*آشنايي با مهم ترين ويژگي هاي ياران امام حسين علیه السلام(1)

30 دی 1390 ساعت 13:29

روزى كه سيدالشهدا نهضت خويش را آغاز كرد، كوفه دست كم داراى يك صدهزار رزمنده بود كه بخش عظيمى از آن ها از محبّان اهل بيت(عليهم السلام)به شمار مى آمدند. بر همين اساس، شهرهايى چون مكه و مدينه و بصره مملو از رزمندگانى بودند كه از يك سو، به فسق يزيد معترف و از سوى ديگر، از شأن و منزلت والاى امام حسين(عليه السلام)آگاهى داشتند



روزى كه سيدالشهدا نهضت خويش را آغاز كرد، كوفه دست كم داراى يك صدهزار رزمنده بود كه بخش عظيمى از آن ها از محبّان اهل بيت(عليهم السلام)به شمار مى آمدند. بر همين اساس، شهرهايى چون مكه و مدينه و بصره مملو از رزمندگانى بودند كه از يك سو، به فسق يزيد معترف و از سوى ديگر، از شأن و منزلت والاى امام حسين(عليه السلام)آگاهى داشتند. اما از آن جمعيت كثير تنها عده بسيار اندكى آن حضرت را يارى نمودند. با توجه به اين واقعيت تلخ، دو پرسش مطرح مى شود: يكى آن كه، فلسفه كاهلى آن جمعيت كثير در حمايت از سيدالشهد(عليه السلام)چه بوده است؟ ديگر آن كه، ياران اباعبداللّه(عليه السلام)چه خصلت هاى ويژه اى داشتند كه در عصرى كه جمع كثيرى از همگنانشان در خواب غفلت فرو رفته بودند، تا پاى جان از آن حضرت دفاع نمودند؟

اين نوشتار در تلاش است تا به پرسش دوم پاسخى مناسب ارائه نمايد. از اين رو، با مطالعه و بررسى زندگانى و سخنان آنان، به اين نتيجه رهنمون شده است كه شهداى كربلانسبت به سايرمسلمانان معاصر خويش در اطلاعات دينى و تحليل اجتماعى برترى قابل ملاحظه اى نداشته اند و حتى در التزام به عبادت هاى فردى امثال و اشباه زيادى داشته اند. آنچه ايشان را از سايران ممتاز نموده و بدين فوز بزرگ رسانده است، معرفت به مقام امامت و ولايت و عشق و ارادت فزاينده به امام حسين(عليه السلام)بوده است.

درآمد
يكى از ابعاد نهضت عاشورا، افتخارآفرينى و عظمت و بزرگى آن است. امام حسين(عليه السلام) و يارانش به ظاهر از سوى سپاهيان يزيد مورد بى احترامى و تمسخر قرار گرفتند، در ملأعام به آنان اهانت شد، فحش و ناسزا شنيدند، به دست انسان هاى پستى چون شمر و حرمله و عمرو بن حجاج، مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. زنان و فرزندان ايشان در نهايت غربت و تنهايى و با وضع دلخراشى به اسارت رفتند. به طورى كه وقتى سيدالشهد(عليه السلام) و يارانش براى اقامه نماز مهيا شدند، سپاه كوفه به آن ها گفتند: "نماز شما قبول نيست.";۱ يعنى شما كافر شده ايد. ولى از فرداى روز عاشورا روز به روز بر عزّت و عظمت سيدالشهدا و يارانش افزوده شد، به طورى كه اكنون نزديك به ۱۴۰۰ سال، حسين بن على(عليه السلام)و يارانش الگوى احرار و آزادگان عالم، اعم از مسلمان و غيرمسلمان، گرديده اند.

شخصيت هاى غيرمسلمانى چون گاندى، آن حضرت را الگوى خود معرفى مى كنند. بى ترديد اين عزّت و افتخار، از قدرت نظامى ياران سيدالشهدا نشأت نگرفته است، به علاوه از آن جا كه حكّام اموى و عباسى (جز در يك مقطع كوتاه)، با نشر فضايل اهل بيت(عليهم السلام) و اصحابشان مخالف بوده اند; تبليغات حساب شده حكومتى نيز در معرفى حسين بن على(عليه السلام) و يارانش نقشى نداشته است، بلكه اين عزّت تنها در سايه مقاومت و جانفشانى سيدالشهد(عليه السلام) و يارانش براى دفاع از حق و حقيقت در بسترى كه موج دنياگرايى روحيه حق مدارى را در ميان مسلمانان ازبين برده بود، شكل گرفته است.

