بررسى جامعه شناختى جامعه اسلامى عصر امام حسين علیه السلام(3)

2 بهمن 1390 ساعت 23:16

معاويه پس از سالها امارت شام، به عنوان خليفه به ميدان آمدو از آن روز تحولى عظيم در سياست پديدار شد


خلافت معاويه و سياستى نوين 

معاويه پس از سالها امارت شام، به عنوان خليفه به ميدان آمدو از آن روز تحولى عظيم در سياست پديدار شد. بى‏ترديد اوفردى زيرك، تيز هوش و نيرنگ باز بود.[۱۳۸] او كه بيش از بيست سال در مناطق شمالى عربستان، دمشق، به عنوان امير تام‏الاختيارلحظه شمارى مى‏كرد تا روزى آنچه را كه درزمان پيامبر(ص) ازدست داده بودند به دست آورد،[۱۳۹] پس از رسيدن به آن از هيچ كوششى دريغ نكرد. و با جذب افرادى سياست‏پيشه و زيرك از يك سوى به تحكيم قدرت خويش دست زد و از طرف ديگر صحنه سياسى را از وجود مخالفين خود پاك سازى كرد واز سومين سوى حكومت را در خاندان خويش موروثى ساخت. مشخصه‏هاى سياست معاويه در نگاهى كلى چنين است.

الف. فريب و نيرنگ
منابع تاريخ اسلام، معاويه را فردى زيرك معرفى مى‏كنند و گفته‏اند كه وى يكى از چهارزيرك عرب(دهاة عرب)[۱۴۰] بود اما مطالعه در احوال او نشان مى‏دهد كه او چنانكه امام على(ع) فرمود، [۱۴۱] در فريب‏كارى و نيرنگ ‏بازى دستى بلند داشت. آنچه از نيرنگش در نبردصفين مذكور است و حيله‏اى در انعقاد صلح با امام حسن(ع) به كار بست،[۱۴۲] موردى ازموارد بسيار است.

ب. اختناق و جهل گسترى
آزادى انسانى، آگاهى‏يابى و حق دخالت در امور زندگى از اوليات زندگى آدمى در جامعه است. معاويه با سياست انقباضى، مردم را در محدوده‏اى از اختيار قرار داد كه چاره‏اى جزپذيرش آن نداشتند. جاسوسان بسيار، چاپلوسان و خبرچينان، هرگونه فضاى باز را مسدودساخته و با گسترش تبليغات مسموم[۱۴۳] امكان حقيقت‏يابى و آگاهى را از همگان گرفته بود.

ج. استبداد و فشار
معاويه با دو رويه خشم و محبت، به اعمال سياست پرداخت؛ خشم نسبت به دشمنان ورقيبان و محبت نسبت به خويشان و در باريان و از اين طريق امكان دخالت و اظهار نظر درامور سياسى و اجتماعى را از هر دو گروه ربود. شدت خشونت وى را در برخورد با حجر بن عدى و يارانش مى‏توان يافت:
«در سال ۵۳ معاويه حجربن عدى كندى را دست بسته كشت. زياد او را با نه تن از يارانش ازاهل كوفه و چهار تن غير كوفى به سوى دمشق فرستاد. در برج عذرا مردى يك‏چشم از طرف معاويه آمد و به حجر گفت: اى سرور ضلال و منبع كفر و طغيان و دوست‏دار ابوتراب!اميرالمؤمنين به من فرمان داده است ترا با يارانت بكشم مگر آنكه از كفر خويش برگرديد ورفيقتان را لعن كنيد و از او بيزارى جوئيد. نمى‏پذيرفتند و نيمى ديگر كشته شدند.»[۱۴۴]و شدت محبتش نيز از بذل و بخششهاى بسيار دريافتنى است.

