استاد شهریار و نگاه رهبر فرزانه انقلاب اسلامی به ایشان
8 مهر 1389 ساعت 15:08
استاد ۲۲ سال است که از این دنیا رخت بربسته و روی به سوی معشوق نهاده.این روز به احترام خدمات استاد شهریار به شعر معاصر ، با تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی « روز ملی شعر و ادب » نامیده شده است.
تبریز در تب و تاب جنبش مشروطیت نفس می کشید . یک طرف ستارخان و باقرخان و نیروهای وفادار از طرف دیگر نیروهای مستبد پادشاه. درگیری نیروهای حکومت و آزادیخواهان وارد مرحله سرنوشت سازی شده بود. خانم ننه یا کوکب خانم و حاج میرآقا بسیار نگران از ناامنی و آرامش و احساس بر اینکه این جنگ و کشتار تمامی ندارد تنها راهی که می توانستند خود را از این بحران نجات دهند رفتن به روستای خشگناب بود؛ جایی که مناظر چمنهای سرسبز گلهای بهاری آبهای روان درختان پرشاخ و برگ و به هم پیوسته باغ و بوستان را با آن همه زیبائیهایی که دارند نشان می داد.
محمدحسین در فضای شورانگیز خشگناب و زیباترین خاطرات آن قد می کشید و رشد می کرد. صدای قرآن خواندن پدربزرگ نوازشگر گوشهای محمدحسین بود. او همراه با فرزندان حیدربابا آیه های کوتاه قرآن را از بر شده دیری نپائید حاج میرآقا مانند باد صبا از راه رسید و فرزند نازنین خود را با وجود جوشش چشمه زلال روستا در اعماق وجود فرزند، با خود به شهر برد.
استاد خاطرات شیرین و شورانگیز خود را در اشعار زیبا و بی نظیر حیدربابا که در دامان پرشکوه کوه حیدربابا گذرانیده است بازگو کرده است.
در شهر تبریز زندگی برای محمدحسین همچنان موزون و خیال انگیز بود . یکی از دوستان پدرش آقای اقبال آذر بود ؛صدای چهچه خواندنش گویی به عرش خدا می رسید؛ آوازخوانی که صدایش را نذر ماه رمضان کرده بود. اقبال آذر در سحرگاه ماههای رمضان روی بام خانه اش می رفت و صدای مناجاتش آرام آرام اوج میگرفت محمدحسین او را عمو می نامید. مناجات اقبال برای محمدحسین نسیم روحبخش بود.
پائیز سال ۱۲۹۳ هجری شمسی از راه رسید و محمدحسین به مدرسه رفت که مقارن با آخرین ایام پادشاهی قاجار بود. در آن سالها ایران هنوز به دنیای جدید پا نگذاشته بود. فقر و عقب ماندگی در همه جا بیداد می کرد با این حال محمدحسین خیلی زود زبان فرانسه را آموخت و گام به دنیای جدید نهاد اما زبان عربی برای او چیز دیگری بود و با دیده احترام به آن نگاه می کرد در واقع کتاب دوست داشتنی او قرآن به این زبان نوشته شده است به همین خاطر آن را به خوبی فرا گرفت تا از کتاب آسمانی بهره بیشتری ببرد.
در یکی از روزهای پایانی تابستان سال ۱۳۰۰ محمدحسین همراه با یک کاروان با کوله باری از آرزوهای ناب و با بدرقه گرم و اشک آلود از تبریز راهی پایتخت شد. او گفتن شعر را از روستا شروع کرد و پس از مستقر شدن در تهران اکنون با شور و شوق عجیبی شعر می گوید؛ دست سرنوشت آرام آرام محمدحسین را به جمع شاعران نامدار کشانید؛ همچون ملک الشعرا بهار، پروین اعتصامی و...
محمدحسین بهجت تبریزی بفکر تخلص برای خود افتاد دیوان حافظ را برداشت با همه وجودش نیت کرد خواجه شیراز همه حرفهایش را در یک بیت گنجانیده بود.
دوام عمر و ملک او بخواه از لطف حق ای دل
که چرخ این سکه دولت به نام شهریاران زد
چه تخلص زیبایی ! برای بار دوم دیوان حافظ را گشود و خواجه به زیبایی جواب داد.
چرا نه در پی عزم دیار خود باشم
چرا نه خاک سر کوی یار خود باشم
غم غریبی و غربت چو برنمی تابم
به شهر خود روم و شهریار خود باشم
سال ۱۳۰۳ از راه رسید و شهریار به مدرسه طب قدم گذاشت. در مدرسه طب به سفارش پدر سخت مشغول خواندن درس بود مدتی بود که شهریار دیگر شعر نمی گفت ولی می دانست که این وضع پایدار نخواهد ماند و هر وقت از درس خواندن خسته و آسوده می شد ، به سراغ قرآن می رفت با این امید که بتواند روزی راز و رمز کتاب آسمانی را دریابد.
