جواد شمقدری:
رسانه ما در خدمت سینمای ما نیست
خبرگزاری تسنیم , 14 مهر 1392 ساعت 14:02
مدیریت عالی سینمای ایران در چهار سال از سیوچهار سال حیات جمهوری اسلامی به دست جواد شمقدری، مدیر سابق و حالا کارگردان سینمای ایران بوده است. به سراغ شمقدری رفتیم تا ببینیم او برای جهانی شدن انقلاب ایران در این چهار سال چه کرد؟
آقای شمقدری، سی سال و چهار سال از انقلاب ایران گذشته است و چهار سال از این سی و سه سال تحت مدیریت عالی شما بر سینمای ایران؛ گذشته است. شما فکر میکنید که چرا این اتفاق نیفتاد؟
به اعتقاد من برای پاسخگویی به این سوال ما باید به الگویی برای کار فرهنگی من جمله سینما در جمهوری اسلامی برسیم. اگر این الگو را خلق کردید و پذیرفتید که الگوی درستی است در ذیل ابهامات، سوالات و مباحثی که جلو میروید، خواهید دید که حتی پاسخ اینکه چرا مستند سازی از ما در مصر و سوریه حضور ندارد، در این الگو وجود دارد.
مهمترین سوالی که در این الگو مطرح می شود این است که نسبت سینما با دیگر بخشهای فرهنگی و تمدنی هر نظامی و اینجا نظام جمهوری اسلامی ایران چیست؟
در این باب تعاریف مختلفی وجود دارد؛ ولی من معتقدم زیربنای هر تمدنی در واقع یک نگاه فلسفی است. حالا چون ما در یک نظام و تمدن دینی قرار داریم، این نگاه فلسفی متاثر و ریشهگرفته از دین است. اما در هر صورت پایه اولیه یک تمدن، یک جامعه و یک فرهنگ، یک نگاه فلسفی یا دینی است، در تمدنهایی که تفکر دینی ندارند؛ این فلاسفه بزرگ هستند که نقش پیامبران را ایفا میکنند.
در مرحله بعد، از پایههای فلسفی یا دینی، ما به نظریهها و تئوریهای اجتماعی و فرهنگی دست مییابیم. این نظریهها بعدا عامل اصلی شکلگیری فرهنگ و تمدن میشود. هر فرهنگ و تمدنی، متشکل از نظریهها و تئوریهایی اجتماعی و فرهنگی است که متاثر از یک عقبه فلسفی یا دینی هستند. در نظام جمهوری اسلامی، نقش امام خمینی به عنوان بزرگترین نظریهپرداز این نظام و شهید مطهری و در شرایط خاصی دکتر شریعتی در نظریه پردازی و تکمیل این هرم، کاملا واضح است.
این عقبه یک تمدن، اما این تمدن خروجیهایی هم دارد. خروجی فرهنگی یک تمدن، قابل انحصار در دو حوزه سختافزاری و نرمافزاری است، که حوزه سختافزاری آن شامل تکنولوژی، وسایل پیشرفت، معماری، شهرسازی و... است و زیاد به بحث ما مربوط نمیشود. و خروجی این تمدن در حوزه نرم افزاری فرهنگ، هنر و ادبیات است که بحث ما از این جا شکل میگیرد. فرهنگ و هنر و ادبیات شاخه های مختلفی دارد که دوباره هر کدام می تواند خروجی تمدن ما باشد و اینجاست که ما به سینما میرسیم.
فکر میکنم که مسیر ما برای رسیدن به سینما کمی واضح شد. الان دیگر میدانیم که ما برای شناخت و کار روی سینما، باید از یک پشتوانه دینی یا فلسفی بشروع کنیم. پشتوانهای که به تئوریها و نظریات فرهنگی و اجتماعی منتج میشود. این تئوریها و نظریات زیر ساخت تمدن ما میشوند. تمدنی که خروجی نرمافزاریاش فرهنگ و هنر و ادبیات میشود و سینما هم یکی از شاخههای این خروجی تمدنی است.
اما آیا وقتی فیلمی ساخته می شود کار تمام است؟ هدف فرهنگ این است که ما به انسانها برسیم. یعنی با سینما کارکردی در جامعه پیدا کنیم. در چنین شرایطی آنچه بین سینما و آدمها قرار گرفته است چیزی نیست جز رسانه. این رسانه است که سینمای ما را کامل میکند و آن را تبدیل به یک محصول باکارکرد میکند. اگر رسانه از این چرخه حذف شود یا مورد غفلت قرار گیرد شما بهترین فیلم را هم بسازید برای خودتان ساختهاید. در این منظومه جایی ندارد.
