بهروز شعیبی همان سلمان حاج کاظم است که این روزها در نقش طلبه جوان طلا و مس بار دیگر در کانون توجه قرار گرفته است
رفتن تا ته عاشقی
17 خرداد 1389 ساعت 13:32
بهروز شعیبی هر چند برای اهالی سینما آدم بسیار شناخته شده ای است ، اما عامه مخاطبان سینما تقریبا او را نمی شناسند، شاید شما هم که برای اولین بار طلا و مس را دیدید، دائم از خود می پرسیدید که این بازیگر نقش سید رضا را کجا دید و چهره اش چقدر برایتان آشناست، بی شک آنهایی که این سوال به ذهنشان رسیده بعد از کمی تامل و زیر و رو کردن اطلاعات سینمایی در ذهنشان چهره او را به یاد آورده اند، «سلمان» پسر نوجوان حاج کاظم آژانس شیشه ای که حسابی با باباش کل داشت. این شاید آشنا ترین تصویر از بهروز شعیبی باشد ، بازیگری که بعد از آژانس مسیرش را در سینما کمی تغییر داد و بیشتر به عنوان دستیار کارگردان و سپس به عنوان برنامه ریز و دستیار اول کارش را در این عرصه ادامه داد و در این مسیر با کارگردانانی چون ، ایرج طهماسب(دختر شیرینی فروش)، محمد حسین لطیفی(خوابگاه دختران)، فریدون جیرانی(سالاد فصل)، فرزاد موتمن(شب های روشن، جعبه موسیقی) همکاری کرد.او پس از چند سال تجربه دستیاری پا به عرصه کارگردانی گذاشت که ماحصل آن ساخت تله فیلم های«باغ آلوچه»،«بال های خوشبختی» و«میان ماندن و رفتن» است که تص3ویر برداری آخری به تازگی به پایان رسیده است. شعیبی البته در این سال ها از دنیای بازیگری زیاد فاصله نگرفت، پسران مهتاب، دون ژوان کرج ، گفت وگو با باد و... از جمله کارهایش به عنوان بازیگر است که در دو کار آخری در نقش صادق هدایت ظاهر شد. او البته به عنوان بازیگر قرار بود در فیلم تحسین شده همایون اسعدیان با نام «آخر بازی» با این کارگردان همکاری کند، که این امر میسر نشد، تا اینکه در نهایت پس از گذشت 8 سال این همکاری با «طلا و مس» میسر شد. به گزارش هنر نيوز به نقل از همشهري جوان ،با او درباره حضورش در سینما و انتخابش برای نقش سلمان و در نهایت طلا ومس و نقش سید رضا حرف زدیم.
قبل از آژانس شیشه ای سابقه بازیگری داشتید؟
من کار تئاتر می کردم و در همان ایامی که آژانس در مرحله پیش تولید بود، در نخستین سریال ابو القاسم طالبی با نام بازگشت پرستوها مشغول بازی بودم.
چه طور برای آژانس شیشه ای انتخاب شدید؟
آتیلا پسیانی از قبل من را به واسطه کارهای مطبوعاتی و همچنین بازیگری در تئاتر می شناخت و می دانست که مشغول بازی در سریال هستم. به من زنگ زد و گفت: «بیا دفتر و اصلا نگفت برای چه کاری». البته من دورادور شنیده بودم که ابراهیم حاتمی کیا مشغول تست بازیگر است. یک جلسه با آقای پسیانی و آقای (رضا) کیانیان داشتم.
مگر قبل از رفتن آتیلا پسیانی از آژانس شیشه ای کیانیان سمتی در این پروژه داشت.
اصلا از همان ابتدا پسیانی انتخاب بازیگر بود و رضا کیانیان بازیگردان. که پسیانی به دلیل همزمانی آژانس با پروژه دیگری که از قبل قراداد داشت بعد از بستن تیم بازیگران دیگر کمتر سر کار حضور پیدا کرد. در هر حال لطف بسیار بزرگ را آقای پسیانی به من کرد ، با انتخابم برای فیلم «آژانس» من یک دفعه به یک جمع حرفه ای وارد شدم که تا قبل از آن کارهایشان را دیده بودم و دوستشان داشتم. مثل رضا کیانیان ، پرویز پرستویی و ابراهیم حاتمی کیا. به خصوص آقای پرستویی که در این فیلم قرار بود نقش پسرش را هم بازی كنم.