د. انحصار حكومت:
معاويه كه با تلاش چندين ساله به خلافت دست يافته بود نمى‏خواست به راحتى آن را ازخاندان خويش خارج سازد بدين منظور از سالها پيش، با رايزنى و هم انديشه با اطرافيان وتطميع آنان،[۱۴۵] زمينه ولايت عهدى يزيد را كه فردى عياش، سگ‏باز و شرابخوار، بود مطرحكرد و در نهايت رسماً به عنوان جانشين خود معرفى كرد. او هرگز دغدغه دين نداشت و جزبه عيش و نوش نمى‏انديشيد.
يعقوبى و ديگران از مورخين نوشته‏اند در سالى ‏كه معاويه يزيد را با لشكرى براى فتح بلاد روم فرستاده بود در غذقذونه كه در آنجا ديرى بود به نام دير مرّان اتراق كردند و يزيد درآن دير با ام كلثوم نامى مشغول عيّاشى و لذّت برى شد و در اثر بدى هوا لشكر مبتلا به تب وآبله شدند و مرض به قسمى در اردوى مسلمين افتاد كه مثل برگ خزان روى زمين مى‏ريختند و مى‏مردند؛ هر چه به يزيد اصرار كردند زودتر از اين جا كوچ كنيم اعتناء نكرد واين اشعار را سرود:
ما ان ابالى بمالاقت جموعهم‏بالغذقذونة من حمّى و من موم
اذا اتكّأت على الانماط فى غرف‏بدير مرّان عندى ام‏كلثوم[۱۴۶]

امام حسين نيز در خطاب به وليدبن عتبه، استاندار مدينه، كه از او خواسته بود تا با يزيدبيعت كند فرمود:
«و يزيد شارب الخمر و قاتل النفس المحترمة، معلن بالفسق و مثلى لا يبايع مثله.»[۱۴۷]
اما خلافت به يزيد رسيد و باب جديدى در حيات سياسى اسلام گشوده شد.
بنابراين تمامى آنچه به عنوان سياست اسلامى در دوران پيامبر(ص) شكل گرفته بود و به صورت كم‏رنگ در زمان خلفا نگه داشته شد در زمان معاويه فرو ريخت، جامعه زمان معاويه و سپس فرزندش يزيد، با سياستى مزورانه، مستبدانه و غير اسلامى اداره مى‏شد و روشن است كه در چنين فضايى هيچ اصلى انسانى بر قاعده نمى ‏ماند و هر كارى به آسانى توجيه‏پذير خواهد بود، تحولات سياسى پيش آمده در اين دوره، زندگى را بى‏پايه و انسانهارا بى‏هويت ساخته بود و ارزشها جاى خود را به زشتيها و ضد ارزشها داده و آدميان بدان خوى كرده بودند. بى‏تفاوتى حاصل از اين دگرگونى عنان حاكم را رها ساخته بود تا هر گونه كه بخواهد پيش تازد.[۱۴۸]


