گفت‌و گو با ”شهرام گیل‌آبادی” كارگردان نمايش ”آواز دورترين كرانه مه‌‌آلود زمين”

مضمون خودم را از نمايشنامه‌ اديپ شهريار مطرح كردم

15 آبان 1389 ساعت 13:35


"شهرام گیل‌آبادی"مدرس تئاتر و مدیر رادیو، پس از شش سال دوری از کارگردانی تئاتر و مشغولیت در حوزه‌های مدیریتی و دانشگاهی، با یک بازخوانی مدرن و به لحاظ ارتباطی دشوار از ادیپ شهریار به کارگاه نمایش تئاترشهر پا گذاشته است تا طنین این درام آشنا را با شیوه‌ای غریب زنده کند.
بازخوانی ادیپ شهریار اثر سوفوکل با تکثر تفسیرها و اضافه شدن بر قدمت متن، روز به روز پیچیده‌تر می‌‌شود. رویکردهای نوینی که مخصوصاً در ابتدای قرن بیستم به شخصیت ادیپ شد باعث تبدیل آن به یک مورد مطالعاتی کلان شد و از این جهت شاید هرگونه خوانشی از آن برای هر فعال و علاقه‌مندی در تئاتر مهم باشد.
"آواز از دورترین کرانه مه‌آلود زمین" که توسط "ایوب آقاخانی" نوشته شده با اتکا به همنشینی صدا و علائم بصری و مواجهه خاص تماشاگر تبدیل به اجرایی تجربی شده که درباره آن با "شهرام گیل‌آبادی" کارگردانش به گفت‌وگو پرداختیم. به گزارش هنر نیوز گفت‌وگوي ايران تئاتر را با گيل‌آبادي مي‌خوانيد:
***
شما 6 سال کار نکردید. پس از این مدت این متن چه ویژگی خاصی داشت که آن را برای اجرا انتخاب کردید؟
10 متن کلاسیک است که همیشه در ذهنم بوده تا آنها را اجرا کنم، یکی از این ده کار، ادیپ شهریار است. من برای اجرای ادیپ 6 طرح دارم که یکی از آن طرح‌‌ها محصولش همین کاری است که می‌بینیند. من همیشه یا متن و یا ترجمه‌‌ای از خودم را کارگردانی می‌کردم اما این بار از ایوب آقاخانی برای نوشتن متن دعوت کردم و با هم بحث‌ها و تبادل افکاری داشتیم و او با درکی که از ذهنیت و طرح من پیدا کرد، متن را نوشت. البته پس از آماده شدن متن خیلی فرصت اصلاح نداشتیم. به هر حال این یکی از بازخوانی‌های من است و در تلاش هستم که پنج بازخوانی باقی مانده را هم به مرور اجرا کنم.
اولین مواجه‌ای که من با اثر شما داشتم، تضاد زبان متن که کاملاً کهن است با شیوه اجرایی مدرن و اصطلاحاً "تجربی" آن است. چرا این دو عنصر متضاد را کنار هم نشاندید؟
ما نمي‌خواستيم از گفتار ادیپ به عنوان نشانه‌ای زبانی فاصله بگیریم. اگر زبان را طبق تعریف سوسور نظام زیرساختی ناظر بر گفتار بدانیم، متن ادیپ شهریار هم یک تپش درونی دارد که خودش را در گفتار نشان می‌دهد. ما می‌خواستیم نشانه‌هایی از این گفتار را به عنوان متنی که دارد بازخوانی می‌شود، در کنار تألیف داشته باشیم. در واقع روح و فضای زبانی ادیپ را ضمن داشتن خوانش تألیفی خودمان، حفظ کنیم. اما در خصوص اجرا در ابتدا باید بگویم که حتی وقتی ایوب آقاخانی اجرای ما را از متنش در جشنواره برای اولین بار دید تعجب کرد. شما ببينيد که این متنی نیست که کنش دراماتیک خاصی داشته باشد برای همین من به عنوان کارگردان باید دنبال راه‌های نمایشی متفاوت می‌رفتم. این مستلزم برجسته کردن نکاتی در اثر و شخصیت ادیپ بود که با نقاطی از جامعه امروز هم گره بخورد و با شرایط ما همخوانی داشته باشد. به طور طبیعی نشانه‌های مدرنی که در اجرا می‌بینید از همین نگرش به روز شده می‌آید که البته من تلاش داشتم که ضمن ایجاد آنها اصالت متن را هم رعایت کنم.
یکی از نکات در اجرای شما که شاید از متن و زبان آن شروع می‌شود، سخت کردن راه‌های ارتباطی اثر با تماشاگر است؛ نشستن روی زمین، ارتفاعی که بخش عمده‌ای از بازی بازیگر اصلی روی آن است، در ادامه نمایش مدام بازیگر دوم بین تماشاگران حرکت می‌کند و تمرکز آنها را به هم می‌زند. همه اینها به اعتقاد من نشانه‌هایی از تلاش شما برای هر چه سخت‌تر کردن ارتباط با کار است، واقعاً اگر چنین قصدی داشتید، دلیلش چه بود؟
