گفت‌وگو با کارگردان فيلم «اينجا بدون من»

بهرام توکلی: اقتباس یکی از راه‌های خروج از دایره بسته سینماست

24 بهمن 1389 ساعت 12:17


کارگردان فیلم سینمایی «اینجا بدون من» معتقد است بعضی‌ها با زرنگی اقتباس پنهان انجام می‌دهند، اما بی تردید یکی از راه‌های خروج سینمای ایران از این دایره بسته، اقتباس از آثار ادبی است.
فیلم «پابرهنه در بهشت» از ظهور یک استعداد جدید در سینما خبر داد و «پرسه در مه» ثابت کرد بهرام توکلی در مسیری رو به جلو حرکت می‌کند. او در جشنواره فیلم فجر امسال با فیلم «اینجا بدون من» حضور دارد که بر اساس اقتباسی از نمایشنامه معروف تنسی ویلیامز ساخته شده است.
داستان درباره خانواده‌ای است که پای دخترشان مشکل دارد و تمام دغدغه این خانواده رفع مشکل اوست. فاطمه معتمد‌آریا، پارسا پیروزفر، نگار جواهریان و صابر ابر در این فیلم ایفای نقش می‌کنند که از لحاظ شیوه روایت، فضاسازی و شخصیت‌پردازی با کارهای قبلی توکلی تفاوت دارد.
باید دید این تغییر رویکرد چقدر با پیشرفت او همراه بوده است. گفت‌و‌گو با توکلی پیش از نمایش فیلم او در جشنواره انجام شده است.
فیلم «اینجا بدون من» اقتباسی از نمایشنامه «باغ وحش شیشه‌ای» اثر تنسی ویلیامز است، چطور شد به فکر اقتباس از این نمایشنامه افتادید و این اقتباس چقدر وفادارانه است؟
در دوره‌ای که تئاتر کار می‌کردم به تم و فضای این نمایشنامه علاقه داشتم و قرار بود آن را روی صحنه اجرا کنیم، تمرین هم کردیم، اما به دلایلی به مرحله اجرا نرسید. از همان زمان این موضوع در ذهنم ماند که اگر فرصتی پیش آمد از آن اقتباس سینمایی بکنم. دلیل عمده‌اش هم این بود که احساس می‌کنم تم آن در شرایط فعلی ما قابل طرح است.
درباره میزان وفاداری به نمایشنامه باید بگویم که سعی کردم تا جایی که ممکن است به متن اصلی از لحاظ ساختار روایی‌اش پایبند باشم، تغییرات بیشتر بخاطر اختلاف فرهنگی ما با محل وقوع نمایشنامه رخ داده است. زیبایی نمایشنامه در این است که این فشار اقتصادی را به شکلی ظریف و غیرمستقیم به مخاطب منتقل می‌کند.
سعی کردم این غیر‌مستقیم‌گویی نمایشنامه درباره مسائل اقتصادی و اجتماعی تا مرزی که موضوع به کلی از نظر دور نماند، حفظ شود. سعی کردم به نکته مهمی در متن که باعث ماندگاری آن شده وفادار باشم و این نکته حفظ ظاهر ساده اثر است، با وجودی که متن، ظاهر بسیار ساده‌ای دارد، اما پشت آن چیزی است که به شدت عمیق و ماندنی و همه زمانی است. البته کار خیلی سختی بود و من بعضی جاها از پس آن برنیامدم و متوجه شدم برگردان این متن بیش از تجربه داشتن در سینما، به آدمی نیاز دارد که سن و تجربه بیشتری از من داشته باشد و مسائل را عمیق تر بفهمد. با این وجود تجربه خوبی بود، اما صادقانه باید بگویم اندازه متن نبودم.
فیلم‌های قبلی‌تان از لحاظ فرم روایت ساختار غیر خطی و تداخلی داشتند و بیشتر روایت‌های ذهنی یک شخصیت ناآرام با دغدغه‌های هستی‌شناختی بودند. پس با توجه به ساختار ساده نمایشنامه که به دغدغه‌های روزمره آدم‌های طبقه پایین‌تر اجتماع می‌پردازد، این بار از شیوه آثار قبلی‌تان فاصله گرفتید.
