یادداشتی بر فیلم سینمایی راه آبی ابریشم؛

راه آبي ابريشم؛ اتفاقی در سینمای ملی

28 آبان 1390 ساعت 10:14

تاریخ ایران می‌تواند دستمایه‌ای غنی برای صنعت سینمای ایران و منبعی بی‌بدیل برای برنامه‌سازان تلویزیونی باشد.


«ما تاريخ پر افتخاري در خليج فارس و دريانوردي داريم اما متأسفانه زياد به تاريخ و هويت خودمان نمي‌پردازيم و از طرفي هم نمي‌شود قبول كرد جامعه ما هويت تاريخي خودش را فراموش كرده است. به نظرم جامعه نبايد از ريشه‌هاي خودش بي اطلاع باشد. يكي از انگيزه‌هاي من براي ساخت راه آبي ابريشم نشان دادن بخشي از تاريخ بود. اين‌كه به تماشاگران نشان بدهم در اين زمينه گذشته درخشاني داريم. راه آبي ابريشم يك سفرنامه است كه با يك حادثه شروع مي‌شود و در نقطه‌اي پايان مي‌يابد اما در طول اين سفر آداب و رسوم متفاوتي را مطرح كرديم، نقاط ناشناخته‌اي را نشان داديم كه تأثير‌گذار بود» بخشی از گفت‌وگوی محمد بزرگ‌نیا با روزنامه‌ی ایران.

