تحلیلی بر هنر عرفانی در آستانه شهادت مولای متقیان؛
عرفان در ادب و هنر برگرفته از اندیشه مولای متقیان
17 مرداد 1391 ساعت 13:59
عرفان در ايران بر اساس اسلام و احاديث قرآني بنیان نهاده شده است. گفتار پيغمبر و مولاي متقيان را سرمشق عرفان ايراني مي دانند که در عين اطاعت از شريعت اسلام ؛ غرق در عالم باطن می گردد. به همین سبب در یادداشتی کوتاه به نقش عرفان در هنر می پردازیم.
«اگر شعر وظيفه اي در جهان حيات داشته باشد، همان است که از يک سوي انديشه هاي دروني شاعر را بيش از ديگران از عالمي که در آن وارد است با کلماتي که ذوق هنرمند وي دستچين کرده به گوش مشتاقان برساند و از سوي ديگر شنوندگان را به حالت طرب بياورد. و اگر اين دو وظيفه مورد توجه سراينده قرار نگيرد آنچه مي سرايد شعر نيست. بلکه کلام منظومي است که تفاوت آن با نثر همان آهنگ و قافيه آن است... » (لطفعلي صورتگر)
در آن روزگاران تاريک که مردم سرزمين هاي ديگر به پرستش سازه هاي دست خويش مي پرداختند و دستگاه آفرينش را جلوه گاه و جولانگاه اصنام و آرمان ها و تمنيات بشري آن ها مي ساختند فلسفه اي روشن و با فروغ که اساس آن بر مصادمه و نزاع بين خوبي و بدي و پاکي و پليدي و روشنايي و تاريکي و پيروزي قطعي خير بر شر بود ,تا اين روزگار که هزاران حکيم و دانشمند و شاعر توانا و صاحب دل از نقاط مختلف گيتي به راهنمايي فرزند آدم برخاستد از اين فکر ايراني بهره ي معنوي فراوان برده اند.
ذوق تيز و هوش مبدع ايراني براي فهم دقيق ديني که پذيرفته بود به هنرنمايي پرداخت و با فراگرفتن زبان و ادبيات عرب، تفسير آيات مبارک قرآني، علم کلام و حديث و تاريخ دانشمندان بزرگي که از گوشه و کنار اين کشور برخاستند و آثاري بسيار پرارج و بها که امروز زينت بخش معارف اسلامي و مورد استفاده فضلا و ارباب تحقيق گيتي است از خويش به يادگار گذاشتند.
اين مردم دريافتند که عالم حقيقت که پاکي محض است زير پرده هاي عادات و کشمکش هاي زندگاني مادي پوشيده مانده و آدمي تا از ظواهر برنگذرد و خاشاک خودبيني و خودپرستي را درخويشتن نسوزاند و از شائبه ي عادات پيراسته نگردد و غرق در عالم باطن نشود و روح را از اسارت ماده آزاد نکند حق را نخواهد شناخت و به مقام قرب نخواهد رسيد. پيروان اين مشرب را که از اوايل قرن دوم در اين کشور رسوخ يافت صوفي و اهل عرفان نام نهادند.
کار نيروي خلاقه ي ايراني آن است که هرچيز را که پسندش آيد مي پذيرد و به آن رنگ و نگار ايراني مي دهد و با آب و هوا و مقتضيات کشور خويش و عادات و پسندهاي آنان سازگار مي کند و در نتيجه ي آن چيزي بوجود مي آورد که تنها اثر ظرافت و چربدستي ايراني در آن هويداست و از منشاء و ريشه ي آن آثاري بارز نمي توان يافت زيرا رنگ و بويي ديگر گرفته و نکهت فرح بخش آن از اين سرزمين آفتاب دار برخاسته است.
نگارگر با گزينش آثار مختلف براي تصويرگري و بهره گيري از روايات شفاهي درباره ي شخصيت موردنظر و گريز از قيد و بندهاي مربوط به آن يک اصل بصري را در جهت نمايش شخصيت پردازي ادبي پديد مي آورند. او غالباً به عنوان شريک مؤلف مطرح مي شود و هرگز از مقتضيات جامعه پا فراتر نمي نهد. ليکن نقاش قرون وسطي نسبت به نقاشان معاصر به ميزان کمتري در صدد بازتاب عيني افکار نويسنده و شاعر بر مي آيد. در همين ارتباط نقاشي در عين تابعيت از قوانين زيبايي شناسي مشترک برخوردار است. براي مثال يکي از نگاره هاي سده ي دوازدهم هجري به غزلي از حافظ در مدح حاکم شيراز اختصاص دارد. شاعر با عباراتي متعارف وي را حاکم مطلق شرق و غرب قلمداد کرده و مدعي است که هيچ سيمرغي را ياراي صعود به آشيانه ي تفکرات وي نيست. در اين جا نقاش، بي توجه به انديشه ي شاعر و بدون کمترين کوششي در جهت بازآفريني هيئت پادشاه، به ترسيم پرواز پرنده اي افسانه اي که موجودي به منقار دارد بسنده کرده است.