بله، این فیلم از لحاظ ساختار با کارهای قبلی‌ام تفاوت دارد. اگر می‌خواستم ظاهر ساده نمایشنامه را به راحتی کنار بگذارم و به سمت برجسته کردن دغدغه‌های درونی این افراد و فرم روایی پیچیده بروم، درواقع ضد نمایشنامه عمل کرده بودم که همچین قصدی نداشتم. بیشتر هدفم در این تجربه این بود که من هم مانند نمایشنامه‌نویس عمل کنم، یعنی قصه را طوری پیش ببرم که دغدغه‌های شخصیت‌ها پشت ظاهر ساده اثر مخفی بمانند.
به نظرم در هر فیلمی شیوه روایت در فیلمنامه و فرم دکوپاژ باید از درونیات پرسوناژهای فیلمنامه تبعیت کند. اگر در «پرسه در مه» از چنان ساختاری استفاده کردم به این دلیل بود که با شخصیت یک هنرمند که ذهنش به هم ریخته سرو کار داشتم، اما اینجا با مادری روبرو هستیم که تمام تلاشش یافتن شوهری مناسب برای دخترش است تا او را خوشبخت کند.
اگر برای همراهی با چنین شخصیتی از یک ساختار پیچیده استفاده می‌کردم بیشتر شبیه بازی با فرم بود نه انتخاب فرم مناسب روایی. بنابراین من هم سعی کردم چیزی خلاف این سادگی اتفاق نیفتد. البته می‌شد اقتباس پیچیده‌تری از این نمایشنامه هم کرد. می‌شد هزاران شکل متفاوت این اثر را به تصویر کشید. می‌شد به کلی با فرمی کاملا مدرن سراغ چنین نمایشنامه بارها اجرا شده‌ای رفت ولی چنین قصدی نداشتم و فکر هم نمی‌کنم اگر چنین قصدی داشتم از پس آن برمی‌آمدم.
تمام صحنه‌های نمایشنامه در محیط داخلی خانه می‌گذرد. شما هم قصه فیلمتان را بر فضای داخل خانه متمرکز کردید و یا بخشی از اتفاقات و روابط را به بیرون از آن کشاندید؟
بخش‌های پیش‌برنده داستان که مثلث رابطه میان مادر، خواهر ، برادر و شخص چهارمی است که وارد این خانواده می شود در خانه می‌گذرد. بنابراین دلیلی نداشت در فیلم صحنه‌های اصلی به جای دیگری منتقل شوند. البته تا جایی که به فرم روایت لطمه نمی‌زد از خانه خارج شدیم ،فقط برای بهتر تعریف کردن قصه و نه برای فرار از فضای خانه.
یکی از ویژگی‌های آثارتان فضای سرد، خالی، ساکت و استیلیزه آن است، با توجه به اینکه این بار با نمایشنامه‌ای پر‌دیالوگ روبرو بودید، آیا باز هم چنین سبک بصری را در فیلمتان می بینیم؟
در فیلم‌های قبلی‌ام آدم‌ها به دلایل درونی و بافت شخصیتیشان کم حرف می‌زدند، سکوت بیشتری در فیلم بود چون پرسوناژها چنین سکوتی را به فیلمنامه‌نویس و کارگردان پیشنهاد می‌دادند، اما اینجا جنس آدم‌ها اینجور نیست، بلکه با شخصیتی روبرو هستیم که یک کارگر معمولی از طبقه پایین جامعه است که دغدغه‌های روزمره دارد. طبیعی است آدم پرحرفی باشد و وقتی در فیلم حضور دارد فضاهای ساکت نخواهیم داشت. معتقدم همه چیز در فیلم از جمله همین فضاسازی و سبک بصری و فرم دکوپاژ و طراحی صوتی و خلاصه همه عناصر فیلم باید از روح پرسوناژهای فیلمنامه تبعیت کنند.
