به مناسبت زادروز کارگردان فقید سینمای ایران؛

آقا رسول، تولدت مبارک! جایت خالی است

16 شهريور 1396 ساعت 13:07

رسول ملاقلی‌پور آدمی بود که با اعتقاداتش زندگی می‌کرد؛ او فیلم‌هایش را نیز با اعتقاداتش می‌ساخت و چه سخت است آدمی با اعتقاداتش زندگی کند، کم نیاورد، به ورطه ریا و عقیده‌فروشی نلغزد، با اعتقاداتش بخندد و فریاد بکشد و دست آخر با اعتقاداتش بمیرد.


به گزارش هنرنیوز ، بیش از ده سال است که جسمِ زخم‌خورده‌اش در قطعه 224 بهشت زهرا (س) به خوابی عمیق فرورفته است؛ جایی کنار گور مادرِ عزیزش که چه‌قدر دوست می‌داشت مادرش را؛ آن‌قدر که پس از رفتن مادر چند سالی بیش طاقت نیاورد دوری‌اش را؛ و آن‌قدر که وصیت کرد به جای قطعه هنرمندان، کنار مزار مادر به خاکش بسپارند؛ و باز آن‌قدر که «میم مثل مادر» را ساخت و در سکانسی که مادربزرگ در بستر مرگ افتاده و بانگ «الرحمن» در فضای خانه پیچیده، مرگ مادرش را بازسازی کرد و آن نمای بسته از انگشت اشاره مادربزرگ را به یاد مادرش نوشت و ضبط کرد و به یادگار گذاشت. حرف من بماند با تاریخ... بیش از ده سال است که صدای فریادهای اعتراضش شنیده نمی‌شود؛ آن‌گاه که از ناحقی‌ها، از جفاها و از فراموش کردنِ ارزش و ارزش‌سازان خونش به جوش می‌آمد و فریاد می‌کشید از عمق وجود که نگذارید «مزرعه پدری» خشک و سوزانده شود؛ فریادهایی از جنس فریادهای بغض‌آلود «دومانِ قائمی» (با بازی جمشید هاشم‌پور) در «قارچ سمی». اعتراض‌هایش نیز دیگر به گوشِ کسی نمی‌رسد؛ و دیگر حتی دست به قلم هم نمی‌برد تا نامه بنویسد و از ظلمی که به «مزرعه پدری» می‌شود، سینما را خداحافظ بگوید و با خشمِ معصوم خویش بنگارد: «چه حاصلی از اینکه کی بودم و چه کردم؟ فرقی هم نیست و صد البته که طلبکار هم نیستم؛ حرف من بماند با تاریخ. روزگاری نه‌چندان دور به گوشه‌یی از این دیار عشق و میراث تعرضی شده بود. جوانانی بودند، مردانی بزرگ، زمینی بودند و روحشان آسمانی؛ دوربین سوپرهشتِ من شرمنده بود از معرفتشان. هرچند کوتاه، ولی مردانه زیستن را دیدم و بی‌دلیل نیست که هر روز دورتر و تنهاتر شدم. جرم من ساختن 'پرواز در شب' و دعوت به 'سفر به چزابه' برای دیدن 'نجات‌یافتگان' و ملاقات با بانوی عشق، خانم 'هیوا'، بود. البته این جرم کمی نبود؛ هم‌زمان با نمایش تحقیرشان کردند و درگوشی و علنی نجوا کردند بدو، فراموش کن و این زمانه را آن‌طور که ما می‌گوییم، ببین. از نگاه 'مجنون' 'نسل سوخته' را نبین. در همان خوابگردی بمان تا 'خوابگرد' را نسازی؛ مگر نمی‌بینی با 'مزرعه پدری' این سرزمین پدریت چه می‌کنیم؟ اگر راه پیروزی فرهنگی عده‌ ای در این است که من دیگر فیلم نسازم، به همه دوستداران و ارزش‌پیشگان و همراهان این قافله مژده می‌دهم که این پیروزی گوارایتان باد؛ رسول ملاقلی‌پور دیگر فیلمی نخواهد ساخت تا ... زهی خجسته زمانی که یار باز آید، به کام غم‌زدگان غمگسار باز آید، به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم، بدان امید که آن شهسوار باز آید». و نیز بیش از ده سال است که دیگر قهقهه‌های مردانه‌اش را هم کسی نمی‌بیند و نمی‌شنود؛ آن قهقهه‌هایی که صورتش را سرخ می‌کرد و اشکی گوشه چشمانش می‌نشاند و کسانی را که نمی‌شناختندش به حیرت وا می‌داشت که آن چهره مردانه با آن عصبانی‌شدن‌های معروفش چه‌طور می‌تواند این‌طور کودکانه از ته دل بخندد. جدای از خنده‌های کودکانه‌اش، او شیطنت‌های معصومانه پسربچگی‌اش را نیز با خود تا 51 سالگی آورده بود؛ نمونه‌اش روزی بود که در یکی از خیابان‌های شلوغ مرکز تهران دویده بود و از پشت سر با دست چشم‌های عزت‌اله ضرغامی (رئیس وقت صداوسیما) را گرفته بود و بعد از آنکه کلی سربه‌سرش گذاشته بود، یک دل سیر به این شوخی کودکانه خود خندیده بود. فیلم‌هایی که ساخت؛ قهرمان‌هایی که آفرید بیش از ده سال است که رسول ملاقلی‌پور نه‌تنها فیلم و سینما را وداع گفته، که به‌کل این دنیای نمایشی را رها کرده تا اصل هر چیز را بر پرده حقیقت تماشاکند. کارگردانِ شاخصِ سینمای