نگاهي كوتاه به مجموعه «امضاي تازه مي‌خواهد اين نام» فرياد شيري

من اعتراف دارم ربی!

23 اسفند 1388 ساعت 20:14


یزدان سلحشور


 



فاصله سنی من و فریاد شیری زیاد نیست [سه سال] اما همیشه خیلی جوان‌تر به نظر رسیده، جوری که در شعر هفتاد، در طبقه‌بندی من، بخشی از «نسل تازه» محسوب می‌شد که قرار بود برخوردار از تجربیات شعر آن دهه، در دهه هشتاد جواب پس بدهند [به کی؟ به چی؟ خب، جوان بودم آن وقت‌ها و هنوز فکر می‌کردم باید به تاریخ، به ادبیات، به مردم، به خودم، به شما جواب پس داد! اما حالا می‌بینم وقتی نصاب ماشین رختشویی آلمانی بنده هم که از سمت شرکت آمده برای گارانتی، نه به شما، که به رئیس خودش هم جواب پس نمی‌دهد پس چرا باید یقه شاعر و قصه‌نویس را چسبید؟!] بعد وارد دهه هشتاد شدیم و شیری، شعر پخته‌تری را عرضه کرد با کتاب «امضای تازه می‌خواهد این نام» که در 1383 منتشر شد، در 1384 چاپ دو خورد و حالا در 1388، چاپ سومش را دارد تجربه می‌کند. این چاپ‌های تازه اگر هیچ حسنی نداشته باشند این حسن بزرگ را دارند که اواخر هر دهه، ما را به نتایج اوایل آن دهه خوش‌بین‌تر می‌کنند یعنی آدم نگاه می‌کند به این شعر‌ها و مقایسه‌شان می‌کند با شعر‌هایی که الان «مجمع کلون‌سازی شعر هشتاد» بیرون می‌دهد و [انگار که همه را یک نفر نوشته باشد] می‌گوید: «عجب! چرا آدم تعجب کند از به چاپ سوم رسیدن این کتاب؟!» البته می‌دانید که در روزگار کوری ]لطفاً آقای ساراماگو اعتراض نکند[ یک چشمی بودن هم غنیمت است گرچه با این تیراژ‌های پایین، چاپ سوم هم افاقه نمی‌کند اما به هر حال خواننده شعر ما بیشتر از این هم نیست. شعر شیری در این کتاب البته شعر حرفی ا‌‌ست نه شعر توصیفی اما مستقل است و متکی به خود. مسلماً من دل خوشی نسبت به شعر حرفی ندارم اما اگر «حرف» گنده باشد ترجیحش می‌دهم به شعری توصیفی، که دارای جهان‌ نگری محدود است:

 

بهشت زیر پای توست

وقتی با غرور بر آن راه می‌روی

مرا از بهشت به آغوش تو تبعید کردند

از آغوش تو به زمین

و از این همه زمین به این شهر

این شهر را به خاطر بسپارید

این شهر شهری نبود که کافرش بخوانند

پیامبرش عاشق بود که سوخت

شهردارش بیگانه

و من «مجنون» انگشت‌نمای خیابان‌هاش که «لیلی» نداشت

از آن همه کوچه شهید

یکی را به نام من نکرده‌اند

«شهید داده‌ایم که عاشق بمانیم

جنگ که دوست و دشمن نمی‌شناسد

همین که روبه‌روی خودت بایستی

یعنی زمین خورده‌ای

کافی‌ست بگویی نه! تمام می‌شوی...

نه! من «آی» مثبتم

ایمان دارم، شک دارم

زمین را هم دوست دارم

هراس من از شکاف‌هایی‌ست

که انسان بر زمین می‌سازد

من «آی» مثبتم

و از این شهر به بیمارستان تبعید شده‌ام

از بیمارستان به سردخانه

از سردخانه به خانقاهی که درویش‌ترم کند از پیش

گاهی که دلم مثل گور خودم تنگ می‌شود

ایمان مرا به خاطر بسپارید

هرچند هنوز تب دارم

و از فرط یقین به شک رسیده‌ام

شاید روزی از شکاف‌های زمین

در هیأت گیاهی تازه سر درآورم!»

فریاد شیری سه سال از من جوان‌تر است متولد 1350 است اما حداکثر 25، 26 ساله نشان می‌دهد از لحاظ جایگاه فرهنگی، متعلق به سنتی دیر‌پاست و از لحاظ جایگاه نسبی، «والامقام آیینی»‌ست]جایگاهی که آرزویش را داشتم اما این طور موقعیت‌ها نصیب برخی می‌شود فقط![ با این همه در دهه هفتاد، او بیشتر به تقید‌ ناپذیری‌اش دچار بود تا درک این نکته که می‌تواند با توسل به «داشته‌ها» از هر تقیدی آزاد باشد. این مجموعه، در واقع توبه‌نامه‌ اوست که به پیشگاه جهان آورده؛ «شکل روایی» شعر‌های کتاب هم متأثر از توبه‌نامه‌های قرون چهارم و پنجم است که گاهی در لوای مناجات نامه منتشر می‌شوند و گاهی هم به هیأت «کشف‌الاسرار»؛ «شیری» این کتاب، از منظر من به عنوان مخاطبی خاص، پذیرفتنی‌تر است تا «شیری» دهه هفتاد که بیشتر در تلاش بود تا از زیر‌سایه اسامی مشهور آن روزگار مفری بیابد و اعلام استقلال کند. «شیری» این مجموعه اکنون «زبان مستقل» ندارد اما «فضای مستقل» و «خاص» خود دارد که در محور عمودی و پاراگراف‌ها کاملاً قابل ردیابی‌ست؛ با این همه باید این آرزو را هم اعلام کنم که امیدوارم شعر‌های بعد از این کتاب، بازگشتی به «وجه توصیفی متون خود» کرده باشند ]یعنی همان شعر‌هایی که از 1383 تا حالا گفته شده[ نمی‌دانم ترکیب این جهان‌نگری با متنی «توصیف محور» چه خواهد شد اما هرچه بشود، لااقل یک قدم جلوتر از شعر «حرف محور» فعلی خواهد بود.

«من اعتراف دارم ربی!

گذشته‌ام پشت مشتی حرف پنهان شد

حالا هر کس می‌آید رفتن را بهانه می‌کند

من اما همیشه بهانه‌ام زندگی‌ست

و زندگی مدام روایت تشنگی و تب

وقتی روایت، روایت می‌کند

من چه کاره‌ام دور نام تو خط بکشم

بیرون بیا شیطان!

از من بیرون بیا

قرار ما به هفتصد سال پیش برمی‌گردد

حتی اگر دوباره تأخیر کنی

درویش‌تر می‌شوم...»

فریاد شیری، روزگاری فقط شهره بود به شعر؛ حالا نقد هم می‌نویسد. در کار نشر هم وارد شده و در کار «پخش» که بوده و هست. مهم این است که من مخاطب، آن «شیری» شاعر را در انبوه «شیری»‌های دیگر گم نکنم یا لااقل خود «شیری» آن شیری را گم نکند.


کد خبر: 8704

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdca.wnak49n0y5k14.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com