انتخاب و ترکیب بازیگران جالبی دارید، با توجه به سابقه شما در هدایت و ارتباط خوب با بازیگران و سابقه تئاتری بازیگران انتظار می‌رود بازی‌های درخشانی در فیلم ببینیم.
امیدوارم این طور باشد. تمام بازیگران انتخاب‌های اولم بودند و هر چهار بازیگر اصلی لطف کردند و دعوتم را قبول کردند. از همان موقع نگارش فیلمنامه به خانم فاطمه معتمدآریا فکر می کردم و ایشان را بهترین گزینه می‌دانستم، چون برای این نقش تجربیات متفاوتی داشتند و از آنجا که نقش ویژگی‌های خاصی دارد استفاده از یک بازیگر کم‌تجربه خطرناک بود.
برای نقش دخترخانواده هم کسی بهتر از نگار جواهریان در بازیگران هم‌سن او نمی توانستم پیدا کنم. صابر ابر هم برای نقش برادر گزینه مناسبی بود، چون شخصیت برادر، سودازده و دچار نوعی دوگانگی در تفکر و در عمل است و احساس می‌کردم صابر به خوبی از پس چنین نقشی برمی‌آید.
پارسا پیروزفر را هم به دلیل اینکه جنس بازی‌اش متفاوت با سه بازیگر دیگر است انتخاب کردم، شخصیتی که پارسا در فیلم ایفا می‌کند در نمایشنامه هم با سه شخصیت دیگر متفاوت است و انگار از دنیایی دیگر آمده و کاملا منطقی و واقع‌بین و در واقع آدمی معمولی است، درحالی که خانواده کاملا در رویایی که از فرط تکرار و بیهودگی به کابوس تنه می‌زند زندگی می کنند. درواقع، با وجودی که نمایشنامه حال و هوای اجتماعی دارد ولی به طرز ظریفی در مرز رویا و واقعیت حرکت می کند و این باید در جنس بازی‌ها هم لحاظ می‌شد.
شما همکاری خوبی با آقای خضوعی ابیانه به عنوان فیلمبردارتان داشتید. زوایای نامتعارف و حرکت‌های ناآرام و سیال دوربین ایشان خیلی با ساختار و فضای فیلم‌های قبلی‌تان هماهنگی داشت، اما با توجه به تفاوت‌های این فیلمتان چه چیزی شما را دوباره به همکاری با ایشان ترغیب کرد؟
به نظرم در کار با یک فیلمبردار چیزی که قبل از نور، زاویه و جنس حرکت دوربین می‌تواند به کارکردان کمک کند، درک فضای بصری فیلمنامه توسط فیلمبردار است که آقای خضوعی ابیانه چنین ویژگی را دارند و بر اساس هر فیلمنامه کار متفاوتی ارائه می دهند. مثلا در «پابرهنه در بهشت» پیشنهاد دادند ورود شخصیت به آسایشگاه با برق رفتن همراه باشد که این موضوع به فضاسازی کابوس آغاز فیلم خیلی کمک کرد و یا در «پرسه در مه» پیشنهاد استفاده از پلان‌های هشت فریم را دادند که در القای نبود تعادل روحی شخصیت تاثیر زیادی داشت. در این فیلم پیشنهادشان رعایت سادگی و دیده نشدن دوربین بود. درواقع، مهمترین ویژگی ایشان این است که موضع خودشان را با توجه به فیلمنامه و نگاه کارگردان تغییر می‌دهند و این حسن بزرگی است.
نقطه اوج نمایشنامه با قطع برق و در تاریکی و نور شمع اتفاق می‌افتد، حتما شما هم از این تمهید برای خلق یک صحنه دیدنی استفاده کردید.
