بررسى جامعه شناختى جامعه اسلامى عصر امام حسين علیه السلام(3)
2 بهمن 1390 ساعت 23:16
معاويه پس از سالها امارت شام، به عنوان خليفه به ميدان آمدو از آن روز تحولى عظيم در سياست پديدار شد
خلافت معاويه و سياستى نوين
معاويه پس از سالها امارت شام، به عنوان خليفه به ميدان آمدو از آن روز تحولى عظيم در سياست پديدار شد. بىترديد اوفردى زيرك، تيز هوش و نيرنگ باز بود.[۱۳۸] او كه بيش از بيست سال در مناطق شمالى عربستان، دمشق، به عنوان امير تامالاختيارلحظه شمارى مىكرد تا روزى آنچه را كه درزمان پيامبر(ص) ازدست داده بودند به دست آورد،[۱۳۹] پس از رسيدن به آن از هيچ كوششى دريغ نكرد. و با جذب افرادى سياستپيشه و زيرك از يك سوى به تحكيم قدرت خويش دست زد و از طرف ديگر صحنه سياسى را از وجود مخالفين خود پاك سازى كرد واز سومين سوى حكومت را در خاندان خويش موروثى ساخت. مشخصههاى سياست معاويه در نگاهى كلى چنين است.
الف. فريب و نيرنگ
منابع تاريخ اسلام، معاويه را فردى زيرك معرفى مىكنند و گفتهاند كه وى يكى از چهارزيرك عرب(دهاة عرب)[۱۴۰] بود اما مطالعه در احوال او نشان مىدهد كه او چنانكه امام على(ع) فرمود، [۱۴۱] در فريبكارى و نيرنگ بازى دستى بلند داشت. آنچه از نيرنگش در نبردصفين مذكور است و حيلهاى در انعقاد صلح با امام حسن(ع) به كار بست،[۱۴۲] موردى ازموارد بسيار است.
ب. اختناق و جهل گسترى
آزادى انسانى، آگاهىيابى و حق دخالت در امور زندگى از اوليات زندگى آدمى در جامعه است. معاويه با سياست انقباضى، مردم را در محدودهاى از اختيار قرار داد كه چارهاى جزپذيرش آن نداشتند. جاسوسان بسيار، چاپلوسان و خبرچينان، هرگونه فضاى باز را مسدودساخته و با گسترش تبليغات مسموم[۱۴۳] امكان حقيقتيابى و آگاهى را از همگان گرفته بود.
ج. استبداد و فشار
معاويه با دو رويه خشم و محبت، به اعمال سياست پرداخت؛ خشم نسبت به دشمنان ورقيبان و محبت نسبت به خويشان و در باريان و از اين طريق امكان دخالت و اظهار نظر درامور سياسى و اجتماعى را از هر دو گروه ربود. شدت خشونت وى را در برخورد با حجر بن عدى و يارانش مىتوان يافت:
«در سال ۵۳ معاويه حجربن عدى كندى را دست بسته كشت. زياد او را با نه تن از يارانش ازاهل كوفه و چهار تن غير كوفى به سوى دمشق فرستاد. در برج عذرا مردى يكچشم از طرف معاويه آمد و به حجر گفت: اى سرور ضلال و منبع كفر و طغيان و دوستدار ابوتراب!اميرالمؤمنين به من فرمان داده است ترا با يارانت بكشم مگر آنكه از كفر خويش برگرديد ورفيقتان را لعن كنيد و از او بيزارى جوئيد. نمىپذيرفتند و نيمى ديگر كشته شدند.»[۱۴۴]و شدت محبتش نيز از بذل و بخششهاى بسيار دريافتنى است.
د. انحصار حكومت:
معاويه كه با تلاش چندين ساله به خلافت دست يافته بود نمىخواست به راحتى آن را ازخاندان خويش خارج سازد بدين منظور از سالها پيش، با رايزنى و هم انديشه با اطرافيان وتطميع آنان،[۱۴۵] زمينه ولايت عهدى يزيد را كه فردى عياش، سگباز و شرابخوار، بود مطرحكرد و در نهايت رسماً به عنوان جانشين خود معرفى كرد. او هرگز دغدغه دين نداشت و جزبه عيش و نوش نمىانديشيد.
