دلاوری، اسطوره سازی و تکرار کهنه کلیشه ها و یا اکشن، حادثه پردازی و درام/ سینمای جنگ در ایران از چه کمبودهایی رنج می برد؟
30 مرداد 1395 ساعت 17:23
همزمان با آغاز جنگ تحمیلی در سال ۱۳۵۹ دستگاه ها و نهادهای فرهنگی به این موضوع مهم توجه نشان داده و در قالب آثار سینمایی مبادرت به تولید فیلم هایی مرتبط با این حوزه کردند؛ در واقع هشت سال جنگ در کشورمان باعث به وجود آمدن گونه ای نوین در سینما با عنوان «سینمای دفاع مقدس» شد که طی تمامی این سال ها با ساخت فیلم های متعدد نمود یافته است.
یکی از دلایلی که سیاست گذاران سینمای کشور پس از آغاز جنگ به این نوع سینما اهمیت ویژه ای نشان دادند این بود که بعد از وقوع انقلاب، سینما فاکتورهای اصلی جذب مخاطب را از دست داده بود و بایستی با قهرمان پروری و قهرمان پردازی و رعایت فاکتورهای انقلابی کاری صورت می گرفت تا مخاطبان با سالن های سینما آشتی کنند چرا که سینما به قهرمان نیاز داشت و دیگر قهرمان های پیشین نمی توانستند با توجه به آرمان ها و اعتقادات آن روزها روی پرده نقره ای باقی بمانند.
از سوی دیگر مسأله جنگ و دفاع مقدس به دلیل تحمیلی بودن آن و مطرح شدن مسأله دفاع و حفظ ناموس و مملکت باعث شده بود تا بسیاری از فیلمسازان و هنرمندان به هر شکلی با این مسأله درگیر شوند؛ چرا که جنگ با تمام وجوه زندگی مردم پیوند خورده بود؛ از زن و بچه گرفته تا پیر و جوان همگی خواسته و ناخواسته درگیر جنگ و حملات دشمن بودند که به نوعی با زندگی روزمره آنان عجین شده بود و فیلمسازان و هنرمندان اگر دغدغه آرمان های دفاع مقدس را هم نداشتند به دلیل مواجه بودن با این مسأله به این موضوع پرداختند.
طی تمامی این سال ها فیلمسازانی در سینمای ایران به عنوان سینماگر مولف مبادرت به ساخت فیلم های داستانی جنگ و هشت سال دفاع مقدس نموده اند که از میان آن ها افرادی همچون: زنده یاد سیف الله داد، زنده یاد رسول ملاقلی پور، ابراهیم حاتمی کیا، جمال شورجه، محمدعلی باشه آهنگر، احمدرضا درویش، جواد شمقدری، مجتبی راعی و... زبانزد هستند و بعضاً بهترین فیلم های داستانی هشت سال دفاع مقدس را به سینمای ایران ارزانی داشته اند.
همچنین در حوزه مستند سازی جنگ نیز از همان روزهای آغازین جنگ تا کنون فیلمسازان زیادی از آماتور گرفته تا حرفه ای مبادرت به ساخت فیلم نموده اند که در این میان جایگاه شهید سید مرتضی آوینی فراموش نشدنی است.
اما سوألی که در اینجا به وجود می آید این که چرا در حوزه سینمای جنگ تنها تعداد اندکی فیلمساز توانسته اند فیلم های شاخص و ارزشمند تولید نماید و گوشه ای از حقایق جنگ را به تصویر بکشند؟ مگر سینمای دفاع مقدس به عنوان تنها گونه سینمای بومی و ملی ما نباید از تمامی گونه های سینمایی دیگر متمایز باشد و نگاه ویژه مخاطبان، سینماگران و مسئولان را به سوی خود معطوف نماید؟ چرا امروزه تنها از سینمای دفاع مقدس نامی و جشنواره ای با نام «جشنواره فیلم مقاومت» باقی مانده است؟ چرا تولیدات سینمای ارزشمند دفاع مقدس روز به روز چه از لحاظ ساختار و چه از لحاظ مضمون و محتوا تنزل پیدا کرده؟ مگر سینمای دفاع مقدس به عنوان یک سرمایه ملی نباید در دل تمامی مخاطبان سینمای ایران جایگاه ویژه ای داشته باشد، پس چرا این سینما بدین سان مهجور واقع شده است؟
وجود این قبیل سوألات متعدد باعث شد تا نگاهی داشته باشیم به دلاوری، اسطوره سازی و جانبازی همراه با تکرار کهنه کلیشه های نخ نما شده در سینمای جنگی ایران و از سوی دیگر اکشن و حادثه پردازی و درام در سینمای جنگی جهان!؛ هرچند که سینمای جنگ ملزومات و ساختارها و قالب های خاص خودش را دارد که سینمای شکل گرفته با عنوان سینمای دفاع مقدس هیچ یک از آن ها را نمی تواند بپذیرد اما به دلیل آنکه گرایش فیلمسازان ایران به سمت سینمای پس از جنگ رفته می توان برخی شباهت ها را در این دو سینما پیدا کرد و به برخی مشکلات در سینمای جنگی ایران دست یافت که نیاز به اصلاح دارد.