شهریار متوجه شد که قبل از هر چیز یک شاعر به تمام عیار می باشد. شاعری که باید زندگی را می سرود با همه غمها و شادی ها و فراز و فرودهایش شعرهایش سرشار از لحظه هایی بکر و تازه بود ؛ غزلهایی می سرود نرم و روان. می کوشید که زبان شعرهایش را به زبان مردم کوچه و بازار نزدیک کند.
درست در پایان تحصیلات و در یک قدمی پزشک شدن از در آغوش گرفتن فرشته بخت و اقبال سرباز زده بود تا آینده ای آکنده از شور بختی و نامرادی را برگزیند.
ناراحتی افکار و گرفتاری عشق نافرجام و بی سروسامانی شهریار را از ادامه تحصیل بازداشت و دانشکده پزشکی نظام را که بیش از یکسال به اخذ دکترا نمانده بود بالاجبار ترک گفت و به طور تهدید و تبعید ناچار گردید که تهران را ترک گوید ود ر سن ۲۶ سالگی در اداره ثبت اسناد شهرستان نیشابور مشغول کار شد.
استاد پس از سالها اقامت در نیشابور و دوری از تهران به یاد دوران تحصیلی افتاد و اشعاری بدین مضمون سرود:
خوشا تهران و طرف لاله زارش
خرامان شاهدان گلعذارش
خوشا نزهتگه شمران که خیزد
خروش بلبل از هر شاخسارش
بکوی بهجت آبادم سلامی است
صبا گر افتاد از آن سو گزارش
دلم دارد هوای کوی یاران
اگر فرصت بود از روزگارش
استاد می گوید پدرم در سال ۱۳۱۳ شمسی دهم دیماه مطابق با ۲۳ماه مبارک رمضان سال ۱۳۲۵ هجری قمری پس از مراسم شبهای احیا دو ساعت به اذان صبح مانده به مرض سکته از دنیا رفت .شهریار در اشعار معروف (حیدربابا) در مورد پدرش چنین می سراید:
منیم آتام سفره لی بیر کشیدی
ائل الیندن توتماق اونون ایشیدی
گوزللرین آخره قالمیشیدی
اوننان سورا دونرگه لر دوندیلر
محبتین چرا غلاری سوندولر
ترجمه فارسی:
پدرم از سفره گشادگان بود
با ایل و قبیله مهربان بود
از نسل خوبان آخرینشان بود
با رفتنش زمانه زیر و رو شد
چراغهای محبت کم سو شد
استاد شهریار از سال ۱۳۱۰ تاسال ۱۳۱۴ شمسی در نیشاپور و نواحی مختلف خراسان بود که در این سال با حال پریشان به تهران مراجعت نمود. پس از ورود به تهران شرح حال خود را چنین بیان می کند:
افسانه عمرم آورد خواب
عمری که نبود خواب دیدم
در سیل گذشت روزگاران
امواج به پیچ و تاب دیدم
از عشق و جوانیم چه پرسی
من دسته گلی بر آب دیدم
شهریار می گوید: از شهریور سال ۱۳۲۰ از ۳۶سالگی به بعد که دوران بیماری و نومیدی و انزوای من آغاز شد از سال ۱۳۲۶ به بعد شدت بیشتری یافت در این سال مادرم برای پرستاری من به تهران آمد تا من سلامتی خود را بازیابم. دوران بیماری من یک تحول روحی بود که بر اثر آن از هوسکهای دنیوی بی زار و هر چه را که بیشتر دوست می داشتم همه را ایثار کردم. استاد می گوید: دچار هیجانات روحی شده بودم از دوستان و آشنایان دوری می جستم تنها فکر و ذکرم عبادت و تلاوت قرآن کریم بود. استاد اغلب این جمله را بر زبان می آورد: مرد خدا و مومن حقیقی باید امتحان پس بدهد.
در سن ۴۷ سالگی هیجانات روحی استاد تخفیف یافت و آن گاه می گفت امتحان من تمام شده است و علم قرآن را یافته ام. استاد می گوید: روزی پروفسور علی اف نماینده فرهنگی شوروی در ایران بود خیلی علاقه داشت که بیاید به خانه ام و مرا ببیند اما نمی گذاشتند البته خوب شد که نیامد وضع زندگی بسیار ناجوری داشتم آنها فکر می کردند که شهریار زندگی مجللی دارد روزی پروفسفور علی اف به استاد می گوید: از شما دعوت به عمل می آید به قفقاز تشریف آورید استاد می گوید: اگر دولت اجازه دهد که بعدها معلوم شد دولت وقت این فرصت استثنایی را از استاد دریغ کرده بود.