این حرفها معنایش این است که اگر قرار باشد ما در سینما، فیلمی خلق کنیم که متناسب با اهداف یک نظام تمدنی مثل جمهوری اسلامی باشد و به تعبیر شما بتواند آرمان این نظام را منتقل کند باید فیلمی بسازیم که کاملا منطبق بر این هرم توصیفی پایین بیاید، همه این حلقهها از مبانی فلسفی یا دینی و بعد نظریات فرهنگ و جامعه شناسی زیربنای یک تمدن و فرهنگ تا خروجی هنر و ادبیات و البته نقش واسطه رسانه در آن، متناسب با هم؛ به یکدیگر متصل باشند. به تعبیر واضحتر بین حلقات و مراتبی که زیر بنا و ریز ساختهای فرآیندهایی هستند که منجر به خلق یک اثر هنری میشوند نباید گسستگی و شکستی ایجاد شود اما وقتی حلقهای این وسط گم شود فیلمی که ساخته میشود هم خروجی مستقیم این نظام تمدنی نیست و ما در همینجا گیر کردهایم. این حلقهها را متصل نکردهایم و خروجی متناسب با تمدن جمهوری اسلامی از سینما میخواهیم.
نظامهای اجتماعی که امروز در عرصه جهانی غالب شدهاند، دقیقا بر این هرم استوارند. روابط بین این هرم در ساختار حکومتی آمریکا و صهیونیست ها بسیار محکم است؛ در این ارتباط هیچ خلال و گسستی وجود ندارد. اشکال کشور ما این است که در بخش هایی از این هرم گسست وجود دارد وهمین گسستها باعث آشفتگی و افسار گسیختگی در جامعه میشود.
شرایط توصیفی قابلتوجهی بود. برای اینکه خودمان درگیرودار ماندن روی هوا گیر نکنیم و پایههای تحلیلمان را روی زمین بگذاریم، همین هرم توصیفی را به شرایط جامعه ایران در این سی سال بکشانیم البته با توجه به سوال پروژه ما. متوجه شدیم که گفتید برای پاسخ به این سوال که چرا آرمانهای انقلاب ایران در همه این سالها، محدود در مرزهای سرزمینی ما شده است باید به این هرم مراجعه کنیم. حالا دوست داریم بگویید که کجای این هرم از سیستم فرهنگی ما حذف شد یا ناقص پرداخت شد که نتیجهاش این چنین شد؟
من در مدت مدیریت بر سازمان سینمایی، سه گسست واضح در ارتباط بین اجزای این هرم پیدا کردم.
گسست اول، سینما و رسانهها
در حوزه اول بین تولید یک اثر سینمایی با فرایندهایی که در عرصه رسانه کار میشود، یک گسست بسیار جدی وجود دارد. ارتباط سیستماتیکی بین سینما و رسانههای ما وجود ندارد، آنچه که باید دیده شود نمیشود و بلعکس. برای تولید یک اثر سینمایی سیاستگذاری میشود، کار و برنامهریزی میشود اما خیال میشود که با تولید و اکران کار تمام شده است. عرصه رسانه باید سیستم توزیع سینما در ایران را کاملا کنترل و جهتدهی کند؛باید عادت کنیم که رسانه ادامه کار سینماست. این اتفاق در شرایط فعلی رخ نمی دهد و این خودش یک گسست بزرگ به وجود میاورد. شایع ترین گسست ما در همین بخش رسانههاست. مثال میزنم برایتان. ما فیلمی میسازیم به اسم «شکارچی شنبه». فیلمی که مرحله اول کار، یعنی اتصال همه حلقههای تمدنی به هم در آن صورت گرفته است و فیلم شایسته و پرمحتوا و مضمونی از آب درآمده است اما هیچ تاثیری در شرایط جامعه ندارد. چون به مخاطبش نرسیده است. یعنی کارکردی پیدا نکرده است تا تبدیل به یک نیروی محرکه شود، چرا؟ چون رسانهها فیلم را نادیده گرفتند و رسانه ها در خدمت آن نیستند تا فیلم را به مخاطب عرضه کنند و حتی رسانه هایی هستند که به جای ترغیب و پشتیبانی علیه آن و برای بایکوت آن فعالیت میکنند. از همین بالا که ساده ترین بخش قضیه است، این یعنی اینکه رسانه ما در خدمت سینمای ما نیست. نمونه دیگرش برنامه «هفت»، قرار است برای سینما کار رسانهای کند؛ اما دائما در حال اشتباه است، چون در واقع خروجیاش تخریب سینمای ایران است.
