه هنر و هنرمند در هيچ مكتب و مذهبي به اندازه اسلام مورد تكريم و تقدير قرار نگرفته‌است. براي درك ارزش هنر در اسلام، نخستين گام شناخت كتاب آسماني اين دين الهي يعني قرآن كريم مي‌باشد كه معجزه راستين حضرت خاتم الانبياء محمد مصطفي(ص) است.
در كلام ا... مجيد لفظ "شعر" يك بار، و اسم فاعل آن (شاعر) چهار بار و جمع مكسر آن (شعرا) نيز يك بار در انتهاي سوره مباركه شعراء آمده‌است. در اين شش آيه، سه آيه قول كفار و مشركان است و سه آيه ديگر بيان مستقيم خداوند تبارك و تعالي، كه پيرامون همين مسأله نازل شده‌است و مورخان و مفسران بر اين باورند كه اين آيات با توجه به تهاجم فرهنگي گسترده كفار و سوء استفاده ناصواب آنان از هنر شعر و درباره شاعران مشركي مانند عبدا... بن الزبعري، ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب، هيبرة بن ابي وهب المخرومي، امية بن ابي الصلت، ابوعزه عمرو بن عبدا... و مسافع بن عبد مناف الجمحي، نازل شده‌است.
از اين تاريخ به بعد است كه اسلام با دعوت از هنرمندان صالح و تشويق و ترغيب آنان به خلق آثار متعهدانه، نقش بزرگ و تاريخي خود را آغاز مي‌نمايد. چنانكه به تحقيق، زيباترين فرازهاي تجليل از هنر متعهد و هنرمندان مسؤول، به دوران زندگاني پربار پيامبر عظيم الشأن اسلام(ص) و پيشوايان تشيع(ع) اختصاص دارد كه مرور آن، عظمت و جايگاه والاي هنر متعهد در اسلام را به اثبات مي‌رساند.
بي گمان، رسول گرامي اسلام(ص) از نقش هنر و به كار گرفتن آن به عنوان ابزاري مهم در جهت تبليغ و اشاعه دين مبين اسلام، آگاهي و وقوف كاملي داشته اند زيرا براي رسيدن به پيروزي، مبارزه را تنها در سلاحها و ميدانهاي جنگ خلاصه نمي‌ديده اند. در سايه همين نگرش عميق بود كه شاعران متعهدي چون كعب بن مالك، عبدا... بن رواحه، كعب بن زهير و... به عنوان نخستين هنرمندان مسلمان قد علم كردند و با آثار خويش به مقابله با جريان هنر مبتذل جاهليت برخاستند. گر چه كفار و جاهلان قريش قرآن كريم را "سحر مستمر" و "اساطيرالاولين" نام نهادند و به پيامبر ارجمند اسلام(ص) القابي ناپسند دادند؛ اما تبليغات فتنه انگيز دشمنان هرگز موجب دوري پيامبر(ص) از شعر و هنر نشد و چنانكه در بسياري از كتب و احاديث به يادگار مانده‌است، آن حضرت همواره كليه اقشار مردم را به شنيدن اشعار سودمند فرا مي‌خواندند و خود نيز به نحو بسيار باشكوهي، علاقه خود را به هنر اصيل و متعهد ابراز مي‌داشتند.
"بي گمان، حمايت پيامبر اسلام(ص) از هنر متعهد و از هنرمندان مسؤول، سنگ اوليه بناي رفيع هنر شكوهمند اسلامي به شمار مي‌آيد؛ هنري كه داراي پيامي آسماني است و در آن به تعالي انسان عنايت ويژه‌اي مبذول شده‌است." [شرفشاهي، 1384]
در حقيقت عرضه معارف ديني در قالب هنري، تأثير دو چندان خواهد داشت. به دليل آنكه زبان هنر، زبان شور، عاطفه و زيبايي است شايد به همين دليل است كه قرآن، نهج البلاغه و احاديث ائمه اطهار(عليهاسلام) در بهترين الفاظ و در زيباترين قالب‌ها عرضه شده‌است. به عنوان نمونه توجه و تعمق در سوره يوسف گواهي بر اين مدعاست:
داستان حضرت يوسف، با يك خواب آغاز مي‌شود. آنان كه در هنر داستان نويسي صاحب نظرند، خوب درك مي‌كنند كه شروع داستان با بيان خواب چقدر زيبايي دارد. تعابير زيبا و تصاوير دلكش در قرآن فراوانند؛ از جمله اين آيه: "و الصبح اذا تنفس، سوگند به صبح هنگامي كه نفس مي‌كشد". كدام شاعر است كه از اين تعبير زيبا لذت نبرد؟ با اين همه قرآن اين زيبايي‌ها را در خدمت هدايت بشر قرار داده‌است و اين خود درسي است كه براي تبليغ دين بايد از بهترين و كارآمد‌ترين زبان‌ها و هنرها بهره گرفت.