شاعر آزاده و شیرین سخن سیدمحمد حسین شهریار شاعر بزرگ به نام قرن حاضر فرزند آذربایجان و دلباخته ایران آفریننده شاهکار ادبی (حیدربابا)ست که نزدیک به ۸۰ زبان زنده دنیا ترجمه شده است. بی شک ارائه سیمای درخشان اجتماعی شهریار و ارزیابی فرهنگی و شاهکار هنریش و اعتبار ادبی آثارش از دیدگاه دانش های اجتماعی از آن نقطه بسیار مهم و در خور کمال توجه است. شهریار به عنوان هنرمند بزرگ بیشتر از آنکه شاعر باشد، یک انسان اجتماعی است، انسانی بزرگ زاده محصول محیط فکری و فرهنگی این اجتماع، اجتماعی که او را در دامان فرهنگ گسترده و شخصیتی ادبی و اجتماعی به وی بخشیده است.
انقلاب نورانی اسلامی ایران با خیزش عمومی به رهبری حضرت امام(ره) آن چنان شهریار را شیفته خود می سازد که در اوج کهولت سنی مانند جوانان پاکباز و پیرو خط رهبری قلم برداشته همچنان می سراید. یکی از اشعار استاد با عنوان (مقام رهبری) سروده می شود:
تو آن سروی که چون سر برکنی سرها بیارائی
که چون سرور شدی آئین سرورها بیارائی
به نقاش عزل مانی که با نقش جهان آرا
چمنها با گل و سرو صنوبرها بیارانی
نه هر کوکاروان راند رموز رهبری داند
تو روح اله رهی داری که رهبرها بیارائی
استاد شهریار در مورد دفاع مقدس و رزمندگان میهن اسلامی اشعار بسیاری سروده است:
دفاع مقدس
سلام ای جنگجویان دلاور
نهنگاهی به خاک و خون شناور
سلام ای صخره های صف کشیده
به پیش تانکهای کوه پیکر
سلام ای پاسداران کعبه عشق
حریم عشق را چون حلقه بر در
سلام ای لشکر اسلام پیروز
ترا هر دو جهان باشد مسخر
مردم مسلمان ایران شهریار را عمدتا با شعر؛
«علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که بما سوافکندی همه سایه هما را»
می شناسند شعری که در نهایت صداقت و صفا اولین پیشوای عالم تشیع حضرت امیرالمومنین علی(ع) را به جهانیان معرفی کرد. شهریار بدون شک یکی از چهره های برجسته شعر و ادب پارسی سرزمین اسلامی ایران است. شاعری که هرچند از خطه هنرپرور آذربایجان برخاسته لکن تنها متعلق به این خطه نبوده بلکه به همه سرزمین هایی که با زبان و ادب پارسی آشنائی و قرابت دارند متعلق است.
به دلیل خصوصیات یاد شده مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی) که خود از فرزانگان عالم شعر و ادب و هنر هستند عنایت ویژه ای به شهریار و اشعار او داشته اند. معظم له در سخنان خود از شهریار به عنوان (شهریار شعر و ادب ایران) و بلبل داستانسرای غزل فارسی یاد نموده اند و او را کسی دانسته اند که عاشق قرآن بود و به ویژه در آخر عمر خویش را وقف انقلاب اسلامی کرد و انقلاب، جهاد و شهادت را در شعر ماندگار خود سرود.
رهبر فرزانه انقلاب اسلامی می فرمایند: بنده از اوایل جوانی و از آن زمانی که با شعر آشنا شدم با نام ایشان نیز آشنا شدم. پس از سالیان دراز در آشنایی و انس با شعر و التذاذ از آن در برهه های مختلف عمر شعری و ادبی همواره استاد عزیزمان را در یاد داشتم.
مقام معظم رهبری می فرمایند: بحمدالله آذربایجان آنچنان که شایسته آذربایجان است و در گذشته هم اینجور بوده چنین استوانه های ادبی را هنوز در خود دارد. ایشان می فرمایند: شهریار یکی از پایه های اصلی تمدن فرهنگ ادبیات و هنر و بخصوص شعر است مانند قرآن که نمونه عالی هنر است اگر قرآن یک اثر هنری نبود معلوم نبود برسر معارف آن چه می آمد.