گسست دوم، فاصله بین سینما و پشتوانه فرهنگ و هنر و ادبیات پیشین
گسست دوم بلافاصله پله بعدی است. ما یک فرهنگ، هنر و ادبیات غنی داریم،از حافظ، مولانا و سعدی بگیرید تا همین امروز. اما بین مجموعه کاری که امروز در عرصه سینما میشود و آن پشتوانه غالبا مکتوب فرهنگی، ارتباطی وجود ندارد.
ما در سینما حتی به عنوان یک مسلمان با قرآن، مفاتیح، صحیفه سجادیه و نهج البلاغه هم ارتباط نداریم. اصلا بعضی ها این ارتباط را رد و نفی میکنند و حتی بعضیها مسخره میکنند و میگویند این ها افکار مالیخولیایی است و مثلا چیزی به اسم ظهور، خیالی است. بنابر این اینجا هم یک گسست جدی بین عرصه سینما و عقبه هنر،فرهنگ ادبیات و معارف این تمدن وجود دارد.
من معتقدم که از دوره صفویه به قبل این پیوند به صورت محکم برقرار بوده. یعنی در واقع آنچه که فرهنگ و هنر را در آن دوره شکل میداده است وابسته به عقبه فرهنگی و تمدنی سابق بوده است. نوع معماری آثاری مثل مسجد شیخ لطف الله و مسجد امام در اصفهان و مجموعه نقش جهان و... همگی با فرایندهای فرهنگی تمدنی عصر صفویه مرتبط است.
در ایران امروز ما فقط میتوانیم بگوییم که در حوزه دفاع مقدس، اتفاقات بعضا خوبی افتاده است. یک گنجینه مکتوب، قدرتمند و ارزشمند از دفاع مقدس شکل گرفت و همه فیلم هایی که به خاطرات دفاع مقدس تکیه کردند موفق شدند، چه آن بخشی که تحلیلی بود و چه آن بخشی که خاطرات بود.
گسست سوم: نیمگسستی بین سینما و بخش نظری و ئوریک فرهنگی اجتماعی
در بخش سوم گسستها، یک نیم گسستی در رابطه سینما با بخش نظری و تئوریک فرهنگی اجتماعی قابل مشاهده است. ما در حوزه خروجی سختافزاری تمدن جمهوری اسلامی به پیشرفتهای شگرفی رسیدهایم. در حوزه هوافضا، بیوتکنولوژی و... خیلی پیشرفت کرده ایم؛ اما چنین چیزی در حوزه نرمافزای دیده نمیشود. نگاه رهبری، اتفاقا در حوزه نرمافزاری بیشتر مبنی بر نگاه موشکافانه، تبیین و تشویق بوده است. نشست های علمی و کرسیهای نظریهپردازی و آزاداندیشی را خود ایشان شخصا برگزار کردهاند. این ارتباط در این سطح وجود دارد ولی متاسفانه فقط محدود به امام و رهبری شده است. و نظریهپردازی و کار تئوریک قابلتوجهی که بتواند پشتوانه فرهنگ و هنر و ادبیات و سینمای امروز ما شود، وجود ندارد.در خود عرصه نگاه فلسفی و اسلامی،ما کارهای خوبی داریم؛ اگرچه بعضی زمانها در مقاطع مختلف تزلزلهایی داشتهایم.، اما به دلایل مختلف مثل واراداتی بودن نوع جدید تفکر در فضای فرهنگی ایران، آن شفافیت در معارفی که اسلام دارد؛ در عرصه نظریه پردازی به طور کامل بروز و ظهور نداشته باشد و دست ما از کار نظری کوتاه است.