قطعاً بیش از هر چیز توجه به این نکته که سینمای جنگ، یکی از ژانرهای دیرپا و مهم تاریخ سینمای جهان است ضروری است؛ به طوری که با مروری بر تاریخ سینما می توان مشاهده کرد که تنها ۳ سال بعد از اختراع سینما نخستین فیلم جنگی با عنوان «به نام ملکه» به کارگردانی رابرت پل ساخته شد. همچنین مدت زیادی از این زمان نگذشت که فیلم «تولد یک ملت» به کارگردانی گریفیث نیز روانه نمایش بر پرده سینماها شد؛ در واقع می توان به این مهم دست یافت که سینما در یک قرن گذشته یکی از وسایل به ثبت رساندن و ارائه تحلیل و حتی تحریف جنگ ها بوده است و قطعاً کشور ما نیز از این قاعده مستثنی نیست!
اما نکته ای که بسیار واضح و آشکار است این که سینمای دفاع مقدس امروزه جایگاه خود را میان مخاطبان سینما به کلی از دست داده است. این سینما که نزدیک به دو دهه قبل و در ایام جنگ تحمیلی و سال های ابتدایی پس از آن بسیار فعال بود امروزه مانند محتضری در بستر مرگ افتاده است و اگر جشنواره فیلم مقاومت طی سال های اخیر برگزار نمی شد مسلماً به طور کلی از یادها و خاطره ها رفته بود.
سینمای دفاع مقدس از لحاظ موضوعی بسیار پربار است و مقتضیات اجتماعی و فرهنگی ایجاب می نماید که به این سینما توجه ویژه ای شود، اما نه تنها نگاه ویژه ای به مقوله فیلم های دفاع مقدس صورت نمی پذیرد بلکه همان نیم نگاه پیشین نیز تا حدودی از بین رفته و سینمای دفاع مقدس بسیار بی تحرک شده و مرتباً در حال درجا زدن است که این مهم نیاز به آسیب شناسی دارد.
یکی از دلایل مهم درجا زدن و یا عقبگرد سینمای دفاع مقدس نگاه مدیران دولتی و مسئولان سینمایی است که هیچ یک نگاهی مشترک به این سینما نداشته اند و دیدگاه های بعضاً ضد و نقیض شان باعث گردیده تا این سینما دچار آسیب های جبران ناپذیر و جدی شود. اعمال سلیقه های متضاد مدیران سینمایی به سینمای دفاع مقدس باعث گردیده که این نوع سینما دچار سرگشتگی و حیرانی شود و راه خود را گم کند و این امر باعث شده تا طی سال های اخیر تعداد کثیری فیلم های نازل تولید و روانه پخش شوند.
دلایل عدم موفقیت سینمای دفاع مقدس در ایران تنها به همین جا محدود نمی شود بلکه عدم رعایت استانداردهای جهانی فیلم های جنگی در سینمای دفاع مقدس ایران، عدم درک کافی فیلمساز از دیدگاه مخاطبان، کمبود نگارش فیلمنامه های جنگی مبتنی بر واقعیت، کمبود پرداختن به سوژه های بکر و ناب، هزینه های بالای تولید و امثالهم طی سالیان گذشته باعث تنزل سینمای دفاع مقدس شده اند؛ از سوی دیگر متأسفانه طی سال های اخیر هیچ معناگذاری و معناپردازی در فیلم های دفاع مقدس دیده نمی شود، در صورتی که سینمای استاندارد جنگی می بایستی جهانشمول و فراگیر باشد.
