گفت و گو با مریم بوبانی؛
مردم کردستان مثل کوه استوار و مثل طبیعت بخشنده و پر سرور
20 شهريور 1391 ساعت 14:08
مریم بوبانی گفت: نمیدانم بر سر روح تاریخی بم چه آمده است؟!
به گزارش هنرنیوز، از بین سوغاتیهای کردستان صحبت از گیوه اورامان که میشود مریم بوبانی میگوید : « البته گیوههای کرمانشاه معروفترند اما در سنندج هم گیوه بافته میشود.شاید آنچه بیش از همه باید درباره آن سخن گفت فرش و گلیم سنندج است. من گلیم سنندج را دارم، بافت ریز و بسیار زیبا با نقشها و طرحهایی که یک حس و هنر عجیبی را در درونت زنده میکند.»
او دو سه دست لباس کردی هم دارد که به گفتهی خودش هنوز جایی برای پوشیدن آنها پیدا نکرده است یکی رنگ بژ و دیگری مشکی با گلهای زرد که از دور زری زری به نظر میرسد. و او عاشق این لباسهاست.
لابه لای صحبتهایش به این اشاره میکند همسرش جنوبی است و همیشه معتقد است که در کردستان مردی را ندیده که به زنان اساعه ادب کند. او با لبخند میگوید :« شاید این به فرهنگ و تاریخ پرفراز و نشیب کردها بازمیگردد. مردمانی با قدمتی به درازای تاریخ این سرزمین. آنچه ملت کرد را سرپا نگه داشته، همین رنگ و موسیقی است، چرا که باعث شده خودشان را با رنج سازگار کنند و در عین حال به شدت شاد باشند، و این رمز ماندگاری آنها با وجود محرومیتهای اجتماعی و طبیعی است. مثل کوه استوار و مثل طبیعت بخشنده و پر سرور.»
او مادرش را به عنوان یک زن کرد اینگونه توصیف میکند: به شدت مهربان، بردبار و زحمتکش و من این خصلتها را در دیگر زنان فامیل مثل عمه، خاله و دختر دایی و... هم دیدم.»
از جاده کرمانشاه، نخستین تونل نرسیده به سنندج سمت راست یک جاده رو به بالا دارد که روستای مادری بوبانی آنجاست.
یادش میآید در آن سالهایی که هنوز در کردستان درگیری بود یک شب با مادرش به روستای آنها «کوئک» برای دیدن اقوام مادریاش میرود. علاوه بر پذیرایی و مهمانوازی به یادماندنی این اقوام آنچه بوبانی را متعجب میسازد دختران بسیار زیبا رو با اسامی به زیبایی خودشان مثل روناک، کژال و... بوده است . تا آنجا که او با تعجب به مادرش میگوید اگر من کُردم پس چرا اینقدر زشتم!
وقتی از او درباره پیشنهادش برای سفرهای تابستانی میپرسم توصیه میکند تابستان به دلیل گرمای هوا به سمت مناطق سردسیر سفر کرد.
بازیگر سریال مختارنامه میگوید:« با وجود این که خوزستان را خیلی دوست دارم هرگز به کسی پیشنهاد رفتن به آنجا را در تابستان نمیدهم. اما در تابستان به «سامان» چهارمحال و بختیاری ، کردستان، کرمانشاه و آذربایجان بروید. سامان فوقالعاده زیباست، پل زمانخان، رود خروشان با سپیدارهای بلند. آدم روحش در آنجا تازه میشود ( با خنده میگوید البته این پیشنهاد هم به دلیل این نیست که همسرم ریشهای بختیاری دارد.) »
بوبانی اهل سفر به کشورهای دیگر مثل آلمان، دانمارک، دبی و کردستان عراق نیز بوده است.اما یکی از آرزوهایش این است که یونان، مصر و ایتالیا را هم ببیند . به قول این بازیگر اهل کردستان اینها کشورهایی هستند که پیشینه تاریخی آنها و معماری اعجاب انگیزشان آدمی را وسوسه میکند.
به نظر او زیبایی، تمیزی و نظم با فرهنگ بودن آدمهای این کشورها بیش از همه برایش جالب بوده است .
او توضیح میدهد:« فقط رانندگی آنها را با ما مقایسه کنید واقعاً لذت میبرید. آنها هر وسیلهای که اختراع شده به عنوان یک ابزار برای رفاه و آسایش حالشان استفاده میکنند تلفن، ماشین، اینترنت و.... آنجا این فرهنگ وجود دارد که هر ابزاری که اختراع میشود برای این است که تو کاملتر شوی، برعکس ما که هر چیز جدیدی که وارد کشورمان میشود تا سرحد جنون از آن سوء استفاده میکنیم و به بدترین شکل ممکن آن را به کار میگیریم.»
«طی ده، پانزده روزی که هامبورگ بودم شاید دوبار صدای بوق شنیدم. من نمیخواهم از آن طرف مدینه فاضله بسازم، خودم تحمل نداشتم و نتوانستم بیش از یک ماه آنجا دوام بیاورم، آن چیزهایی که ما را به ایران وصل میکند خیلی قویتر است. فقط غصه میخورم که ما یک ملت مهربان و تاریخی هستیم چرا از نظر فرهنگی آنچه را داشتیم از دست دادیم، چیز جدیدی هم کسب نکردیم.»
به نظر او در بین تمام آثار تاریخی شهرها و کشورهای مختلف هیچ جایی برای او مانند ارگ بم نیست. بوبانی سال ۵۲ سفری به بم داشته که به گفتهی خودش در ارگ دچار حال عجیبی شده است. انگار همه آدمهایی که در قدیم در این ارگ زندگی کرده بودند یک جور با او در ارتباط بودند.
« خیلی حس عجیبی بود. یک بهت و حیرت خاصی آنجا حکمفرما است. مـتأسفانه هیچ وقت هم فرصتی دست نداد بعد از زلزله بم آنجا را ببینم و بدانم بر سر روح تاریخی آن چه آمده است.»
او درباره گردشگری ایران مثال جالبی میزند : « فرمان آرا در خاک آشنا یک دیالوگ دارد که خواهر شخصیت اصلی فیلم به او میگوید: «من میخواهم با شوهر جدیدم به دبی بروم » و شخصیت اصلی میگوید:« تو به دبی میگویی خارج از کشور. روی نقشه نگاه کن به اندازه بال مگس هم نیست، خاکش را با خاک ما شیرین کردند.» اما حرف من این است در همین دبی امکان ندارد کسی بدون زدن چراغ راهنما از یک لاین به لاین دیگر برود. این فرهنگسازی که در سایر کشورها شده برای من حیرتانگیز است. همه چیز در آنجا از یک نظم فرهنگی برخوردار است نه نظم پلیسی، جزو ذات تربیتی و فرهنگیشان شده است. آنها با برنامه ریزی و فرهنگسازی توانستهاند خود را به دنیا نشان دهند شاید جاذبههای گردشگری برخی از این کشورها قابل قیاس با جاذبههای کشور ما نباشد اما برنامه ریزی صحیح و دید مدیریتی قوی سبب جذب این همه گردشگر شده است.
کد خبر: 46030
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdccxxq0.2bqe18laa2.html