يعقوبى و ديگران از مورخين نوشتهاند در سالى كه معاويه يزيد را با لشكرى براى فتح بلاد روم فرستاده بود در غذقذونه كه در آنجا ديرى بود به نام دير مرّان اتراق كردند و يزيد درآن دير با ام كلثوم نامى مشغول عيّاشى و لذّت برى شد و در اثر بدى هوا لشكر مبتلا به تب وآبله شدند و مرض به قسمى در اردوى مسلمين افتاد كه مثل برگ خزان روى زمين مىريختند و مىمردند؛ هر چه به يزيد اصرار كردند زودتر از اين جا كوچ كنيم اعتناء نكرد واين اشعار را سرود:
ما ان ابالى بمالاقت جموعهمبالغذقذونة من حمّى و من موم
اذا اتكّأت على الانماط فى غرفبدير مرّان عندى امكلثوم[۱۴۶]
امام حسين نيز در خطاب به وليدبن عتبه، استاندار مدينه، كه از او خواسته بود تا با يزيدبيعت كند فرمود:
«و يزيد شارب الخمر و قاتل النفس المحترمة، معلن بالفسق و مثلى لا يبايع مثله.»[۱۴۷]
اما خلافت به يزيد رسيد و باب جديدى در حيات سياسى اسلام گشوده شد.
بنابراين تمامى آنچه به عنوان سياست اسلامى در دوران پيامبر(ص) شكل گرفته بود و به صورت كمرنگ در زمان خلفا نگه داشته شد در زمان معاويه فرو ريخت، جامعه زمان معاويه و سپس فرزندش يزيد، با سياستى مزورانه، مستبدانه و غير اسلامى اداره مىشد و روشن است كه در چنين فضايى هيچ اصلى انسانى بر قاعده نمى ماند و هر كارى به آسانى توجيهپذير خواهد بود، تحولات سياسى پيش آمده در اين دوره، زندگى را بىپايه و انسانهارا بىهويت ساخته بود و ارزشها جاى خود را به زشتيها و ضد ارزشها داده و آدميان بدان خوى كرده بودند. بىتفاوتى حاصل از اين دگرگونى عنان حاكم را رها ساخته بود تا هر گونه كه بخواهد پيش تازد.[۱۴۸]
۳. از نظر اقتصادى - سوداگرانه
تحول اقتصادى و معيشتى، عظيمترين دگرگونى بود كه در زندگى عربان مسلمان رخ داد.عربها كه پيش از اسلام در زمين سخت و سنگها مىزيستند و بدترين غذاها مىخوردند[۱۴۹]و خشونت طبيعت آنان به زندگى خشن خوى داده بود، پس از اسلام به ويژه پس از هجرت به دينه و غنايمى كه در نبردها به دست آوردند، وضع معيشتى مناسبى يافتند.[۱۵۰] اوضاع مسلمانان در زمان پيامبر(ص) به سامان شد اما توصيههاى فراوان پيامبر(ص) از يك سو وزندگى ساده و بهدور از تجمل آن حضرت، از ديگر سو و سادگى زندگى اصحاب نزديك به پيامبر چون على(ع) و عمار و ابوذر و ديگران از سومين سو مسلمانان را در اعتدال معيشتى نگه داشته بود و به مال و منال دنيا به عنوان وسيلهاى براى زيستن انسانى خويش مىنگريستند و هرگز در كسب آن خود را به سختى نمىافكندند. مسلمانان هر چه بيشتر به دست مىآوردند آن را بين هم نوعان نيازمند خويش تقسيم مىكردند. در چنين حالى روشن است كه انسانها سبكبال و بدون تعلقات، زندگى مىكنند و همچون مسافرى هميشه آماده بهسر مىبرند. در اواخر حيات پيامبر(ص) با فتح مكه عناصر جديدى واردجامعه اسلامى شدند و در اندك زمانى پس از آن از غنايم بسيار حنين به عنوان «مولفة قلوبهم» بهره بردند.[۱۵۱] اينان كه از روحيه اشرافىگرى جاهلى برخوردار بودند در زمانى كوتاه در ميان مسلمانان در آمده و به زندگى خود ادامه دادند. شايد اين طيف اولين كسانى بودند كه درتاريخ اسلام زندگى تجمل را آزموده و ترويج دادند.
پس از پيامبر(ص) به ويژه در عصر فتوحات، هم غنايم بسيارى عايد مسلمانان شد و هم در پى گسترش سرزمينهاى اسلامى، مسلمانان با ديگر فرهنگها آشنا شدند. عربان مسلمان بيش از همه تحت تأثير نوع زندگى و معيشت بيگانگان به ويژه ايرانيان قرار گرفتند.