وظيفه ي اصلي نگارگر به هنگام ترسيم انسان، بهره گيري از امکانات تجسمي موجود يعني نقش، ترکيب بندي، هماهنگي رنگ ها و ديگر عوامل در ارائه ي نمونه هاي مطلوب است. گزينش موضوعات معين براي تصويرگري و بازآفريني و بررسي و مطالعه ي مداوم آن ها منجر به تثبيت برخي طرح ها و نقوش ترکيب بندي و علائم مشخصه ي شخصيت ها مي شود.
تکامل سيماي انسان در نقاشي ايراني از تحول آن در ادبيات جدايي پذير نيست و به طور کلي در ارتباط مستقيم با تحول تدريجي تزيين نسخه هاي خطي و زبان نقاشي و هنري و امکانات تجسمي آن است. اگر بخواهيم به بررسي تحول تدريجي سيماي انسان در نگاره هاي مختلف که از قرن هفتم آغاز مي شود بپردازيم خواهيم ديد که چگونه چهره ي انسان از جنبه ي صرفاً تزئيني و نقش گونه خارج شده و ارزشي في نفسه و آکنده از مضامين واقع گرا کسب مي کند.
تحولات بعدي نقاشي ايران در جهت ترکيب دو اصل تصويرگري، يعني بازآفريني نمادين موضوع و پديد آوردن جنبه هاي تزئيني قرار دارد. نمايش سيماي آدمي نيز با توجه به همين موضوع مورد توجه واقع مي شود. در مواردي که شعرا با بيان مفاهيم پيچيده ي انتزاعي، ازنمونه هاي کاملا مشخصي براي مقايسه استفاده مي کردند، نقاشان غالباً با ناديده انگاشتن تعميم فلسفي نقاشي را به تجسم اين گونه نمونه ها اختصاص مي دادند. به کارگيري جزئيات و عناصر واقع گرايانه در نقاشي، موجب جدايي و تمايز نگاره از نسخه ي خطي مي شود و آن را به زمان هنرمند نزديک مي کند. به عنوان مثال بهزاد در خلق مضامين سنتي خمسه نظامي، در عين توجه به موقعيت هاي مشخص تاريخي اثر ادبي، چهره ي برخي از شخصيت ها را مشابه همعصران خويش بازآفريني مي کند.
بدين ترتيب، شاعر عقيده ي خود را درباره ي حيات و ممات آدمي، بر اساس مضموني سنتي بيان مي دارد. والاترين هدف و مقصد آدمي را طلب حق تعالي و عشق و تقرب بدو دانسته و هر تکاپوي دنيوي را گمراهي مي شمارد.
معيار ارزيابي کمال آدمي صرفاً کار و فعاليت تلقي نشده و بالاترين نشانه ي کمال معنوي انسان، ژرف نگري و درون بيني است.
ادب دوران گذشته ي ملت ها و اقوام گوناگون گاهي داراي دو رشته (شعر و نثر) بوده و گاه سه رشته (شعر و نثر و نمايشنامه) داشته است. ادب رسمي فارسي و عربي بيش از دو رشته (شعر و نثر) نداشته در صورتي که ادب باستاني هندوستان و چين و ژاپن و يونان و روم، نمايش و نمايشنامه نيز داشته اند . امروز تقريباً ادب تمام ملت ها و اقوام داراي سه رشته ي شعر نثر و نمايشنامه است .
ما در کتاب هاي منثور گذشته خود آثار هنري بسيار کم داريم و اگر بخواهيم کتاب هايي را که داراي مضمون هاي کلي (علمي، اجتماعي، ديني و...) را جزء نثر فارسي به حساب نياوريم در زمينه ي نثر چيزي براي ما باقي نخواهد ماند و يکي از دلايل عقب افتادگي نثر هنري در زبان فارسي آن است که بسياري از کارهاي هنري خاص نثر (رمان و داستان) به عهده ي شعر واگذار شده است .ادب هر ملت آيينه ي زندگي اوست، آثاري که از کوره ي حوادث تاريخي تن درست و آب ديده بيرون آمده و محک ذوق و قريحه ي نسل هاي متوالي آن را سيه روي نساخته و درخشندگي و اصالتشان را تأييد کرده. ما فارسي زبانان در ايران بعد از اسلام شايد در حدود ده هزار تن شاعر داشته ايم که نام ونشان و گاه قسمتي از شعر ايشان در تذکره ها و کتاب هاي ادب و بلاغت و فرهنگ ها يا مآخذ ديگر ثبت شده است. از ميان شاعران که در ميان مردم نام ونشاني دارند مي توان به "فردوسي، سعدي و مولانا" اشاره کرد.
در آثار منثور فارسي وضع از اين نيز بدتر است. نثر فارسي به اندازه ي شعر آن رشد نکرده است. در ميان آثار نثر فارسي هيچ کتابي نخست به گلستان و سپس کليله و دمنه نمي رسد و بعد از اين دو کتاب در درجه ي اول مي توان به تاريخ بيهقي، قابوس نامه و سياست نامه اشاره کرد و باقي آثار منثور فارسي، کتاب هايي است که فقط خواص و اهل فن آن ها را خوانده و از وجودشان آگاهي يافته اند.
کد خبر: 44609
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdccoeq0.2bq0x8laa2.html