مبدع خطوط کرشمه و سفیر در گفتگو با هنرنیوز؛
مردم در همه چیز تنوع را میپذیرند در هنر نه!
17 شهريور 1392 ساعت 9:54
احمد آریامنش مدرس دانشگاه و مبدع دو رسم الخط کرشمه و سفیر درباره چرایی انکار تحول هنری در نگاه مردم و هنرمندان با ما به گفتگو نشسته است.
از آن جا که بدعت شما در هنر نقاشی خط با دو الفبای ابداعی شما به اثبات رسیده است؛ مایلم در ابتدا تعریفی از خلاقیت و چرایی کمرنگ شدنش در اجتماع امروز از شما بشنوم.
هنرمند فردی است که اهل چارچوبها نیست. نوسازی، خلاقیت و ترکیب تازه شعار یک هنرمند است. برخورد خلاقانه با آثارش او را از سایر افراد جدا میکند. اما خلاقیت در کشور ما موضوعی غیر قابل پذیرش به نظر میرسد. در مواجهه با خلاقیت یک هنرمند، هم مخاطبان عام و مخاطبان خاص، انتظار دارند که هنرمند در قالبی خاص باقی بماند و اگر او شیوه کار خود را تغییر دهد به سختی مورد پذیرش واضح خواهد شد. در واقع تحول را عدم توان انتخاب یک قالب خاصی برای کار میدانند و معتقدند یک هنرمند باید شخصیت کاری شخصی داشته باشد. در واقع جامعه هنرمند را وادار میکند که پس از رسیدن به توان هنری در یک نقطه متوقف شود. متأسفانه هنرمند و جامعه این رکود را پذیرفته و حتی مورد تمجید قرار میدهند. شاید هنرمند خود علاقه به تحول در اثرش دارد اما جامعه و مجموعهدار بایدهای آن اجازه نمیدهد که هنرمند در اثرش تغییر ایجاد کند. این یک مدل همه قطعی است و اگر هنرمندی تمایل به رکود در یک قالب هنری را نداشته باشد؛ باید همیشه به عنوان یک مبتدی شناخته شوند و یا هرگز از سوی جامعه مورد پذیرش قرار نگیرد. اما در واقع هنرمند نباید در قالب ویژهای بگنجد در حالی که خود برای خود قالبی میتراشد و در آن محبوس میشود.
چرا جامعه این تحول را نمیپذیرد؟
پیکاسو یک هنرمند واقعی بود او تمامی سبکها را تجربه کرد اما در هیچ یک متوقف نشد. ما هنرمندی از این جنس نداریم در واقع این امکان را فراهم نکردهایم که هنرمند اجازه و آزادی تغییر را حس کند. تازه شدن را دیر میپذیریم. بارها به هنرمند متذکر میشویم که به کارهای قبلی خود بازگردد چرا که آنها بیشتر باب طبع ماست. در این صورت خلاقیت خود به خود از بین میرود.
بزرگترین آفت این اتفاق را چه میدانید؟
در این حالت شوک بصری از مخاطب گرفته میشود و اثر هنری بر مخاطب خود اثرگذار نخواهد شد. ندیدن اثر تازه از بزرگترین معضلات این اتفاق است در حالی که دنیا نیز یکنواخت نیست و طبیعت سرشار از تحول است. وقتی طبیعت خلاقیت را به ما میآموزد پس به چه علت به محض یافتن یک طرح دیگر به سراغ هیچ طرح دیگری نمیرویم. وانمود میکنیم سبک شناخته شدهای داریم در صورتی که بزرگترین دروغ را به خود گفتهایم.
این به شرایط اقتصادی باز نمیگردد؟
قطعاً همین گونه است. به یقین امنیت مالی و امنیت شغلی از آزادی رفتار سرچشمه میگیرد. مادامی که یک هنرمند غم نان دارد، اثری خلق میکند که بازاری برای فروش آن وجود دارد. یعنی قدرت خطرپذیری خود را از دست میدهد. این اتفاق هنرمندان را ترسو بار میآورد. آنها ترجیح میدهند تا جایی پیش روند که مخاطبانی به دست آورند و به محض یافتن بازاری برای کار خود دیگر مسیر تعالی را ادامه نمیدهند.