۳. از نظر اقتصادى - سوداگرانه
تحول اقتصادى و معيشتى، عظيم‏ترين دگرگونى بود كه در زندگى عربان مسلمان رخ داد.عربها كه پيش از اسلام در زمين سخت و سنگ‏ها مى‏زيستند و بدترين غذاها مى‏خوردند[۱۴۹]و خشونت طبيعت آنان به زندگى خشن خوى داده بود، پس از اسلام به ويژه پس از هجرت به دينه و غنايمى كه در نبردها به دست آوردند، وضع معيشتى مناسبى يافتند.[۱۵۰] اوضاع مسلمانان در زمان پيامبر(ص) به سامان شد اما توصيه‏هاى فراوان پيامبر(ص) از يك سو وزندگى ساده و به‏دور از تجمل آن حضرت، از ديگر سو و سادگى زندگى اصحاب نزديك به پيامبر چون على(ع) و عمار و ابوذر و ديگران از سومين سو مسلمانان را در اعتدال معيشتى نگه داشته بود و به مال و منال دنيا به عنوان وسيله‏اى براى زيستن انسانى خويش مى‏نگريستند و هرگز در كسب آن خود را به سختى نمى‏افكندند. مسلمانان هر چه بيشتر به دست مى‏آوردند آن را بين هم نوعان نيازمند خويش تقسيم مى‏كردند. در چنين حالى روشن است كه انسانها سبك‏بال و بدون تعلقات، زندگى مى‏كنند و هم‏چون مسافرى هميشه آماده بهسر مى‏برند. در اواخر حيات پيامبر(ص) با فتح مكه عناصر جديدى واردجامعه اسلامى شدند و در اندك زمانى پس از آن از غنايم بسيار حنين به عنوان «مولفة قلوبهم» بهره بردند.[۱۵۱] اينان كه از روحيه اشرافى‏گرى جاهلى برخوردار بودند در زمانى كوتاه در ميان مسلمانان در آمده و به زندگى خود ادامه دادند. شايد اين طيف اولين كسانى بودند كه درتاريخ اسلام زندگى تجمل را آزموده و ترويج دادند.
پس از پيامبر(ص) به ويژه در عصر فتوحات، هم غنايم بسيارى عايد مسلمانان شد و هم در پى گسترش سرزمينهاى اسلامى، مسلمانان با ديگر فرهنگ‏ها آشنا شدند. عربان مسلمان بيش از همه تحت تأثير نوع زندگى و معيشت بيگانگان به ويژه ايرانيان قرار گرفتند.

