گفتگو با «دوایت هنری» بازیگر فیلم «جانوران وحشی جنوب»؛
نانوایی که بازیگر شد
1 خرداد 1392 ساعت 11:28
سال گذشته میلادی فیلم مستقل جانوران حیات وحش جنوب به کارگردانی «بن زیتلین» در فستیوالهای مختلف سینمایی به روی پرده رفت و تحسین بسیاری را بر انگیخت و در نهایت در ۸۵اُمین مراسم آکادمی اسکار نامزد دریافت چهار جایزه شد.
فیلم داستان «هاشپاپی» دختر کوچکی است که همراه پدر خود «وینک» در محله ای فقیرنشین در نیواورلئان زندگی می کند. با جلو رفتن داستان خشم طبیعت عیان می شود و وینک حالا بیمار سعی می کند مهارتهای زندگی را به دخترش بیاموزد.
دوایت هنری نانوای ۴۵ ساله و بازیگر نقش وینک که پیش از این فیلم هیچ تجربه بازیگری نداشته و توانسته بازی قابل قبولی در این فیلم ارائه دهد در گفتگویش از تجربه بازی اش در این فیلم گفته، از اینکه چطور بازیگر شده، از زندگی اش، از بازی در کنار «کووانژانه والیس»، از موفقیت و...
شما پیش از این هیچ تجربه بازیگری نداشتید؟
قبل از این نه، این توانایی یک جورهایی ذاتی است. بچه ها(عوامل) توانایی های ذاتی، جادویی و رازآلود در من دیدند.
چطور شما را کشف کردند؟
من صاحب یک نانوایی هستم. در واقع اولین بار که آنها را دیدم روبروی استودیویی که در آن تست می گرفتند نانوایی به نام «نانوایی هنری» داشتم. بسیاری از بچه های کمپانی به نانوایی من می آمدند و صبحانه ها می گرفتند و دونات می خریدند. روزی «مایکل گاتوالد(تهیه کننده)» داخل شد و گفت: «آقای هنری، می توانم این آگهی ها را در نانوایی شما بگذارم؟» و من گفتم : «بله،بفرمایید.» اطلاعیه می گفت «اگر کسی می خواهد برای فیلم سینمایی که قرار است ساخته شود تست بدهد شماره زیر را بردارد.»
هر روز در حالی که داخل نانوایی بودم با تعجب به اطلاعیه ها نگاه می کردم و مردمی را می دیدم که روی شماره دست می گذاشتند. به شوخی می گفتم: «مایک یک روز می خواهم بیایم آنجا و برایت تست بدهم.» اما زمان می گذشت و من وقت نداشتم.
کمی بعد من و مایکل گاتوالد در نانوایی نشستیم و من گفتم: «مایکل، کمی وقت دارم می خواهم بیایم پیشت.» او گفت: «بسیار خب.» بعدش من آنجا رفتم و او طرحی برای من داشت. ما نشستیم و او با کمک یک دوربین با من مصاحبه کرد. من درباره کل زندگی ام صحبت کردم، اینکه چطور بعد از طوفان کاترینا درجا زدم، درباره خانواده ام صحبت کردم. انتظار نداشتم که نقشی بگیرم، من فقط از سر رفاقت آنجا رفتم. دو هفته بعد دوباره با من تماس گرفتند: «آقای هنری، کارگردان ما آقای زیتلین از کار شما خوشش آمده، می خواهد خوانش دیگری داشته باشید.» من گفتم «هی مایکل، این یک تماس مجدد است، وقتی شما در این صنعت تماس مجدد دارید، کار جدی شده!»
بعد چه اتفاقی افتاد؟
من رفتم و خوانش دیگری داشتم، بعد به نانوایی برگشتم انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. در حدود یک و نیم ماه بود از روبروی جایی که استودیو بود، به محل بزرگتری نقل مکان کرده بودم. همسایه ها به من گفتند که «آنها پرسیدند آقای هنری کجاست؟» می خواستند نقشی به من بدهند اما کسی نمی توانست من را پیدا کند.
دو روز بعد از اینکه مغازه جدیدم را باز کردم مایکل از در داخل شد و گفت: «آقای هنری، یک ماه است دنبالت می گردیم تا نقشی را به تو بدهیم.» خشکم زده بود، به وجد آمده بودم، خوشحال و قدرشناس بودم، اما نمی توانستم آنرا قبول کنم چون کاروبارم را دو روز قبلش راه انداخته بودم. مجبور بودم نقشم را رد کنم چون برای راه انداختن کارم و به ارث گذاشتن آن برای بچه هایم، خیلی سخت کار کرده بودم نمی خواستم برای شغل احتمالی ام در سینما، بچه هایم را فدا کنم. بچه هایی که بیشتر از هر چیز دیگری در دنیا دوستشان دارم. خلاصه اینکه من آنها را سه بار برگرداندم ولی آنها به من اعتقاد داشتند و بالاخره همه چیز جور شد.
گرفتن نقشی (حتی) خیلی کمتر از نقش اصلی باید شگفت انگیز باشد.
در یک میلیون سال هم فکر نمی کردم که نقش اصلی را در یک فیلم سینمایی بگیرم. زیتلین فکر می کرد من برای آن نقش خیلی مناسب هستم. شاید شما کسی را از هالیوود یا نیویورک بیاورید که چیزی در مورد طوفان شنیده باشد، اما هرگز میان یک طوفان نبوده هرگز انتظار بادهایی با سرعت 130 کیلومتر بر ساعت را که به او می وزد نداشته، بادهایی که سقف خانه تان با آنها کنده می شود. ما می دانستیم که یک طوفان درجه پنج می آید و مردم یک پارتی راه انداختند.
بازیگر همکارتان کووانژانه والیس که در آن زمان فقط ۶ سال داشت هم هیچ تجربه بازیگری نداشت، کارکردن با او چطور بود؟
عالی بود، یک گروه تشکیل دادیم، من دختری هم سن او دارم. ما در یک تور مطبوعاتی کل کشور را با هم بودیم. در کنار هم مصاحبه هایی داشتیم و او واقعا من را «بابا» صدا می زد و من به او مانند دخترم نگاه می کردم.(هنری یک دختر ۱۰ ساله و سه پسر ۳و۵و۱۷ ساله دارد و همسرش «کارامل اندرسون» هم یک تکنسین آزمایشگاه است.)
برای ادامه بازیگری برنامه ای دارید؟
بله به نانوایی برگشتم اما برنامه ای برای ادامه دادن بازیگری دارم. من جانوران... را بازی کردم و بعد از آن در «۱۲ سال بردگی» اثر «استیو مک کوئین» ظاهر شدم. می خواهم به جاهایی برسم که پیش از این فکرش را نمی کردم. اما نکته ای که در مورد نیواورلئان در مقایسه با شهرهای بزرگ جهان وجود دارد این است که اولین چیزی که وقتی به خانه می رسم به خاطرش قدردان هستم، غذاست.
معنای موفقیت برای شما چیست؟
هالیوود یک زندگی تجملی است، همه چیز راحت است. اما اگر از پهنه اقیانوس به آنسوی آبهای هالیوود بروید مردمانی هستند که حتی نمی دانند آب لوله کشی چیست. ما یک بطری آب می گیریم، یک جرعه از آن را می نوشیم و باقی اش را دور می اندازیم. همیشه آرزو می کردم اگر یک لاتاری ۱۰۰ میلیون دلاری بردم، نیکوکار باشم و همه آنرا صرف (امور خیر) کنم، از این بیشتر لذت می برم.
یاسین پورعزیزی
کد خبر: 58604
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcc0eqp.2bq4x8laa2.html