البته به جز حاتمی کیا، پرستویی و کیانیان تا قبل از آژانس هنوز آنقدر دوست داشتنی نشده بودند.
نه این بی انصافی پرستویی تا آن زمان به جز لیلی با من است سریال هایی مثل آ÷ارتمان و یا آوای فاخته را بازی کرده بود که اتفاقا خیلی پر ببیننده بودند و مردم دوستشان داشتند، آقای کیانیان هم که کیمیا و سریال شلیک نهایی را بازی کرده بود. در هر حال به نظر من آژانس شیشه ای برای من و همه کسانی که در فیلم بودند یک اتفاق بود! کار کردن با این آدم های حرفه ای برایم یک اتفاق جدید بود.
«آژانس» جز آن فیلم هایی است که آینده خیلی از بازیگرانش را تضمین کرد، اما بر خلاف انتظار شما بعد از این کار به یکباره تغییر مسیر دادی و رفتی به سمت دستیاری .
بعد از آژانس شیشه ای تا یک سال فقط بازی کردم که خوب نقش های خیلی پررنگی نبودند. شروع دستیاری من با «عید آن سالها» آقا ابراهیمی فر بود. در واقع ابتدا قرار بود در سریال آقای ابراهیمی فر بازی کنم اما در دو، سه اپیزود. اما بعد آقای ابراهیمی فر گفت من یک نفر برای گروه کارگردانی نیاز دارم و علاقه من به دستیار کارگردانی و حضور آقای ابراهیمی فر باعث شد من دستیاری را با این کار شروع کنم، اما یک مقطع فاصله افتاد و سریالی بازی کردم که نافرجام ماند به نام «شب چراغ» که باعث شد من از دستیاری مدتی فاصله بگیرم.
فکر کنم اینجا در دو راهی دستبیاری و بازیگری مانده بودی که در نهایت در آن سال ها دستیاری را انتخاب کردی.
بعد از عید آن سالها یک مجموعه طنز دستیار و برنامه ریزی کردم. دستیار دوم کارگردان فیلم صنم بودم. بعد دوباره یک فاصله یک ساله افتاد چون سریال شب چراغ را بازی کردم و فیلم پسران مهتاب که توقیف شد. همچنان پیشنهاد دستیاری داشتم و جدی تر رفتم سراغ دستیاری و اتفاق های خوبی هم برایم افتاد. دستیاری ایرج طهماسب در دختر شیرینی فروش و شب های روشن فرزاد موتمن. حسین لطیفی در خوابگاه دختران، دستیار سعید عالم زاده در توکیو بدون توقف، دستیار فریدون جیرانی در سالاد فصل، دستیار فرزاد موتمن در جعبه موسیقی و... تا این که دوباره رسید به بازیگری در دون ژوآن کرج و (حسن هدایت) با این نقش ها کمی از پشت صحنه فاصله گرفتم و خودم را به بازیگری نزدیک تر کردم. بعد گفتگو با سایه آقای (خسرو) سینایی را بازی کردم تا این که با باغ آلوچه کارگرداني برایم شروع شد. آخرين فيلمي كه دستيار بودم، فيلم چيزهايي هست كه نميدانيد به كارگرداني فرزين صاحب زماني و تهيه كنندگي منيژه حكمت.
تا قبل از طلا ومس پیش نیامده بود که با همایون اسعدیان همکاری کنی؟
به عنوان دستیار که آقای اسعدیان تیم ثابت خودشان را دارند و معمولا با آقای هاشم زاده و خانم هژیر وند کار می کنند ، اما به عنوان بازیگر قرار بود در «آخر بازی» بازی کنم که هر دو مورد اتفاق نیفتاد.