اگر نگاهمان را تغییر دهیم و به خلاقیت بها دهیم؛ این تحول امکانپذیر است در واقع تنها این هنرمند نیست که باید نگاه خود را تغییر دهد.افرادی که اثر هنری را سفارش میدهند یا خریدار اثر هنری هستند نیز باید در نحوه نگرش خود تحول ایجاد کنند. به باور من مجموعهداران هنری شاید بسیار هم اثرگذار باشند. اگر یک خریدار اثر هنری به سطحی از دانش برسد که رکود را در اثر هنری هنرمند نپذیرد؛ هنرمند نیز مجبور به تحول خواهد شد.
فکر نمیکنید بافت اجتماعی ما این سکون را پذیرفته است؟
وقتی این تغییر حاصل شود؛ عوام مردم جامعه نیز تحول را خواهند پذیرفت.میتوان تاثیرات این تغییر را در جامعه حس کرد. اگر یک شیوه هنری یک هنرمند را از هنرمند دیگر نپذیریم؛ خود به خود ترجیح میدهد برای امتداد حیات هنری خود شیوه کاری اش را تغییر دهد. مثال بارز این موضوع موسیقی پاپ است. خوانندگانی در حوزه موسیقی پاپ وجود دارند که آثار دیگران یا صدای آنها را مورد تققلید قرار میدهند و مردم این کار را میپذیرند. شعارشان این است که یکی صدایی شبیه به دیگری دارد. اما کسی نمیپرسد اثر این فرد در هنر کجاست؟
بخشی از سکون نهفته در هنر به بافت سنتی جامعه ما باز نمیگردد؟ جامعه ما به سختی مدرنیته را میپذیرد. و در این حالت بسیار طبیعی است که وقتی پس از مدت ها ممارست هنرمند پذیرفته میشود؛ دیگر حاضر به تغییر شرایط نیست و به همین سبب خطر تغییر در روند کار هنری را از ترس طرد شدن نمیپذیرد؟
البته این موضوع کاملا درست است. در واقع از یک نقطه باید تحول را آغاز کرد. مردم باید کمکم بپذیرند که کار تکراری را قبول نکنند. البته این روند وجود دارد اما سرعت روند آن بسیار کند است. مشکل ما این است که در پذیرش اثر هنری همچون دیگر امور، تنوعطلب نیستیم. به هر حال تکرار ناپذیری جامعه سبب میشود تا هنرمند تغییر را در هنرش اعمال کند. این موضوع در صنعت تا حدودی حل شدهاست. بدین معنا که نیاز مردم به تنوع در کالاها تولید کنندگان را وادار میکند که محصولاتشان را هر روز بهبود بخشند. اما در هنر تبلیغات به نحوی صورت نگرفته که در جامعه برای دیدن آثار تازه تشنگی ایجاد شود.
این موضوع بی شباهت به حکایت مرغ و تخم مرغ است. در واقع مردم باید با پذیرش یا نپذیرفتن اثر هنری هنر را در جامعه ارتقا دهند یا هنرمند با ارائه آثار تازه اجتماع خود را به نبوغ خود عادت دهد؟
در واقع باید نخست بپذیریم که هنرمند، خود عضوی از اجتماع است. ما دو گره جداگانه نداریم؛ که ادعا کنیم مردم در یک سوی این میدان و هنرمند در سویه دیگر آن قرار دارد. شرایط فکری اجتماع باید تحول یابد تا هنر نیز از سکون نجات یابد. این تغییر باید آرام آرام در جامعه رخ دهد تا بها را به جای آنکه به تقلید دهیم به خلاقیت دهیم. یکی از مشکلات عمده ما در هنر علاقه به تقلید است. در حالی که ارزش هنر به ناب بودن آن است.
