داستانک رحیم مخدومی برای مسلمانان مظلوم میانمار
خبرگزاری فارس , 25 مرداد 1391 ساعت 11:37
رحیم مخدومی، داستان کوتاهی را برای ابراز همدردی با مسلمانان مظلوم میانمار با عنوان «مرض مرز» به رشته تحریر درآورده و در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است.
رحیم مخدومی، نویسنده و مدیر مؤسسه و انتشارات «رسول آفتاب» داستان کوتاه «مرض مرز» را برای ابراز همدردی با مسلمانان مظلوم میانمار به نگارش درآورده و در اختیار خبرگزاری فارس گذاشته است که در ذیل آن را میخوانید:
«مرض مرز»؛
پدرش اسم او را گذاشته بود «اسلام» تا به قول خودش خیلی مسلمان شود.
بنده خدا آدم خوبی بود. البته اگر فوتبال اجازه میداد به خودش بیاید. چنان غرق پیگیری جام جهانی میشد که نمیفهمید کی دستش را از مچ بریدهاند! یک پایش را از زانو به پایین جدا کردهاند! گوشهایش را از بیخ زدهاند! ...
تعجب نکنید. همه این بلاها به سرش میآمد و او چیزی حس نمیکرد. هر روز بخشی از بدنش را میبریدند و او تخمه میشکست و فوت میکرد و حین تماشای فوتبال، کیفور میشد.
پدرش اطباء زیادی را آورده بود بالای سرش تا بفهمند چه مرگش است. چرا وقتی عضوی از بدنش را میبرند، دردی احساس نمیکند؟ اصلاً درد به جهنم. چرا جای خالیاش را نمیبیند؟
هر کس نظری داده بود. یکی از طبیبان حاذق میگفت: «به خاطر این نخهایی است که همه جای بدنش را با آن پیچیدهاند. میدانید که اگر نخ، سفت بسته شود، جریان خون را مسدود کرده، عضو را بی حس میکند.»
بعد مثل کسی که سرنخ تازهای کشف کرده باشد، پرسید: «این نخ به این سفتی را از کجا آوردهاید؟»
پدر گفت: «از افغانستان».
- این یکی را؟
- از ترکیه.
- این؟
- از سوریه... هندوستان... لبنان... پاکستان... بوسنی... فلسطین ... عربستان...
طبیب آهی دردآلود کشید و گفت: «این نخ دیگه مال کجاست؟ ببین چه خون و خونریزی راه انداخته. ببینم پسر! واقعاً هیچ دردی احساس نمیکنی؟»
فوت پسر، پوست تخمه آبداری را چسباند به پیشانی طبیب و او را متوجه جای خالی گوشهایش کرد.
پدر از شرم سرش را پایین انداخت و گفت: «اون نخ میانماره. خودش که نمیگه نخ، میگه مرز. خیلی هم بهشون اعتقاد داره».
طبیب چمدانش را گشود و با ناراحتی گفت: «مرز نه، مرض!»
و به دنبال تیغ نخزنیاش گشت.
رحیم مخدومی
رمضان سال ۱۳۹۱
کد خبر: 45030
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcbggba.rhbsfpiuur.html