نگاهی به فیلم "عیار 14" ساخته پرویز شهبازی
8 اسفند 1388 ساعت 15:02
فیلم مملو از صحنه هایی است که اوج ترس و تردید را برای مخاطب زنده می کند. برای یک صحنه برفی آن کارگردان یک سال منتظر مانده است و دست آخر نیز عباس کیارستمی امضای خود را پای آن گذاشته است. وانتی که در برف می رود به مثابه نعش کش و شما مردد هستید که این دروغ است و ایده یی برای فرار دوباره، یا واقعیت. و تلاش شده حق قانونی استفاده از چهار دقیقه از قطعه «آداجیو آلبینونی» برای سکانس پایانی فیلم در اختیار قرار گیرد تا این صحنه همراهی بی نظیر داشته باشد. محمدرضا فروتن و کامبیز دیرباز بازیگران نقش اصلی این فیلم هستند. یکی در نقش طلافروش و دیگری در نقش یک دزد. یکی فرار می کند و دیگری از بند رها شده است. یکی در بند ترس اش اسیر است و دیگری آزاد است و به دنبال زندگی. یکی آنچنان می هراسد که همه چیزش نابود می شود و دیگری می رود تا بار دیگر کار خود را آغاز کند. شاید بهترین بازی، بازی «محمدرضا فروتن» باشد. مردی طلافروش در شهری دوردست و پوشیده از برف؛ مردی که مراجعانش زنان و مردانی از طبقه های مختلف هستند. پوریا پورسرخ و مهوش افشار پناه نیز بازیگران دیگر این فیلم هستند؛ نقش های کوتاه و ماندگار. یکی جوانی به دنبال آرزو، زود پولدار شدن، شاد بودن و استفاده کردن از زندگی. دیگری زنی شکست خورده در زندگی مشترک و بند شده به تنها مسائل مالی تا تنهایی زندگی خود را جبران کند و مدام به یاد مرد بیاورد که او وجود دارد. او خیلی راحت مرد را می گذارد و می رود؛ درست در لحظه حساس. دلیلی هم برای ماندن وجود ندارد. آنها مدت ها است در زندگی خود نه حرف های مشترک دارند و نه نگاه مشترک. اینجا زن دیگری هم وجود دارد. مینا ساداتی کشف دیگر پرویز شهبازی است. حالت صورتش و نگاهش چقدر شبیه مریم پالیزبان است. همان بازیگر نقش آیدا. این بار هم قرار است روحیه دهد و کمبودها را جبران کند اما قضیه فرق دارد. کمی خیانت هم چاشنی قضیه است. مرد به زندگی مشترک خود خیانت کرده و این زن را انتخاب کرده است تا تنهایی خود را پر کند، تا با کسی حرف مشترک داشته باشد. این بار هم مرد باید تصمیم بگیرد؛ تصمیمی که او را از تنهایی بیرون بیاورد. زن سرد است و یخ، از این همه منتظر ماندن و دیده نشدن خسته است. اما در نهایت باز هم به روال قبل سعی می کند نقش مهربان خود را ایفا کند. نقش پناه دهنده. نقش آخرین راه، آخرین روزن. همان خیابان های پربرف شهر کوچک و عبور سگ ها تنهایی او را نیز یادآوری می کند.
آدم هایی که می بینیم
فیلم با ورود غریبه یی به شهر آغاز می شود. این غریبه قرار است یک نفر را بترساند. در مدت کوتاهی بخشی از آن مکان درباره او حرف می زنند.ما از این غریبه، دزد یا هر چی اصلاً بدمان نمی آید، شاید کمی از او بترسیم چون صورتش پشت شالگردنش مخفی است. حتی وقتی پلیس می خواهد او را شناسایی کند اول زخم صورتش را می بینیم اما هنگامی که او پاهایش را روی برف ها می کشد و می رود و مدام از توی جیب پر از تخمه خود تخمه آفتابگردان ها را درمی آورد و می شکند، باز هم حسی فارغ از نفرت نسبت به او داریم. بازیگر این نقش کامبیز دیرباز است. با آن پالتو و کلاه. صحنه یی دیگر هست که او را کاملاً دوست می دارید؛ هنگامی که خواسته خود یعنی خریدن طلایی برای دختر خود را می گوید و پوریا پورسرخ دست در جیبش می کند و مجموعه یی از طلاها را بیرون می آورد. همان جا است که با آن خالکوبی های روی بازویش ما حیرت می کنیم از این دل کوچک. پورسرخ شبیه خیلی از جوانانی است که این روزها می بینیم این طرف و آن طرف دنبال آن هستند که زود پولدار شوند. سرخوش و شاد هستند، زود دل می بندند و زود فارغ می شوند. او البته مرجعی است برای اینکه مسائل مالی مرد فراری را حل کند. صداگذاری فیلم سه ماه طول کشید و خود کارگردان تهیه کننده فیلم است و این بار نیز سه کار را با هم انجام می دهد. او نویسنده، کارگردان، تهیه کننده، طراح صحنه و تدوینگر این فیلم است. به گزارش سینمای ما وقتی از او در این باره می پرسند، می گوید؛ «این جوری آسوده ترم و استقلال بیشتری دارم.» «علی لقمانی» به عنوان فیلمبردار دومین همکاری خود را پس از «نفس عمیق» با او تجربه می کند. این مهم است که شهبازی دو سال منتظر اکران فیلمش شده است.
کد خبر: 8158
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcd.k0j2yt0fja26y.html