تا همین بحث منقطع نشده است، ربطش بدهیم به سوال اساسی پروژه خودمان. واضح شد که شما معتقدید که با سه گسست اساسی در هرم توصیفیتان، خروجی سینما برآمده از آرمانها و ایدئولوژی این تمدن نیست و طبیعتا نمیتواند وظیفه سنگین انتقال آرمانهای انقلاب را در عرصه جهانی به عهده بگیرد.آقای شمقدری، امروز چهار سال از مدیریت شما بر عالیترین نهاد دولتی سینما میگذرد. امروز خود شما یکی از متهمین اصلی ناکامی یا حداقل عدم اصلاح این فرآیند هستید. شما چه کار کردید برای این که این مسیر نادرست منحرف شود؟
واقعیت این است که این ساختار نادرست به گونهای شکل گرفته است که به دست من و امثال بنده تغییر نمیکند. بحث دفاع و توجیه نیست، در این دوره خیلی تلاش شد این اتفاق بیفتد.اما متاسفانه تغییر این ساختار نیاز به تغییر در همه سطوح و هماهنگی در همه فازهای تمدنی دارد. شما فقط نگاه کنید به اینکه در تمام طول این سی و چند سال، اگر بودجه عرصه فرهنگ و حوزههای تخصصی هنری مثل سینما، تئاتر، رمان و... را بررسی کنیم؛ به این نتیجه میرسیم که کمترین حجم سرمایهگذاری و اعتبارات دراین قسمت شده است.
کل بودجه سینما به اندازه یک کیلومتر ساخت بزرگراه شیخفضلالله نوری
عرصهی سینما قرار است یک مجموعهای بزرگ از فعالیتها را به گردن بگیرد که یکی از آن ها تولید و مابقی آن ساخت سالن و تجهیزات، برگزاری جشنوارهها، رسیدگی به امور هنرمندان و کارمندان و... است. بودجه همه اینها روی هم امسال ۵۰ میلیارد تومان است.من حساب کردم و دیدم که این بودجه به اندازه یک کیلومتر ساخت بزرگراه شیخ فضل الله نوری است. این نشان می دهد که اشکال یک جا نیست.این رقم نشان میدهد که آنهایی که در محل توزیع بودجه نشستهاند، از کمیسیون فرهنگی مجلس، هیئت دولت، سازمان برنامه بودجه سابق، تا بانک های مختلف؛ همه آنها درک درستی از فرهنگ ندارند؛ راجع به سینما ذهنیتی ندارند و این بزرگ ترین چالش ما در این دوره بود.
بودجههای فرهنگی صرف نهادهای مذهبی شد
من اصلا یکی از شرطهایم برای این که وارد این عرصه شوم همین بود. اولین باری که پنج کاندیدای جریان اصولگرایی در ریاست جمهوری سال ۸۴ در مجتمع امام خمینی جمع شدند تا اولین نشست رسانهایشان را برگزار کنند من را هم دعوت کردند. یک کمیسیون فرهنگی هنری هم تشکیل شد که اسم من هم بود. من آنجا پیشنهاد دادم که شرطی بنویسند و همه هم روی آن توافق کنند که رییس جمهور آینده، هر کسی که شد تعهد بدهد که به بودجه فرهنگی، حداقل یک صفر اضافه کند.همه پذیرفتند و یادم هست که این شرط نوشته شد، امضا شد و ارجاع شد به شورای مرکزی تا این را به کاندیدا ها ابلاغ کنند. ولی عملا این اتفاق رخ نداد. درست است که دولت خیلی تلاش کرد و حرفش هم زده شد؛ اما نهایتا کار فرهنگی مختص این شد که ما بودجه را به جاهایی بدهیم که اسمی از دین در آن ها هست؛ مثلا به حوزه های علمیه، ائمه ی جمعه، مساجد. البته در این که باید به این ها کمک می شد حرفی نیست. اما این که اولویت این شد و بقیه جاها ندیده گرفته شدند درست نبود. عملا بودجه های فرهنگی در عرصه ی کار تخصصی فرهنگی هنری قرار نگرفت. همان موقع هشدار هم داده شد و من شنیدم که حتی حضرت آقا هم در جایی این نقد را بیان کردند. البته ایشان مصداقی نگفتند و کلی بیان کردند. فرمودند: من نگران این هستم که بودجه هایی که داده شده؛ صرف چه می شود؟
خروجی این شرایط هم خوب نبود. بالاخره مسجد از ابتدا قرار بوده است جایی باشد که با پول و حمایت مردم ساخته و پرداخته شود یا حوزه های علمیه هم به نوعی به همین شکل اما وقتی دولت پول را به مساجد داد، متوجه شدند که برنامه ای ندارند؛ ساختمان خریدند و توسعه دادند و کنار مسجد یک حیاط اضافه کردند و بودجه فرهنگی کشور صرف این چیزها شد.