متأسفانه یکی از مهمترین آسیب های سینمای دفاع مقدس در کشورمان این است که فیلمسازان این حوزه از هیچ قاعده استانداردی برای ساخت فیلم هایشان پیروی نمی کنند و از لحاظ فرم و ساختار فیلم هایشان تفاوت های شگرفی با سینمای استاندارد جنگی جهان دارد که این امر مهم باعث شده نه تنها فیلم های جنگی سینمای ایران در جشنواره های بین المللی جایی برای عرضه نداشته باشند بلکه مخاطبان بومی ایران نیز که فیلم های شاخص و استاندارد جنگی جهان را دیده اند نتوانند با این فیلم ها ارتباط برقرار نمایند و سینمای جنگی وطنی را به فراموشی بسپارند.
«فهرست شیندلر» و «نجات سرباز رایان» به کارگردانی استیون اسپیلبرگ، «زندگی زیباست» به کارگردانی روبرتو بنینی، «پیانیست» به کارگردانی رومن پولانسکی، «جوخه» به کارگردانی الیور استون و ده ها فیلم دیگر از جمله فیلم های شاخص سینمای جنگ در جهان هستند که هم مخاطبان عام را جذب نموده اند و هم توانسته اند در جشنواره های معتبر بین المللی جوایزی را از آن خود نمایند. این فیلم ها موفقیت شان را تنها مرهون فرم شناسی، مضمون و محتوای پربار و تلفیق اصول دراماتیک فیلمنامه شان بوده اند. همچنین عدم القاء دیدگاه های ایدئولوژیک به صورت شعاری در این فیلم ها یکی از نکاتی است که باعث شده مخاطب به سمت آن ها کشیده شود.
همین امر یکی از اصل های اساسی تفاوت میان سینمای جنگی ایران و غرب است؛ در واقع در سایر کشورها برخلاف ایران، سینمای جنگی همچنان مورد توجه است و جزو جریان های اصلی سینمای آن کشور محسوب می شود اما در کشور ما چنین مسأله ای سال ها است که به فراموشی سپرده شده و از سوی دیگر فیلمسازان سینمای جهان توجه بسیار ویژه ای به فرم های آثارشان دارند اما ما در سینمای جنگی مان بیش از هرچیز تکیه بر ایدئولوژی های قدیمی و تکراری داریم که آن ها را به صورت شعارهای گل درشت به خورد مخاطب داده و همین مسأله باعث می شود این آثار فاقد جذابیت بصری برای مخاطب باشد و متأسفانه بر تکرار هزاران باره آن ها نیز اصرار داریم!
یکی دیگر از نکات مهم تفاوت میان سینمای جنگی ایران و غرب در آن است که در کشور ما نخستین فیلم هایی که با مضمون جنگ تحمیلی ساخته شدند، دارای درونمایه ای عمدتاً هویت جویانه بودند. یعنی فیلم هایی که در سال های جنگ و یک دهه پس از آن ساخته می شدند سعی داشتند تا روحیه حماسی و رزم جویی را در میان مردم تحریک کنند و یا به ابعاد عرفانی و معنوی جبهه و حالات باطنی و سلوک مردان آن بپردازند و ازخود گذشتگی های رزمندگان را ستایش کنند (هرچند که در این میان حضور فیلم های کلیشه ای و شعار زده مبتنی بر ایدئولوژی هم وجود داشت) اما با گذشت زمان، این گونه فیلم ها بسیار کم شدند و آثاری با محتوای متظاهر به ضدجنگ بودن و ترسیم زشتی ها و سیاهی های جنگ غلبه پیدا کرد اما در بسیاری از کشورهای صاحب صنعت سینما این روند کاملاً برعکس اتفاق افتاد به گونه ای که آن ها در ابتدا اکثر فیلم های شان در این حوزه را با رویکردی انتقادی و ضد جنگ می ساختند اما بعد تغییر جهت داده و با رویکردی منفعت طلبانه مبادرت به ساخت این نوع آثار کردند.
با توجه به این اتفاقات می توان به این نتیجه رسید که سینمای جنگ و دفاع مقدس در ایران اگر نتوانسته پیشرفت داشته باشد به دلیل عدم اندیشه کافی و آشنایی فیلمسازان با جنگ و دفاع مقدس، ضعف در فیلمنامه نویسی و شخصیت پردازی و علاقه مفرط فیلمنامه نویسان سینمای جنگ به قهرمان محوری و قهرمان پروری به صورت شعارزده، کپی های دم دستی و ناشیانه از روی فیلم های معتبر سینمای جنگی جهان، تمایل تلفیق سینمای جنگ با سیاست های داخلی و خارجی روز، نداشتن مدیریت واحد در حوزه سینمای جنگ و دفاع مقدس و همچنین عدم در اختیار گذاشتن امکانات و اختیارات مکفی به فیلمسازان جوان و نوگرا بوده است.