آنچه اكنون براى ما به عنوان محبّان امام حسين(عليه السلام)و رهروان راه آن بزرگوار و اصحاب گران قدرش اهميت فراوان دارد اين است كه بدانيم ياران آن حضرت چه ويژگى هايى داشتند كه تاريخ مانند آنان را تاكنون به خود نديده است. چه امتيازات و خصلت هايى در وجود ياران اباعبداللّه(عليه السلام)نهفته بود كه آنان را از ميليون ها جمعيت مسلمان آن زمان ممتاز نمود. به طورى كه از بسيارى از اصحاب و مشاهير دينى عصر خود پيشى گرفته و در عرصه پرافتخار عاشورا، حماسه آفريدند.

زمانى كه حسين بن على(عليه السلام)، عَلم مبارزه با بنى اميه را برافراشت، عالمان و فقهاى فراوانى در جهان اسلام حضور داشتند. براساس نقل يعقوبى، افراد ذيل از فقهاى معروف عصر امامت اباعبداللّه(عليه السلام)بوده اند: «عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمربن خطّاب، مسوربن مخرَمة زهرى، سائب بن يزيد، عبدالرحمن بن حاطب، أبوبكر بن عبدالرحمن بن حارث، سعيد بن مسيّب، عروة بن زبير، عطاءبن يسار، قاسم بن محمدبن ابى بكر، عبيدة بن قيس سلمانى، ربيع بن خثيم ثورى، زرّبن حُبيش، حارث بن قيس جعفىّ، عمرو بن عتبة بن فرقد، أحنف بن قيس، حارث بن عمير زبيدى، سويد بن غفلة جُعفى، عمروبن ميمون أودىّ، مطرّف بن عبداله شخّير، شقيق بن سلمة، عمروبن شرحبيل، عبدالله بن يزيد خطمىّ، حارث اعور همدانى، مسروق بن أجدع، علقمة بن قيس خثعمى، شريح بن حارث كندىّ و زيد بن وهب همدانى.»۲

اما، هيچ يك از اين افراد روز عاشورا در سپاه اباعبداللّه(عليه السلام) حضور نداشتند. ايشان نه تنها آن حضرت را يارى نكردند، بلكه برخى از آنان، اصل حركت حضرت به سوى كوفه را زيرسؤال بردند.۳ و برخى ديگر، ابتدا اباعبداللّه(عليه السلام)را به كوفه دعوت كردند ولى روز عاشورا در ميدان مبارزه حاضر نشدند.۴ برخى ديگر، همچون أحنف بن قيس درخواست يارى حضرت را اجابت ننموده، گفتند: «قد جرّ بنا آل أبى الحسن، فلم نجد عندهم أيالة للملك و لا جمعاً للمال و لا مكيدة فى الحرب»; ما فرزندان أبى الحسن ]على(عليه السلام)[ را آزموده ايم نزد آن ها نه فرماندارى استانى يافته ايم و نه ثروت اندوخته اى ديديم و نه سياست جنگى لازم را مشاهده كرده ايم.۵

اين در حالى بود كه همگى مى دانستند بنى اميه ساليان متمادى در پى از بين بردن اسلام بوده و يزيد هرگز شايستگى جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را ندارد و استمرارخلافت وى نابودىواضمحلال دين و ارزش هاى دينى را در پى خواهد داشت.

افرادى چون طرمّاح بن عدى، عبدالله بن مطيع، عمر بن عبدالرحمن مخزومى و عبدالله بن جعفر۶، كه از دوستان و خيرخواهان آن بزرگوار بودند، به جاى همراهى با ايشان، تلاش كردند حضرت را از رفتن به سوى عراق منصرف كنند. در عصر قيام سيدالشهد(عليه السلام) در اثر انحرافات پديد آمده پس از رحلت پبامبر(صلى الله عليه وآله)، تشخيص حق از باطل و التزام به مقتضاى حقّ، به قدرى دشوار شده بود كه نه تنها عوام، بلكه خواص نيز، در درستى حركت اباعبدالله(عليه السلام)شك نموده و يا در صورت علم به حقانيت قيام، توان يارى آن حضرت را نداشتند.