علاوه بر مردم هنرمندان به عنوان ارکان اصلی خلق هنری نیز خود تحول در یک هنر را به راحتی نمیپذیرند. این موضوع در میان هنرمندان رشته خوشنویسی به وضوح مشهود است. هنرمندان این عرصه نه تنها علاقه به تحول در هنر خود ندارند؛ بلکه حتی در مقابل آن می ایستند و با آن مبارزه میکنند.
این مقاومت در همه هنرها بوده و نمیتوان آن را متعلق به یک رشته و یک فن به خصوص دانست. البته طبیعیست که در رشته ای که سنتها در آن پر رنگتر از رشتههای دیگر است؛ این موضوع نمود بیشتری داشته باشد. خوشنویسی هنریست که سینه به سینه منتقل شده و چندان تحول نیافته و به همین سبب است که در مقابل هر تغییری واکنش نشان میدهد. اما در هر حال باید بپذیریم که تمام هنر آن چیزی نیست که ما میشناسیم. گرچه معتقدم تفکر درباره این موضوع که همه چیز در یک گونه هنری ثابت و لایتغیر بماند تا حدی غیر منطقیست.
به نظر می رسد بخشی از این مشکل به دوران پیش از مدرسه و تعلیماتی باز میگردد که عمده آن توسط والدین و الگو دهی آنها برای انجام فعالیتهایی چون ساخت کاردستی، نقاشی و مجسمهسازی اتفاق میافتد؛ خلاقیت ذهن را از بین میبرد؟
این موضوع و حل آن در آینده ممکن است. اما از سوی دیگر آنچه امروز قابل حل است؛ رعایت اخلاق در کار هنری است. حتی اگر تصور میکنیم که قادر به بهبود فرم و فضا در اثری دیگر هستیم؛ باید این موضوع را مد نظر قرار دهیم که رسالت ما خلق هنری است نه تحول کیفی در کار هنرمندان دیگر به باور من رسالت نپذیرفتن اثر هنری تقلیدی بر گردن بزرگان صاحبنظر در یک هنر است.
شاید در مجموع در میان آثار هنرمندان اشتراکی وجود داشته باشد اما این دلیل بر تقلید نیست . به عنوان مثال در حوزه خوشنویسی پایه و اساس خط یکیست اما آنچه هنرمند بدان میپردازد میتواند هزاران شکل متنوع داشته باشد. با همان فرم ظاهری ترکیبهای خلاقانه زیادی تا کنون خلق شدهاست. فرم موسیقایی نیز به همین شکل است. از دل هفت دستگاه موسیقی تا کنون هزاران هزار قطعه موسیقی خلق شده است. اما نمی توان گفت این آثار خلاقه نیستند، همه این آثار در قالب خود خلاقهاند.