این در حالی است که سینماگران جنگ جهان همواره سعی بر قهرمان سازی به صورت غیر کلیشه ای و غیر شعاری داشته اند اما در میان آثار تولید شده سینمای دفاع مقدس در کشور ما کمترین اثری را می توان یافت که دارای شخصیت هایی در قامت قهرمان باشد و عجیب آنکه در بسیاری از فیلم های سینمایی ما مانند «شیار ۱۴۳» به کارگردانی نرگس آبیار ما شاهد آن هستیم که شخصیت های رزمنده و یا خانواده های آن ها، بسیار مستأصل، ناامید، به بن بست رسیده و فاقد جذبه و روحیه حماسی و اسطوره ای هستند و حس سردی و یأس و افسردگی و ناامیدی را ترویج می دهند؛ نکته ای که هرگز در فیلم های سینمای جنگی جهان شاهد آن نیستیم!
از سوی دیگر بسیاری از کشورهای صاحب صنعت سینما با این باور که سینما تنها وسیله ای برای سرگرمی نیست در پی آن هستند تا فرهنگ خود را به دیگر کشورها تزریق کنند و در این راه حتی از خلق قهرمان ها و شخصیت های های اسطوره ای خیالی نیز ابایی ندارند اما متأسفانه سینماگران ایرانی به جای مراجعه به شخصیت های جاودان و مانای جنگ به سراغ موضوع هایی رفتند که نتیجه ای جز ایجاد شبهه در عرصه دفاع مقدس نداشته است و بعضاً باعث تضعیف روحیه ملی نیز گردیده!؛ این اتفاق و همچنین اینکه فیلم های دفاع مقدس ایران اغلب از ضعف های بی شماری رنج می برند که ابتدایی ترین فیلم های سینمایی نیز باید آن ها را رعایت نمایند باعث شده تا این سینما ضربات جبران ناپذیری را متحمل شود؛ برخی از فیلم های جنگی ایران حتی در حرکات ساده دوربین خود هم دچار اشکال هستند. میزانسن ها، قاب بندی ها و دکوپاژ های اغلب فیلم های جنگی سینمای ایران بسیار نابخردانه طراحی شده و اجرا می شوند و به همین دلیل مهم است که سینمای جنگی ایران را به هیچ عنوان نمی توان با سینمای جنگی دنیا قیاس نمود.
شاید آنچه ما امروز برای اعتلای سینمای جنگی مان نیاز داریم این است که نگاه مان را به سینمای دفاع مقدس و جنگ عوض کرده و تعریفی جدید از این سینما ارائه دهیم؛ شاید دیگر نیاز نباشد سینمای جنگ با توپ و تانک و خمپاره و در خاکریزها به تصویر کشیده شود؛ همانطور که در فیلم «گیلانه» به کارگردانی رخشان بنی اعتماد که یکی از آثار سینمای تبعات جنگ است اثری از توپ و تانک و خاکریز دیده نمی شود و روایت زندگی پیرزنی روستایی را دارد که با مشقات فروان روزگار می گذراند و ناچار است فرزند جوان خود را که جانباز شده سرپرستی نماید بر دل مخاطب می نشیند و یا فیلم های دیگری که به دلیل فاصله گرفتن از زمان جنگ نگاه شعاری و تبلیغاتی را از خود زدوده و نگاهی واقعی تر به سینمای جنگ دارند از جمله: «از کرخه تا راین»، «بید مجنون»، «عروسی خوبان»، «میم مثل مادر»، «آژانس شیشه ای»، «هیوا» و... دیگر خبری از دشمن خبیث و سنگدل بعثی و سرباز فداکار و دلاور ایرانی نیست.