«استيلا، بر بزرگترين شهر اين ناحيه آسيا، مردم عربستان خشك را با رفاه زندگانى جديد ونعيم آن روزگار آشنا كرد. ايران كسرى با كاخ شاهنشهى با سالن پذيرايى وسيع و طاق نماهاىزيبا و فرشهاى گرانبها و آن‏همه آرايش و شكوه، در اختيار سعد قرار گرفت.»[۱۵۲]
دست‏يابى به چنين غنايم براى عربهاى مسلمان كه پيش از اين هرگز به مانند آن برنخورده بودند زندگى‏شان را عوض كرد. ابن‏طقطقى در باره اينان مى‏نويسد:
«عربى در ميان ذخاير به كيسه‏اى پر از كافور دست يافت، گمان برد كه نمك است و چون طعام پختند طعمى در آن نيافتند و ندانستند آن چيست تا آنكه مردى پى برده و كافور را ازايشان خريدارى كرد و در عوض پيراهنى كه دو درهم ارزش داشت به ايشان داد. ديگر آنكه عربى بدوى از ميان ذخاير به ياقوتى دست يافت كه بسيار گرانبها بود ولى بدوى قيمت آن رانمى‏دانست. در اين هنگام شخصى آن را به هزار درهم خريدارى كرد.پس از چندى بدوى به قيمت واقعى آن پى برد و گفت، نمى‏دانستم عددى بالاتر از هزار هست. ديگر آنكه عربى طلاى سرخ در دست گرفته فرياد مى‏زد كه كيست آن را با نقره عوض كند.»[۱۵۳]
همه اين داستانها در زمان فتح ايران رخ داد و تا اين زمان هنوز مسلمانان ارزش واقعى طلا، ياقوت و نقره را نمى‏دانستند و نحوه استفاده از آن را بلد نبودند. پس از اين وضع مسلمانان عوض شد و مهمتر از آن در نگرش آنان به زندگى تحولى آشكار رخ داد. آنان كه تااين زمان براى دين خدا و گسترش اسلام و رهانيدن ديگران از بند جهل و بى‏دينى جهاد مى‏كردند، دگرگون شده و براى دست‏يابى به غنيمت، نعمت و زن و زندگى پيش رفتند. روش تقسيم بيت‏المال عمر، خود زمينه ساز چنين تحولى شد. رقابت بر سر دست يافتن به ثروت پديد آمد هر چند سخت‏گيرى و خشونت عمر مانع بروز آن بود اما آتش زير خاكسترى بودكه به زودى بروز يافت و تمامى جامعه را فرا گرفت.
روى كار آمدن عثمان با روحيه اشرافى‏گرى و تجمل‏طلبى، به اين دگرديسى سرعت داد.او خود بيش از ديگران و بر خلاف دو خليفه پيشين به زندگى رفاهى روى كرد[۱۵۴] و به دنبال او بسيارى از صحابه نيز به آن روى آوردند. مسعودى مختصرى از معيشت عثمان و صحابه را چنين آورده است:
«عثمان در مدينه خانه‏اى ساخت و آن را با سنگ و آهك برآورد و درهاى خانه را از چوب ساج و عرعر ساخت و همو در مدينه اموال و باغها و چشمه‏هاى بسيار داشت. در ايام عثمان بسيارى از صحابه ملكها و خانه‏ها فراهم كردند از جمله زبير، خانه‏اى در بصره ساخت كه تاكنون يعنى سال ۳۳۲ معروف است و تجار و مال داران و كشتيبانان بحرين و ديگران آن جافرود مى‏آيند. در مصر وكوفه و اسكندريه نيز خانه‏هايى ساخت. آنچه در باره خانه‏ها و املاك اوگفتيم هنوز هم معروف است و پوشيده نيست. موجودى زبير پس از مرگ پنجاه هزار ديناربود و هزار اسب و هزار غلام و كنيز داشت و در ولاياتى كه گفتيم املاكى به جا گذاشت. طلحه دركوفه خانه‏اى ساخت كه هم اكنون در محله كناسه به نام دارالطلحيين معروف است. از املاك عراق روزانه هزار دينار درآمد داشت. در ناحيه سراة بيش از اين درآمد داشت. در مدينه نيزخانه‏اى ساخت و آجر و گچ و ساج در آن به كار برد. عبدالرحمن بن عوف نيز خانه‏هاى وسيعى ساخت. در طويله او يك صد اسب بود و هزار شتر و ده هزار گوسفند. پس از وفاتش يك چهارم مالش هشتاد هزار دينار بود. سعدبن ابى‏وقاص نيز در عقيق خانه‏اى مرتفع و وسيع بنا كرد وبالاى آن بالكن ساخت. سعيد بن مسيب مى‏گويد، وقتى زيد بن ثابت بمرد چندان طلا و نقره به جا گذاشته بود كه آن را با تبر مى‏شكستند؛ به جز اموال و املاك ديگر كه قيمت آن يك صدهزار دينار بود. مقداد در محل معروف به جُرف در چند ميلى مدينه خانه‏اى بنا كرد و بالاى آن بالكنهايى ساخت و از درون و برون گچ كشيد. يعلى بن‏منبه وقتى بمرد پانصد هزار دينارنقد به جاگذاشت، مبالغى هم از مردم بستانكار بود و اموال و تركه ديگر او سيصدهزار دينارقيمت داشت.»[۱۵۵]
ابن خلدون پيش از آنكه تحول زمان عثمان را نشان دهد، اوضاع عرب را در پيش بيان مى‏كند كه چگونه در سختى و مشقت مى‏زيستند و به خوردن غذاهاى بد شكم خود را سيرمى‏كردند اما پس از دست‏يابى به غنيمت و ثروت دگرگون‏شدند.[۱۵۶] هر چند وى مى‏كوشد تااين تحول را از آن رو كه از مال حلال است توجيه كند. به هر روى گرايش صحابه و ديگرمسلمانان به زندگى رفاهى و كوشش براى تأمين زندگى برتر با طبع آسوده خواه انسانى سازگارتر افتاد و مسلمانان روز به روز در آن فرو رفتند. آمدن امام على(ع) و مبارزه پيگير آن حضرت براى ايجاد اعتدال در جامعه اسلامى و توجه دادن شهروندان به حقيقت زندگى كارگر نيفتاد.امام كه مى‏دانست هيچ كاخى بر نمى‏آيد جز اينكه كوخى پايمال گردد و ثروتمندى عده‏اى به فقر عده‏اى ديگر گره خورده است بر آن بود تا هم‏چون زمان رسول خدا(ص)مسلمانان را به سوى ارزشها بكشاند[۱۵۷] اما هر چه آن حضرت بيشتر مى‏كوشيد بر شماردشمنانش افزوده مى‏شد چون آنان كه ثروت و مكنتى يافته بودند به هيچ طريقى حاضر به بازگشت به گذشته نبودند. براى آنان اين گونه زيستن بدون دغدغه و تعهد گواراتر از آن چيزى بود كه على(ع) بدان دعوت مى‏كرد. آنان سختيهاى زندگى مسلمانى را در زمان پيامبر(ص) چشيده بودند و آزموده را تجربه كردن خطا بود و امام بى‏آنكه توفيقى آشكار يابدبه شهادت رسيد.
زندگى تجملى كه تابع درآمدهاى گوناگون به ويژه غنيمت، جزيه و زكات بود روز به روز رنگ و لعاب ديگرى مى‏يافت. اين شيوه در شام كه از همان ابتدا با زندگى معاويه، زاده خاندان اشرافى مكّه، آشنا شده بودند و روش معيشتى اسلامى را در او جستجو مى‏كردند،چندان غريب نمى‏نمود. درآمدهاى گزاف حاصله از فتوحات، براى معاويه و اطرافيانش نازو نعمت غير قابل تصور آورده بود تنها در باره خوراك معاويه آورده‏اند:
«وى در هر روز پنج نوبت غذا مى‏خورد و غذاى آخرش از همه سنگين‏تر بود، سپس مى‏گفت:اى غلام سفره را برگير كه خسته شدم و سير نگشتم. نيز نقل كرده‏اند كه زمانى گوساله‏اى رابراى وى بريان كرده آوردند. معاويه آن را با يك دست نان سفيد و چهار گرده ستبر و يك بزغاله گرم و يك بزغاله سرد غير از غذاهاى رنگارنگ ديگر صرف كرد. هم چنين زمانى صد رطل باقلى ‏تر نزد وى نهادند و او همه آن را خورد.[۱۵۸]»