استفاده از هنر در تبليغات ديني، همواره اثرگذار بوده و اين انديشه كه هنر، غير ديني يا دين، غير هنري است را رد مي‌كند. بايد توجه داشت كه همه افراد جامعه از نظر پاي بندي ديني و عملي به احكام فقهي يكسان نيستند؛ از اين رو، در تبليغات روشمند بايد براي هر گروه، از شيوه خاصّي بهره جست. بنابراين، استفاده از شيوه‌هاي سنتي تبليغ به صورت خطاب مستقيم و بدون توجه به زمينه‌هاي رواني و فرهنگي مفيد نيست.
از سوي ديگر هنر به خاطر قدرت نفوذ و جاذبيّتى كه دارد، همواره مورد استفاده نارواى اربابان قدرت، قرار گرفته و به زيان دين خدا و خلق خدا و درخدمت هوسها و خواسته‌هاى گردنكشان و طاغوتيان روزگار به كار رفته‌است. اين پيشينه بد، سبب شده تا بسيارى از علماي دين، به هنر و مسائل مربوط به آن، روى خوش نشان ندهند، بويژه نسبت به آن هنرهايى كه در روزگار غربت اسلام و ارزشهاى اسلامى وارد كشور ما شده، مانند تئاتر و سينما كه به طور طبيعى، بر پايه غير اسلامى بنا گشته و ناسازوار و ناسازگار با مفاهيم اسلام رشد كرده‌است، ولى اگر واقع بينانه و با درنگى بيشتر به تاريخ هنر بنگريم، خواهيم يافت كه هنر نيز مانند ديگر جلوه‌هاى زيباى زندگى انسان، همان گونه كه‌استفاده نادرست از آن شده و ستمگران آن را در خدمت هدفهاى ضدانسانى درآورده اند، در اختيار دين و هدفهاى عالى انسانى و ترويج ارزشها نيز، قرار گرفته‌است.
حجت‌الاسلام محمد تقي سبحاني‌نيا، معاون پژوهشي دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، در آيين گشايش مدرسه اسلامي هنر، هنر را يكي از ابزارهاي مهم توسعه فرهنگ اسلامي دانسته و مي‌گويد: "امروزه طلاب و روحانيان، بايد از هنر به عنوان ابراز تبليغ اسلام استفاده كنند... هنر نبايد بخشي از جامعه باشد بلكه بايد بعدي از فعاليت‌هاي ما باشد. هنر زبان ارتباط عمومي جهان امروز است كه مترجم نمي‌خواهد و هر كجا تأسيس يا اوج تمدني بوده، هنر نيز وجود داشته‌است."
معاون پژوهشي دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، از فاصله گرفتن و نزديك شدن هنر به زندگي و حيات روزمره انسان اشاره كرده و اظهارمي‌دارد: "هنر از حيات انسان گسسته نخواهد شد. از ابزار روزمره زندگي‌ تا حركات، آواها و ارتباطات، هنر به چشم مي‌خورد... هنر، هميشه با انسان همراه‌است." [رسانيوز، 1385]
  ويژگي‌هاي  مبلّغ دين
از آنجا كه شرط لازم براي تبليغ موفق در جهان امروز، شناخت و بكارگيري ابزارهاي جديد اقناع و ترغيب است و مبلغي كه بي‌شناخت اين ابزارها براي تبليغ پا پيش بگذارد، همچون جنگاوري است كه با حريف تا بن دندان مسلح، بي هيچ سلاحي به نبرد بر مي‌خيزد، مبلّغ دين، دو وظيفه اساسي دارد؛ يكي تفقّه در دين و ديگري انتقال مفاهيم، آموزه‌ها و ارزشهاي ديني به ديگران. قرآن مجيد، از مسلمانان مي‌خواهد تا گروهي از آنان كه شايستگي و توانايي لازم را دارند، دين و احكام آن را بشناسند و سپس يافته‌هاي خود را به ديگران ابلاغ نموده و آنان را انذار كنند، تا آنان از مخالفت با فرمانهاي خداوند بپرهيزند.