با توجه به اين حقايق، اين پرسش جدّى مطرح مى شود كه شهداى كربلا چه امتيازاتى بر شيعيان معاصر خود داشته اند كه در حمايت از آن حضرت هيچ ترديدى به خود راه نداده تا پاى جان از آن بزرگوار دفاع كردند؟ روزى كه سيدالشهدا به سوى كربلا حركت مى كرد، شهر كوفه دست كم صدهزار رزمنده داشت كه بخش عظيمى از آنان را شيعيان و دوستان اهل بيت(عليهم السلام)تشكيل مى دادند. چگونه در ميان آنان تنها عده قليلى توفيق جهاد و شهادت در كنار پسر فاطمه(عليه السلام) را يافتند؟ در اين مورد، نظرهاى مختلفى قابل طرح است كه در اين مقال كوتاه به نقد و بررسى اجمالى آن ها مى پردازيم:

شايد برخى گمان كنند فصل مميز ياران اباعبدالله(عليه السلام) با ساير شيعيان، بهره مندى افزون تر آنان از علوم دينى بوده است; بدين معنا كه آنان نسبت به مردمان عصر خود اطلاعات دينى بيش ترى داشته اند و همين امر آنان را به اين فوز بزرگ رهنمون ساخته است. ولى تا آن جا كه منابع اصيل تاريخى گواهى مى دهند، تعداد كثيرى از شهداى كربلا از برجستگى خاصى در علوم دينى برخوردار نبوده اند. به علاوه، اگر آشنايى با علوم دينى در حمايت مسلمانان از سيدالشهد(عليه السلام)نقش كليدى داشت، مى بايست فقهاى عصر آن حضرت به يارى ايشان برمى خاستند، حال آن كه، هيچ يك از فقهاى معروف دوران امام حسين(عليه السلام) در سپاه آن حضرت شركت ننمودند.

با توجه به اين كه برخى از اصحاب سيدالشهدا، همچون سويد بن عمر و عابس بن ابى شبيب و برير بن خضير و زياد بن عريب و يزيد بن حصين و...۷ از عبّاد و زهّاد عصر خويش بوده اند، اين احتمال قوت مى گيرد كه تمايز اساسى و يا دست كم يكى از فصول مميز شهداى كربلا با سايران، التزام به مناسك دينى همچون نماز، روزه و حج بوده است. احتمال مزبور نيز قابل نقد مى باشد; زيرا، اولا، اين صفت در مورد برخى از شهدا ذكر گرديده و در مورد بسيارى از آنان چون حرّ و زهير و سلمان بجلى و نافع بن هلال و حجّاج بن مسروق و عمير بن عبدالله و عمرو بن مطاع جعفى و يزيد بن مغفل و افراد ديگر چنين صفتى نقل نشده است. ثانياً، اگر التزام به اعمال عبادى اسلام عامل مهمى در جهت تشخيص حقانيت دعوت اباعبدالله(عليه السلام) و حمايت از آن حضرت بود، مى بايست دست كم تعداد قابل توجهى از حجاجى كه در سال ۶۰ هجرى در مكه حضور داشتند، به يارى امام حسين(عليه السلام)برخيزند و حال آن كه، عدّه بسياراندكى با آن حضرت به سوى كوفه آمدند. اگر حجّاج سال ۶۰ هجرى ازامام(عليه السلام)حمايت مى كردند،ديگر نيازى به اجابت دعوت كوفيان نبود و حضرت در همان اطراف مكه قيام مى كرد.

احتمال سومى كه مى توان مطرح نمود آن است كه، بسيارى از كسانى كه از آن حضرت حمايت ننمودند نمى دانستند حضرت بناى مخالفت با يزيد را دارد. از اين رو، درصدد يارى آن بزرگوار برنيامده اند. در پاسخ اين احتمال بايد گفت: شايد اين توجيه را براى مسلمانان مناطق دور دست چون يمن و ايران و مصر بپذيريم، ولى در مورد مسلمانان شهرهاى مدينه و مكه و كوفه و بصره قابل قبول نيست; چرا كه خروج ناگهانى حضرت پس از ملاقات با وليد بن عتبه (فرماندار مدينه) از مدينه به مكه آن هم به اتفاق زن و فرزند و اقوام و اقامت و فعاليت سياسى چهارماهه در مكه و خروج نابهنگام آن حضرت در وسط اعمال حج از مكه به سوى كوفه نه تنها مردم مدينه و مكه بلكه بسيارى از مسلمانان حجاز و عراق را متوجه خود ساخت، به طورى كه كوفيان با استفاده از همين اقدام ها از آمادگى حضرت براى قيام آگاه شده، از ايشان دعوت نمودند تا مركز قيام را كوفه قرار دهد. بصريان نيز با نامه اى كه حضرت براى سران آنان فرستاد و به طور رسمى از آنان درخواست يارى نمود،۸ از عزم اباعبدالله(عليه السلام)براى قيام آگاه شدند. بنابراين، نمى توان گفت فرق ياران اباعبدالله(عليه السلام) با ساير مسلمانان آن عصر در يارى نمودن از امام(عليه السلام) در اطلاع و آگاهى آنان از تصميم حضرت براى درگيرى با امويان بوده است.