هر چند نويسنده در مقام بيان پرخورى اوست اما به راحتى مى‏توان دريافت كه چنين فردى در چه فضا و امكاناتى است كه چنين مى‏خورد!
انسانهايى كه در اين دوره زندگى مى‏كنند از نظر معيشتى ويژگيهايى دارند.

الف. رقابت در دست يافتن ثروت
بى ترديد آدميان در هر عرصه‏اى كه وارد شوند سيرىناپذيرند، اين ويژگى در عرصه‏هاى مثبت، ارزش، ولى درمقوله‏هاى منفى، ضد ارزش به شمار مى‏آيد. هيچ انسانى از داشتن و ثروتمندى سير نمى‏گردد و براى اينكه بتواند بيشتر داشته باشدبه رقابت با حريفان بر مى‏خيزد تا از آنان پيشتر رود. چنين انسانى هرگز درد جامعه را نخواهد يافت و دغدغه دينى و انسانى نخواهد داشت.
ب. زير دست پرورى
ثروتمندى و دارايى روان‏شناسى مخصوص به خود دارد.آنان كه به ثروت و سرمايه دست يافتند به اشرافى‏گرى و كبر روىمى‏كنند و خود برتربينى و نديدن ديگران مشخصه اصلى اينان است و براى اينكه هر چه بيشتر برترى خود را به نمايش گذارن دافرادى را به عنوان نوچه و زير دست در اطراف خود جمع مى‏كنند و بدين گونه بردگانى در جامعه انسانى پديد مى‏آيند وبردگى، خود فرهنگى مى‏آفريند كه چون موريانه نظام انسانى را ازميان تهى مى‏سازد.