تقلید و تکرار از استادان یکی از مشکلات عمده در هنر است. فکر نمیکنید بخشی از این موضوع به اساتید باز میگردد که شاگردانشان را چون خود تعلیم میدهند و آنها را در مسیری مخصوص به خود هدایت و راهنمایی نمیکنند؟
البته گاه این گونه است. استادانی هستند که صداقت کامل در ارتباط با شاگردانشان ندارند. تا حدی آنها را پرورش میدهند و پس از مدتی دیگر در ارتقای شاگرد یاری نمیکنند. گاه هم اساتید شاگرد را تشویق میکنند تا مانند خودشان باشد. هویت هر انسان با دیگری متفاوت است. پس چگونه میتوان گفت که فکر و اندیشه و دید هنری یک شاگرد مطلقاً شبیه به استاد است.ممکن است گاهی شاگرد شبیه استاد شود؛ اما نباید دانسته این کار را انجام داد.نباید این دیدگاه را بها داد و این شباهت را از شاگرد پذیرفت. گاه به ناخواسته استاد از شیوهای که به اثر خودش نزدیک است؛ تمجید میکند اما در واقع شاگرد را به نوعی پرورانده و جهت داده که چون او باشد. بنابر این حتی باید داوران یک جشنواره را در جشنواره بعدی کنار گذاشت و از تیم دیگری استفاده کرد چرا که تکرار اساتید تکرار شیوه و سبک آثار انتخابی و در نهایت پس از مدتی رکود و سکون یک جشنواره را سبب خواهد شد. بنابر این ناخوداگاه هنرمند به سبک خلق اثر میکند که باب طبع داوران آن جشنواره است. این هم به هنرمند و هم به جامعه او نوعی خیانت محسوب میشود. یکی از آفتهای تکرار داورن در یک رشته هنری و در یک جشنواره به ناخود آگاه افرادی را به خود جذب میکند که آنها را هنرمندان جشنوارهای مینامیم. افرادی که نمیتوان آنها را هنرمند دانست اما اثر هنری خلق میکنند و بارها و بارها در جشنوارهها جایزه کسب میکنند. این سیاستگذاری باید توسط سیاستگذاران جشنوارهای مد نظر قرار گیرد که برای ایجاد تحول و پویایی در یک جشنواره هنری داوران آن جشنواره را تغییر دهند.
در آثار شما این تحول به وضوح به چشم میخورد. در واقع شما هرگز در یک قالب خاص نمیگنجید در حالی که علاوه بر تجربه های سنتی و کلاسیک خود از کاربردهای وسیع دو خط ابداعی خودتان بسیار بهره می گیرید. یکی از این فعالیت ها کنسرت خط بود که بازتاب خوبی در خلق آثار بینا رشته ای داشت. آیا رویکردهای دیگری در ذهنتان شکل گرفته است؟
همان گونه که اشاره کردید، پیش از این تجربهای در زمینه خط داشتم که در همین راستا به دنبال یافتههای تازه دیگری هستم. از آن جا که تعامل بین هنرها و هم آوایی دو یا چند رشته هنری می تواند نویدگر رویکرد نوین و تازه ای در این عرصه باشد، با همراهی یکی از هنرمندان خوش ذوق و جوان برآن شدیم تا دوباره شاهد همراهی دو رشته مجزا از هم، یک بار دیگر پس از تجربه موفق کنسرت خط که در آن تعامل خط و موسیقی صورت گرفته بود، در فرآیند اجرای اثر مشترک داشته باشیم .اما به علت ابتکاری بودن این تلفیق از شرح بیشتر در این زمینه خودداری نموده و آن را موکول به زمان برپایی نمایشگاه در یکی از گالری های معتبر خواهیم کرد.
نمایشگاه تازه ای در راه دارید؟
آذر ماه امسال در یکی از گالری های معتبر تهران اقدام به معرفی نسل چهارم هنرمندان معاصر خط نقاشی ایران که از توانمندی و ذوق و قریحه بسیاری برخوردار می باشند و تحت نظر اینجانب تعلیم گرفته اند خواهیم بود تا آنان را به جامعه هنری کشور معرفی نماییم. در پایان سال هم تازه ترین آثار خط نقاشی خودرا به نمایش خواهم گذاشت که هم اکنون در حال اجرای آنان می باشم. و سعی شده است که نوع نگاه درخلق فضاهای خلاقانه و نو هم در جزئیات و هم درکمپوزیسیون اصلی دیگرگونه باشد.
و اما کلام آخر!
با توجه به حمایت های همیشگی وزارت محترم ارشاد از هنرمندان رشته های هنری و قدردانی از آنان پیشنهاد می گردد با عنایت به کسوت بسیاری از هنرمندان تجسمی نسبت به سایر رشته های دیگر هنری توجه بیشتری در خصوص تخصیص بودجه های سالانه داشته باشند تا باعث رشد وحفظ و اشاعه ی مناسبت تری در این رشته ها از جمله خوشنویسی باشیم.
کد خبر: 63365
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdccp1qe.2bq1e8laa2.html