پس آقای اسعدیان به نوعی با شناخت قبلی به سراغت آمد از چه زماني در جريان ساخت «طلا و مس» قرار گرفتي ؟
من براي فيلمي در ابيانه مشغول كار بودم كه مريم هژيروند، دستيار و برنامهريز آقاي اسعديان با من تماس گرفت. پیش از آن نه فقط براي كار بلكه به دلايل مختلف مثل انجمن دستياران و.... آقاي اسعديان، خانم هژيروند و ديگر دوستان را ميديدم و با هم در ارتباط بوديم اما هيچ وقت اين ارتباطها به كار نرسيد حتي درکاری مثل مجموعه «بچههاي خيابان»! بعد از برگشت از ابيانه به دفترشان رفتم و نسخهاي از فيلمنامه كه كامل هم نبود را به من دادند، آقاي اسعديان خيلي راحت و صادقانه با من صحبت كرد و گفت: «كه هنوز در مرحله انتخاب هستيم، اين را بخوان و نظرت را بگو اما ممكن است من انتخاب ديگري كنم».
ميخواهم بدانم چه چيزي در شما ديده بود كه بعد از اين همه مدت و از بين گزينههاي مختلف به سراغ شما آمد؟ اين براي خودتان روشن شد؟
نميدانم چه ويژگي خاصی دیده بود بود. يكي دو تا فيلم از من ديده بودند، اما در همان جلسهاي هم كه داشتيم ،گفتند ممكن است نفر ديگري را انتخاب كنند. وقتي فیلمنامه را خواندم شيفته آن شدم ، وجود يك فيلمنامه خوب و همايون اسعديان به عنوان کارگردان علاقه من را به بازي در اين فيلم بسيار كرد اما خودم را دور نگه داشتم تا ببينم چه اتفاقي ميافتد. بعد از مدتی آقاي اسعديان با من تماس گرفت و گفت از خيليها تست گرفته اما به اين نتيجه رسيده كه من نقش سيدرضا را بازي كنم، قطعا از آنجا همه چيز براي من جدي شد چون نقشي هم بود كه احتياج به تحقيق داشت و ساده نميشد آن را بازي كرد.
نقش شما دريچهاي را به روي ما باز ميكند تا ما با زندگي شخصي آدمهايي آشنا شويم كه تا به حال در سينما بعد اجتماعي آنها را ميديديم، چطور توانستيد آن را ملموس و واقعي بازي كنيد؟
ما نقش طلبه جوان را قبلا با بازي حسين پرستار در فيلم زير نور ماه ديديم كه خيلي هم خوب بازي كرد....
تفاوت شما با آقاي پرستار اين هست كه ما راجع به سابقه بازيگري شما پيشينه داشتيم و اين شايد كار را سختتر ميكرد.
من سختي را در اين نميبينم. سختي اين نقش در همان بعد عاشقانه و زندگي شخصياش بود.
اتفاقا یکی دیگر از تفاوت های نقش سید رضا با نقش روحانی زیر نور ماه همانطوریکه در بالا اشاره کردم پرداختن به زندگی شخصی او بود و رابطه عاشقانه اش با همسرش است.
بله، درست گفتید. ما هميشه بعد اجتماعي روحانيون را ديديم چون بين زندگي شخصي و آئين روحانيت حريم و فاصلهاي قائل شدند و به هر كسي اجازه ورود به آن حريم و آگاهي از آن را نميدهند، در تعريف و آموزشهايي هم كه دارند خيلي به وجه عاشقانه زندگي پرداخته نميشود و همه چيز به شكل تعاليم ديني و با شكل بيروني گفته ميشود در صورتيكه ما از بزرگاني مثل حضرت محمد (ص) و حضرت علي (ع) الگو ميگيريم كه همه زندگي عاشقانهاي داشتند ولي متاسفانه به اين مسائل کمتر پرداخت می شود. عشق جز لاينفك زندگي است و طلاب بخشی از افراد همین جامعه هستند که می توانند زندگي عاشقانهاي داشته باشند ، اما سختي ماجرا اين بود كه ما اين بخش را تا به حال نديده بوديم مگر اينكه كسي در نزديكي خود با یک روحاني آشنا بود و اطلاعات بيشتري داشت. وقتي اين نقش را می خواندم، نوع پوشش، رفتار و حركات او را ميشناختم اما واقعا نميدانستم در زندگي واقعي و داخل منزل خود چطور رفتار ميكند. شناخت رفتار دروني و شخصي آنها راحت نبود، ما روحانيون بسياري داريم و به تعداد آنها رفتارهاي مختلف دروني، نوع حرف زدن، نوع فكر كردن و... وجود دارد، نميتوان آنها را جدا از مردم دانست چون مانند ساير آدمها زندگي ميكنند. رسيدن به اين موضوع كه آنها در منزل با همسر، فرزند و خانوادهشان چطور برخورد ميكنند يا حتي چيدمان منزلاش چطور است، مشكل بود.