"اين دو وظيفه، يا مرحله، گرچه از لحاظ ماهيت يكي است و مبلغ موظف است آنچه را آموخته‌است- نه چيز ديگري را- به ديگران برساند، اما شكل و ساختار كار كاملاً متفاوت است. در مرحله تفقه و دين آموزي، مبلغ با حقايق و دقايق ديني سر و كار دارد و از راه تحقيق، مباحثه، مناقشه و تعمق و ژرف انديشي آنها را مي‌آموزد. متعلم راه‌استدلال و دنبال كردن براهين و شناخت مقدمات يقيني و غيريقيني و اصول را از فروع مي‌آموزد و آنها را براي افزايش توان علمي خود به كار مي‌گيرد، خلاصه آن كه سلوك در اين مرحله به گونه ويژه‌اي است، حال آن كه به هنگام انتقال آموخته‌هاي خود به ويژه، هنگامي كه مخاطب عموم مردم باشند، استفاده از اين روش كارايي چنداني ندارد. در اين مرحله، ديگر نمي‌توان شيوه تعلم را در تعليم و تبليغ به كار بست. چون همگان ظرفيت و توان استدلالهاي عقلي و ژرف انديشي و باريك بيني‌هاي عقلاني را ندارند." [ اسلامي، 1384]
مبلغ بايد فكر و انديشه خود را در قالبهاي مناسب بريزد و آن را با توجه به توانايي مخاطبان عرضه دارد. آموزه بزرگ معصومان در باب سخن گفتن در حد درك مخاطبان و اين فرمان مكرر كه "كلموا الناس علي قدر عقولهم"، دستورالعمل دقيقي است در اين عرصه. پيامبران كه سر سلسله مبلغان الهي بوده اند و خود بهترين اسوه و مثل اعلاي تبليغ به شمار مي‌رفته اند، اين اصل را همواره به كار مي‌بسته اند و به تناسب ظرفيت مخاطبان، ظرافتهاي كلامي داشته و زير و بم تبليغ را نيك مي‌شناخته اند.
پيامبراكرم (ص) در اين باب مي‌فرمايند:
"ما گروه پيامبران، با مردم به اندازه خردهايشان سخن مي‌گوييم."
تمثيل‌هاي پيامبر اكرم(ص)، ضرب المثلها، حكايت گريها و مجازگويي ايشان، عالي‌ترين درس تبليغ و تعليم نحوه بكارگيري هنر در تبليغ است.
اما آنچه در اينجا مهم مي‌نمايد اين است که کسي که ادعاي هدايت وارشاد مردم وجامعه را دارد، نخست خودش بايد هدايت يافته باشد. فردي که در بهره‌وري از ارزشهاي مکتبي، آداب واخلاق انساني در رديف ساير انسانها و چه بسا داراي کاستي  و نقاط ضعف است و همان ضد ارزش هايي که درصدد زدودن آنهاست در خود او وجود دارد چنين فردي بايد ابتدا نقاط ضعف خود را از خود دور سازد سپس به ارشاد ديگران همت گمارد چرا که در رساندن پيام وحي به مردم رفتار وکردار پيام رسان نقش اساسي دارد. مردم همه گوش به چشم مي‌شوند تا پس از شنيدن سخن گوينده رفتار او را بنگرند. قرآن کريم مي‌فرمايد:
"کونوا دعاةالناس بغير السنتکم ليرومنکم الورع والاجتهاد والصلوة والخير..." (مردم را با علم و رفتار خويش به سوي خير دعوت کنيد.)
"کسي که ازمدينه فاضله‌اي که در آن هيچ ظلم وبي عدالتي را ه ندارد وانسانها مثل برادر کنار هم زندگي مسالمت آميزدارند، سخن مي‌گويد ،مردم انتظار دارند زندگي او چون زندگي فردي در اين مدينه فاضله باشد که پرتوئي از اين آرمانهاي اخلاقي و رفتاري  وديني در زندگي عادي احساس شود وچه بسا که مردم گاهي براي اينکه بدانند او چگونه در اين دنياي زيبائي که از آن دم مي‌زند رفتار مي‌کند، او را مورد آزمايش قرار دهند." [ميري، 1379]
از آنجائي که زندگي و رفتار و منش و برخوردهاي يک مبلغ ديني اين چنين زير ذره بين نگاه‌ها قرار دارد بايد جاي تأمل و دقت عمل بيشتري براي اين قشر از جامعه در نحوه عملکرد‌هاي آنان وجود داشته باشد و شايد بتوان گفت بخشي از ريشه‌هاي ناهنجاريها و رواج رفتارهاي ناپسند در افراد مسلمان و بين اقشار مختلف جامعه درعمل نکردن مبلغان دين به گفته ايشان باشد. چرا که بر اساس آموزه‌هاي راستين اسلام گفتار ناهمخوان با کردار موعظه گران، اثر ويرانگر دارد مردم را به کارهاي خلاف جدي مي‌کند. نمونه‌اي چند از آيات و روايات در اين زمينه از اين قرار است:
"يا ايها الذين امنوا لم تقولون ما لاتفعلون" (اي کساني که ايمان آورديد براي چه مي‌گوئيد چيزي را که انجام نمي‌دهيد.)(صف/2)
"أتامرون الناس بالبّر وتنسون أنفسکم وأنتم تتلون الکتاب" (چگونه شما که مردم را به نيکوکاري دستور مي‌دهيد خود را فراموش مي‌کنيد و حال آنکه کتاب خدا را مي‌خوانيد.) (بقره /44)
"و من أحسن قولاً ممن دعا الي الله و عمل صالحاً " (در جهان چه کسي بهتر ونيکوگفتار تر است از آنکس که خلق را به سوي خدا خواند ونيکو کار گرديد.) (فصلت /33)
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نيز مي‌فرمايند: " يا اباذر مثل الذي يدّع بغير عمل، کمثل الذي يرمي بلا وتر" (کسي که مردم را بدون عمل (به حق ) دعوت نمايد همانند کسي است که بدون تير، تيراندازي مي‌کند."
