«شمس آل احمد» درگذشت؛

نویسنده ای که با ذهن ها گفتمان می کرد

15 آذر 1389 ساعت 12:20


شمس آل احمد به یاد برادر کتاب «از چشم برادر» را نوشت. غم مرگ جلال، سینه پر مهرش را به درد آورد و او را رنجور ساخت.
زمانه اما چنان گذشت که این دلبستگی سرانجام دست شمس را در دستان جلال گذاشت و بر چشم جهان بدرود گفت.
در سوگ برادر، چنین نوشت: «در بازگشت از رشت به مادرم فكر می كردم: چطور خبر را تحمل خواهد كرد؟ به تهران كه رسیدم، یك راست رفتم سراغ مادر. بغض داشت خفه ام می كرد. پاهایم از توان رفته بود. دست و صورت مادرم را كه بوسیدم، نزدیك بود بغضم بتركد. جلوی خودم را نگه داشتم. مادر گفت:
ـ برادرتو آوردی مادر! خسته نباشی!
و بعد چون مرغی كه منقار به آب زده باشد، سرش را بالا كرد و افزود:
ـ به سومیت هم شكر!
گلویم درد گرفته بود. با انگشتان دست، سیبكم را می مالیدم. خواهران و خواهرزادگان، همه جمع بودند. هیچ كس گریه نمی كرد. لابد گریه هایشان را پنهانی از مادر كرده بودند. همه سیاه پوشیده بودند. و همه ساكت، مرا كنار مادرم می پاییدند. نگاهشان رنج آور بود. می دانستم منتظرند برایشان چیزی بگویم. ولی چه می گفتم؟ حرف زدن نمی توانستم. توی دلم به آسمان فحش می دادم؛ شاید هم به این جمع ساكت و آرام و خوددار و صبور. می دیدم آن ها و مادر به راحت ترین شكلی خبر را باور كرده اند. اما راستی غرض مادر از به سومیت هم شكر چه بود؟ فكر كردم: غرضش منم. سومین پسرش كه زنده ام. اما نه. یادم افتاد كه سال 32 خبر پسر بزرگش را از مدینه آوردند. سال 40خبر شوهرش را. و امروز (سال 48) خبر پسر سومش را. سه ضربه با فاصله های هشت سال؛ و دیدم به سومین ضربه هم شاكر است.»
(بخشی ازخاطره در گذشت جلال آل احمد/ نوشته شمس آل احمد)
شمس آل احمد همواره اعتقاد داشت که يك اتفاق مبارك و بزرگ درادبيات داستاني مادر حال رخ دادن است . اين نوع از ادبيات كم كم دارد از صورت مكالمه اي به محاوره اي نزديك مي شود . يعني از كاغذ فاصله مي گيرد وبه زبان و لحن مي رسد، كه خيلي دلنشين است . زيرا مخاطب اين نوع آثاراحساس نمي كند كسي برايش برروي كاغذ تعيين تكليف كرده است . او حس مي كند كه نويسنده به طور رو دررو با او درحال گفتمان است .


کد خبر: 20838

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcaaanu.49nwe15kk4.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com