ج. خدا ناباورى
خداوند در قرآن مى‏فرمايد:
«ان الانسان ليطغى ان راه استغنى.»[۱۵۹]
بى نيازى و ثروتمندى با خدا باورى و ايمان چندان سازگار نيست. دارايان دين و خدا راتا آنجا مى‏خواهند كه به ثروت و دارايى‏شان لطمعه‏اى وارد نسازد و دينى را مى‏پسندند كه به روش زندگى آنان مهر تأييد نهد. هرگاه دين با دارايى آنان در تعارض افتد، اين دين است كه به كنارى نهاده مى‏شود و هميشه دين حقيقى با ثروتمندى افراطى ناسازگار است. بنابراين ثروت‏هاى پيدا شده در عصر امام حسين(ع) و سرمايه‏دارى مردم، ميانه آنان را با ديانت وارزشها به هم زد و حتى آن گاه كه امام براى ايفاى نقش انسانى و دينى بر مى‏خيزد برخى ازترس آنكه دامن گيرشان شود او را از چنين حركتى باز مى‏دارند و توصيه به سكوت مى‏كنند.

د. قشرى گرى
سرمايه دارانى كه در آمد خويش را از كانال دين به دست آوردند و در جامعه دينى نيززندگى مى‏كنند براى توجيه رفتار خويش به تبليغ و ترويج ظواهر و پوسته دين مى‏پردازند،برخى از شعائر دينى را به پا مى‏دارند اما از درون دين را تهى ساخته و بر مردم خويش توجيه‏مى‏كنند.[۱۶۰]

جامعه عصر امام حسين(ع) از چنين ويژگيهايى برخوردار بود و به تبع آنچه كه بيان شداخلاق و فرهنگ و ارزشها دگرگونى يافته و جاى خود را به ضد آنها مى‏دهد. در چنين جامعه‏اى حق پايمال مى‏شود و ظالم جان مى‏گيرد، خونها ريخته مى‏شود و خاندان عترت وطهارت به اسارت برده مى‏شود، احكام الهى زير پا نهاده شده و فساد رواج مى‏يابد ولى كسى فرياد نمى‏زند يا از آن رو كه نمى‏داند چه مى‏گذرد و يا مى‏داند و نمى‏تواند و يا مى‏داند ومى‏تواند ولى مى‏ترسد. اما هيچ‏يك توجيه كننده كوتاهى آنان كه در اين جامعه زندگى مى‏كنند نيست.

چكيده و نتيجه
خلاصه آنچه بيان داشتيم در چند نكته چنين است:
۱. تحولات پيش آمده پس از رحلت رسول اكرم(ص) به ويژه درعصر فتوحات، زندگى كردن بى‏دغدغه و همراه با آسايش و آرامش را براى عربان مسلمان به ارمغان آورد وتن‏پرورى حاصل از اين وضع مجال هرگونه قيام و اعتراض را از آنان گرفته بود.

۲. تفسيرهاى ناصواب وغير صحيح از دين و سنت، از آغازين روزهاى رحلت رسول خدا(ص) فهم درست دين را براى پسينيان مشكل ساخت، از اين رو هر نوع رفتار و قانونى در جامعه گاه در نظرشان دينى و ارزشى جلوه مى‏كرد.

۳. فضاى مسموم و تبليغاتى پيش آمده در جامعه اسلامى به ويژه پس از قتل عثمان وتقابل مسلمانان با يكديگر، بسيارى را به كنج خلوت و عبادت كشانده و از صحنه‏هاىسياسى بيرون برده بود.
۴. فشار و اختناق سياسى كه به ويژه در دوران خلافت معاويه پديدار گشت، ترس ودلهره عجيبى در توده مردم ايجاد كرد كه حتى براى گرفتن حق خويش جرأتى نداشتند.

۵. جهل و ناآگاهى سياسى و اجتماعى، مسلمانان را از تشخيص مصاديق حق و باطل دچار اشتباه و خطا كرده بود و نمى‏دانستند به كدام يك از دو سوى جبهه روى كنند.

۶. جعل حديث و اشاعه اخبار دروغين، گاه افراد را نسبت به ارزشهاى حقيقى دين دچارترديد مى‏ساخت و آنان را بيش از پيش دچار سرگردانى عقيدتى و تحير مى‏كرد.

