گفتوگوی صریح محمدرضا سرشار
اعضای کانون حوصله فعالیت صنفی را ندارند دنبال حزب سیاسیاند
13 تير 1396 ساعت 15:05
گفتگوی ما با محمدرضا سرشار در آستانه روز قلم و در شرایطی که او وزارت ارشاد را به آنارشیگری متهم میکرد، انجام شد. او قویا هرگونه دخالت انجمن را در بگیر و ببندها و جریان سانسور کتابها در دورههای مختلف تکذیب و تاکید کرد؛ دولتها همواره از نویسندگان دگراندیش حمایت کردهاند.
به گزارش هنرنیوز ، چهاردهم تیرماه در تقویم ادبی کشور به عنوان روز قلم نامگذاری شده است. روزی که عملا در تصرف یک تفکر و گروه خاص از نویسندگان درآمده و بخش مهمی از جریان داستاننویسی کشور با آن به شدت مقابله میکنند. امروز با گذشت نزدیک به چهار دهه از انقلاب اسلامی دو طیف فکری نویسندگان انقلابی و مذهبی و مستقل یا به قولی ازسوی مذهبیها، دگراندیش نه تنها به یکدیگر نزدیک نشدهاند، بلکه بهطور جد نسبت به حذف طرف مقابل بیتمایل نیستند. نگاه یکسویه و ایدئولوژیک در ادبیات نویسندگان انقلابی و مذهبی پاشنه آشیل آثار این دسته از اهالی قلم در نقدهای طرف مقابل است و آزادیهای سیاسی و ورود به بحث روابط میان زنان و مردان هم پاشنه آشیل مستقلها از نگاه مذهبیهاست. آیا میتوان امکان گفتمان میان این دو طیف ادبی کشور را فراهم کرد؟ پاسخ نویسندگان انقلابی به انتقادهایی که به نگاه ایدئولوژیک آنها در آثارشان میشود، چیست؟ چرا حاکمیت با این گروه از نویسندگان سر سازگاری بیشتری دارد؟ دلیل حمایتهای خاص و عام از آثار این گروه از نویسندگان چیست؟... محمدرضا سرشار (نویسنده، پژوهشگر، منتقد ادبی و گوینده برنامهٔ رادیویی قصه ظهر جمعه که اکنون به خاطرهها پیوسته است) در گفتوگوی تفصیلی با ایلنا؛ به این پرسشها پاسخ داده است. مشروح این گفتوگو را در ذیل میخوانید: به نظر میرسد، در انجمنی مثل انجمن قلم و طیف نویسندگان انقلابی و مذهبی؛ نگاه یکسویهای وجود دارد که مجالی به حضور نویسندگان آزاد و مستقل را در گود ادبی خود نمیدهد و همواره در برابر آثار نویسندگان طرف مقابل زاویه داشته و شاید به قولی با دید بسته و یکطرفه آثارشان را رد میکند. شما چه اندازه وجود چنین نگاه و بستری را تایید میکنید و چه اندازه خودتان هم تاییدکننده آن هستید؟ استقلال به آن معنی که شما نام میبرید در کار نویسندگی نداریم و نویسنده غیرایدئولوژیک هم نداریم. اصولا هیچ کار مرتبط با علوم انسانی اعم از تاریخ، ادبیات، هنر و... وجود ندارد مگر اینکه ایدئولوژیک باشد. اول از همه باید این واژهها تعریف شوند. یعنی باید مشخص کنیم منظور از عباراتی مثل یکسویه یا نویسندگان آزاد چیست؟ استقلال به آن معنی که شما نام میبرید در کار نویسندگی نداریم و نویسنده غیرایدئولوژیک هم نداریم. اصولا هیچ کار مرتبط با علوم انسانی اعم از تاریخ، ادبیات، هنر و... وجود ندارد مگر اینکه ایدئولوژیک باشد. درواقع اساسا امکان فعالیت غیرایدئولوژیک در این حوزهها وجود ندارد. هر کسی که در مسائل کلی حیاتی انسان به یک سلسله بایدها و نبایدها معتقد هست، او خواه ناخواه ایدئولوژیک است. هیچ کسی هم نداریم که در مورد مسائل کلی حیاتی انسان برای خودش بایدها و نبایدهایی را تعریف نکرده باشد. بنابراین هیچ انسان اندیشمندی وجود ندارد که ایدئولوژیک نباشد و در ضمن هیچ اثری در حوزه علوم انسانی هم خلق نمیشود که سمت و سوی ایدئولوژیک نداشته باشد بلکه تفاوت در نوع ایدئولوژیهاست. مثلا برخی ایدئولوژی الهی یا مادی دارند، عدهای ناسیونالیسم را محور اصلی ایدئولوژی خود قرار دادهاند و... نویسندگان مذهبی خود را وامدار هیچکس به جز خداوند و اسلام نمیدانند. حتی مقامات بالای روحانی را که در کسوت روحانیت هستند و مناصب بالای روحانی دارند هم نه به صرف لباس و ادعا بلکه به دلیل جهتگیریها و نوع زندگیشان که تا چه میزان با معیارهای الهی و اسلامی میخواند، قبول دارند یا ندارند. اتفاقا مستقلترین نویسندگان، نویسندگان مذهبی هستند، چراکه خود را وامدار هیچکس به جز خداوند و اسلام نمیدانند. حتی مقامات بالای روحانی را که در کسوت روحانیت هستند و مناصب بالای روحانی دارند هم نه به صرف لباس و ادعا بلکه به دلیل جهتگیریها و نوع زندگیشان که تا چه میزان با معیارهای الهی و اسلامی میخواند، قبول دارند یا ندارند. به عبارت دیگر اینطور نیست که نویسنده مذهبی سرسپرده لباس روحانی یا ادعای دینداری و.... باشد. این دسته از نویسندگان اگر هم ارادتی به یک بنده خدا پیدا میکنند؛ به نسبت تقرب او به درگاه الهی و ذات باری تعالی است. با این معنی اتفاقا ما نویسندگان مذهبی به نسبت اعتقادات مذهبی که داریم؛ مستقلترین نویسندگان هستیم. معنای متمایل بودن نویسنده به اندیشه غربی الزاما این نیست که او جیرهخوار یا وابسته به غرب است، هرچند بعضیهایشان متاسفانه سرسپردگیهایی به غرب دارند. این دسته از نویسندگان نام خود را آزاداندیش و مستقل و... میگذارند که ما