«استيلا، بر بزرگترين شهر اين ناحيه آسيا، مردم عربستان خشك را با رفاه زندگانى جديد ونعيم آن روزگار آشنا كرد. ايران كسرى با كاخ شاهنشهى با سالن پذيرايى وسيع و طاق نماهاىزيبا و فرشهاى گرانبها و آنهمه آرايش و شكوه، در اختيار سعد قرار گرفت.»[۱۵۲]
دستيابى به چنين غنايم براى عربهاى مسلمان كه پيش از اين هرگز به مانند آن برنخورده بودند زندگىشان را عوض كرد. ابنطقطقى در باره اينان مىنويسد:
«عربى در ميان ذخاير به كيسهاى پر از كافور دست يافت، گمان برد كه نمك است و چون طعام پختند طعمى در آن نيافتند و ندانستند آن چيست تا آنكه مردى پى برده و كافور را ازايشان خريدارى كرد و در عوض پيراهنى كه دو درهم ارزش داشت به ايشان داد. ديگر آنكه عربى بدوى از ميان ذخاير به ياقوتى دست يافت كه بسيار گرانبها بود ولى بدوى قيمت آن رانمىدانست. در اين هنگام شخصى آن را به هزار درهم خريدارى كرد.پس از چندى بدوى به قيمت واقعى آن پى برد و گفت، نمىدانستم عددى بالاتر از هزار هست. ديگر آنكه عربى طلاى سرخ در دست گرفته فرياد مىزد كه كيست آن را با نقره عوض كند.»[۱۵۳]
همه اين داستانها در زمان فتح ايران رخ داد و تا اين زمان هنوز مسلمانان ارزش واقعى طلا، ياقوت و نقره را نمىدانستند و نحوه استفاده از آن را بلد نبودند. پس از اين وضع مسلمانان عوض شد و مهمتر از آن در نگرش آنان به زندگى تحولى آشكار رخ داد. آنان كه تااين زمان براى دين خدا و گسترش اسلام و رهانيدن ديگران از بند جهل و بىدينى جهاد مىكردند، دگرگون شده و براى دستيابى به غنيمت، نعمت و زن و زندگى پيش رفتند. روش تقسيم بيتالمال عمر، خود زمينه ساز چنين تحولى شد. رقابت بر سر دست يافتن به ثروت پديد آمد هر چند سختگيرى و خشونت عمر مانع بروز آن بود اما آتش زير خاكسترى بودكه به زودى بروز يافت و تمامى جامعه را فرا گرفت.
روى كار آمدن عثمان با روحيه اشرافىگرى و تجملطلبى، به اين دگرديسى سرعت داد.او خود بيش از ديگران و بر خلاف دو خليفه پيشين به زندگى رفاهى روى كرد[۱۵۴] و به دنبال او بسيارى از صحابه نيز به آن روى آوردند. مسعودى مختصرى از معيشت عثمان و صحابه را چنين آورده است:
«عثمان در مدينه خانهاى ساخت و آن را با سنگ و آهك برآورد و درهاى خانه را از چوب ساج و عرعر ساخت و همو در مدينه اموال و باغها و چشمههاى بسيار داشت. در ايام عثمان بسيارى از صحابه ملكها و خانهها فراهم كردند از جمله زبير، خانهاى در بصره ساخت كه تاكنون يعنى سال ۳۳۲ معروف است و تجار و مال داران و كشتيبانان بحرين و ديگران آن جافرود مىآيند. در مصر وكوفه و اسكندريه نيز خانههايى ساخت. آنچه در باره خانهها و املاك اوگفتيم هنوز هم معروف است و پوشيده نيست. موجودى زبير پس از مرگ پنجاه هزار ديناربود و هزار اسب و هزار غلام و كنيز داشت و در ولاياتى كه گفتيم املاكى به جا گذاشت. طلحه دركوفه خانهاى ساخت كه هم اكنون در محله كناسه به نام دارالطلحيين معروف است. از املاك عراق روزانه هزار دينار درآمد داشت. در ناحيه سراة بيش از اين درآمد داشت. در مدينه نيزخانهاى ساخت و آجر و گچ و ساج در آن به كار برد. عبدالرحمن بن عوف نيز خانههاى وسيعى ساخت. در طويله او يك صد