بله من واقعاً جاهایی از اجرا را برای به هم زدن تمرکز، طراحی کردم. یعنی اگر دقت کنید از ابتدا تلاش من این است که مخاطب، صدای او و حضور مسئولانه‌اش را در اثر داشته باشیم و این لازمه‌اش خروج از راه‌های راحت برای دیدن اثر است. من سعی کردم که چینش تماشاگر به گونه‌ای باشد که او خود را درون اثر ببیند. در هر حال ما در اجرا به قراردادهایی رسیدیم که یک شیوه نگاه به آن و شاید راه کشف رموزش در همین هرمنوتیکی باشد که شما نسبت به اثر داشتید. از سوی دیگر من سعی می‌کنم که همیشه اجرای یک کار برایم بار مطالعاتی داشته باشد. این کار هم دارای همین خصوصیت بود؛ دو شب متوالی چند خانم به دیدن اجرای ما آمدند و در طول اجرا گریه می‌کردند. من فکر می‌کنم این به دلیل فضای ویژه و نوع خاص مواجهه این اثر با مخاطب است چرا که اجرایی احساسات‌گرایانه نیست. ما در هر اجرا بيش از 20 تماشاگر بیشتر را نمی‌پذیریم. چراکه به دنبال طراحی خاصی برای مخاطب بودیم، حتی در ابتدا من به دنبال تعداد کمتر تماشاگر بودم که سالن و قوانین اجرا چنین چیزی را نمی‌پذیرفت. من ماهیت و اصل تئاتر را تجربه‌های ویژه‌ای از قبیل همین نگرش‌های مطالعاتی و کشف قراردادهای جدید می‌دانم.
از نظر مضمونی دو نکته در کار شما وجود دارد که یکی تاکید روی خرد و معنای آن است و همچنین فاصله‌اش با بی‌خردی و دیگری تحریک تماشاگر به سخن گفتن. آیا می‌توان این استنباط را از کار شما کرد که سکوت نوعی بی‌خردی است؟
مضمون اصلی نمایشنامه ادیپ شهریار بسیار مشخص است. مضمون تقدیر درباره این کار بارها مطرح شده اما من سعی کردم مضمون خودم را مطرح کنم و با کدهایی که برای تماشاگر قرار دادیم باعث شویم که تکثری در دید تماشاگر به وجود بیاید. ادیپ انسان خردمندی است و این خرد او را به جایی می‌رساند که نابینا شود و برای من این نکته عجیب است. از سوی دیگر همین که ادیپ نمایش ما زن است نشانی از فاصله ما از متن اصلی است. من ادیپ را راهی می‌دانستم برای اینکه تماشاگر از طریق نگاه به آن، خود را ببیند. ثبت صدای تماشاگران و همچنین آینه‌های دور صحنه همه برای این است که تماشاگر خود را در مضمون جدیدی از یک اثر کلاسیک پیدا کند. در واقع می‌خواستم نشانه‌ها تماشاگر را درگیر کند و او را به گفتن تحریک کند. این از تعریف خرد شروع می‌شود که در شخصیت ادیپ بارز است. می‌خواستم تماشاگر در این نمایش با خودش روبرو شود و با دیدن واگویه ادیپ به واگویه‌های خودش برسد. بازتعریف ادیپ نوعی گره خوردن است به بازتعریف خود نزد مخاطب، مخاطب باید از این طریق خودش را دوباره تعریف کند.
در نمایش، تأکید زیادی روی صدا و شنیدن است. هم در ابتدای نمایش ما صداهای متفاوت و مختلفی می‌شنویم و هم در میانه‌های آن که از طریق ویدئو، تصاویر صداپیشگان معروف را می‌بینیم که بخش مهمی از مونولوگ کار را تکرار می‌کنند که خود نشانه‌ای صوتی است تا تصویری. این تأکیدهاي از تعلق خاطر شما به رادیو می‌آید یا دلیل دیگری داشت؟
به اعتقاد من صدا عمیق‌تر از تصویر است...
پس این تأکید به تعلق خاطر شخصی شما بر می‌گردد.
نه اصلاً، تمام حرف‌ها و کلمات الهی به واسطه صدا بر انسان نازل شدند؛ قرآن به واسطه صدا نازل شد و در تمام کتب مقدس رتبه صدا از تصویر بالاتر است. تصویر، فضاها را دانی می‌کند، این در حالی است که صدا فضاها را عالی می‌کند؛ چرا که انسان‌ها پس از رمزگشایی از یک صدا خود بخشی از پیام آن می‌شوند. بعد از شنیدن صدا یک تصویر انتزاعی در ذهن انسان شکل می‌گیرد نه یک تصویر عینی؛ پس هر چه انسان‌ها دوست دارند از طریق صدا می‌سازند و این نکته‌ای بود که در تکثر برداشت مخاطب به ما کمک می‌کرد و به طور ظریف و عمیق‌تری او را از طریق تصوراتش در کار دخیل می‌کرد. یعنی این مخاطب است که با برداشت خود از خوانش ما از ادیپ، مفهوم اثر را می‌سازد و چنین تکثری از طریق بها دادن به صدا ممکن می‌شد. دلیل گرفتن صدای تماشاگر هم به همین بر می‌گردد. صدای همه تماشاگران نمایش ما جزئی از کل کار می‌شود و در اجرای ما جا می‌ماند انگار که مخاطب بخشی از خود را در کار نگه می‌دارد.


کد خبر: 19525

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcbssb8.rhb95piuur.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com