محمد بزرگ‌نیا را می‌توان کارگردان تخصصی فیلم‌های دریایی دانست. او پس از دو کار موفق کشتی آنجلیکا و جنگ نفتکش‌ها، که هر کدام تجربه‌ای خاص در این حوزه به شمار می‌رفت و دوره‌ی زمانی متفاوتی را روایت می‌کرد، اکنون با فیلم راه آبی ابریشم اتفاق دیگر را رقم زده است. اگر عقب رفتن او در زمان و پخته‌تر شدن کارهایش همین روال را طی کند دور از ذهن نخواهد بود که تا چند سال دیگر شاهد روایت توان‌مندی دریایی ایران در دوران هخامنشی به دست او باشیم.
اما، این فیلم یک اتفاق است. نخست به‌خاطر رویکرد اثر به دریا. می‌دانیم که دریا یکی از پهنه‌های مهم برخورد ما با دشمنان ایران است و حتی هم‌اکنون هم، چه رقیبان و چه دشمنان، می‌کوشند ما را در دو دریای خلیج‌فارس و مازندران، هم از نظر سیاسی (مانع قدرت‌نمایی ما در پشتیبانی از ایرانیان و ایرانی‌تباران) و هم از نظر اقتصادی (محدود کردن ما در پی‌گیری حقوق‌مان از ذخایر نفتی، و نظارت بر این راه‌های مهم عبور انرژی)، تحت فشار قرار دهند. حتی از نظر فرهنگی هم، تنش‌زایی در موضوع مهم پیشینه‌ی نام‌های ایرانی این دو پهنه‌ی آبی را می‌توان به سیاهه‌ی بالا افزود. پس، این موضوع مهم است. آن‌قدر مهم است که دولت انگلستان، طی حضورش در این منطقه، تبلیغات بسیاری را برای کم‌رنگ کردن تاریخ دریایی ایران و جعل تاریخ‌هایی برای نشان دادن ترس ایرانیان از آب و این که، حتی در هنگام ابرقدرتی، دریانوردان کشورهای دیگر را اجیر می‌کرده‌اند(!) سامان داده است. شرح این ماجرا را می‌توان در کتاب تاریخ دریانوردی ایرانیان شادروان اسماعیل رائین پی گرفت.
و دوم آن‌که، این فیلم برهه‌ای از تاریخ ایران را، هر چند در پس‌زمینه و کم‌رنگ، به نمایش می‌گذارد. تاریخ ایران می‌تواند دستمایه‌ای غنی برای صنعت سینمای ایران باشد و هم منبعی بی‌بدیل برای برنامه‌سازان تلویزیونی. همان‌طور که در شبکه‌های پرشمار جهانی می‌توان به‌وضوح این موضوع را دید که چگونه انواع و اقسام برنامه‌های مستند، مجموعه‌های طولانی و پویانمایی و فیلم‌های تلویزیونی و سینمایی را بر محور تاریخ سوار می‌کنند و به وسیله‌ی آنها می‌کوشند پیوند میان نسل کنونی و نسل‌های گذشته را مستحکم کنند (در این‌جا وارد بحثِ تلاش‌های جهانی‌ برای بهره‌وری از ذخایر اسطوره‌ای غرب - که بر پایه‌ی تمدن یونانی است - در مقایسه با اسطوره‌های غنی سرزمین‌مان - که بکر باقی مانده‌اند و ما از آنها بهره‌ای نمی‌بریم - نمی‌شوم و این که وقتی فرهنگ‌سازان مسلط جهانی متوجه تناقض ارزش‌های امروزین با اسطوره‌های یونانی می‌شوند خود دست به کار ساختن اسطوره‌هایی جدید می‌شوند). سوژه‌ی فیلم راه آبی ابریشم از آن سوژه‌هایی است که ظرفیت ساخت مجموعه‌ای تلویزیونی را به بهترین نحو دارد و دقیقاً بازگشت به جهان‌بینی و ظرفیت‌های ملی، چیزی است که جایش در صدا و سیما - به‌ویژه در برخورد با سیل نیرومند برنامه‌های ماهواره‌ای - خالی است.
و سوم آن که این اثر می‌کوشد کاری بزرگ و تأثیرگذار در سطح سینمای فراملی باشد؛ نکته‌ای که سینمای ایران و سیاست‌گذاران‌اش از آن غافل هستند. درست است که انتظاری نامعقول از ظرفیت سینمای ایران - در مقایسه‌ی با توان پرداخت جلوه‌های ویژه و صحنه‌های بزرگِ هیجان‌زای هالیوود - نباید داشت اما استفاده‌ی به‌جا از ظرفیت طبیعتِ متنوع و ویژه‌ی ایران، و غنای فراتر از انتظار تاریخ و ادبیات ما، در کنار فیلم‌نامه‌ای سنجیده با گفت‌وگوهایی اندیشیده و هدف‌مند در آن، قطعاً چیزی نیست که دور از دسترس باشد. و فراموش نشود برخی از آثار بزرگ سینمای جهان، به‌ویژه‌ی فیلم‌های اروپایی یا سنت انگلیسی سینما، دقیقاً با تکیه بر چنین توان‌مندی‌هایی ماندگار شدند و نه با خلقِ صحنه‌هایی پرخرج یا با جلوه‌های ویژه‌ای خارق‌العاده.
هر کدام از سه مورد یادشده، به تنهایی، برای برجسته کردن فیلم راه ابریشم آبی کافی هستند. صحنه‌پردازی‌های دقیق فیلم و تصویربرداری‌ها و موسیقی زیبای آن، کوشش برای خلق بنادر کهن و به‌ویژه بندر پرافتخار سیراف و جنگ‌های دریایی، که البته هنوز در آغاز راه است،... گوشه‌هایی از توان‌مندی کارگردان و تسلط وی بر کار است.