اسب بود و هزار شتر و ده هزار گوسفند. پس از وفاتش يك چهارم مالش هشتاد هزار دينار بود. سعدبن ابىوقاص نيز در عقيق خانهاى مرتفع و وسيع بنا كرد وبالاى آن بالكن ساخت. سعيد بن مسيب مىگويد، وقتى زيد بن ثابت بمرد چندان طلا و نقره به جا گذاشته بود كه آن را با تبر مىشكستند؛ به جز اموال و املاك ديگر كه قيمت آن يك صدهزار دينار بود. مقداد در محل معروف به جُرف در چند ميلى مدينه خانهاى بنا كرد و بالاى آن بالكنهايى ساخت و از درون و برون گچ كشيد. يعلى بنمنبه وقتى بمرد پانصد هزار دينارنقد به جاگذاشت، مبالغى هم از مردم بستانكار بود و اموال و تركه ديگر او سيصدهزار دينارقيمت داشت.»[۱۵۵]
ابن خلدون پيش از آنكه تحول زمان عثمان را نشان دهد، اوضاع عرب را در پيش بيان مىكند كه چگونه در سختى و مشقت مىزيستند و به خوردن غذاهاى بد شكم خود را سيرمىكردند اما پس از دستيابى به غنيمت و ثروت دگرگونشدند.[۱۵۶] هر چند وى مىكوشد تااين تحول را از آن رو كه از مال حلال است توجيه كند. به هر روى گرايش صحابه و ديگرمسلمانان به زندگى رفاهى و كوشش براى تأمين زندگى برتر با طبع آسوده خواه انسانى سازگارتر افتاد و مسلمانان روز به روز در آن فرو رفتند. آمدن امام على(ع) و مبارزه پيگير آن حضرت براى ايجاد اعتدال در جامعه اسلامى و توجه دادن شهروندان به حقيقت زندگى كارگر نيفتاد.امام كه مىدانست هيچ كاخى بر نمىآيد جز اينكه كوخى پايمال گردد و ثروتمندى عدهاى به فقر عدهاى ديگر گره خورده است بر آن بود تا همچون زمان رسول خدا(ص)مسلمانان را به سوى ارزشها بكشاند[۱۵۷] اما هر چه آن حضرت بيشتر مىكوشيد بر شماردشمنانش افزوده مىشد چون آنان كه ثروت و مكنتى يافته بودند به هيچ طريقى حاضر به بازگشت به گذشته نبودند. براى آنان اين گونه زيستن بدون دغدغه و تعهد گواراتر از آن چيزى بود كه على(ع) بدان دعوت مىكرد. آنان سختيهاى زندگى مسلمانى را در زمان پيامبر(ص) چشيده بودند و آزموده را تجربه كردن خطا بود و امام بىآنكه توفيقى آشكار يابدبه شهادت رسيد.
زندگى تجملى كه تابع درآمدهاى گوناگون به ويژه غنيمت، جزيه و زكات بود روز به روز رنگ و لعاب ديگرى مىيافت. اين شيوه در شام كه از همان ابتدا با زندگى معاويه، زاده خاندان اشرافى مكّه، آشنا شده بودند و روش معيشتى اسلامى را در او جستجو مىكردند،چندان غريب نمىنمود. درآمدهاى گزاف حاصله از فتوحات، براى معاويه و اطرافيانش نازو نعمت غير قابل تصور آورده بود تنها در باره خوراك معاويه آوردهاند:
«وى در هر روز پنج نوبت غذا مىخورد و غذاى آخرش از همه سنگينتر بود، سپس مىگفت:اى غلام سفره را برگير كه خسته شدم و سير نگشتم. نيز نقل كردهاند كه زمانى گوسالهاى رابراى وى بريان كرده آوردند. معاويه آن را با يك دست نان سفيد و چهار گرده ستبر و يك بزغاله گرم و يك بزغاله سرد غير از غذاهاى رنگارنگ ديگر صرف كرد. هم چنين زمانى صد رطل باقلى تر نزد وى نهادند و او همه آن را خورد.[۱۵۸]»
هر چند نويسنده در مقام بيان پرخورى اوست اما به راحتى مىتوان دريافت كه چنين فردى در چه فضا و امكاناتى است كه چنين مىخورد!
انسانهايى كه در اين دوره زندگى مىكنند از نظر معيشتى ويژگيهايى دارند.