اولین گام این است که در ترسیم یا بهتر بگویم توان بخشیدن به جریان فرهنگی ای که خاستگاهش، تفکر و اندیشه انقلاب اسلامی است؛ همان آرمانی که شما می سپارید تا سیاسیون ما به زبان بیاورند، اگر بخواهیم این را در فرایند کارهای هنری و سینمایی مان قوام ببخشیم، چاره ای نداریم جز آن که برگردیم و این ساختار را محکم کنیم. این گسستگی ها را پر کنیم ارتباطات را تقویت بخشیم. این کار بسیار پیچیده ای است و زمانی طولانی نیز خواهد برد.
این گسستی که اینقدر روی آن تاکید دارید، تا چه اندازه به ساختار جامعه ایران مربوط است؟ منظورم این است که این گسست در ساختار ذهنی آدمهای هنرمند و اینجا سینماگر ما مربوط میشود یا مربوط به کلیت اجتماع ایرانی است. با انتخاب هر کدام از این دو گزینه ما راهی دیگر را طی خواهیم نمود. مثلا من متوجه نمیشوم که اگر این نقص و انحراف و گسست مربوط به جامعه ایران است پس ما چهطور نمونههای موفقی در این چند سال داشتهایم که به تعبیر شما همه این اتصالات هرم رابرقرار کردهاند و تبدیل به نمونههای موفقی در سینمای ایران شدهاند.
من معتقدم که این گسستها یا این ضعفی که در ساختار وجود دارد، در کلیت جامعه ایرانی وجود دارد. با یک عقبه تاریخی. حداقل ۲۰۰ سال است که ما درگیر این گسستها شدهایم. برعکس آن چیست؟ اگر کاری موفق بوده و نتیجه داده، کاری بوده است که توانسته در مورد خودش این پیوند ها را برقرار کند. یعنی در آن مورد خاص، در آن سوژه خاص، فیلم خاص، اثر خاص این پیوندها را شخصا ایجاد کند. مثلا فرض کنید به عنوان یک ناظر بیطرف، اگر آژانس شیشهای موفق میشود قطعا یکی از دلایل آن این است که در رسانهها و بحث ارتباط با مردم، اتفاق خوبی در مورد این فیلم میافتد. یعنی یک جریان رسانهای قوی پشت فیلم قرار میگیرد،فیلمی که خودش با آن عقبه تئوریک فرهنگی تمدنی ما ارتباط خوبی برقرار کرده است و در آن نقطه ضعف ندارد.
ایرادات رهبری به «از کرخه تاراین» به خاطر گسست آن با عقبه ایدئولوژیکش بود
همین فیلم را مقایسه کنید با فیلم دیگر حاتمیکیا؛ «از کرخه تا راین». اتفاقا گسستهای فیلم «از کرخه تا راین» دقیقا برمیگردد به اینکه پایین دست اشکال دارد یعنی در ارتباط سازنده با نظریههای تئوریک و نگاههای فلسفی گسست وجود دارد. حضرت آقا هم در مورد "از کرخه تا راین" یکسری ایرادات داشتند. مثلا این که قهرمان فیلم چرا به کلیسا میرود و در آن مینشیند گریه میکند؛ یا این که قهرمان فیلم، کنار کرخه میایستد و فریاد میزند، این برای تفکر اسلامی نیست یا این که مثلا فیلم به پناهنده شدن در شرایط سخت صحه میگذارد، یعنی میگوید اگر کشور به یک رزمنده شیمیایی پشت کرد؛ او حق دارد به کشور دشمن پناهنده شود. حالا این موارد جزء بحث ما نیست، اما می خواهم این را بگویم که اگر بخش هایی از فیلم به دل ما نمینشیند و در آن قسمت ها از فیلم فاصله می گیریم به دلیل فاصله داشتن آن قسمتها از عقبه تئوریک و فلسفی ماست.