درروايتي ديگر معصوم مي‌فرمايند: "ان العالم اذا لم يعمل بعلمه زالت موعظته عن القلوب" (عالم هرگاه به علم خود عمل نکند پند واندرزاودردل ها نمي‌ماند.)
  هنرمند دين دار، مبلّغ دين
"اگر چه هنر به صورت مادي تجلي مي‌يابد و ابزار كار هنرمند نيز جنبه مادي دارد، اما اين دو اصل فريبنده نبايد منتهاي اتصال روح هنرمند به عالم بالا، مبناي حكم و تفسير قرار گيرد. چنانكه بسياري از هنرمندان بزرگ در تعريف و توصيف نبوغ هنري خويش، بر اين نكته مصر بوده اند كه گويي برگزيده شده اند تا به جاي تمام كساني كه نمي‌توانند حرف بزنند، سخن بگويند. بسياري از متفكران نامدار جهان همچون "بلز پاسكال" بر اين باورند از آنجا كه آفرينندگي از صفات آفريدگار يكتاست، پس هنرمند از جايگاهي بس رفيع و والا برخوردار است؛ زيرا هنرمند نيز به آفرينش مي‌پردازد و براي آفريدن، هر كسي شايسته و بايسته نيست." [شرفشاهي، 1384]
در طول تاريخ حيات بشري، هنرمندان بزرگ همواره كوشيده اند تا عالي‌ترين شكل و مرتبه هنر خود را در راه خشنودي خالق بي همتا به ظهور برسانند. زيبايي شگفت انگيز معابد و پرستشگاهها در طول زمان از باور و اعتقادات راستين هنرمنداني حكايت دارد كه در پرتو يك جاذبه عظيم و يك احساس پاك و زلال و آسماني، نه تنها هنرشان، بلكه خود را نيز وقف خدمت در راه پروردگاري كردند كه آغاز و انجامها از اوست.
در همين زمينه، جا دارد از كنار يك واقعيت بزرگ ديگر به سادگي عبور نكنيم. اين واقعيت بزرگ، آثاري است كه به لحاظ انديشه و احساس عميق هنرمند و معنويت و ارادت مطلق او، خلق شده اند. در چنين آثاري، به هر ميزان اخلاص هنرمند بيشتر و ژرف تر بوده، اثر او به يك شاهكار نزديك تر شده‌است؛ و چه بسيارند هنرمنداني كه پس از سالها تلاش و پديدآوردن آثار فراوان، تنها اثري از آنان به عنوان شاهكار شناخته شده كه داراي مضامين ديني بوده‌است و ساير آثار آنان از ارزش چندان قابل ملاحظه‌اي برخوردار نيست و يا آثار ديگر آنها به بركت شهرت اثر معروف مذهبي شان، مورد توجه قرار گرفته‌است.
آثاري كه بر پايه مضامين مذهبي خلق شده‌است؛ زمان، مكان و مخاطب مشخصي ندارد. همان طور كه تابلوي "شام آخر" لئوناردو داوينچي و يا آثار ارزنده ميكل آنژ و رافائل و... در برقراري ارتباط با مخاطب موفق است و يا تابلوي "عصر عاشورا"ي استاد محمود فرشچيان. "استوارت كري ولش" به عنوان يك هنرشناس برجسته نقل مي‌كند كه چگونه شاهد گريستن زني مسيحي در پاي تابلو "عصر عاشورا" بوده‌است. اندوه عظيمي كه در اين تابلو موج مي‌زند، روايتگر فاجعه‌اي توانفرسا و بي سابقه‌است. به راستي، اين چه ويژگي ممتاز و منحصر به فردي است كه به اين اثر مقبوليتي چنين اعجاب آور مي‌دهد، تا جايي كه بسياري از مردم، هنرمند بزرگي چون استاد فرشچيان را تنها به عنوان خالق تابلوي "عصر عاشورا" مي‌شناسند.
