به بهانه رفتن نجفی؛
گذشته مُرده، میراث متهم است: نجفی برود، مشهدی میآید!
9 بهمن 1392 ساعت 11:42
میراث متهم است: اتهام مرگ گذشته است. اتهام بهره برداریهای نامشروع از گذشت بوسیله گذشتگانی است که در گذشتهاند. میراث متهم است چون گذشته مُرده است.
عمران گاراژیان- دکتر نجفی یکی از مدیران لایق و باتجربه جمهوری اسلامی است. سوابقی درخشان در آموزش و پرورش دارد. آموزش و پرورشی که انبوه کارمندانش خود را فرهنگی میخوانند. اکثر همین فرهنگیان خود خوانده، پشت سر آقای دکتر نجفی بسی از نیکیها و مدیریت او میگویند. همین آقای دکتر نجفی سوابق درخشانی در سازمان برنامه و بودجهٔ سابق دارد. همان سازمانی که بعدها مدیریت را هم یدک میکشید. برای امروزیها مینویسم، سازمان برنامه و بودجه، جایی بود که بودجه ریزی و مدیریت را برپایه کارشناسی تخصصی انجام میداد. سلیقهها و دخالت سلیقهای در برنامه و بودجه دولتی را به حداقل میرساند. و گویی آنگاه که به ناگاه تبدیل به معاونت ریاست جمهوری شد اعمال سلیقههای غیر کارشناسی در زمینه برنامهها و بودجه ریزی به حداکثر رسید و چنان شد که نمیباید میشد! همین آقای دکتر نجفی عضو شواری شهر تهران هم بودهاند. یعنی اکثریتی از مردم پایتخت در نهادی غیر دولتی و شورایی، ایشان را به عنوان نماینده برگزیده و راهی شورا کردهاند. چنین فردی با چنین سوابقی حالا شایع شده که از میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استعفا کردهاند. راستی چرا؟ انتخاب شخصی بوده؟ فشار و استرس کاری بوده؟ پیچیدگی مدیریت در این حوزههای ناهمگن بوده؟ آیا میراث فرهنگی، موضوعی تخصصی و حرفهای است؟ مدیران لایق در حوزههای نزدیک هم نخواهند توانست موفق عمل کنند! نمیدانیم نداستن هم عیب نیست. میپرسیم! از خودمان میپرسیم.
میراث فرهنگی ساختاری اداری – اجرائی است. تقریبا در همه جای دنیا همین است. بخشی از حاکمیتهای سیاسی که با دیدی فرهنگی- مهندسی به سامان دهی و مدیریت بقایای بازمانده از گذشته میپردازد. در اکثر کشورهای توسعه یافته میراث فرهنگی وظیفه بهره برداری از بقایای گذشته را برعهده دارد. بهره برداری جدای از شناخت و پژوهش و حتی معرفی است. شناخت، پژوهش و معرفی پایههایی برای بهره برداری هستند. بهره برداری مانند سقف است؛ روی دیوارها و پیهایی نهاده میشود که بر پژوهش متکی است. بر آموزش متکی است و بر معرفی و فرهنگ سازی متکی است. این فعالیتها و پژوهش را در اکثر کشورها میراث فرهنگی انجام نمیدهد، نظارت میکند، سفارش میدهد اما انجام نمیدهد. پژوهشها را بخشهای خصوصی، پژوهشکدهها و خصوصا دانشگاهها انجام میدهند. حالا بیایید ساختار را با هم مرور کنیم: در ایران میراث فرهنگی چه میکند؟ اول از همه اینکه سال هاست تقریبا پژوهش انجام نمیدهد. همه دغدغه میراث فرهنگی بهره برداری است. این دغدغه بجایی است اما بهره برداری پیشینه میخواهد. زیرساخت پژوهشی و شناخت تخصصی میخواهد که در ایران وجود ندارد! نیروهای متخصص و کارآزموده میخواهد، که در ایران (هشت سال گذشته) اگر هم وجود داشت به اصفهان و شیراز ارسال شدند. تارانده و رانده شدند که مبادا موثر افتند. به زبان ساده، خصوصا در طول هشت سال گذشته تلاش میشد سقف زده شود روی دیوارها و پیهایی که بعدا قرار است ساخته شوند: بخشهای بهره برداری اگر لازم میدیداند در حاشیه همه فعالیتهای رنگارنگ به پژوهش در حد پژوهشهای کاربردی هم میپرداختند. پژوهش، شناخت و معرفی در ساختار میراث فرهنگی ونسبت آن با بهره برداری یکی از دلایل فشار و استرس بر مدیران است. پیشنهاد مشخص این است: پژوهش چنانکه هست پایه قلمداد شود و به متخصصان در دانشگاهها و بخشهای خصوصی و پژوهشکدهها واگذار شود. چنانکه به راحتی با بهره برداری و پروژههای آن در میراث فرهنگی برخورد میشود، با پژوهش و پروژههای پژوهشی نیز برخورد شود! مشکل از کجاست؟ چرا پژوهش واگذار نمیشود، که از فشار کاری بر امثال آقای دکتر نجفی کاسته شود و مدیران لایقی چون ایشان در میراث فرهنگی بمانند. تاریخچه دارد، ماجراهای بلند بالا که به برخی از مهمترینها در ادامه میپردازم.