«مریم مقدس» نمونه واضح تکمیل هرم سینما در ایران
یا مثلا در مورد فیلمی مثل "مریم مقدس" که فوقالعاده موفق بود هم همین اتفاق افتاد. سازندگانش سعی کردند بر اساس این الگو، پیوندهای فیلم را خودشان برقرار کند. من دقیق در جریان ساخت آن بودم. نویسنده، کارگردان، عوامل کار، تدوینکنندگان کار و همه دست اندکاران فیلم تلاش کردند تا مفاهیم درون قصه با تفکر و اندیشه های اسلامی منطبق باشد. یادم میآید که حضرت آقا هم در مورد سوره مریم مشخصا برای عوامل فیلم صحبت کردند و تاکید کردند که نکته ی کلیدی کار جایی است که یک زن عفیف و پاک می ماند و بایستی روی این تاکید شود.
مریم مقدس از آن سمت هم موفق بود، یعنی یک پشتیبانی رسانه ای خوب هم پیدا کرد. بسیاری از روزنامه هایی که تا آن موقع اصلا تبلیغ فیلم نمی کردند، و حتی ائمه جمعه، تماشای فیلم را توصیه کردند و فیلم در زمان خودش فروش خوبی داشت.اما پیوندهای این فیلم هم شخصا توسط سازندگانش برقرار شده بود.
من از صحبت های شما اینطور برداشت می کنم: هر جایی که در سینمای ما نتیجه درخشانی به وجود آمده است، کار شخصی بوده است نه یک نتیجه سیستماتیک. به این ترتیب می توان یک نتیجه خیلی ساده گرفت: در همه این سالها عملا مدیریت فرهنگی ایرانی کاری نکرده است، در حدی که بود و نبودش با هم فرقی نمیکند.
من چنین اعتقادی ندارم. سینما یک کار جمعی است و در هر دورهای، قطعا مدیریت فرهنگی در بخشی از این تولیدات نقش داشته است، حالا یا نقش کمکی یا نقش بازدارنده. یا در ایجاد این پیوندها کمک کرده و یا در قسمتهایی هم کاملا برعکس، نقش تقابلی داشته است؛ اما مساله اینجاست که آدمها خودشان میتوانند مدیریتها را دگرگون کنند. مثلا بعضی مدیریتها در دورههای قبل، با سینمای دفاع مقدس مخالف بود و با تولید فیلم دفاع مقدس مخالفت میکرد. برای خودشان استدلال هم داشتند، اما هجوم بچه ها به عرصه کار دفاع مقدس و اصرار آنها و تکرار این اصرار و بعد مطالبه مردم، باعث شد که از سر اکراه، فیلم های دفاع مقدس را حمایت کنند.
«افق» برای این ساخته شدند که مدیریت وقت فارابی بگوید ما هم فیلم دفاعمقدسی ساختهایم
مثل فیلم« افق» از آن دست فیلمهایی بود که ساخت آن از سوی مدیریت، صرفا برای این بود که بگویند ما یک کاری انجام دادیم؛ یعنی تحت فشارافکار عمومی برای ساخت فیلم دفاعمقدسی فیلم «افق» ساخته شد، از روی اکراه، فقط به خاطر این که بگوید در حوزه ی دفاع مقدس هم فیلم ساخته ایم، دیگر یقه ما را نگیرید! که اتفاقا از سر حادثه فیلم خوبی هم از آب درآمد و مورد استقبال مردم قرار گرفت؛آن وقت بود که تازه فارابی پشت فیلم ایستاد و حساس شد که باز هم فیلم دفاعمقدسی بسازد و پس از آن شاهد فیلم هایی مثل «دیدبان» بودیم.
بنابراین مدیریت فرهنگی در اینکه یک اثر موفق بشود یا ناموفق بسیار موثر است. مهم این است که ما بررسی کنیم که نقش مدیریت فرهنگی در اینکه پیوند ها برقرار شود و کار ارزشمند شود مثبت بوده است یا منفی؟
البته عموما چون دوستان فیلم ساز در این فرایندها فقط به حمایتهایی که می شود، نگاه میکنند و حوزه حمایتهای مالی مسالهای است که معمولا در آن دیر و زود و کم و زیاد اتفاق میافتد؛معمولا دلخوشی از مدیریت فرهنگی ندارند. فیلمساز میتواند قضاوت کند، اما قضاوت او قضاوت تام نیست به دلیل اینکه او بیشتر ناظر به شرایط خاص خودش است. و نمی تواند یک نگاه کلان داشته باشد همین که بودجه اش را کمی دیر دادند یا قسط آخرش کمی ماند، یا به دلایلی فیلمش دیده نشد، شاکی می شود که البته حق هم دارد، اما برای قضاوت کردن، نگاه او کافی نیست. البته نگاهی قابل اعتناست که در بررسی ها باید به آن هم دقت کرد.