باور قدسي بودن ساحت هنر، موجب مي‌شود تا هنرمند در كنار جنبه‌هاي اكتسابي و طي مدارج علمي و مقدماتي، در امر تزكيه و تهذيب خويش نيز كوشا باشد و اصولاً اين يقين وجود داشت كه از طريق زدودن زنگار آيينه دل، مي‌توان چهره محبوب را در آن نگريست و حصول به اين امر ممكن نيست مگر از راه رياضت و مراقبه دائمي. معنويت حاصل از چنين نگرشي، نه تنها موجب تعالي روحي و فكري هنرمند مي‌شد و منش او را دلپذير مي‌ساخت، بلكه همچون سدي محكم و استوار در برابر ابتذال عمل مي‌نمود. بي گمان، از هنرمندي كه با وضو دست به قلم ببرد و قلبش گنجينه معارف الهي باشد، جز اين انتظاري نيست. در نظر گاه چنين هنرمندي، هيچ امر محال و ناممكني وجود ندارد و هر تحولي با مشيت و اراده پروردگار به وجود خواهد آمد. چنانكه "لسان الغيب" مي‌فرمايد:
فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد
ديگران هم بكنند آنچه مسيحا مي‌كرد
لذا در سايه اين باور شكوهمند، هنرمند انسان برگزيده‌اي است كه به قول نظامي گنجوي:
پيش و پسي بست صف اوليا
پس شعرا آمد و پيش انبيا
از نگاه هنرمند مسلمان، سرچشمه جوشان هنر، ذات مقدس باري تعالي است و هنرمند هيچ گاه در پيمودن اين راه نبايد به خويش مغرور گردد و فراموش كند كه از كجا سيراب مي‌شود.
از ديگر نتايج و ثمرات نگرش پيوند هنرمند با ماوراء الطبيعه، فروتني و تواضع هنرمند است، كه خود را همچون برانگيخته‌اي مي‌داند براي بيان پيامي والا و بزرگ، و نيز مي‌داند كه در اين مسير تنها در سايه لطف آفريدگار يكتاست كه او مي‌تواند همچنان به پيش برود و مرزهاي تازه‌اي را تجربه نمايد و روايتگر مفاهيم بكر و بديع باشد و به اسرار عالم دست يابد و توان ترسيم و انتقال آنچه را كه در دل و انديشه او مي‌گذرد، به دست آورد. پس بدين گونه‌است كه همواره دل در گرو لطف حضرت حق دارد و شاكر آستان مقدس اوست، كه هر چه هست از اوست. پس بيجا نيست كه از جهان تنها اميد به رحمت بي منتهاي او نبندند، كه به قول سعدي:
گر بي هنرم و گر هنرمندم
لطف است اميدم از خداوندم
از ديگر جهات مهم رابطه هنرمند با ماوراءالطبيعه، عزت نفسي است كه در پرتو اين توسل فراهم مي‌آيد. به عبارت ديگر، به هر اندازه كه اين ارتباط مستحكم تر باشد، هنرمند از توان پايداري و استقامت افزونتري در برابر مصايب و ناملايمات روزگار برخوردار خواهد بود و در مقابله با مظالم و مفاسد زمانه و گردنكشان و ستمگران خود را متعهد و مسؤول احساس خواهد نمود و براي خود شأني عالي و آسماني قايل است و ايستادگي در برابر هر گونه كژي و انحراف را وظيفه خود مي‌شمارد. از ديگر سو، به همين واسطه هنرمند نسبت به هنرش نيز احساس مسؤوليت مي‌كند و با حساسيت و وسواس نگران آن است كه مبادا هنرش اسباب استفاده نااهلان و نامحرمان قرار گيرد. اين دلواپسي شورانگيز كه زاييده التزام است، از آنجا ناشي مي‌شود كه هنرمند معيار و ملاك سنجش خود را با عالم بالا ميزان مي‌نمايد؛ عالمي كه معادلات آن از جنس ديگري است.
"نسبت هنرمند و ماوراءالطبيعه همچون نسبت روح به پيكر است. آنچه به اين كالبد امكان شور و حركت و انديشه و احساس مي‌دهد. امري است انتزاعي كه قابل لمس و مشاهده نيست. اما نبود آن اثري فوري و محسوس دارد. و به همين اعتبار است هنرمنداني كه انديشه‌اي والا و نكته سنج دارند، ضمن پيوند خود به عالم بالا، جسم خويش را همچون زندان و قفس مي‌انگارند.هر چه پيوند و ارتباط هنرمند با آفريننده اين هستي گسترده تر و عظيم تر باشد، به همان نسبت وي در فهم آنچه در اين عالم مي‌گذرد، به رموز و دقايق افزونتري آگاهي مي‌يابد و با عنايت به همين درك و فهم است كه حتي در مصايب و دشواريها، آنچه مي‌بيند و مي‌يابد باز هم زيباييهاست و حركت به سمت تعالي و تكامل." [شرفشاهي، 1384]