اما در کنار امتیازهای شایسته‌ی توجه، فیلم کاستی‌های مهمی دارد که مانع ماندگاری آن می‌شوند. مهم‌ترین معضل، ضعف شخصیت‌پردازی، و سادگی و خطی بودن داستان آن است. هر اندازه بزرگ‌نیا در شسته‌ورفته از کار درآوردن یک قصه‌ی دریایی توان‌مند است در ایجاد شخصیت برای قهرمانان اثرش ناتوان است. این‌جاست که پرسش پیش می‌آید که چرا کارگردانان خوب ما از یکدیگر یاری نمی‌گیرند. قطعاً اگر چنین اثری از توان استادانه‌ی بهروز افخمی، در پرداخت شخصیت‌های فیلم‌هایش، بهره می‌برد و شخصیت‌پردازی آن به چند شخصیت اصلی سیاه و سفید، آن هم با کمترین پرداخت، محدود نمی‌ماند (البته در این میان شخصیت ناخدا ادریس بهتر پرداخته شده است) یا از توانایی بی‌چون‌وچرای کیمیایی در پرداختِ گفت‌وگوها بهره می‌برد، می‌توانست اثری ممتاز شود. فراموش نشود ارزش و ماندگاری فیلم‌هایی چون شورش در کشتی بونتی در توجه به همین ریزه‌کاری‌های بی‌خرج است.
از همین رو، تنش‌های فیلم در سطح باقی می‌مانند و بیننده احساس هم‌ذات‌انگاری با آنها نمی‌کند: از معضل بی‌آبی، که درباره‌ی حل شدن‌اش هیچ سخنی نمی‌رود، تا طوفان‌هایی که به سرعت پایان می‌یابند و عظمت‌شان را درک نمی‌کنیم؛ و از یورش‌گرانی که هیچ سبعیتی ندارند تا مردمان بدوی آن جزیره‌ که، شاید به دلیل کم‌شمار بودن‌شان و نحیف و ضعیف بودنِ اغلب‌شان، هیچ رعب و وحشتی برنمی‌انگیزند.
در کنار چنین مواردی می‌توان اشاره‌ای هم داشت به معلوم نبودن بار کشتی و میزان اهمیت آن، تا بتوانیم دلیل بار نزدن مال‌التجاره‌ی آن کشتی طوفان‌زده و رهاشده را درک کنیم؛ چگونگی به سرعت طی شدن مدارج ترقی شاذان، به‌طوری که هنگام ورود به همان کشتی جلوتر از جاشوان ورزیده و کهنه‌کار به درون کشتی ناشناخته می‌رود؛ شخصیت دختر شاهزاده، که در ادامه‌ی فیلم هماهنگ با چهره‌ی نخستش نیست، شاید اگر در میدان نبرد شمشیری به‌دست می‌گرفت – هر چند کم‌توان و شکست‌پذیر – شایستگی بیشتری برای نواده‌ی یعقوب بودن می‌یافت...
و اما مهم‌ترین ضعف فیلم به فارسی‌گویی شخصیت‌های خارجی برگردد. شاید در مورد هندی‌ها بتوان آن را پذیرفت – هر چند گسترش زبان فارسی در آن دیار به سده‌ها بعد برمی‌گردد – و در دربار شاه خانفو هم بتوان این مشکل را با گذاردن یک مترجم حل کرد – که البته چون نخستین کشتی ایرانی است که به چین وارد می‌شود باید کمی فکرشده‌تر باشد – اما در میانِ بومیان وحشی قطعاً برخورنده است. در این مورد هم شاید می‌شد با به‌کار گرفتن بومی اسیری از میان متخاصمان اسیرشده، و یاد گرفتن اندکی زبان فارسی، تا حدودی، این خلاء را پر کرد.
و در آخر این که اگر این نخستین کشتی در آن دوره‌ی زمانی بود که به چین می‌رفت، زیباتر می‌شد اگر در آغاز فیلم نماینده‌ای از سوی والی سیراف یا خود او به نزد سلیمان آمده و تشریفاتی را به انجام می‌رساندند. هم‌چنین شایسته بود شاه خانفو اشاره‌ی کوچکی به تاریخ روابط ایران و چین می‌داشت که این دلیلی برای برخورد مهربانانه‌اش با مردمانی غریب می‌شد.
به هر رو مواردی از این دست، لایه‌ای از کم‌دقتی در پژوهش برای نوشتن فیلم‌نامه‌ای تاریخی را می‌نمایاند. البته در عنوان‌بندی پایان اثر، نامی از پژوهشگری نیافتم و گویا کارگردان بر خوانده‌ها و دانسته‌های خود بسنده کرده بود، که اگر درست حدس زده باشم، ایراد کوچکی نیست. در ضمن، در این‌جا باید از زیبایی عنوان‌بندی آغازین فیلم هم یادی کنم.
به هر رو، با وجود همه‌ی این سخن‌ها، فیلم راه آبی ابریشم فیلمی است که دیدن آن را به همه‌ی دوستداران ایران و سینما سفارش می‌کنم. دیدنِ این فیلم کمترین وظیفه‌ای است که، در برابر گشوده شدن چنین راهی در سینمای ایران، بر دوش ماست.


علیرضا افشاری


کد خبر: 116

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcbu0b8prhb8.iur.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com