الف. رقابت در دست يافتن ثروت
بى ترديد آدميان در هر عرصهاى كه وارد شوند سيرىناپذيرند، اين ويژگى در عرصههاى مثبت، ارزش، ولى درمقولههاى منفى، ضد ارزش به شمار مىآيد. هيچ انسانى از داشتن و ثروتمندى سير نمىگردد و براى اينكه بتواند بيشتر داشته باشدبه رقابت با حريفان بر مىخيزد تا از آنان پيشتر رود. چنين انسانى هرگز درد جامعه را نخواهد يافت و دغدغه دينى و انسانى نخواهد داشت.
ب. زير دست پرورى
ثروتمندى و دارايى روانشناسى مخصوص به خود دارد.آنان كه به ثروت و سرمايه دست يافتند به اشرافىگرى و كبر روىمىكنند و خود برتربينى و نديدن ديگران مشخصه اصلى اينان است و براى اينكه هر چه بيشتر برترى خود را به نمايش گذارن دافرادى را به عنوان نوچه و زير دست در اطراف خود جمع مىكنند و بدين گونه بردگانى در جامعه انسانى پديد مىآيند وبردگى، خود فرهنگى مىآفريند كه چون موريانه نظام انسانى را ازميان تهى مىسازد.
ج. خدا ناباورى
خداوند در قرآن مىفرمايد:
«ان الانسان ليطغى ان راه استغنى.»[۱۵۹]
بى نيازى و ثروتمندى با خدا باورى و ايمان چندان سازگار نيست. دارايان دين و خدا راتا آنجا مىخواهند كه به ثروت و دارايىشان لطمعهاى وارد نسازد و دينى را مىپسندند كه به روش زندگى آنان مهر تأييد نهد. هرگاه دين با دارايى آنان در تعارض افتد، اين دين است كه به كنارى نهاده مىشود و هميشه دين حقيقى با ثروتمندى افراطى ناسازگار است. بنابراين ثروتهاى پيدا شده در عصر امام حسين(ع) و سرمايهدارى مردم، ميانه آنان را با ديانت وارزشها به هم زد و حتى آن گاه كه امام براى ايفاى نقش انسانى و دينى بر مىخيزد برخى ازترس آنكه دامن گيرشان شود او را از چنين حركتى باز مىدارند و توصيه به سكوت مىكنند.
د. قشرى گرى
سرمايه دارانى كه در آمد خويش را از كانال دين به دست آوردند و در جامعه دينى نيززندگى مىكنند براى توجيه رفتار خويش به تبليغ و ترويج ظواهر و پوسته دين مىپردازند،برخى از شعائر دينى را به پا مىدارند اما از درون دين را تهى ساخته و بر مردم خويش توجيهمىكنند.[۱۶۰]
جامعه عصر امام حسين(ع) از چنين ويژگيهايى برخوردار بود و به تبع آنچه كه بيان شداخلاق و فرهنگ و ارزشها دگرگونى يافته و جاى خود را به ضد آنها مىدهد. در چنين جامعهاى حق پايمال مىشود و ظالم جان مىگيرد، خونها ريخته مىشود و خاندان عترت وطهارت به اسارت برده مىشود، احكام الهى زير پا نهاده شده و فساد رواج مىيابد ولى كسى فرياد نمىزند يا از آن رو كه نمىداند چه مىگذرد و يا مىداند و نمىتواند و يا مىداند ومىتواند ولى مىترسد. اما هيچيك توجيه كننده كوتاهى آنان كه در اين جامعه زندگى مىكنند نيست.
چكيده و نتيجه
خلاصه آنچه بيان داشتيم در چند نكته چنين است:
۱. تحولات پيش آمده پس از رحلت رسول اكرم(ص) به ويژه درعصر فتوحات، زندگى كردن بىدغدغه و همراه با آسايش و آرامش را براى عربان مسلمان به ارمغان آورد وتنپرورى حاصل از اين وضع مجال هرگونه قيام و اعتراض را از آنان گرفته بود.
۲. تفسيرهاى ناصواب وغير صحيح از دين و سنت، از آغازين روزهاى رحلت رسول خدا(ص) فهم درست دين را براى پسينيان مشكل ساخت، از اين رو هر نوع رفتار و قانونى در جامعه گاه در نظرشان دينى و ارزشى جلوه مىكرد.
۳. فضاى مسموم و تبليغاتى پيش آمده در جامعه اسلامى به ويژه پس از قتل عثمان وتقابل مسلمانان با يكديگر، بسيارى را به كنج خلوت و عبادت كشانده و از صحنههاىسياسى بيرون برده بود.