دكتر محمد مددپور در كتاب "تجليات حکمت معنوى در هنر اسلامى" مي‌نويسد: "جهان در تفکر اسلامى جلوه و مشکات انوار الهى است و حاصل فيض مقدس نقاش ‏ازلى، و هر ذره‏اى و هر موجودى از موجودات جهان و هر نقش و نگارى مظهر اسمى ازاسماء الهيه‌است و در ميان موجودات،انسان مظهر جميع اسماء و صفات و گزيده عالم‏ است [...] هنرمند در پرتو چنين تفکرى، در مقام انسانى است که به صورت و ديدار و حقيقت ‏اشياء در وراى عوارض و ظواهر مى‏پردازد. او صنعتگرى است که هم عابد است و هم ‏زاير، او چون هنرمند طاغوتى با خيالاتى که مظهر قهر و سخط الهى است، سر و کار ندارد. وجودى که با اثر اين هنرمند ابداع مى‏شود نه آن وجود طاغوتى هنر اساطيرى و خدايان ميتولوژى است و نه حتى خداى قهر و سخط يهوديان يعنى‏ "يهوه‏"، بلکه وجود مطلق و متعالى حق عز شانه و اسماء الله الحسنى است که با اين هنر به ظهور مى‏رسد. از اينجا صورت خيالى هنر اسلامى متکفل محاکات و ابداع نور جمال ازلى حق تعالى است، نورى که جهان در آن آشکار مى‏شود و حسن و جمال او را چون آيينه جلوه مى‏دهد." [مددپور، 1384]
از سوي ديگر، بدون شك عالم يكسره تجلي هنر خداست و خداوند هنرمند كل است و در سايه نظر پر بركت اوست كه آثار خلق شده توسط هنرمند بر دل مي‌نشيند و قلب و روح ديگران را تسخير مي‌كند. از ديگر نكات قابل تأمل، تلاش عاشقانه، مخلصانه و بدون چشمداشت هنرمندان در طريق جلب رضاي معبود است، كه سزاوار است به اين امر فراتر از آنچه تاكنون در اين باب ذكر گرديده، نگريسته شود.
آنچه ذكر گرديد در حقيقت وجه اول وظايف يك هنرمند مبلغ دين است. يعني سير الي‌الله و غور در صفات الهي و كسب معارف و شناخت حقايق دين، اما آنچه كه وجه دوم وظايفه هنرمند هنر ديني محسوب مي‌شود چگونگي ارائه موضوعات و معارف دين در اثر هنري است. از سويي هنرِ يک مبلغ ديني اين است که عشق به گوش فرا دادن مطالب را در مخاطب ايجاد نمايد و از اين رهگذر عشق به دين، به معنويت به پروراندن روح و تغذيه صحيح روح را در مخاطب ايجاد نمايد؛ به گونه‌اي که با ايجاد تحول و دگرگوني در شخص، او راعملاً وارد عرصه صحيح زندگي و زيستن نمايد. از سوي ديگر البته يک مبلغ بايد توجه داشته باشد براي موفقيت در تبليغ علاوه بر برخورداري از روشهاي مختلف و پر جاذبه در تبليغ بايستي که از سطح معلومات و مطالعات وسيعي نيز برخوردار باشد تا بتواند مخاطب را درمسير صواب هدايت و ارشاد نمايد.
"حجت‌الاسلام مظفر سالاري"، نويسنده و پژوهشگر هنر ديني در اين خصوص معتقد است: "بسياري از هنرمندان معاصر دچار خلأ فكري و مضموني شده‌اند؛ به همين رو مردم به هنر معاصر كمتر علاقه نشان مي‌دهند. كتاب‌هاي شعر گاه به چاپ دوم نمي‌رسد. داستان‌هايي مخاطب پيدا نمي‌كند. سينماها ورشكست مي‌شود و مانند آن كه زياد اتفاق افتاده‌است. بهترين راه براي حل معضلات، تعميق باورهاي هنرمندان و بالا بردن سطح معارف آنها است. در اين صورت، مردم فرهيخته و هنر دوست ما به هنر آنان رويكرد دو چنداني خواهند داشت."