این عنوان را برایشان نمیپذیریم. نویسندگانی هم داریم که تفکرات غیردینی دارند و معمولا خواه ناخواه متمایل به غرب هستند، چه ناسیونالیستها چه غیره. البته این معنای متمایل بودن نویسنده به اندیشه غربی الزاما به این معنا نیست که او جیرهخوار یا وابسته به غرب است، هرچند بعضیهایشان متاسفانه سرسپردگیهایی هم به غرب دارند. این دسته از نویسندگان نام خود را آزاداندیش و مستقل و... میگذارند که ما براساس تعریفی که کردیم این عنوان را برایشان نمیپذیریم. و چرا هیچکدام از این دو طیف تمایلی به گفتوگو و نزدیک شدن به یکدیگر ندارند و بعضا حتی میکوشند طرف مقابل را حذف کنند و البته در این میان برد با کسانیست که نهاد قدرت از آنها حمایت میکند؟ اینکه چرا گفتوگو صورت نمیگیرد روشن است. زمانی که اختلافات افراد سلیقهای است حتما این موضوعات قابل گفتوگو است و افراد میتوانند با کمی گذشت دیدگاههایشان به یکدیگر نزدیک کنند. منتها یک وقتی اختلاف دیدگاهها ناشی از تفاوت در جهانبینی و ایدئولوژی است. در این صورت جز اینکه یکی به طرف دیگری سوق پیدا کند یا هر طرف بخشی از عقایدشان را به نفع دیگری کنار بگذارند، مسئله حل نمیشود. مثلا یک فرد دیندار و کافر بر سر چه موضوعی بنشینند و با یکدیگر صحبت کنند؟ قبل از هر چیز باید عقایدشان را به همدیگر نزدیک کنند و فرضا یا شخص دیندار کافر شود یا طرف کافر به دین روی آورد یا التقاطی شود. این یعنی هرکدام بخشی از دیدگاههای فرد مقابل را بپذیرد. مشکل اینجاست و واقعا هیچ مسئله شخصی بین نویسندگان مذهبی و غیرمذهبی برای اشتراک نظر وجود ندارد. آنجایی که این نویسندگان توانایی ادبی و هنری خوبی در آثارشان دیده شود، ولو اینکه اثر ماهیتی ضدمذهبی داشته باشد در نقدهای ما به این تواناییها اشاره میشود. ما جایگاه حرفهای افراد را میشناسیم و ابدا آن را انکار نمیکنیم. یعنی همین شما با همین تفکر به گفته خودتان حرفهای که فقط به اثر توجه دارد، آثار همان نویسندگانی که شما آنها را غیرمذهبی مینامید و همان گروهی که با شما اختلاف دیدگاه دارند، را در جایزهای مثل جایزه قلم زرین مورد ارزیابی و داوری قرار میدهید؟ معیار محتوایی جایزه قلم زرین این نیست که حتما آثار مورد بررسی و برگزیده اسلامی و انقلابی باشند یا نویسنده اثر یک نویسنده مذهبی باشد. در این جایزه؛ اثر بررسی میشود نه شخص. ممکن است یک نویسنده حتی ۱۰ اثر غیرمذهبی یا ضدمذهبی هم نوشته باشد و در یک زمان عقایدش چرخش پیدا کند. فرض کنید آقای اسماعیل فصیح در دورانی آثاری مینوشت که در مقابل انقلاب و ارزشهای انقلاب بود، ولی از دورهای به بعد یعنی از باده کهن، کشته عشق، اسیر زمان و لاله برافروخت نگاهش تغییر کرد و چرخش داشت. خب ما هم به همان تناسب نسبت به ایشان چرخش دیدگاه داشتیم و علاقهمند بودیم در جایگاههای مختلف از او دعوت کنیم. جایزه قلم زرین هم همینطور است و ابدا به نام افراد نگاه نمیکند که چه سابقه فکری داشته است. هر اثری که مغایر با ارزشهای اسلامی و انقلابی نباشد - و نه اینکه لزوما متمایل به انقلاب باشد _ و یک اثر ادبی انسانی باشد که مسائل اخلاقی در آن رعایت شده و تعریضی به ارزشهای جامعه ندارد از نظر ما قابل بررسی و برگزیده شدن در جشنواره قلم زرین است. جایزه قلم زرین آنطور که برخی تصور میکنند، بسته نیست. آقای سرشار، کاربرد نویسنده مذهبی دربرابر نویسنده غیرمذهبی یا مثالی که درباره گفتمان میان دیندار و کافر بیان کردهاید این شبهه را در اذهان به وجود میآورد که نویسندگان مستقل که شما از واژههایی از قبیل واژههای بالا یا دگراندیش و غیره درباره آنها استفاده میکنید؛ تمایل به ساقط کردن حکومت و ایستادن دربرابر آن دارند. به نوعی انگ غیرمذهبی یا دگراندیش که هم بار سیاسی و هم بار ایدئولوژیک دارند، از نوع همان تفکری است که خواستار به زندان رفتن اندیشه مقابل خود است حال آنکه قلم و ماهیت نوشتار بر آزادی بیان و اندیشه استوار است و وارد شدن به گفتمانهایی از نوعی که شما در سخنان خود به آن اشاره داشتهاید؛ از ابتدا راه را بر هر گفتگویی بسته و در زندان را به طرف مقابل نشان میدهد. اینطور نیست؟ نخیر، لزوما اینطور نیست که در طیف مقابل همه بیمذهب باشند یا مسلمان نباشند. در حال حاضر در خود طیفهای مذهبی انواع و اقسام گرایشها داریم، سکولار مسلمان، سکولار شیعه. یعنی خداشناس و شیعه هستند ولی مذهب را در موضوعات و مسائل اجتماعی و سیاسی و سیاستگذاری کلان مملکت دخیل نمیدانند و میگویند مذهب یک رابطه شخصی بین فرد و خداوند است و اقتصاد و سیاست و... هم علم روز مختص به خودشان را دارند که باید براساس آن ها برنامهریزی و مدیریت کرد. حتی شیعه لیبرال یا شیعه انگلیسی با مراجع پراسم و رسمی هم هستند که عملا از انگلستان حمایت میشوند و خط و خطوط تفرقهاندازی میان شیعه و سنی را دنبال میکنند. لزوما هرکه مذهبی شد مبانی اسلام را به درستی رعایت نمیکند و نمیشناسد. ولی خب در طیف مقابل عدهای هم هستند که رسما خودشان را غیرمذهبی و لاییک میدانند و به این موضوع افتخار هم میکنند و از بیان آن ابایی هم ندارند. از آن طرف هم افراد نماز شب خوان بیبصیرتی داریم که با نظام جمهوری اسلامی مخالف هستند. این بحث بیشتر در مورد موضعگیریها و گرایشهای سیاسی این افراد است. اولین وزیر ارشاد دولت اصلاحات شدیدا در تلاش بود تا کانون نویسندگان را راهاندازی کند. منتها ظاهرا کانونیها حاضر به همکاری در حل آن نبودند. حتی یکی از نویسندگان اصلی آن طیف گفته بود حالا مسئولان ارشاد دوست دارند با ما عکس یادگاری بگیرند؟ بسیار خوب، ما اجازه این کار را به آنها میدهیم. اصولا آیا میتوان در حوزه اندیشه به خطکشی از نوعی که سیاست به آن مبتلاست، دل سپرد. اندیشه غربی، اندیشه شرقی، اندیشه التقاطی، اندیشه مذهبی، اندیشه برانداز، اندیشه لاییک... اینها بیشتر ابزاری برای ایجاد فضاهای بگیر و ببندهای سیاسی و نظامیست تا خلق آثار داستانی. به گمان شما جایگاه خواننده آثار داستانی کجاست وقتی ما برای او تصمیم میگیریم؛ چه بخواند و چه نخواند یا به نویسنده میگوییم چه بنویسد و چه ننویسد، چیست؟ قطعا هر کشور و هر فضای ادبی سالمی قائل به چارچوبها و قوانینی در نوشتار و انتشار است اما به نظر میرسد این قوانین در کشور ما زیاده از حد تنگ و تنگتر شده است؟ بخشی از این ماجرا به دولتمردان و مسئولان اجرایی برمیگردد و هیچ ارتباطی به امثال ما ندارد. قدرت اجرایی در اختیار قوه مجریه است و حتی دست قوه مقننه و قضاییه هم نیست. اگر در این زمینه نقدی وارد باشد که جنبه اجرایی دارد مثل همین بگیر و ببندی که نام بردید اما من واقعا همان را هم به جز چند مورد محدود ندیدهام نباید از منِ منتقد بپرسید. منتقد قدرت اجرایی ندارد ولی احساس نگرانی و مسئولیت میکند و بعد از خواندن اثر نظر خود را درباره آن اثر منتشر کرده، بیان میکند. اگر بخواهیم منتقد را با این توجیه که نکند نقد تو باعث شود مثلا فشار بر گروهی از نویسندگان وارد شود؛ مقید و محدود کنیم یعنی عملا منتقد را در اختناق قرار دادهایم و ماجرا چندان فرقی نمیکند فقط جهتش عوض می شود. آنچه که شما میگویید به منتقد ارتباطی ندارد و مسئولان اجرایی باید تکلیف خودشان را بدانند و اگر نقدی بیمنطق است تحت تاثیر آن قرار نگیرند. اما صرفنظر از قبول با رد ما، مرزبندی فکری و عقیده نه فقط در عرصه هنر و ادبیات که در همه شاخههای علوم انسانی وجود دارد و این امر غیرقابل انکار است. در جلسهای که با چند دوست دیگر با وزیر ارشاد دوم دولت اصلاحات صحبت میکردیم به او گفتم ما با تاسیس انجمن قلم ایران درواقع بار بزرگی را از دوش دولت برداشتهایم. اما او با موضعی صریح و حالتی طلبکارانه پاسخ داد: نخیر آنها درخواست ندادهاند و اگر درخواست بدهند؛ مجوز میدهیم. آقای سرشار ازیکسو قایل به این امر هستید که کار اندیشه و نوشتن بدون وابستگی به ایدئولوژی غیرممکن است. حال شما انجمن قلم را صاحب و مالکید منظورم به لحاظ صنفی. ازسوی دیگر طرف مقابل خواستار داشتن یک تشکل است و طبعا نمیپذیرد که انجمن قلم را با شما شریک باشد بلکه خواستار احیای کانون نویسندگان است. میگوید میخواهد کار صنفی کند. اگر شما مصدر تصمیمگیری باشید؛ چه تصمیمی میگیرید؟ آیا باید فرصت داشتن انجمن و تشکل را از طرف مقابل گرفت؟ اولین وزیر ارشاد دولت اصلاحات شدیدا شخصا در تلاش بود تا این کانون را دوباره راهاندازی کند. منتها مشکلات قانونی در این مسیر وجود داشت که ظاهرا کانونیها حاضر به همکاری در حل آن نبودند. حال اینکه مشکلات قانونی چه بود؟ بالاخره برای موسسان یک موسسه و کانون فرهنگی شرط و شروطی در قانون مشخص شده است. مثلا نباید پیشنیه سیاسی همکاری موثر با رژیم گذشته داشته باشند. با نظام در جنگ و تعارض نباشند و با گروههای مسلح غیرقانونی همگامی نداشته باشد و ... از این نویسندگان خواسته شد تا افراد جوانتری که چنین مشکلات قانونی را ندارند به عنوان هیئت موسس معرفی کنند. اگر با این موضوع موافقت میکردند قطعا به کانون نویسندگان در آن دوره مجوز فعالیت دوباره داده میشد. وزیر ارشاد وقت هم کاملا با آنها موافق بود و حتی یکی از نویسندگان اصلی آن طیف گفته بود حالا مسئولان ارشاد دوست دارند با ما عکس یادگاری بگیرند؟ بسیار خوب، ما اجازه این کار را به آنها میدهیم. آن نویسندگان حاضر نبودند چارچوبهای قانونی را بپذیرند. در نتیجه تاسیس مجدد تشکلشان مسکوت ماند. در دولت فعلی هم رئیسجمهور چندین بار از امثال فلان آقای خواننده مشهور و استاد آواز با تجلیل نام برده، به منزلش رفته است. یعنی دولت اصلا نظر بدی به این طیف و فکر و گرایششان ندارد. در جلسهای که با چند دوست دیگر با وزیر ارشاد دوم دولت اصلاحات صحبت میکردیم به او گفتم ما با تاسیس انجمن قلم ایران درواقع بار بزرگی را از دوش دولت برداشتهایم. (چون پیشتر عدهای مدام مطرح میکردند که در یک کشور شیخنشین حاشیه خلیجفارس که یک میلیون نفر هم جمعیت ندارد و با سابقه تاریخ کمتر از 100 سال نویسندگان تشکل دارند ولی ایران با 6000 سال قدمت تاریخی چنین تشکلی برای نویسندگان ندارد. یعنی ما با تاسیس انجمن قلم دولت را از پاسخگویی به یک انتقاد بزرگ نجات دادیم و دیگر کسی نمیتواند بگوید در ایران نویسندگان و انجمنی ندارد. او با موضعی صریح و حالتی طلبکارانه پاسخ داد: نخیر آنها درخواست ندادهاند و اگر آنها هم درخواست بدهند مجوز میدهیم. در دولت فعلی هم رئیسجمهور چندین بار از امثال فلان آقای خواننده مشهور و استاد آواز با تجلیل نام برده، به منزلش رفته است. یعنی دولت اصلا نظر بدی به این طیف و فکر و گرایششان ندارد. البته همهچیز هم دست دولت نیست. اصلا ارشاد هم مجوز فعالیت به این کانون یا یک انجمن دیگر به این نویسندگان بدهد، به سرعت از سوی یک نهاد قدرت دیگر بر سر راه آن مانعتراشی میشود و از فعالیت آن ممانعت به وجود میآید. نه اینطور نیست. خود این نویسندگان نمیخواهند در چارچوب قانون فعالیت کنند. یک انجمن صنفی نمیخواهند به وجود بیاورند، میخواهند یک حزب سیاسی با عنوان تشکل نویسندگان به وجود بیاورند و ابدا کار صنفی در برنامهشان نیست. میخواهند مرتب بیانیه سیاسی بدهند. از سال 46 که تاسیس شدهاند هم چه در دوره کوتاهی که قانونی بودهاند و چه سایر زمانها جز صدور بیانیه سیاسی کار دیگری نکردهاند و جز در مورد مطالبه آزادی در بیان بدون هرگونه قید و حصر اصلا درباره مسائل صنفی نویسندگان حرفی نزدهاند. خب نویسنده اگر بخواهد کار سیاسی کند میتواند برود در انواع احزاب و تشکلهای سیاسی با هر گرایشی که مایل است عضو شود و فعالیت کند. درحالیکه نویسنده نیاز دارد عضو تشکلی باشد که از حقوق مادی و معنوی آنان حمایت کند. واقعا هم گرداندن یک تشکل صنفی کار بسیار مشکلی است و گردانندگان باید تمام وقت مشغول کار باشند و به فکر نیازهای اهالی قلم باشند. این دسته از نویسندگان حوصله و انگیزه این قبیل فعالیتها را ندارند و آسانترین کار را که صدور بیانیه سیاسی است در دستور کار قرار میدهند. این عده حیات و بقای خودشان را در این میدانند که خارج از چارچوب قانون مظلومنمایی کنند و میخواهند در هیچ چارچوبی نباشند تا هر حرفی دلشان خواست بزنند و هر کاری دلشان خواست انجام بدهند. نویسندگان عضو کانون حوصله و انگیزه فعالیتهای صنفی را ندارند و آسانترین کار را که صدور بیانیه سیاسی است در دستور کار قرار میدهند. این عده حیات و بقای خودشان را در این میدانند که خارج از چارچوب قانون مظلومنمایی کنند. میخواهند در هیچ چارچوبی نباشند تا هر حرفی دلشان خواست بزنند و هر کاری دلشان خواست انجام بدهند. رفتاری که دو جریان قدرتمند در حوزه داستاننویسی در کشور در پیش گرفتهاند؛ عملا اصرار به حذف یکی و قدرت گرفتن دیگری است با این تفاوت که یکی ابزار فشار بر دیگری را داراست و دیگری خیر. آیا اصولا این رفتار در حوزه اندیشه و کتاب از هر سو پذیرفتنی است؟ آیا شما به ادامه این دعوا و این مقابله قایلید؟ آشکارا میتوان دید که این دعوا حتی به انتخاب روز قلم هم کشانیده شده است به گونهای که دو طرف حاضر نیستند تحت لوای یک روز درکنار هم قد راست کنند. بیشتر زمانها دولت در دست جناج غیراصولگرا بوده. از سال 68 به این طرف و بعد از فوت امام خمینی(ره) نه دولت هشت ساله معروف به سازندگی آقای هاشمیرفسنجانی دولت اصولگرا بوده و نه دولت هشت ساله معروف به اصلاحات آقای خاتمی اصولگرا بوده. دولت هشتساله آقای احمدینژاد که به خصوص در چهارساله دوم خود اصلا اصولگرا نبوده است. دولت فعلی هم که اصولگرا نیست. این را که یک طرف ابزار قدرت را در دست دارد و میتواند بر دیگری فشار بیاورد، قبول ندارم. برای اینکه اولا نویسندگان جناح انقلابی و مسلمان که یک تشکل واحد و یکپارچه ندارند و تنها یک انجمن قلمی وجود دارد که حدود 200 نفر از این نویسندگان در آن عضو هستند. چه بسا ما در جناج انقلابی و مسلمان چند صد نویسنده و شاعر داشته باشیم. این انجمن قلم هم که یک تشکل دولتی نیست. اتفاقا انجمن در دهههای بعد از انقلاب بیشتر زمانها دولت در دست جناج غیراصولگرا بوده است. از سال 68 به این طرف و بعد از فوت امام خمینی(ره) نه دولت هشت ساله معروف به سازندگی آقای هاشمیرفسنجانی دولت اصولگرا بوده و نه دولت هشت ساله معروف به اصلاحات آقای خاتمی اصولگرا بوده. دولت هشتساله آقای احمدینژاد که به خصوص در چهارساله دوم خود اصلا اصولگرا نبوده است. دولت فعلی هم که اصولگرا نیست. یعنی قوه مجریه که میتواند به تعبیر شما اسباب فشار بر قشر یا گروهی باشد در بیشترین دوره این سالها در دست جریانی غیر از جریان اصولگرا بود، که از قضا جریان مذکور به این جریانی که نام آن را شبه روشنفکری، غیرانقلابی یا غیراسلامی _ یا هر عنوان دیگری بگذاریم _ به مراتب نزدیکتر