۷. دنيا زدگى اصحاب رسول خدا(ص) به عنوان الگوهاى دينى و همراهى آنان باحكومت گران ناشايست برخى را از شناخت راه صحيح باز مى‏داشت.

۸. بدنمايى وغير واقعى عرضه كردن حركت و خواست امام حسين(ع)، عده‏اى را درتصميم ‏گيرى با مشكل مواجه ساخته بود.

۹. در نهايت غافلگير شدن عده‏اى، آنان را از يارى به موقع بازداشته و نتوانستند در اين جهت گام بردارند.

همه آنچه بيان شد تنها تحليل واقعيات حاكم بر جامعه اسلامى آن روز بود كه زمينه سازكشتار بى‏سابقه در تاريخ اسلام گرديد و اهل حرم رسول خدا(ص) قتل عام شدند و شمارىديگر به اسارت رفتند اما آيا آنچه واقعى بود ارزشى نيز بود؟ قطعاً چنين نبود و آنان كه به آگاهى از زمانه و تحت تأثير فضاى ايجاد شده از مسئوليت انسانى خويش كناره گرفتند بى ترديد بايستى پاسخگوى ايمان خود باشند چنانكه تاريخ براى هميشه آنان را نكوهيده است.

پي نوشت: 
[۱۳۸]. نقش عايشه در تاريخ اسلام، ج‏۳، ص‏۱۲۵ به بعد.
[۱۳۹]. همان، ج‏۳، ص‏۲۸۶ به بعد.
[۱۴۰]. المحبّر، محمد بن حبيب، ص‏۱۸۴.
[۱۴۱]. الاحتجاج ۴۱۳/۱، فرهنگ آفتاب، ح‏۹، ص‏۴۶۷۱.
[۱۴۲]. تشيع در مسير تاريخ، ص‏۱۵۷ به بعد.
[۱۴۳]. نقش عايشه در تاريخ اسلام، ج‏۳، ص‏۲۶۵ به بعد.
[۱۴۴]. مروج الذهب، ج‏۲، ص‏۸.
[۱۴۵]. العقدالفريد، ج‏۳، ص‏۱۲۹.
[۱۴۶]. بررسى تاريخ عاشورا، ص‏۱۵.
[۱۴۷]. تاريخ طبرى، ج‏۱۶، ص‏۲۱۸، ارشاد مفيد/۲۰۰، كامل ابن اثير ۲۶۴/۳.
[۱۴۸]. شرح نهج البلاغه، ج‏۲، ص‏۱۴.
[۱۴۹]. نهج البلاغه، خطبه ۲۶.
[۱۵۰]. غنائمى كه در نبرد با يهوديان به ويژه عايد مسلمانان شده بود در دگرگونى اوضاع معيشتى نقش آفرين بود.
[۱۵۱]. المحبّر، محمد بن حبيب، ص‏۴۷۳.
[۱۵۲]. تاريخ عرب، فيليپ حتّى، ص‏۲۰۱.
[۱۵۳]. تاريخ فخرى، ابن طقطقى، ص‏۱۱۲.
[۱۵۴]. تاريخ تمدن اسلام، ج‏۱، ص‏۸۱.
[۱۵۵]. مروج الذهب، ۶۸۹/۱، ۶۹۰.
[۱۵۶]. مقدمه ابن خلدون، ج‏۱، ص‏۳۹۰ و ۳۹۲.
[۱۵۷]. بسيارى از خطبه‏هاى اخلاقى نهج‏البلاغه در اين راستاست.
[۱۵۸]. تاريخ فخرى، ص‏۱۴۸.
[۱۵۹]. سوره علق آيه ۷.
[۱۶۰]. الجامع الصحيح، بخارى، ج‏۲، ص‏۱۱۱، سنن بيهقى ۴۴۶/۲.


کد خبر: 36167

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdccmsq1.2bqee8laa2.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com