رهبر فرزانه می فرمایند: احساس می کنم که زبان شعر آقای شهریار در اشعار ترکی بسیار زبان بلند، گیرا، قوی و پرجاذبه است که از اشعار حیدربابا هم کاملا مشهود است.البته شعر فارسی ایشان هم درحد بسیار بالاست اما من تصورم این است که شعر ترکی ایشان در زبان آذری یک پدیده عجیب و عظیمی است.
ایشان می فرمایند: می توان گفت شهریار یکی از بزرگترین شاعران همه دورانهای تاریخ ایران است و این به لحاظ (حیدربابا یه سلام) اوست (حیدربابا یه سلام) یک شعر استثنایی است و همه خصوصیات شعری مثبت شهریار در آن هست یعنی آنکه روانی، صفا، ذوق، سخن شیرین و چیزهائی که مربوط به یک شعر است، در شعر (حیدربابا یه سلام) هست. مطالب حکمت آمیز بسیاری وجود دارد که با این حساب می توان شهریار را یک حکیم به حساب آورد.
رهبر انقلاب می فرمایند: استاد شهریار در نسخه ای از شعر (حیدربابا یه سلام) که برای من فرستاد در بالای صفحه اول آن نوشته است که گمان می کنم شعر را درسال ۱۳۲۴ گفته باشم. این شعر آمیزه بسیار هنرمندانه ای از شعر، حکمت، زبان زیبا و قدرت فوق العاده تصویر است. رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در جای دیگر اشاره ای به بعضی از سروده های استاد شهریار دارند و می فرمایند به غزلی از شهریار که در ذهنم هست اشاره می کنم:
در وصل هم ز شوق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم
با عقل، آب عشق به یک جو نمی رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
باز اشاره می کنند به شعر (حیدربابا یه سلام) استاد:
حیدربابا دنیا یالان دنیادی
سلیماننان نوحدان قالان دنیادی
اوغول دوغان دردسالان دنیادی
هر کیمیسه هر نه وریب آلیبدیر
افلاطوننان بیر قوری آد قالیپ دیر
حضرت آقا می فرمایند: شهریار در دوران مهمی از زندگیش یک دوران عرفانی و معنوی بسیار زیبائی را گذراند و به انس با قرآن و معنویات و خودسازی پرداخت زمانیکه انقلاب پیروز شد او با همان روحیه دینی و ذهنیت صاف و روشن خود از انقلاب اسلامی استقبال بسیار خوبی کرد و دیدیم که شهریار همه جزئیات انقلاب را تعقیب می کرد. تعداد شعرهائی که برای جنگ گفته حضوری که او در مراکز مربوط به جنگ و شعر جنگ داشته و ستایشی که او از بسیج عمومی مردم و یا سپاه و ارتش کرده بسیار زیاد است. در همان اوقاتی که شهریار برای انقلاب شعر می سرود خبر داشتم عده ای از روشنفکران وابسته به رژیم گذشته که با شهریار سابقه دوستی داشتند مرتب به او فشار می آوردند که تو چرا برای انقلاب اسلامی این چنین دل می سوزانی ولی او مثل کوه ایستاده بود و من حقیقتا تعجب می کردم. بعضی از آنها وابسته رژیم و جزو دربار و دستگاه شاه محسوب می شدند و بعضی از آنها هم توده ای بودند و از جیره خواران شوروی سابق به شمار می رفتند. شهریار برای خدا و به عنوان وظیفه کار می کرد و اما خود استاد شهریار چه می گوید:
در فروردین ۱۳۶۳ هنگامی که حضرت آقا رئیس جمهور بودند استاد (شهید زنده) را می سرایند:
جهاد عشق تو پیروزی است پایانش
که سایه پرور سیمرغ بود دستانش
کشیده قرعه بنام تو مسجدالاقصی
چه قرعه ای است که قرائت کنی به قرآنش
شهید زنده مثالش رئیس جمهوری
که دست داده به قرآن که جان به قربانش
شهریار قدرت فزاینده انقلاب اسلامی را با سروده هایش به رخ بیگانگان کشید و قدرت معنوی روحانیون درخط حضرت امام را لحظه به لحظه در ذهن مخاطبان قرار می داد. استاد شهریار درسال ۱۳۶۶ضمن آرزوی سلامتی برای رهبر عالیقدر انقلاب اسلامی (که آنزمان رئیس جمهور بوده اند و امام جمعه بزرگوار تهران) و حضرت امام و رزمندگان اسلام توفیق روزافزون مسئلت داشتند و سروده ای را تقدیم به رهبر فرزانه می نمایند.