ایران سال‌ها است که دوربینش را خاموش کرده، اما چراغِ فیلم‌هایش روشن است. تولد رسول ملاقلی‌پور فاصله زیادی با آغاز هفته دفاع مقدس ندارد و همین‌که مارش آغاز این هفته نواخته می‌شود، یاد و نام آقا رسول نیز تازه می‌شود؛ چراکه نمی‌شود نامی از خرمشهر و آبادان و دزفول و اندیمشک و سوسنگرد و کرخه و اروند و کارون به میان بیاید و بسیاری از مردم ایران به یاد «بلمی به سوی ساحل» نیافتند و یا به یاد نیاورند فریادهای «مهدی نریمان»، فرمانده شجاع گردان کمیل (با بازی زنده‌یاد فرج‌الله سلحشور) را که با لب تشنه «پرواز در شب» را تجربه می‌کرد. یا اینکه نمی‌شود حرفی از نی و نیزار و غواصانِ شهید زده شود و تصویری از «افق» و آن سکانس «بمیرید بمیرید»ِ ماندگارش در ذهن نقش نبندد. عنوانِ «دفاع مقدس» بسیاری از تصویرها و مفهوم‌ها و مصداق‌ها و خاطره‌ها را در دل‌ها تازه می‌کند که نام رسول ملاقلی‌پور و فیلم‌هایش هم از آن‌ جمله است. رسول ملاقلی‌پور 15 فیلم بلند سینمایی ساخته که در بسیاری از آن‌ها یا به طور مستقیم به روزهای جنگ پرداخته و یا اینکه از پس از جنگ و آثارِ جنگ حرف زده است. از این‌رو «قهرمان» در فیلم‌های او اغلب ریشه در روزهای عشق و ایثار و شهادت دارد. سپیده در فیلم «میم مثل مادر»، محمودِ شوکتیانِ «مزرعه پدری»، دومان قائمیِ «نسل سوخته»، هیوا اکبری در فیلم «هیوا»، علی و نیز حسن کاوه در «سفر به چزابه»، پرستارِ «نجات‌یافتگان»، نصرت در «افق» و تعدادی دیگر از شخصیت‌های فیلم‌های ملاقلی‌پور همه و همه از دل دفاع مقدس سربرآورده‌اند و در تاریخ سینمای ایران ماندگار شده‌اند. خلق این همه شخصیتِ اصلی در کنار شمارِ بسیاری شخصیت‌ها و تیپ‌های دیگر، همچون «ممد آقا» ی فیلم «مزرعه پدری» (با بازی درخشان جمشید هاشم‌پور) که در طول فیلم کلمه‌یی دیالوگ ندارد یا «سلیمان» در «قارچ سمّی» (با بازی فرهاد قائمیان)، که همگی در عین حال که برآمده از دفاع مقدس هستند، هیچ شباهتی به هم ندارند و تکراری نیستند، هنرِ دیده نشده مردی چون ملاقلی‌پور بود که در روزهای جنگ با بسیاری از این آدم‌ها زندگی کرده بود و منش و روششان را به چشم دیده بود. رسول ملاقلی‌پور این تجربه گران‌بهای لمس کردن جبهه‌ را تنها در خلق شخصیت‌های فیلم‌هایش به کار نگرفته بود، او فیلم به فیلم کوشیده بود تا در خلق فضای جبهه‌ در فیلم‌هایش، هرچه بیشتر به فضا و حال و هوای اصیل و واقعیِ جنگ برسد. نمونه درخشانِ این فضاسازی از جنگ را می‌توان در جا‌ی‌جای چهاردهمین فیلمش، یعنی «مزرعه پدری» دید؛ به ویژه سکانس درخشانی که گردانِ خسته سرگردان مورد حمله هوایی عراقی‌ها قرار می‌گیرد و بچه‌های گردان درحالی که لالایی سوزناکی روی نماها پخش می‌شود، مظلومانه تیر می‌خورند و یکی‌یکی به شهادت می‌رسند. شگفت‌آور آنکه، رسول ملاقلی‌پور این صحنه‌های عالی و باورپذیر را با کم‌ترین امکانات و بی‌آنکه از جلوه‌های ویژه رایانه‌یی بهره ببرد، خلق کرده است؛ و دریغ و صد دریغ که قدرش را ندانستیم. مردی که با اعتقاداتش زیست و با اعتقاداتش مرد رسول ملاقلی‌پور آدمی بود که با اعتقاداتش زندگی می‌کرد؛ او فیلم‌هایش را نیز با اعتقاداتش می‌ساخت و چه سخت است آدمی با اعتقاداتش زندگی کند و به‌پایشان بایستد، کم نیاورد، به ورطه ریا و عقیده‌فروشی نلغزد، با اعتقاداتش بخندد و فریاد بکشد و دست آخر با اعتقاداتش بمیرد؛ و رسولِ ملاقلی‌پور زمانی رفت از این دنیا که داشت مستندِ «شش‌گوشه عرش» و فیلم‌نامه «عصر روز دهم» را در عرض ارادت به آستان حضرت اباعبدالله (ع) به سامان می‌رساند. 17 شهریور ماه، زادروز رسول ملاقلی‌پور (1334 تا 1385)، نویسنده و کارگردان نامدار سینمای ایران، است؛ مردی که بیش از ده سال است سینمای ایران را تنها گذاشته، اما جای خالی‌اش هیچ‌گاه پُر نشده است. آقا رسول، تولدت مبارک! جایت خالی است... . ایرنا


کد خبر: 95205

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcamuno.49nmw15kk4.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com