عشق جامانده در كردستان
16 مرداد 1389 ساعت 11:16
كتاب شنام در 12 فصل به خاطرات آزاده دوران دفاع مقدس، كيانوش گلزار راغب در زندانهاي كومله در كردستان ميپردازد كه از 5 مرداد 1360 تا 18 شهريور 1361 به طول انجاميده است.
به گزارش هنرنيوز به نقل از فارس، با گذشت بيش از دو دهه از پايان جنگ تحميلي، هنوز هم بسياري از ناگفتههاي اين حادثه بزرگ و تاثيرگذار در روابط سياسي و اجتماعي كشورمان در سينه افرادي نهفته است كه تا به امروز فرصت بازگويي خاطرات تلخ و شيرين آن دوران برايشان فراهم نشده و در اين ميان، فعاليت مراكزي چون دفتر ادبيات و هنر و مقاومت در حوزه هنري را بايد به فال نيك گرفت كه همواره در اين راه كوشش ميكند و محصولات توليدي آن دفتر اين روزها جزو آثار ارزشمند حوزه فرهنگ پايداري است كه در قالب كتابهاي متعدد راهي بازار كتاب ايران ميشود.
يكي از اين آثار كه اخيراً توسط انتشارات سورهمهر منتشر شده، خاطرات كيانوش گلزار راغب است كه با عنوان «شنام» در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است. اين كتاب پانصدونودوسومين محصول دفتر ادبيات و هنر مقاومت است كه در بخش خاطرات جنگ ايران و عراق، يكصدونودوسومين كتاب محسوب مي شود. شنام از 12 فصل تشكيل شده كه فصل پاياني به نامهها و عكسهاي مرتبط با موضوع كتاب اختصاص يافته است. كيانوش گلزار راغب در مقدمه كتاب نوشته است: آنچه در اين كتاب آمده چكيده و فشردهاي از خاطرات دوران اسارتم است. اگر چه كوتاه بود؛ اما پس از گذشت 28 سال هنوز هم سايه سنگين آن دوران را بر روح و جسمم احساس ميكنم.
او يادآوري كرده است: در طول نگارش كتاب ترجيح دادم براي تكميل اطلاعاتم و يا حوادثي كه جزئياتشان را به طور دقيق به خاطر نميآورم، به هيچ منبعي جز ذهن خود مراجعه نكنم و ابتدا هر آنچه را در طول سالها در ذهنم انباشته شده به رشته تحرير در آوردم. به همين دليل، در مواردي ممكن است نام فرد يا افرادي را به طور كامل به ياد نياورده و در نتيجه به ذكر اسم يا نام خانوادگي آنها بسنده كرده باشم، در برخي موارد نيز كه نام شخصي را به كاملاً از ياد بردهام نامي مستعار براي او برگزيدهام و البته مواردي از اين قبيل در پي نوشتهاي هر فصل مشخص شده است.
فصل اول كتاب با عنوان (كوچ) بخشي از خاطرات راوي از حوادث سال 1359 را در بر ميگيرد كه او شوق پيوستن به نيروهاي سپاه در شهر محل زادگاهش (اسدآباد همدان) را دارد كه سرانجام موفق ميشود و به همراه بقيه دوستانش به جبهه غرب اعزام ميشود.
در فصل دوم كتاب (روي دوش شنام)، به شرح عمليات در قله شنام پرداخته ميشود: تاريخ دقيقش را به خاطر دارم. شب 1360.04.29بود. براي فرار از سرماي كوهستان به پشتههاي علف و خرمنهاي گندم پناه برديم. روز بعد، از دره حيات گذشتيم. در طول مسير رودخانه، تا غروب راه رفتيم و تنگ غروب به محل از پيش تعيين شده به فاصله 500 متري براي يورش نهايي رسيديم. هدف ما تسخير قله «شنام» بود.(ص 36)
راوي در فصل بعدي (يك روز تعطيل)، كه از اين مرحله به بعد نام خود را شنام معرفي مي كند، به ماجراي اسارت خود به دست نيروهاي كومله در يك كمين در مسير مريوان به سنندج ميپردازد. اين واقعه در روز جمعه 1360.05.09 اتفاق ميافتد و ماجراهاي اصلي اسارت كيانوش گلزار راغب از اين هنگام شروع ميشود. راوي در لحظات اوليه اسارت كه آنها را از ميان مزارع عبور ميدهند، نامههاي همراه و اوراق شناسايي خود را كه پاسداربودن او را نشان ميدهد، ميان ساقههاي بلند گندم جا ميگذارد. او كه در هنگام اسارت كنار برادرش (نباتعلي) بوده، در پايان اين فصل از او جدا ميشود؛ نيروهاي كومله به بهانه مبادله نباتعلي را از كيانوش جدا ميكنند.