فکر نمی‌کنم صحنه خیلی دیدنی شده باشد، چون در فیلم این صحنه به اندازه نمایشنامه مفصل نیست. درواقع، یک سوم نهای فیلم ما ربطی به نمایشنامه ندارد و چیزهای دیگری به آن اضافه شده است.
شما از رنگ در فضاسازی استفاده خوبی می‌کنید، مثل رنگ‌های سفید و آبی برای القای فضای دلمرده آسایشگاه در «پابرهنه در بهشت» و رنگ‌های گرم و تند درجهت برقراری تضاد با زندگی غم انگیز زوج فیلم در «پرسه در مه». در فیلم جدیدتان هم با ویژگی خاصی در رنگ و نور روبرو می شویم؟
حضور خانم آتوسا قلمفرسایی به عنوان طراح صحنه و لباس در این کار خیلی موثر بود، ایشان با انتخاب رنگ‌های فکر شده در فضاسازی و چیدمان متفاوت خانه و بقیه لوکیشن‌ها خیلی خوب به فضای ذهنی پرسوناژها نزدیک شدند. پیشنهاداتشان بسیار فکر شده،ساده اما با کارکردی دقیق و موثر بود، تجربه کار با ایشان برایم بسیار آموزنده و لذت‌بخش بود.
با توجه به اینکه غالبا با فیلم‌های اقتباسی برخورد درستی نمی شود، از اینکه دست به چنین تجربه‌ای زدید و به طور رسمی منبع اقتباستان را اعلام کردید نگران نیستید؟
اگر ما بخواهیم به عنوان فیلمساز نگران قضاوت دیگران درباره کارهایمان باشیم کلا باید نگران باشیم و اساسا هیچ کاری نکنیم، چون هر کاری که انجام می‌دهید تعدادی آن را دوست دارند و تعدادی از آن متنفرند و عده‌ای هم در مقابلش بی تفاوتند. بنابراین درستش این است که کاری را که در این مقطع بهترین به نظر می آید انجام دهید.
من چند طرح و فیلمنامه دیگر هم داشتم و از میان آنها فقط این مورد امکان ساخت پیدا کرد، یعنی اینطور نبود که ساخت این نمایشنامه همه زندگی من باشد، بلکه شرایطش نسبت به موارد دیگر مهیاتر بود. اما درباره اعلام منبع اقتباس باید بگویم اتفاقا یکی از کارهای زشت در سینمای ما این است که اقتباس پنهان وجود دارد. مشخصا از فیلم‌ها کپی می‌شود بدون آنکه به آن اشاره شود.
بعضی‌ها با زرنگی اقتباس پنهان انجام می دهند و داعیه متفاوت بودن هم دارند ولی به نظرم این کار زشتی است و باید کنار گذاشته شود، اما درباره اقتباس از آثار ادبی باید گفت بی تردید یکی از راه‌های خروج سینمای ایران از این دایره بسته، اقتباس از آثار ادبی خودمان و کشورهای دیگر است.
من شخصا دوست داشتم این تجربه را داشته باشم اما فرصت آن پیش نمی‌آمد. امیدوارم بتوانم این راه را ادامه دهم، چون معتقدم اغلب فیلمسازان در مقام تولید اندیشه نیستند و احتیاج به کسانی دارند که جدی‌تر و عمیق‌تر از فیلمساز حرکت کنند. ما در ایران چون می‌خواهیم همه کارها را خودمان یک نفره انجام دهیم نتیجه‌اش همین فیلمهایی می‌شود که می‌بینیم حتی در حد و اندازه سینما و فیلمسازان خود ما هم نیست.
این تجربه برای من قدم اول بود. خیلی جاها نتوانستم خوب آن را به سرانجام برسانم، اما به هر حال اتفاق خوبی برایم بود. در پایان فقط تشکر می کنم از کسی که اگر همراهی‌ها و کمک‌هایش نبود «اینجا بدون من» ساخته نمی‌شد: سعید ملکان.

خبر آنلاین- گفت وگو از نزهت بادی


کد خبر: 23757

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcd550x.yt0sk6a22y.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com