نگاهی به استقبال مخاطبان از این آثار و فروش خوب فیلم هایی مانند «آژانس شیشه ای» می تواند این مهم را ثابت کند که لزوماً سینمای جنگ نیازی به توپ و تانک و تفنگ ندارد و فیلم هایی که قصد قهرمان پروری نداشته و از بطن جنگ دور بوده اند به مراتب در سینما موفق تر از آثار دیگر جواب مثبت گرفته اند؛ اما از آنجا که نگاه مسئولان سینمایی به این مسأله نگاه عمیق و محتوایی نیست و به همین جهت است که اغلب فیلمسازان نیز مبادرت به ساخت آثار بسیار پیش پا افتاده و نازل می نمایند، به دلیل آن که در مقوله سینمای دفاع مقدس هیچگونه نگاه کارشناسی صورت نمی گیرد اغلب فیلمسازان به سمت تولید فیلم هایی رفته اند که قصد مظلوم نمایی داشته اند و به همین جهت هم نتوانسته اند موفق عمل نمایند، حمایت مسئولین از این گونه فیلم ها نیز بزرگترین آسیب ها را به سینمای جنگ وارد آورده است. مظلوم نمایی و قهرمان پروری در فیلم های جنگی و دفاع مقدس ناقض این مسأله مهم نیست که بسیاری از فیلمسازان در این زمینه هم بسیار موفق عمل نموده اند به عنوان نمونه می توان به فیلم «دوئل» به کارگردانی احمدرضا درویش اشاره کرد.
پرداختن فیلمسازان دفاع مقدس به داستان های واقعی جنگ نیز می تواند در اعتلای این سینما بسیار موثر باشد، فیلمسازان دفاع مقدس بایستی کمی از هیجانات و درگیری ها و اکشن ها دوری گزینند و به سمت و سوی واقع گرایی پیش بروند و قطعاً در این راه اقتباس از آثار ادبی زیادی مانند «دا» که طی سال های اخیر باعث نوعی جریان سازی در کشور شدند می تواند بسیار نجات بخش باشد.
یکی دیگر از نکاتی که در سینمای جنگی ایران مهجور واقع شده مسأله تلفیق ژانرها با یکدیگر است؛ نکته ای که می تواند تاثیر مثبتی بر سینمای دفاع مقدس داشته باشد و مخاطبان زیادی را به سالن های سینما بکشاند. مخاطب سینما به دنبال خلاقیت و نوآوری است و از تکرار مکررات و کلیشه ها سخت بیزار است، شوخی با شخصیت های اصلی سینمای جنگ می تواند تأثیر مثبتی روی مخاطبان سینمای جنگ داشته باشد که این مهم در تاریخ سینمای جهان نیز وجود عینی دارد.
«مش» ساخته رابرت آلتمن، «دکتر استرنج لاو» ساخته استنلی کوبریک و «بازداشتگاه شماره ۱۷» ساخته بیلی وایدلر از جمله آثار موفق سینمای کمدی - جنگی جهان هستند که توانسته اند مخاطبان زیادی را به سوی خود جذب نمایند اما نهایت تلاش ما در این حوزه تنها به مسعود ده نمکی محدود شده که با ساخت سه گانه «اخراجی ها» توانست مخاطبان انبوهی را برای تماشای آثار کمدی - جنگی به سالن های سینما بکشاند و متأسفانه دیگر شاهد تلاشی از سوی سایر فیلمسازان حوزه جنگ در این زمینه نبوده ایم و تنها چند نمونه محدود مانند «ضد گلوله» به کارگردانی مصطفی کیایی تولید شده که آن هم چندان با استقبال مخاطب همراه نبوده است.
در نهایت ذکر این نکته ضروری است که دفاع مقدس مبحثی است که نه دیروز و امروز بلکه تا فردا و فرداهای دیگر نیز می تواند خیل مخاطبان را به سالن های سینما بکشاند، زیرا که جنگ بخشی از زندگی مردم ایران زمین است و درگیری ذاتی و فکری انسان ها با مقوله جنگ به هیچ عنوان تمام شدنی نیست؛ اما جشنواره بین المللی فیلم مقاومت که اینک در آستانه تولد چهارده سالگی اش است باید توجه جدی تری بر روند تولید آثار سینمایی دفاع مقدس داشته باشد و به جای صرف هزینه های گزاف برای برپایی این رویداد سینمایی در پی آن اشد که با استفاده از نظرات کارشناسان و نیروهای مجرب و دغدغه مند در حوزه دفاع مقدس مشکلات عدیده این سینما را حل کرده و به خصوص در زمینه استعداد یابی و رشد و شکوفایی فیلم سازان نوگرا و متعهد به آرمان ها ملی گام بردارد.
کد خبر: 92461
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcb8ab9.rhb50piuur.html