وي دين‌داري هنرمند ديني را مهمترين ويژگي وي تلقي كرده و مي‌گويد: "من‌ هنر را به‌ ديني‌ و غيرديني‌ تقسيم‌ نمي‌كنم‌؛ بلكه‌ هنرمند را به‌ متدين‌ و غيرمتدين‌ تقسيم‌ مي‌كنم‌. به‌ نظر من‌ هرچه‌ را يك‌ انسان‌ خدامحور و متدين‌ بيافريند، ديني‌ است‌ هر چند مثلاً در داستاني‌ كه‌ مي‌نويسد به‌ درونمايه‌اي‌ ديني‌ تصريح‌ نشده‌ باشد. هنر از جمله‌ صادرات‌يك‌ انسان‌ است‌ و لاجرم‌ از جهان‌ بيني‌ او ريشه‌ مي‌گيرد. به‌ بيان‌ ديگر هنر آيينه‌ تمام‌ نماي‌ هنرمند است‌. امروزه‌ مثلاً گفته‌ مي‌شود اين‌ داستان‌، ديني‌ است‌ چون‌ به‌ زندگي‌ پيامبر و يا قسمتي‌ از تاريخ‌ اسلام‌ پرداخته‌است‌. انتخاب‌ سوژه‌ ديني‌ به‌ تنهايي‌ كافي‌ نيست‌. فردي‌ كه‌ نسبتي‌ با دين‌ و دين‌مداري‌ ندارد، حتي‌ اگر به‌ پيامبر و يا تاريخ‌ اسلام‌ هم‌ بپردازد، كارش‌ ديني‌ نمي‌شود؛ چراكه‌ ناگزير اثرش‌ سمت‌ و سوي‌ درستي‌ نخواهد داشت‌: "لايمسّه‌ الا المطهرون"‌. خداوند اين‌ همه‌ گل‌ و گياه‌ و ميوه‌هاي‌ رنگارنگ‌ خلق‌ كرده‌؛ ولي‌ به‌ گردن‌ هيچ‌كدام‌، آيه‌ و يا حديثي‌ آويزان‌ نكرده‌است‌. كسي‌ كه‌ خدا را محور هستي‌ مي‌داند هنگام‌ ديدن‌ گل‌ و گياه‌ و يا ميوه‌ها، آنها را آيه‌ و حديث‌ مي‌يابد. هنرمند خدامحور نيز چنين‌ است‌. او اگر درباره‌ يك‌ كلاغ‌ هم‌ داستان‌ بنويسد به‌ زعم‌ من‌، خواننده‌ مي‌تواند آيه‌ بودن‌ كلاغ‌ را از آن‌ داستان ‌دريابد. يعني‌ هنرديني‌ از نظر من‌ داراي‌ "روح‌ ديني‌" است‌، هرچند درونمايه‌اي‌ ديني‌ هم‌ نداشته‌ باشد. روح‌ يك‌ اثر هنري‌ مثل‌ عطر يك‌ گل‌ است‌؛ هست‌ اما نمي‌توان‌ با انگشت‌ نشان‌ داد. اين‌ ناب‌ترين‌ حالت‌ هنر ديني‌ است‌ و تاثيرش‌ از نمونه‌هاي‌ ديگر مثل‌ داستان‌هايي‌ كه‌درونمايه‌ و يا دستمايه‌ ديني‌ يا سياسي‌ و يا اخلاقي‌شان‌ را داد مي‌زنند بيشتر است‌." [سالاري، پژوهش حوزه- 24]
هرچند عده‌اي ديگر از محققان عرصه هنرديني معتقدند: در هنر ديني عقيده بايد به طور دائم حضور محسوس داشته باشد. هنر در قبال ارزشهاي اخلاقي هم بايد تعهد داشته باشد و هنرمند متعهد و مسلمان بايد پايبندي به يک سري مقررات را بر مقتضيات هنري و تکنيکي کار مقدم بدارد. صرف مسلمان بودن يک هنرمند دليل اسلامي بودن هنر او نيست بلکه بايد ديگاه هنرمند و زبان هنرش مسلح به بينش ديني باشد.
در پايان با ذكر دو گفتار از مقام رهبري در خصوص ويژگي‌هاي مبلغان دين كه بي‌شك روي خطاب ايشان به هنرمندان هنرديني نيز هست بحث را به پايان مي‌بريم. "حضرت آيت الله خامنه‌اي" در توصيه به مبلغان دين چنين مي‌گويند: "مبلغ دين مي‌بايست به اين نکته توجه کند که مخاطبان، انواع و اقسام دارند، با ذهنيت‌هاي متفاوت هستند، اطلاعات قبلي آنها فرق مي‌کند، ذوق وسليقه آنان يکسان نيست، با بهره‌هاي هوش متفاوت درمعرض تبليغ دين قرار مي‌گيرند، درجات ايماني واخلاقي آنها نسبت به هم فرق مي‌کند و درنتيجه با توجه به اين گونه تفاوت ها يک مبلغ دين بايستي که با يک فرم وقالب تبليغي به سراغ تبليغ نرود، همه را در يک ظرف نريزد. براي انواع جامعه مخاطب نسخه واحد نپيچد بلکه با ذوق و ابتکار، قالب‌هاي گوناگون تبليغي را پي ريزي کند و متناسب با گروههاي مختلف پيام گيران تبليغي، فرم‌هاي ويژه تبليغ را پيش بيني کند."
از سوي ديگر "تبليغ يک مبلغ بايد جاذبه داشته باشد براي گونه‌هاي مختلف مخاطب بخصوص نوجوانان وجوانان، در صحبتهايش جايي براي شوخي ومذاح وجود داشته باشد، مطالب را ساده و روان و در عين حال پر جاذبه بيان نمايد. چه بسا قرآن کريم نيز که تمام هدفش هدايت و ارشاد تمام مردم و رساندن آنها به سعادت حقيقي است، هرگز اين هدايت به صورت موعظه و پندهاي خشک و رسمي عرضه نشده‌است بلکه بوسيله تمثيل ها واستعاره‌ها و مجازهاي هنرمندانه عرضه شده‌است." [آيت الله خامنه‌اي، 1379]
   نتيجه ‌گيري
در پايان اين بررسي، از برآيند آنچه كه در خصوص ويژگي‌هاي پيام ديني و همچنين ظرفيت‌ها و قابليت‌هاي هنر و هنرديني ذكر مي‌گردد نتايج زير را مي‌توان برشمرد:
1- پيام مورد تبليغ در جامعه ديني مي‌بايست علاوه بر تناسب با فرهنگ و آموزه‌هاي ديني جامعه و برخورداري از صراحت و گويايي لازم، از مشخصه‌ها و ويژگي‌هاي يك اثر هنري برخوردار باشد.