همه نقش مدیریت فرهنگی گاوصندوق بودن نیست
اما همه نقش مدیریت فرهنگی گاوصندوق بودن نیست. این یک دهم کار آن است و مابقی آن، فرایندهایی است که باید در اتصال این پیوندها شکل دهد. فیلم و فیلم ساز را به جشنواره ببرد؛ جایزه بدهد؛ برای او تبلیغ کند، کاری کند که مردم بیشتر آن فیلم را ببینند. حتی قبل از آن. در لحظه ای که ایده در حال شکل گیریست، از فیلم ساز در مورد ایده و عقبه فکری آن بپرسد؛ به او کمک کند و... این ها کارهایی است که بر عهده مدیریت فرهنگی است.
خب به جای خوبی رسیدیم. پس قبول دارید که چه قدر مدیریت فرهنگی تاثیر دارد. گفتید که در دوره مدیریت وقت سینما برای اینکه یقهاش را نگیرند مجبور شد فیلم دفاع مقدسی بسازد؛ حالا ما میخواهیم یقه شما را بگیریم در مورد خاص سوالمان، مدیریت دوره شما چه کمکی کرد برای اینکه سینمای ایران فریادی برای آرمانهای انقلاب ایران در عرصه جهانی شود؟
واقعیت این است که ما خیلی سعی کردیم که به اتفاقاتی که در منطقه می افتد چه عراق چه افغانستان، چه لبنان چه فلسطین، بپردازیم. برای ما این جور مسائل خیلی مهم بود و خیلی سعی کردیم که فیلم سازها به این سمت و سو بروند. تلاش هایی را که نتیجه نگرفته اند، صلاح نیست بگوییم، مثلا این که به چه فیلمسازهایی پول دادیم و رفت و آن را هزینه کرد اما دست خالی برگشت و یا گفت من انگیزه ندارم و رها کرد. این موارد را نمی توانیم بگوییم که نسبتا هم زیاد بوده اند. اما به غیر از آن، تقریبا تمام فیلم هایی که در راستای پرداختن به موضوعات منطقهای و جهانی بود با حمایت ما صورت گرفته است. این حمایت یا تام بوده یعنی صفر تا صد پروژه حمایت شد و یا اینکه حمایت جانبی بود. مثلا درمورد فیلم "خاک و مرجان" ما حمایت ضمنی داشتیم. البته پول هم دادیم. قرار بود این فیلم ضد آمریکایی ساخته شود اما زبان فیلم الکن است و ما هم به فیلم ساز اعتراض کردیم و خواهش کردیم اگر می تواند کاری کند که این فیلم از الکنی در بیاید، اما در هر حال نتوانستند، یا آمادگی نداشتند و یا هر دلیل دیگر.
و یا در رابطه با لبنان و حوزه ی مقاومت ، ما از دو سه تا فیلم حمایت تام کردیم، هم اکنون یک فیلم ساختیم در رابطه با مسائل تکفیریها در منطقه که بسیار جدید و به روز است. این فیلم نویسنده و کارگردان شناختشدهای دارد اما در این فیلم نگاه فیلم ساز به این عرصه به نظر من نگاهِ تا حدی مشکل دار و غیر قابل قبول بود. آن چنان که حتی دوستان ما در لبنان و حزب الله هم مخالف این نگاه بودند. در این زمینه با فیلم ساز بسیار صحبت و مشاوره شد که این نگاه را از او بگیریم و به فیلم جهت صحیحی دهیم.
نمیخواهم به همه این موارد اشاره کنم، همه آنها موجود است و میتوانید پیدایش کنید، اما مسالهام این هست که شما نمیتوانید مدیریت این دوره را به این متهم کنید که دغدغهای برای این موضوع نداشته است. ما به شدت دنبال آن بودیم و تا جایی که امکان داشت تمام تلاشمان را کردیم،اما نهایتا به این نتیجهای رسیدیم که میبینید و البته نتیجه بدی هم نیست، اما باید توجه شود که واقعا همه چیز در اختیار ما نبود. ما حداقل کار این بخش یعنی دغدغه داشتن را داشتیم و کسی نمیتواند ما را متهم کند به نداشتن دغدغه و کار نکردن.
کد خبر: 64551
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdca6mni.49nym15kk4.html