۴. فشار و اختناق سياسى كه به ويژه در دوران خلافت معاويه پديدار گشت، ترس ودلهره عجيبى در توده مردم ايجاد كرد كه حتى براى گرفتن حق خويش جرأتى نداشتند.
۵. جهل و ناآگاهى سياسى و اجتماعى، مسلمانان را از تشخيص مصاديق حق و باطل دچار اشتباه و خطا كرده بود و نمىدانستند به كدام يك از دو سوى جبهه روى كنند.
۶. جعل حديث و اشاعه اخبار دروغين، گاه افراد را نسبت به ارزشهاى حقيقى دين دچارترديد مىساخت و آنان را بيش از پيش دچار سرگردانى عقيدتى و تحير مىكرد.
۷. دنيا زدگى اصحاب رسول خدا(ص) به عنوان الگوهاى دينى و همراهى آنان باحكومت گران ناشايست برخى را از شناخت راه صحيح باز مىداشت.
۸. بدنمايى وغير واقعى عرضه كردن حركت و خواست امام حسين(ع)، عدهاى را درتصميم گيرى با مشكل مواجه ساخته بود.
۹. در نهايت غافلگير شدن عدهاى، آنان را از يارى به موقع بازداشته و نتوانستند در اين جهت گام بردارند.
همه آنچه بيان شد تنها تحليل واقعيات حاكم بر جامعه اسلامى آن روز بود كه زمينه سازكشتار بىسابقه در تاريخ اسلام گرديد و اهل حرم رسول خدا(ص) قتل عام شدند و شمارىديگر به اسارت رفتند اما آيا آنچه واقعى بود ارزشى نيز بود؟ قطعاً چنين نبود و آنان كه به آگاهى از زمانه و تحت تأثير فضاى ايجاد شده از مسئوليت انسانى خويش كناره گرفتند بى ترديد بايستى پاسخگوى ايمان خود باشند چنانكه تاريخ براى هميشه آنان را نكوهيده است.
پي نوشت:
[۱۳۸]. نقش عايشه در تاريخ اسلام، ج۳، ص۱۲۵ به بعد.
[۱۳۹]. همان، ج۳، ص۲۸۶ به بعد.
[۱۴۰]. المحبّر، محمد بن حبيب، ص۱۸۴.
[۱۴۱]. الاحتجاج ۴۱۳/۱، فرهنگ آفتاب، ح۹، ص۴۶۷۱.
[۱۴۲]. تشيع در مسير تاريخ، ص۱۵۷ به بعد.
[۱۴۳]. نقش عايشه در تاريخ اسلام، ج۳، ص۲۶۵ به بعد.
[۱۴۴]. مروج الذهب، ج۲، ص۸.
[۱۴۵]. العقدالفريد، ج۳، ص۱۲۹.
[۱۴۶]. بررسى تاريخ عاشورا، ص۱۵.
[۱۴۷]. تاريخ طبرى، ج۱۶، ص۲۱۸، ارشاد مفيد/۲۰۰، كامل ابن اثير ۲۶۴/۳.
[۱۴۸]. شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۴.
[۱۴۹]. نهج البلاغه، خطبه ۲۶.
[۱۵۰]. غنائمى كه در نبرد با يهوديان به ويژه عايد مسلمانان شده بود در دگرگونى اوضاع معيشتى نقش آفرين بود.
[۱۵۱]. المحبّر، محمد بن حبيب، ص۴۷۳.
[۱۵۲]. تاريخ عرب، فيليپ حتّى، ص۲۰۱.
[۱۵۳]. تاريخ فخرى، ابن طقطقى، ص۱۱۲.
[۱۵۴]. تاريخ تمدن اسلام، ج۱، ص۸۱.
[۱۵۵]. مروج الذهب، ۶۸۹/۱، ۶۹۰.
[۱۵۶]. مقدمه ابن خلدون، ج۱، ص۳۹۰ و ۳۹۲.
[۱۵۷]. بسيارى از خطبههاى اخلاقى نهجالبلاغه در اين راستاست.
[۱۵۸]. تاريخ فخرى، ص۱۴۸.
[۱۵۹]. سوره علق آيه ۷.
[۱۶۰]. الجامع الصحيح، بخارى، ج۲، ص۱۱۱، سنن بيهقى ۴۴۶/۲.
کد خبر: 36167
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdccmsq1.2bqee8laa2.html