بوده تا به جریان اصولگرا. به همین دلیل واقعا این بخش از قضاوت سوال شما را درست نمیدانم. اما حتی اگر انجمنی مثل انجمن قلم با چندهزار نویسنده انقلابی هم وجود میداشت بازهم این انجمن؛ قدرت اجرایی ندارد تا بتواند بر شخص یا جریانی اعمال فشار کند. انجمن قلم ایران یک تشکل آزاد و به قول امروزیها مردمنهاد است که فعالیت فرهنگی انجام میدهد و نه حتی صنفی. درواقع این قبیل انجمنها ابزار قدرت آنچنانی ندارند و نهایتا به صدور بیانیه و نقدی اقدام میکنند. همانطور که تا به حال انجمن قلم ایران به ندرت درباره مسائل داخلی ادبی موضعگیریِ بیانیهای داشته است. کار به جایی رسیده که وزارت ارشاد ما، خانه کتاب، سرای اهل قلمش و کتابخانه ملی که همگی نهادهای دولتی هستند؛ مراسمی برگزار میکنند و روز 13 تیر را روز قلم اعلام میکنند! این خودش یک نوع آنارشیسم و ایستادن در مقابل نظام است. ما که همان 14 تیر را قبول داریم و مراسم جشنواره قلم زرینمان را روز 14 تیر برگزار میکنیم. نکته دوم آنکه کار به جایی رسیده که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ما، خانه کتاب و سرای اهل قلمش و کتابخانه ملی که همگی نهادهای دولتی هستند؛ مراسمی برگزار میکنند و روز 13 تیر را روز قلم اعلام میکنند! این خودش یک نوع آنارشیسم و ایستادن در مقابل نظام است. سالها پیش شورای فرهنگ عمومی نظام تحت اشراف وزارت فرهنگ و ارشاد روز 14 تیر را روز قلم نامگذاری کرده است. اگر هرکسی بخواهد بگوید من انتخاب نظام و مجموعه را قبول ندارم و خودم یک روزی را تعیین میکنم که یک هرجومرجطلبی و بیقانونی است! اینجا کس یا جریانی باید مورد سرزنش قرار بگیرد که از رای نظام تبعیت نمیکند. ما که همان 14 تیر را قبول داریم و مراسم جشنواره قلم زرینمان را روز 14 تیر برگزار میکنیم. هرکسی هم با ما اشتراکی داشته باشد و بخواهد در کنار یکدیگر مراسم آن روز را برگزار کنیم؛ ما آمادگی مشارکت با او را داریم. من این را به عنوان اعتراض به وزارت ارشاد اسلامی و کتابخانه ملی و سرای اهل قلم و خانه کتاب میگویم. وقتی مراسم روز قلم در کتابخانه ملی مملکت برگزار میشود و خبرگزاری و سایت خانه کتاب و سرای اهل قلم که متعلق به وزارت ارشاد هستند، رسما روز 13 تیر را روز قلم معرفی میکنند یعنی بخش فرهنگی قوه مجریه ما اپوزوسیون نظام شده است و این فوقالعاده خطرناک و حتی قابل پیگرد قانونی است. تنها در یک مورد کتابی به نام «شهری که زیر درختان سدر مرد» که در دوره وزارت آقای مسجدجامعی تقدیری جایزه کتاب سال شد، من شخصا نامهای به وزارت ارشاد نوشتم و تذکر دادم که این کتاب از اساس خلاف موازین اسلامی و انقلابی و نظام ماست و شما نه تنها اجازه چاپ به چنین اثری دادهاید، بلکه جایزه هم برایش درنظر گرفتهاید! در دموکراتیکترین نظامهای جهان هم دموکراسی در چارچوب قانون تعریف شده است و اگر کسی از قانون تخلف کرد دیگر نمیگویند این دموکراسی است و نام آنارشیسم بر آن میگذارند. وقتی روز 14 تیر به عنوان روز قلم مصوب شده، ادارات و نهادهای دولتی و دو قوه دیگر موظف هستند در همان روز مراسم مربوطه را برگزار کنند. دولت حق ندارد در نقش اپوزوسیون ظاهر شود یا به خواستههای اپوزوسیون تن بدهد. چطور میتوان نادیده گرفت که اعضای این انجمن به ویژه با نفوذی که در دوره آقای احمدینژاد داشتند و براساس نفوذ در بدنه قدرت و دولت؛ بر نحوه انتشار آثار نویسندگان مقابل خود تاثیرگذاری نداشتهاند. جلوگیری از انتشار برخی آثار و افزایش فضای سانسور و ممیزی ثمره این دوره است. نه مطلقا اینگونه نبوده و نیست. تنها در یک دوره حدودا 5 ساله آقای دکتر محسن پرویز که خودش یکی از اعضای انجمن قلم بود، سمت معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد را به عهده داشت. سازو کار صدور مجوز ارشاد هم هیچ ارتباطی با انجمن قلم نداشته و ندارد. ارشاد یک اداره کتاب مشهور به ممیزی دارد و مطابق با یک سلسله آییننامهها که مطابق با مصوبات قانون اساسی و مجلس و شورای عالی انقلاب فرهنگی است، درباره چاپ کتابها یا نیاز به اصلاح در آنها تصمیمگیری میکند. هرگز انجمن قلم ایران با اداره کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هیچگونه ارتباطی نداشته است و ندارد. تا به امروز ما هیچ کتابی را نه گفتهایم که چاپ بشود و نه گفتهایم که چاپ نشود. کسی هم در اینباره از ما نظری نخواسته است. تنها در یک مورد کتابی به نام «شهری که زیر درختان سدر مرد» که در دوره وزارت آقای مسجدجامعی تقدیری جایزه کتاب سال شد. من شخصا نامهای به وزارت ارشاد نوشتم و تذکر دادم که این کتاب از اساس خلاف موازین اسلامی و انقلابی و نظام ماست و شما نه تنها اجازه چاپ به چنین اثری دادهاید، بلکه جایزه هم برایش درنظر گرفتهاید! در پاسخ به این تذکر آنها شروع کردند به انجام مصاحبههای فرمایشی جانبدارانه با نویسنده و نوشتن مطالب توجیهی و تبلیغاتی