2- هنر به عنوان موثرترين امكان جهت انتقال پيام چنانچه به درستي با آموزه‌هاي ديني عجين شود مي‌تواند بهترين وسيله براي تبليغ و اشاعه انديشه ديني باشد.
3- چنانچه هنرمند خالق اثر داراي انديشه و تفكر ديني باشد اثر وي نيز خود به خود رنگ و بوي آموزه‌هاي ديني را به خود گرفته و به اثري داراي پيام ديني و به قولي مبلغ دين تبديل خواهد شد.
   فهرست منابع
1- آپوستولوس‌ـ كاپادونا، د.، 1998، "دين وهنر"، ترجمه‌: ساساني، ف.، مجله بيناب، شماره 7 .
2- اسلامي، س.ح، 1384، "رمان ؛ ايدئولوژي مكتوب"، روزنامه قدس، دوشنبه 3 بهمن ماه 1384
3- اعواني، ع. ر.، 1375، "حکمت و هنر معنوي"، تهران، نشر گروّس.
4- الياده، م. چ.، 1374، "فرهنگ و دين"، ترجمه: خرمشاهى، ب.، تهران، طرح نو.
 5- باستيد، ر‌،1374 "هنر و جامعه"‌، ترجمه‌ي‌: حسيني، غ، تهران،‌ توس‌.
6- بوركهارت، ت.، 1369، "هنر مقدس"، ترجمه: ستاري، ج.، تهران، سروش.
7- پرايس، ك.، 1364، "تاريخ هنر اسلامى"، ترجمه: رجب نيا، م.، تهران، علمى و فرهنگى.
8- تقى دخت، م. ر.، 1384، "اصول هنر ديني"، فصلنامه هنر ديني، شماره 5 .
9- توقيفي، ح.، 1382، "آشنايي با اديان بزرگ"، برگرفته از پايگاه اينترنتي تبيان، کتابخانه تبيان
10- آيت‌الله خامنه‌اي، س.ع، 64-1363، روزنامه جمهوري اسلامي، 12 خرداد 1363 و 21 ديماه 1364
11- آيت‌الله خامنه‌اي، س.ع، 1379، "ساز وکارهاي نظام تبليغي مطلوب دربيان رهبر"، نگاه حوزه 59-62
12- سالاري، م، گفت و گو با فصلنامه پژوهش و حوزه- شماره 24
13- سبحاني‌نيا، م، ت، "روحانيان از هنر به عنوان ابراز تبليغ استفاده كنند" رسانيوز، 7 آبان 1385   
14- شاهرخى نژاد، م، ر، روزنامه شرق، تاريخ نشر 17 فروردين 1384
15- شبستاني، م، 1371، "اسلام و هنر"، ترجمه: صابري، ح، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي.
16- شرفشاهي، ك. ك، "هنر اسلامي جايگاه و قابليت‌ها"، روزنامه قدس، 15 آذر ماه 1384
17- علوي نژاد، س. ح، "نسبت دين و هنر" نگاه حوزه، شماره‌هاي72-69
18- محدثي خراساني، م، " نسبت دين و هنر" نگاه حوزه، شماره‌هاي72-69
19- محدثي، ج، 1368، "هنر مکتبي"، قم، دفتر تبليغات اسلامي مديريت فرهنگي- هنري معاونت پرورش.
20- مددپور، م.، 1384، "تجليات حكمت معنوى در هنر اسلامى"، تهران، سوره مهر، ص 117.
21- مطهري، م، 1362، "فلسفه اخلاق"، قم، بنياد15خرداد.
22- ميري، س. ع، 1379، "تبليغ عملي"، نگاه حوزه، 59-62
23- نصر، س، ح.،1380، "هنر قدسي در فرهنگ ايران"، ترجمه‏: آويني، س، م.، نشريه :هنرديني
24] Apostolos-Cappadona,D., 1998, "Religion and Art", in The Dictionary of Art.
[25] Arnold, P., 1951, Formes de lart, formes de lesprit, numero specialdu "Journal de Psychologie, pp. 371-387.
[26] Durkheim. E., 1964, Elementary From of Religious Life, ed.,p.47
 سید حسین فدایی حسین



کد خبر: 7057

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdca.mn0k49nw05k14.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com