«جاي خالي برادر» عنوان فصل بعد كتاب است كه در آن، راوي به دشواريهاي اسارت در ماههاي اوليه و لحظههاي فراق برادر و دلواپسي از نامعلوم بودن سرنوشت او اشاره ميكند. همچنين در فصل پنجم با عنوان «دره بيداد»، راوي به توصيف محل نگهداري اسرا در مدرسه روستاي ترجان ميپردازد كه نيروهاي كومله از آن به عنوان زندان استفاده ميكنند. در ادامه اين فصل به انتقال اسرا به زنداني در يك دره دور افتاده و پرت اشاره ميشود كه شرايط به مراتب سختتري براي اسرا دارد: دره، دره بيداد بود در كنار رودخانهاي خروشان، ميان جنگلهاي بلوط و درختان وحشي، بدون راهي براي گريز يا اميدي به رهايي.(ص102)
فصل ششم كتاب، «شيلان» نامگذاري شده كه در آن، به ماجراي آشنايي راوي با دختر جواني به همين نام (شيلان) در همان زندان دره بيداد پرداخته شده است. با اين حال، محورهاي اصلي اين فصل هم مانند فصول قبلي به دشواريهاي زندگي در اسارت ميپردازد، اما حضور شيلان در اين ميان براي راوي به منزله نقطه روشني است كه با انديشيدن به آن، روح خسته و رنجورش را التيام ميبخشد.
در فصل هفتم (نامه سفارشي)، راوي از طريق نامهاي كه از شيلان دريافت كرده (موقع خواندن آن متوجه ميشود در واقع اطلاعيه قديمي كومله است)، از شهادت برادرش نباتعلي آگاه ميشود كه نيروهاي كومله او را تيرباران كردهاند.
ماجراهاي آزادي راوي (كيانوش گلزار راغب) از اسارت نيروهاي كومله در فصل هشتم با عنوان « سيگار آزادي» شرح داده شده است: صبح هجدهم شهريور 1361 اولين صبحانه آزادي را در پايگاه ژاندارمري خورديم و ساعتي بعد با يك جيپ به پادگان ژاندارمري سردشت رفتيم. (ص 165)
راوي خاطرات در اين فصل به پناهندهشدن شيلان به نيروهاي ايراني هم اشاره ميكند كه اين موضوع از نظر روحي و عاطفي وي را تحت تاثير قرار ميدهد: برادر اميدي لبخندي زد و گفت: خواهر شيلان چند روز پيش اومده خودشو داوطلبانه تسليم كرده، حتي خبر آزادي تو رو هم اون به ما داد. (ص 177) در ادامه ماجراهاي اين فصل، شيلان در نزد دايي حبيب در شهر سقز ميماند و كيانوش آماده عزيمت به محل زادگاهش ميشود.
در دو فصل بعدي كتاب (قد كشيدن و پاي حرفهاي پدر)، نويسنده كتاب به ماجراي مراجعت خود به محل زادگاهش و شنيدن حرفهاي پدر درباره مراحل جستجوي او و برادر شهيدش در ماههاي اسارت ميپردازد.
فصل آخر خاطرات كتاب (فرداي ديروز) به شرح فعاليت مجدد راوي در سپاه و بازگشت او به شهر سقز براي ديدار شيلان ميپردازد كه در پايان اين فصل، روند ماجراها سرنوشت غمانگيز و دلگيري را براي او رقم ميزند و راوي براي هميشه از ديدار شيلان محروم ميماند.
در فصل دوازدهم كه پايان بخش كتاب شنام است، متن 9 نامه از دوران اسارت به قلم آزاده، كيانوش گلزار راغب به همراه 16 قطعه عكس از وي و افراد مرتبط با موضوع كتاب ارائه شده است.
کد خبر: 14774
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcc0mqs.2bq0m8laa2.html