دیگر درباره این کتاب و چاپ آنها در کتاب هفته آن زمان و جایزه را هم به او دادند و برای حرف ما تره هم خرد نکردند. هرگونه ارتباط انجمن قلم ایران با اداره کتاب و ممیزی ارشاد یا دخالت در اینگونه امور را قویا تکذیب میکنم. حتی در همان دوره 5 ساله معاونت فرهنگی آقای پرویز هم یک نامهنگاری ساده با ارشاد درباره این مقولهها نداشتهایم که چنین تصمیمگیری کنید یا چنان اقدام کنید. یعنی همان یک مورد تذکر هم مورد توجه قرار نگرفت. من از اساس هرگونه ارتباط انجمن قلم ایران با اداره کتاب و ممیزی وزارت ارشاد یا دخالت در اینگونه امور را قویا تکذیب میکنم . حتی در همان دوره 5 ساله معاونت فرهنگی آقای پرویز هم یک نامهنگاری ساده هم با ارشاد درباره این مقولهها نداشتهایم که چنین تصمیمگیری کنید یا چنان اقدام کنید. آقای سرشار وقتی کتابی از وزارت ارشاد مجوز میگیرد یعنی دولت و کارشناسانی که اصولا برای جاری کردن قوانین در حوزه انتشار حقوق میگیرند، آنها اثر را تایید کردهاند. چرا بخشی از صاحبان قلم و گاه قدرت در کشور ما حتی به قوانین ارشاد تن درنمیدهند و خود را فراتر از قانون میدانند؟ آیا قانون در موارد خاص از شکایت مدعیالعموم سخن به میان نیاورده و راه را برای رسیدگی به موارد مودنظر آنها بازنگذاشته است؟ هر اثری وقتی منتشر میشود حداقل به همان تعدادی که خوانده میشود، نویسنده و ناشر اثر باید به مخاطبان اجاره اظهارنظر درباره آن بدهند، البته در چارچوب ادب و اخلاق و قانون. نویسنده و ناشر نمیتواند به مخاطب بگوید من هرچه دلم خواست مینویسم و منتشر میکنم و شما هم حق اظهارنظر ندارید چون نظر شما ممکن است به ضرر من تمام شود. باید این آزادی را برای مخاطب قائل شویم. نقد در مملکت ما در چارچوب حفظ احترام نویسنده و قانون آزاد است و اتفاقا این نقدها به ارتقای ادبیات ما کمک میکند. اما آیا هر اثری وقتی مجوز گرفت و منتشر شد لزوما خالی از هرگونه ایراد و اشکال است؟ در سیستم ممیزی و صدور مجوز عامل انسانی دخیل است و به همین سبب احتمال وجود خطای انسانی هم وجود دارد. گاهی در مسیر بررسیها برای صدور مجوز افراط و تفریطهایی صورت میگیرد یا غفلتهایی اتفاق میافتد. این موضوع را به عنوان کسی که مدت کوتاهی در هیئت بازنگری و رسیدگی به تخلفات ناشران عضو بودم، مطرح میکنم. گاهی مواردی را شاهد بودیم که اداره ممیزی به ناشر اصلاحاتی را اعلام میکرد اما ناشر اثر را دوباره بدون اصلاحات برای بررسی ارسال کرده و بر اثر غفلت ممیز کتاب چاپ شده بود. به دلیل همین موارد است که گاهی حتی خود ارشاد برخی کتابهایی را که خود به آنها مجوز چاپ داده است از کتابفروشیها جمعآوری میکند. ضمن اینکه این نقدها و نظرها که به معنای دادگاهی کردن نویسنده و ناشر در قوه قضاییه نیست. عدهای تفکرات مذهبی خاصی دارند و معتقدند برخی مسائل در همین حد محدود هم نباید مطرح شود و اگر هم حرفی در اینباره میزنند درواقع با همفکران خود صحبت میکنند. این نظردهیها یعنی ای کسانی که دغدغههای ویژه مذهبی مانند ما دارید؛ فلان کتاب یا فیلم درست است که مجوز وزارت ارشاد را دارد اما توصیه میکنیم شما آن را نخوانید و نبینید یا برای فرزندتان تهیه نکنید. این معنی فشار نمیدهد و اینکه احتمالا ممکن است گاهی برخی مسئولان اجرایی از این گفتهها و نظرها تاثیر بپذیرند بحث دیگری است. البته ممکن هم هست در برخی نقدها افراط و تفریط هم صورت بگیرد که خب فقط نقد است و ضمانت اجرایی که ندارد. لزوما هر نقدی مورد قبول مخاطبان نیز قرار نمیگیرد یا بر مسئولان اجرایی تاثیر نمیگذارد. یکی از نقدهای وارد به شما این است که بخشی از آثاری که گرایش مورد تایید شما خلق میکنند؛ آثاری با تاریخ مصرف کوتاه هستند. یعنی بخش زیادی از این آثار که نویسندگان به روایتی انقلابی و مذهبی خلق میکنند، به دلیل ایدئولوژیک بودن تنها در برهههای حساس و بحرانی که یک التهاب و هیجان اجتماعی و تاریخی بروز و ظهور دارد؛ تاریخ مصرف دارند و مورد توجه قرار میگیرند. یعنی به محض فروکش کردن التهاب مذکور اثر نیز برد ادبی خود را از دست میدهد و دیگر حرفی برای گفتن ندارد. این هم یک اندیشه غربی است که میگوید اثر دارای محتوای عقیدتی تاریخ مصرف دارد. ایدئولوژیها انواع و اقسام دارند. بله؛ ایدئولوژیهای ساخته و پرداخته بشر ممکن است عمرشان کوتاه باشد اما قدمت ایدئولوژیهای الهی به قدمت تاریخ زندگی بشر است. انسان از بدو تولد به دنبال مسئله پرستش بوده، حالا زمانی بت میپرستیده یا توتم یا آتش یا خدا. بنابرین مطلقا ایدئولوژی مذهبی تاریخ مصرف ندارد و زمان مصرف این ایدئولوژی ابدی است و تا زمانی که بشریت وجود دارد موضوع مذهب هم برایش مفهوم دارد. خود مقوله کفر هم به نوعی عملا اقرار به مذهب است، چون در مقابل مذهب است که معنا میدهد و اگر مذهبی نباشد کفری هم معنا ندارد. اما این افراد اگر فرضا موضوعی مثل جنگ تحمیلی را مدنظر دارند