رشکم آید که تو حیدربابا
بوسی آن دست که خود دست خداست
داستان دست چپ از وی بوسند
که خدا بوسد از او دست راست
درامامت به نمازجمعه
صد هزارش بخدا دست دعاست
من بیان هنرم یک دل و بس
او عیان هنر از سر تا پاست
او شب و روز برای اسلام
پای پویا و زبان گویاست
او چه بازوی قوی و محکم
با امامی که ره و رهبر ماست
استاد شهریار دیگربار با سروده های بی شمار برای انقلاب و فرزندان انقلاب در هر فرصتی که می توانست لحظه ای از حمایت آشکار و پنهان خود دریغ نمی کرد.
صدای انقلاب و دادخواهی است
خراش سینه از مستضعفان است
بدوش مرجع عالیقدر خمینی است
نوید مهدی موعود با اوست
خبر از قرن دوم داده اسلام
مترسان با سلاح و اقتصادم
مده دامان روحانیت از دست
چو طوفانی خروشان در هم آییم
نبوت با امامت نور واحد
رسالت بی ولایت ناتمام است
حکومت گر که با دین نیست، دین نیست
ولایت هم به فرمان الهی
دراین ایام غیبت با فقیه است
فقیهان وارثان انبیایند
شهریار فطرتا شاعری مسلمان است. ایمان مذهبی که بعدها در او تلطیف می شود و جای به عشقی عرفانی می سپارد که نهایت مهرورزی با خداوند است وی از پدر و مادرش سخن می گوید چه در شعرها و چه در مصاحبه ها و نوشته های غیرشعری به مناسبت از ایمان مذهبی اینان نیز یاد می کند. مثلا در شعر (ای وای مادرم) از پدر خود چنین یاد می کند:
درباغ بیشه خانه مردی است با خدا .در دفتر و دیوان شهریار بی تردید هیچ نامی به اندازه نام خدا تکرار نمی شود .خدا و یاد خدا ذکر مدام شاعر است. در تنگناهای شکست از او مدد می طلبد و در فراخناهای پیروزی نیز شکرگزار اوست. استاد شهریار ایمان به خدا و سرچشمه نور ازلی را هرگز از دست نمی دهد. مناجات های او از ته دل راه به آسمان می گشاید. و از این روست که چون به سخن دین و خداپرستی می رسد در بیشتر موارد عیسی(ع)- موسی(ع) و محمد(ص) را در کنار هم یاد می کند و در پیام به انیشتین می گوید:
انیشتین پا فراتر نه جهان عقل هم طی کن
کنار هم بین عیسی(ع) و موسی(ع) و محمد(ص) را
استاد شهریار تسلیم خداوند است و دل و جان با اسلام و پیامبرش محمد(ص) دارد. تقریبا تمام دفترهای خود را با توحید و مناجات آغاز می کند. شاعر در نهایت خون و ملال و دلشکستگی عاشقانه ناگهان معشوق مخاطب را رها می کند و رو به سوی خدا برمی گرداند که آرامش هم در این سوست:
شب است و چشم من و شمع اشکبارانند
مگر به ماتم پروانه سوگوارانند
جمال رحمت او جلوه می دهم به گناه
که جلوه جلالش گناهکارانند
تو بندگی بگزین شهریار بر در دوست
که بندگان در دوست (شهریارانند)
پروفسور غلامحسین بیگدلی می گوید سال ۱۳۶۷ بیماری شهریار شدت می یابد و برای معالجه امیدبخش در اوایل مردادماه ۶۷ بعد از ۸ ماه بیماری (ریوی) به دستور حضرت آیت اله خامنه ای که در آن زمان سمت ریاست جمهوری اسلامی را داشتند به تهران اعزام و در بیمارستان مهر بستری می گردد. استاد در زمان بیماری ۸۳ سال داشتند پیری از یک طرف و بیماری شدید به ایشان امید بهبودی را نمی داد تا اینکه شاعر محبوب ملت ایران در ساعت ۴۵/۶ صبح روز شنبه ۲۶ شهریور سال ۱۳۶۷ خورشیدی قلب مهربانش از طپیدن ایستاد و دفتر زندگانی پرافتخار آن انسان بزرگ بسته شد.
مآخذ:
۱- زندگانی ادبی و اجتماعی نوشته آقای احمد کاویانپور
۲- این ترک پارسی گوی نوشته آقای حسین منزوی
۳- شهریار نوشته آقای محمد کاظم مزینانی
سیف الله بیک زاده
منبع: روزنامه کیهان ( www.kayhannews.ir )
کد خبر: 18002
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcauwn6.49naw15kk4.html