ممكن است گفته شود: فصل مميز اساسى شهداى كربلا با ساير مسلمانان، در شناخت آنان نسبت به امام حسين(عليه السلام)بوده است; يعنى كسانى كه حضرت را يارى نكردند مى دانستند حضرت قصد مخالفت و درگيرى با يزيد را دارد، ولى به دليل عدم درك صحيح از شخصيت آن حضرت، در يارى ايشان سستى به خرج دادند. ولى اصحاب ايشان با توجه به شناختى كه از مقام و منزلت و موقعيت آن حضرت داشتند، به يارى ايشان برخاستند. اين سخن نيز مانند احتمالات پيشين سخن ناتمامى است; چرا كه امام حسين(عليه السلام)قريب به شصت سال در جامعه اسلامى زندگى كرده بود و جزو خاندان رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)و اميرمؤمنان و حضرت زهر(عليه السلام) حساب مى آمد. بارها در ميان اصحاب مورد محبت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) قرار گرفته بود. رسول خدا در مورد ايشان تعابير بلندى به كار برده بود. به علاوه، در جنگ هاى صفين و جمل و نهروان دوشادوش پدر درميان سپاهيان كوفه شمشير زده بود. به علاوه كمالات معنوى و مراتب علمى آن حضرت، شرايط را به گونه اى براى آن حضرت ترتيب داده بود كه دست كم مردم حجاز و عراق شناخت خوبى از آن بزرگوار داشتند و قدر و منزلت آن حضرت را خوب درك مى كردند. بهترين شاهد اين مدعا آن است كه وقتى آن حضرت وارد مكه شد، «مردم مكه از او استقبال كرده، نزدش رفت و آمد مى كردند. [علاوه بر اهالى مكه]، ساير كسانى كه در مكه حضور داشتند مثل حجّاج و مردم سرزمين هاى دور خدمتش مى آمدند.»۹ حتى عبدالله بن زبير، كه خود از معاريف آن روز به شمار مى آمد و درصدد به دست گرفتن خلافت بود، وقتى ديد توجه مسلمانان كاملا معطوف سيدالشهد(عليه السلام)شده، براى منزوى نشدن، «گاه هر روز و گاه دو روز يك بار نزد [امام ]حسين(عليه السلام)مى آمد». ابومخنف مى گويد: «وى فهميده بود تا زمانى كه حسين در اين شهر باشد، مردم حجاز از او [عبدالله بن زبير ]پيروى نكرده و هرگز با او بيعت نخواهند كرد; زيرا [امام ]حسين(عليه السلام)در نظرشان بزرگوارتر و فرمانش در ميانشان نافذتر از فرمان اوست.»۱۰ حتى از اباعبدالله (عليه السلام)نقل مى كند كه آن حضرت مى فرمود: «براى اين مرد چيزى از دنيا محبوب تر از خروج من از حجاز به عراق نيست. او [خوب] فهميده كه با وجود من برايش از قدرت چيزى باقى نخواهد ماند، مردم مرا با او يكسان نمى شمارند، لذا دوست دارد من از مكه بيرون بروم تا اين جا برايش خالى شود.»۱۱

موقعيت و جايگاه اجتماعى و نفوذ مردمى امام حسين(عليه السلام)به حدّى بود كه برخى از دوستان آن حضرت، خوف داشتند با قيام و شهادت آن حضرت راه تجاوز به حريم اسلام و مسلمانان و اساساً بى حرمتى به اعراب هموار گردد. از منظر افرادى چون عبدالله بن مطيع، حرمت اجتماعى و وجاهت و عظمت شخصيت سيدالشهدا به اندازه اى بود كه آن ها گمان مى كردند بنى اميه از ترس اعتراض آن حضرت، از برخى از حرمت شكنى ها پرهيز مى كنند. عبدالله بن مطيع يكى از رجال عصر عاشورا و دوستان حضرت به شمار مى آمد كه دو بار با اصرار از حضرت خواست از رفتن به كوفه و قيام عليه بنى اميه خوددارى نمايد وى در بيان علت درخواست خود مى گفت: «شما سيد و آقاى عرب هستى، به خدا قسم احدى از مردم حجاز به پاى شما نمى رسد. [اگر در مكه بمانى ]مردم از هرسو يكديگر را به بيعت با شما دعوت مى كنند.»۱۲ وى معتقد بود، قيام و شهادت اباعبدالله(عليه السلام)«موجب هتك حرمت اسلام و قريش و عرب خواهد شد.»۱۳ اين سخن حاكى از آن است كه اباعبدالله در زمان خود به قدرى در جامعه موقعيت داشت كه حفظ حرمت دين و قريش و اساساً اعراب در گرو حفظ حرمت ايشان بود.

