نگاهی بر نمایشگاه مجسمه Gianni Caravaggio؛
شش آفرینش
26 آذر 1393 ساعت 11:32
تحلیل پیش رو که توسط منتقد و نویسنده ایتالیایی Chiara Zocchiصورت گرفته است ، مرتبط است با نمایشگاه مجسمه Gianni Caravaggio ( یکی از اساتید مجسمه سازی آکادمی هنرهای زیبا بررا ، میلان/ایتالیا ) که در تاریخ ششم نوامبر دوهزار و چهارده در میلان برگزار شد.
این مطلب، چندی پیش نیز به زبانهای انگلیسی و ایتالیایی در مجلهٔ Conceptual Fine Arts منتشر شده است، که لینک آن نیز در پایین صفحه درج شده است.
این تحلیل که پیرو آثار مورد پردازش سعی در نزدیک شدن به مفهوم گرایی را دارد، در زبان مبداء (زبان ایتالیایی) نیز کمابیش با همین تکنیکهای شاعرانهٔ استفاده شده در متن پیش رو نوشته شده است.
میشود به زبان ساده اینگونه گفت که این تحلیل قاب خوش قد و اندازه یست که آثار در دل خود را به وضوح به نمایش میگذارد، و ترجمهٔ آن نیز تلاشی ست در راستای امانت داری نسبت به متن اصلی.
***
شش آفرینشی که من با آنها مواجه شدم:
اولین آفرینش؛
حبههای قند بزرگی هستند از مرمر و پلیستر، حبههای قندی دقیق و مسطح، به اسم «ملکول» که هیچگاه و هیچ جا حل نمیشوند.
به استثناء یکیشان، که همانی ست که وانمود میکند! یعنی حبهٔ قندی که واقعا قند است.
دومین آفرینش؛
تکهای مرمر است (با رگههای سفید ابرگون) که آسمان چاپ شده بر خود را شکافته است، اما روی آن، همچنان ابرهای دو بعدی در حرکتاند.
ابرهای در عکس چاپ شده و رگههای ابرگون جاری در سنگ، ابرهایی همدیگر را کنار میزنند و هر کدام به مسیرهای سفید متفاوتی کشیده میشوند.
انگار که برخوردشان، رخدادی ست تخت فشاری که از اشتیاقشان به شبیه هم بودن، نشات گرفته است.
اما به هر رو، این مسیرهای متفاوت طراحی شده بر شکافها و شکافهای عکس چاپ شده با یکدیگر ملاقات میکنند، ملاقاتی پس از برخورد، در امکانی از موضوع، در ابرهایی تازه.
سومین آفرینش؛
مجسمهای سیاه است که از لبههای خود، شروع به حل شدن درون خود کرده است، اگرچه به نظر میرسد که سینهاش طبیعت دیگری ست.
حل میشود و اطرافش را به مشاهده مینشیند، همانطور که از اسمش پیداست «شاهد» سیاه است، و امیدوار به پنهان کردن تاریکی احتمالی خود، یعنی آن قسمتی که او را بیشتر شرمزده میکند، همان قسمتی که او را «نرم» نشان میدهد.
سیاهی او شاید دفاعی ست منجمد شده در سینهاش، در برابر یک سرعت کهکشانی... (اما فقط شاید) سرعتی که هرگز به سادگی لمس نمیشود و بیننده را در اوج جدیت به گیجی و سردرگمی میکشد.
چهارمین آفرینش؛
خورشیدی مسطح و سوراخ شده است، در حال طلوع کردن بر زمین (طلوعی که هر بار نگاه، دوباره و دوباره سر میزند)، زیر سایهٔ آن، که مانند سرپناهی بیضوی شکل است، هر چیزی که پیدا شود، تولدی دوباره و تازه است.
نقطههای نورانی که در آن دیده میشوند، انعکاس نور بر پودر «تالک» است، و از همین رو باید برای «پودر سنگ تالک» نیز به دنبال نامی تازه گشت.
در گوشهای دیگر، فکری دیگر، یعنی آفرینش پنجم؛
یک برگهٔ کاغذ، یک برگهٔ کاغذ است اما یک تودهٔ کاغذ، یک صخره! و این صخرهٔ کاغذی از یک مکان نامعلوم سوراخ شده است.
در اطراف، به طور پراکنده، دایرههایی دیده میشوند که اگر چه منظماند اما رو به تحلیل، در خود فرو رفتهاند و به ما بستگی دارد که آنها را در در ذهنمان قطع شده تصور کنیم یا به هم پیوسته. اما همچنان که مشاهدهشان میکنیم، تکرار میشوند در فرمهای نامرئی.
و ششمین آفرینش؛
در این نوع جهان، جهان دیگری ست «رو به بینهایت، رو به پرتگاه» اما وارونه.
یک پیکر اسفنجی، که ازجنس اسفنج نیست، به رنگ سفید که راز در آن به تمامی فاش شده است.
در حالی که ستارههای سیاه در آن از دانههای عدس هستند دست میبرد در طبیعت، برای رسیدن به واژهای دیگر و یا طبیعتی دیگر.
این شش مجسمه با محل استقرار خود که بر سطح زمین است، سعی بر آن دارند تا تنها با یک نگاه مخاطب، موفق به نشان دادن و شناساندن هر چه که در خود دارند به او بشوند. آنها در نزدیک مخاطب قرار داده شدهاند تا دور به نظر برسند و یا به دور دستها اشاره کنند.
یک دوری ذاتی که در نگاه محدود و فریب کار بیننده، خود را به خوبی به رخ میکشد و او را به غوطه ور شدن در این خلاء میخواند. (حتی نگاه کردن تنها به یکی از آنها برای این سفر به هیچ کافی است، برای سفر به سکوت) این آثار اگرچه ممکن است به هم وابسته و مربوط به نظر برسند، اما در واقع هر کدامشان اثری جدا و سوای از دیگری است.
هر کدام از این آثار یک «تنها» ست، مانند کسی که آنها را خلق کرده است و مانند کسی که موفق به مشاهدهٔ آنها میشود.
مترجم: میثم سراج
کد خبر: 77405
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdccp0qm.2bqmx8laa2.html
هنر نیوز
http://www.honarnews.com