با چند نفر از طلاب و روحانیون نشست و برخاست داشتی تا به سید رضا رسیدی؟
برای بخش اجتماعي و بيروني آنها را آقاي اسعديان و خانم گلزار(طراح صحنه) تحقيق كرده بودند، بخش بازي ما باقي مانده بود كه كار من و جواد عزتي همزمان شروع شد. تفاوت من و جواد در اين بود كه او در آشنايان خود جوان طلبه و روحاني داشت و ديده بود، من آن را هم نداشتم كه بشناسم يا ديده باشم. من و جواد سفرهايمان به قم را شروع كرديم، دوستاني بودند مثل آقاي اسدزاده كه خيلي به ما كمك كرد، به منزل آنها و حوزههايشان رفتيم تا نزديكتر شويم، اما باز هم اين مشكل را داشتيم كه بايد تمام اطلاعات و منطقي كه براي اين نقشها پيدا كرده بوديم با بار دراماتيك و روابط عاطفي قصه تلفيق ميكرديم. کار ما فقط سخت نبود، حتي بايد بگويم بازي نگار جواهريان تنها به لحاظ نشان دادن بيماري ويژه نبود، او توانست همسر يك طلبه را بازي كند، که ويژگي بارزتر خانم جواهریان بود چون بيماري را در پرسوناژهاي مختلف ميتوان تجربه كرد اما او چند وجه به بازياش در نقش اضافه كرد مثل شهرستاني بودن، همسر طلبه بودن و بيمارياش.
فيلمنامه از ابتدا همينقدر با جزئيات نوشته شده بود؟
بله، خوشبختانه ما مرجع خوبي داشتيم و سه بخش كار خيلي به ما كمك كرد. اول از همه فيلمنامه؛ كه بسيار درست و بدون اشكال نوشته شده بود، بخش دوم آقاي اسعديان بود كه كاملا كارگردان قابل اعتماد و همراهي است، من تقريبا براي هر پلان و هر سكانس با او مشورت كردم و آنقدر كار با او لذتبخش بود كه من از هيچ نوآوري و به وجود آوردن لحظه خاصي خودداري نميكردم و ايشان هم مانع نميشدند اگر كه در جهت فيلم بود، بخش سوم آقاي منوچهر محمدي بودند كه خيلي مشاوره ميدادند و ما از ايشان راهنمايي ميگرفتيم.
اين نوآوري و خلاقيتي كه گفتيد به نقش اضافه كرديد شامل چه چيزهايي بوده، یعنی برخورد شخصي بهروز شعيبي را با اين نقش بدانم.
وقتي ما به مختصات كلي نقش رسيديم از يك جايي به بعد با ديگر پرسوناژهايي كه بازي ميكرديم، همراه شده بوديم و جلو ميرفتيم. اما نکاتي را قبل از شروع سكانس با هم مرور ميكرديم كه بيشتر مربوط به نگار جواهريان ميشد مثل لهجه. من هم ميتوانم در مورد لهجه هم مدعي باشم و هم نه، چون متولد مشهدم و با اين لهجه غريبه نیستم، مشهديها ميدانند كه لهجه مشهدي با نيشابوري در اعرابهايشان خيلي متفاوت است. مثلا در سکانسی که من با خواهرم در فيلم تلفنی صحبت ميكنم كاملا به زبان نيشابوري است نه مشهدي. خانم جواهريان خيلي خوب با اين لهجه صحبت كرد اما من جاهايي به خاطر شخصيتي كه بازي ميكردم و نوع ارتباط اجتماعي كه داشتم، بدون لهجه صحبت ميكردم.
گزارش از محبوبه افتخاری، نازنین قنبری
کد خبر: 10984
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcba9b8.rhbgwpiuur.html