بنابراين، نمى توان گفت: امتياز اساسى ياران سيدالشهدا، با ساير مسلمانان در شناخت و آشنايى نسبت به عظمت شخصيت آن حضرت بوده است. در آن روزگار، دست كم مردم حجاز و عراق به خوبى حضرت را مى شناختند و به آن حضرت علاقه مند بودند. از اين رو، وقتى وارد شهرى مى شد، به خوبى از ايشان استقبال كرده دورش حلقه مى زدند. بنابر دو گزارش فرزدق و مجمّع بن عبداللّه حتى كسانى كه از كوفه به جنگ با آن حضرت آمده بودند، در دل به ايشان ارادت داشتند; زيرا فرزدق در گزارشى كه از وضعيت كوفه به حضرت مى دهد مى گويد: «دل هاى مردم با شما و شمشيرهايشان با بنى اميه است.»۱۴ و يا مجمع بن عبدالله، يكى از شهداى كربلا و از مريدان راستين حضرت، وقتى از كوفه گريخت و به حضرت پيوست، در وصف مردم كوفه گفت: «دل هايشان به سوى شما تمايل دارد، ولى شمشيرهايشان فردا برعليه شما برهنه خواهد شد.»۱۵

اين ها نشان مى دهد برخى از مردم ممكن است امامى را واقعاً دوست داشته باشند، ولى وقتى پاى تهديد و تطميع به ميان آمد، به جنگ با همان امام محبوب خود رفته، سرش را از بدن جدا نموده و فرزندانش را به شهادت برسانند. بنابراين، نه تنها درك عظمت ولايت، بلكه حتى محبت عادى نسبت به مقام ولايت نيز نمى تواند انسان را از خطر بىوفايى و مخالفت و درگيرى با آن باز دارد. 


*پى نوشت‌ها
۱- محمدبن جريرطبرى، تاريخ الامم و الملوك ،تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، روائع التراث العربى،ج۵،ص ۴۳۹
۲- احمد بن ابى يعقوب، تاريخ اليعقوبى، قم، الشريف الرضى، ط ۱، ۱۳۷۳ ش / ۱۴۱۴ ق، ج ۲، ص ۲۴۰ و ۲۴۱
۳- مانندابن عباس.ر.ك:طبرى،پيشين،ج۵،ص۳۸۳
۴- مثل مسيب بن نجبه. ر.ك: شيخ مفيد، محمدبن محمد، الارشاد، تحقيق آل البيت، قم، المؤتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد، ۱۴۱۳ ق، ج ۲، ص ۳۶ـ۳۷
۵- ابن قتيبه دينورى، عيون الاخبار، ج ۴، ص ۳۵، نقل از: محمدتقى تسترى، قاموس الرجال، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، ۱۴۱۷ ق، ج ۱، ص ۶۹۱، رقم ۶۳۳
۶ - ر.ك: طبرى، پيشين، ج ۵، ص ۳۸۲، ۳۸۵ تا ۳۸۸ و ۳۹۵ و ۳۹۶و ۴۰۶
۷- ر.ك: عبدالله مامقانى، تنقيح المقال، به ترتيب، ج۲،ص۷۲و۱۱۲وج۱،ص۱۶۷و۴۵۶وج۳،ص۳۲۵
۸- طبرى، همان، ج ۵، ص ۳۵۷
۹- همان، ص۳۵۱/ص۳۸۳/ص۳۵۱
۱۰- همان، ص۳۵۱/ص۳۸۳/ص۳۵۱
۱۱- همان، ص۳۵۱/ص۳۸۳/ص۳۵۱
۱۲-
۱۳- طبرى، همان، ج ۵، ص ۳۹۵ و ۳۹۶ و شيخ مفيد، پيشين، ج ۲، ص ۷۲
۱۴- همان، ص ۳۸۶ و همان، ص ۷۶
۱۵- طبرى، همان، ص ۴۰۴ و ۴۰۵


کد خبر: 36068

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcc4xq1.2bqee8laa2.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com