میراث فرهنگی سازمانی است که پس از انقلاب اسلامی و در سالهای دهه ۱۳۶۰ بر مجموعه فعالیتها و ادارههایی نهاده شد که طیفی بسیار گسترده و ناهمگن داشتند. از مجموعه کاخهای شاهی دوره قاجاری در پایتخت گرفته تا آثار پراکنده و مناطق ناشناخته در مرکز کویر لوت زیر عنوان این سازمان و در حوزه مسئولیتهای حاکمیتیاش قرار دارد. هستههای اصلی و کارشناسی این سازمان دو سازمان حفاظت آثار تاریخی و مرکز باستانشناسی زمان پهلوی دوم بود. اضافه براین نقل است که عمده کارمندان وزارت فرهنگ و هنر زمان پهلوی دوم که در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی جایگاهی نداشتند به بخشهایی منتقل شدند که بعدها میراث فرهنگی خوانده شد. از این حاشیهها که بگذریم متن موضوع این است: باستانشناسی و حفاظت آثار تاریخی دو هسته محوری هستند که در فرایند تجّدد و به ضرورت، وارد ایران شدند. بهتر است بنویسم بخشهای ضروریشان وارد ایران شد. تنها بخشهای اجرائی که در ساختار دولتی توجیه داشتند، توسعه یافتند. مثلا گذشته گرایی برای برساختن مشروعیت برای حاکمیت توجیه داشتند. نه تنها وارد شدند، بلکه فعالیتهای تبلیغاتی گسترده روی آن انجام میشد. چه بخشهایی غیر ضروری قلمداد میشد؟. تفکری تخصصی و ریشه دار که پایه شکل گیری باستانشناسی و بعدها میراث فرهنگی شد غیرضروری به نظر رسیده و به آن ورود پیدا نشد و مورد بحث قرار نگرفت. جایگاه و پایگاه مردمی بطور کلی نادیده گرفته شد و نتیجه این شد که برای مثال گرچه با ورود خودرو، شاهد گسترش مونتاژ و تولید برخی قطعات آن بودیم و همگام با آن جادهها و بزرگراهها ساخته شدند اما در بخش میراث فرهنگی ناقص الخلقهای وارد شد که نه با گونه اصلی قابل مقایسه بود و نه در این سرزمین بومی شده بود.
تفکری سنتی وجود داشت که گذشته را به امروز میآورد و زنده میکرد بدون اینکه در نظر بگیرد گذشته مُرده است. بدون اینکه در نظر بگیرد امروز دیروز نیست. بدون اینکه در نظر بگیرد انسانهای این جامعه متجّدد شدهاند. بدون اینکه در نظر بگیرد با این رویکرد دارد تیشه به ریشهٔ خودش میزند. جالبتر از همه این است که این تفکر سنتی خود را مالک و حاکم گذشته مردم همین سرزمین میداند و حق داشتن و بهره برداری از آن گذشته را حتی برای مردمان امروزی محترم نمیشمارد. حاکمیت مالک گذشته شد از آن زمان که آن را وسیلهای برای توجیه مشروعیت خویش قرار داد. بخشهای از آن را دزدانه در بُرد و در مقابل بخشهای دیگر قرار داد. تبلیغات کرد همراه با خود گسست و عصبیت نسبت به بخشهایی از گذشته را به میدان جامعه امروزین آورد. بخشهای دیگری را کلا به فراموشی سپرد. بیطرفی را از دست نهاد و اعتبار خویش برای بهره برداری از گذشته را از دست داد. در این کشاکش حاکمیت انحصار را وارد میدان عمل کرد. ابتدا بهره برداری از آثار گذشته را در انحصار خود قرار داد و سپس دید پلیسی و کنترلی را وارد میدان جامعه نمود. حاکمیت، حاکم گذشته و تفسیر آن شد. حال گویی گذشته جمعی همه ما و مردمانی که قبل از ما در این سرزمین زندگی میکردهاند، مالکی تازه به دوران رسیده دارد. قضایا به همین جا ختم نشد. پس از انقلاب اسلامی در جابجایی ساختار قدرت، کسانی به عرصههای حاکمیتی پا نهادند که بخشهایی از گذشته را نمیپسندیدند. آن برداشت و استفاده ابزاری را میدانیم! اینها، کل آن ساختار طاغوتی را متهم میکردند. گذشته مُرده بود. گذشته رفته بود، میراثِ گذشته متهم بود. میراث گذشته به صلابه کشیده میشد. میراث متهم است چون گذشته مُرده است و تنها میراث از او بجا مانده است. میراث متهم است: اتهام مرگ گذشته است. اتهام بهره برداریهای نامشروع از گذشت بوسیله گذشتگانی است که در گذشتهاند. میراث متهم است چون گذشته مُرده است.
کد خبر: 68774
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcbazb0.rhbwzpiuur.html