بازهم جنگ یک موضوع عام بشری است که در طول تاریخ در زندگی انسان نمود داشته و از ابتدای عمر بشریت هیچگاه زندگی انسانها از جنگ خالی نبوده است. از جنگهای کوچک خانوادگی بگیرید تا قبیلهای و قومی و کشوری و حالا هم که اغلب جهانی است و دنیا به دوقطب تبدیل شده که با یکدیگر میجنگند. یعنی جنگ هم مسئلهای نیست که تاریخ مصرف داشته باشد و از قضا داستانها و فیلمهایی که براساس موضوع جنگ خلق شدهاند از جذابترین آثار ادبی و هنری محسوب میشوند. در این داستانها و فیلمها ماجراهای خارقالعاده اتفاق میافتد که فراتر از از مسائل پیش پاافتاده و معمولی زندگی روزمره بشر است. اگر داستانهای انقلاب و جنگ تحمیلی و بطور کلی دارای درونمایههای دینی و امثال آن تاریخ مصرف دارد چرا آثار ما هم از نظر شمارگان و هم از نظر دفعات چاپ چندین برابر آثار آنهاست و فروش بالایی دارند؟! جز این دیگر نمیدانم منظورشان از آثار ایدئولوژیک چه میتواند باشد، اما ادبیات همواره با تاریخ جلو رفته و میرود و نمیتواند خودش را از رویدادهای بزرگ تاریخی کنار بکشد. تنها بخشی از ادبیات موسوم به نو است که برای خودش هیچ تعهدی نسبت به مسائل سیاسی، تاریخی و اجتماعی قائل نیست. که اتفاقا این نگرش به ادبیات اشتباه است. ادبیاتی که تنها به مسائل فردی و کوچک زندگی گروهی خاصی از انسانها بپردازد، نمیتواند در زندگی عمومی بشر نقشی ایفا کند. با این تفاسیر اگر بخواهیم از انقلاب بگوییم چه انقلاب اسلامی و چه انقلابهای فرانسه، روسیه و دیگر اتقلابهای تاریخ، اینها بزنگاههای مهم زندگی بشر هستند و اگر ادبیات این وقایع عظیم و جذاب را در قالب خودش جای ندهد عملا میتوان گفت خودش را از تحولات اجتماعی کنار کشیده است. ادبیات اصیل از گذشتههای دور _دوران اسطوره_ تا دوره معاصر همواره همراه تحولات اجتماعی و تاریخ و همسو با مردم ضعیف و ستمدیده بوده است نه همراه حکومتها. لذا داستانهای مربوط به انقلاب هم تاریخ مصرف ندارند و ماندگارند. به هرحال اگر مصداق ادبیات ایدئولوژیک را روشنتر عنوان کنند پاسخ روشنتری هم میتوان به این مبحث داد. ضمن اینکه واقعا اگر داستانهای انقلاب و جنگ تحمیلی و بطور کلی دارای درونمایههای دینی و امثال آن تاریخ مصرف دارد چرا آثار ما هم از نظر شمارگان و هم از نظر دفعات چاپ چندین برابر آثار آنهاست و فروش بالایی دارند؟! اگر کتابهای نویسندگان طرف مقابل بیشتر از آثار نویسندگان انقلابی و مذهبی خریداری نشود، کمتر هم خریداری نمیشود. در دولتهایی با گرایش اصلاحات یا دولت آقای هاشمیرفسنجانی و دولت فعلی که اصلا کمتر خریداری نمیشدند. احتمالا یکی از دلایلی هم که میتوان برای چرایی تجدیدچاپهای متوالی و فروش بالای آثار نویسندگان انقلابی و مذهبی آورد این است که آثار و داستانهای این طیف به صورت مکرر و در نسخههای بالا توسط ارگانها و نهادها خریداری میشود نه عموم مردم. مطمئن باشید کتابهای این نویسندگان هم اگر از سوی این مراکزی که اسم بردید بیشتر از آثار نویسندگان انقلابی و مذهبی خریداری نشود (که اتفاقا اغلب هم بیشتر خریداری میشوند) کمتر هم خریداری نمیشود. در دولتهایی با گرایش اصلاحات یا دولت آقای هاشمیرفسنجانی و دولت فعلی که اصلا کمتر خریداری نمیشدند. کافی است نگاهی به فهرست کتابهایی که هیئت خرید کتاب ارشاد یا نهاد کتابخانههای عمومی کشور از مصوبات خود منتشر میکند مراجعه کنید و به راحتی از روی نام ناشر و نام مولف ببینید که چنین ادعایی درست نیست. خود اعضای کانون نویسندگان نمیخواهند در چارچوب قانون فعالیت کنند. یک انجمن صنفی نمیخواهند به وجود بیاورند، میخواهند یک حزب سیاسی با عنوان تشکل نویسندگان به وجود بیاورند و ابدا کار صنفی در برنامهشان نیست. میخواهند مرتب بیانیه سیاسی بدهند. مسئله بعدی این است که نویسندگان مستقل یا به قول شما دگراندیش از زمانی که فعالیت کانون نویسندگان با ممنوعیت مواجه شده، امکان تشکیل هیچ نهاد صنفی و انجمنی برای خود نداشتهاند و جذب انجمنی مثل انجمن قلم هم نشده و نمیشوند. واقعا جایگاه صنف برای نویسنده ایرانی کجاست؟ در اساسنامه انجمن قلم ایران ذکر شده که پیروان تمام ادیان الهی با هر گرایش سیاسی قانونی میتوانند به عصویت انجمن درآیند. حال اگر این عده نمیخواهند عصو انجمن شوند مشکل از خودشان است. این افراد هم چنانچه در چارچوب قانون اساسی بخواهند به ایجاد تشکل اقدام کنند هیچ مشکلی ندارند. مسئله این است که خود اینها نمیخواهند تن به این الزامات قانونی بدهند و تعمدا میخواهند و دوست دارند از خود چهرهای مظلوم ارایه دهند و ژست اپوزسیون به خود بگیرند. چون میدانند در چارچوب یک تشکل صنفی واقعی حرف خاصی برای گفتن ندارند و اصولا حیاتشان وابسته به همین صورت فعلی فعالیتشان است. اما از نظر ما اهالی هنر و قلم میتوانند در مورد مسائل صنفی، مثلا برای ارتقای شان اجتماعیشان، برای بهبود وضعیت معشیت اهالی قلم و هنر و برای احقاق حقوق صنفی و حرفهای خود و مسائلی از این نوع _ صرفنظر از مسائل ایدئولوژیک _ با یکدیگر صحبت و تبادل نظر کنند. راهکار برای حل مشکلات صنفی ارائه بدهند و کنارهم از دولت برای پیگیری مطالبات خود اقدام کنند. منتها این قضیه از طرف مقابل هم چندان استقبال نشده و نمیشود. ما حتی در موارد متعددی مانند جایزه کتاب سال ارشاد، جایزه جلال آلاحمد، جایزه پروین اعتصامی به آثار نویسندگان طیف فکری مقابل جایزه دادهایم. آنها در کدام جشنوارهشان به نویسندهای با تفکر امثال ما جایزه دادهاند؟ اگر یک بررسی کوچک داشته باشید میبینید که از ابتدای انقلاب تا امروز ما در نقدهای خود خطکشی نداشتهایم و هیچگاه نگفتهایم که مثلا آثار خودیها را نقد میکنیم و آثار نویسندگان دیگر را نقد نمیکنیم. اتفاقا حجم بزرگی از نقدهای ما ازجمله خود من به آثار نویسندگان متلق به طیف دیگر است و در کنارش داستانهای بچههای خودی را هم نقد کردهایم. در مسیر نقد هم برایمان تفاوت نداشته و ندارد که نویسنده به چه طیف فکری تعلق دارد. ضعفهای این طرف را گفتهایم؛ قوتهای آن طرف را هم بیان کردهایم. یکی از تزهای طیف فکری مقابل در قبال آثار ادبی ما این است که توطئه سکوت را در پیش گرفتهاند و انگار نه انگار این همه نویسنده انقلابی و مذهبی هم وجود دارد. در عین حال در انتهای نقد خودمان محتوای اندیشهای اثر را هم مدنظر داشتهایم و مستقل از جنبههای ساختاری و ادبی کار به نقد این مقوله هم پرداختهایم. حالا نویسندگان طیف مقابل را ببینید که چقدر از آثار ما را نقد کردهاند. ما حتی در موارد متعددی در جایزه کتاب سال ارشاد، جایزه جلال آلاحمد، جایزه پروین اعتصامی به آثار نویسندگان طیف فکری مقابل جایزه دادهایم. آنها در کدام جشنوارهشان به نویسندهای با تفکر امثال ما جایزه دادهاند؟ واقعا از طرف طیف نویسندگان مذهبی و انقلابی انصاف به مراتب بیشتری نسبت به طرف مقابل رعایت شده است. یکی از تزهای طیف فکری مقابل در قبال آثار ادبی ما این است که توطئه سکوت را در پیش گرفتهاند و انگار نه انگار این همه نویسنده انقلابی و مذهبی هم وجود دارد. گمان میکنند اگر طرف مقابل را نادیده بگیرند، فراموش میشود. در حالی که واقعیت این است که ادبیات ساز و کار خودش را دارد و برد خودش را در جامعه پیدا میکند و خیلی هم ارتباطی با این بازیهای شبه روشنفکرانه ندارد. به نظرم نویسندگان مقابل خیلی بیشتر کممهری نشان دادهاند و با این ادعای کلی که آثار اینها ضعیف هستند و تاریخ مصرف دارند، با ادبیات خلق شده توسط نویسندگان انقلابی و مذهبی برخورد کردهاند. با تمام این تفاسیر به نظر میرسد وضعیت فروش کتاب در کشور چه برای نویسنده انقلابی و چه برای نویسنده جناح مقابل خوب نیست و روز به روز نیز شاهد افرایش افت فروش کتاب در کشور هستیم. شما وضعیت کتاب و نشر و فروش آثار ادبی را چه طور میبینید؟ متاسفانه چندین سال است که اوضاع کتاب و نشر ما اسفناک است و سال به سال هم بدتر میشود. من حدود ۱۵۰ عنوان کتاب دارم. در دهه ۸۰ در یک سال ۳۶۰هزار نسخه از آثار من منتشر میشد ولی سال گذشته نهایتا ۵ تا ۶هزار نسخه از کتابهایم چاپ شدهاند. این عدد و رقمها به راحتی وضعیت کتاب و کتابخوانی کشور را هم نشان میدهد. این مسئله دیگر نه چندان به دولتها ارتباط دارد و نه به گرایش آنها. این یک موضوع و چالش اجتماعی است که به نظر میرسد به نوعی در سطح جهانی هم وجود دارد. وسایل ارتباط جمعی مثل ماهواره، اینترنت و فضاهای مجازی بخش بزرگی از وقت مطالعه مردم را به خود اختصاص دادهاند. مطالعه در فضای مجازی هم مثل تیراژ کتاب و... چندان قابل محاسبه و آمارگیری نیست و معیاری برای اندازهگیری این مطالعات نداریم. منتها مردم گاهی چندین ساعت در فضای مجازی مشغول خواندن یادداشت و خبر و مطلب هستند. حالا ممکن است بگوییم مطالب فضای مجازی آن عمق محتوای کتاب را ندارند ولی بالاخره این شیوه هم نوعی از مطالعه مجانی است. به گزارش ایلنا ، وضعیت فروش کتابها به همین دلایلی که عنوان شد اصلا خوب نیست و در این شرایط یک نویسنده جوان که تازه در مسیر ابتدایی زندگی است وقتی به وادی قلم پا میگذارد مجبور میشود یا به زندگی سختی تن بدهد یا مشاغل دیگری را هم انتخاب کنند که طبعا وقتهای زیادی از آنها را که میتواند صرف خلق یک اثر ادبی شود را میگیرد. در این شرایط حتی ممکن است نویسنده به کتابسازی روی بیاورد و به دنبال تالیف کتابهای سهلالوصولی برود که چندان ارزش ادبی هم ندارد. برای این موضوعات باید چارهای اندیشیده شود. در کشورهای اروپایی از آنجایی که آثار به زبانهای مختلف ترجمه میشود به نوعی برای نویسنده امکان و فرصت بیشتری وجود دارد. در کشور ما اما تولید آثار ادبی بیشتر مصرف داخلی دارد و شرایط برای نویسنده به همین دلیل بسیار سختتر است.
کد خبر: 94701
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdca60no.49nyw15kk4.html