دكتر سعيد حميديان:
نظامي شاعر استعارههاي گنگ و بيمقدمه است
30 مرداد 1389 ساعت 11:29
دكتر سعيد حميديان در درس گفتار نظامي گفت: اگر بخواهيم همه كارهاي نظامي را در يك كلمه خلاصه كنيم، بايد او را شاعر استعاره و كنايه بدانيم. اين استعارات و كنايات در تمام ابيات و منظومههايش وجود دارد. استعارههاي او بسيار گنگ و بي مقدمه است.
به گزارش هنر نیوز به نقل از ايبنا، «استعارههاي نظامي بسيار گنگ و بي مقدمه است. ظرفيت بيت نيز تنگ است و اين خود بر دشواري سخن او ميافزايد. مطابق سنت شعر فارسي، شاعر بايد در يك بيت سخن خود را تمام كند. ابياتي كه موقوفالمعاني باشند و معناي بيت به بيت بعدي وابسته باشد، بسيار اندكاند. اين كار شاعر را سختتر ميكند. در اين صورت پيداست كه شاعري مانند نظامي كه در دنياي استعاره و تخيل گام ميزند، چه شعر دشواري خواهد آفريد.»
آنچه بازگو شد بخشي از سخنان دكتر سعيد حميديان بود كه در سومين مجموعه درسگفتارها درباره نظامي كه به «نوگرايي نظامي» اختصاص داشت در مرکز فرهنگي شهر كتاب برگزار شد.
معاني پيچيده و ديرياب سخن نظامي
وي افزود: براي اين كه دشواري سخن او را نشان داده باشيم، بايد به بيتهاي زير توجه كرد. نظامي درباره خلقت جهان ميگويد «در هوس اين دو سه ويرانه ده/ كار فلك بود گره در گره/ تا نگشاد اين گره وهم سوز / زلف شب ايمن نشد از دست روز». پرسش اين است كه نظامي در اين بيتها چه ميخواهد بگويد؟
امروزه هنگام سخن از آفرينش جهان، از انفجار اوليه سخن ميگويند كه جهان به صورت يك توده بخار درهم بود و كهكشانها و ستارهها از هم جدا نبودند. پس خداوند جهان را از آن انفجار خلق كرد. اما نظامي بر اساس ديدگاه قدما از «ويرانه ده» سخن ميگويد. معني آن را هم خود ما بايد بفهميم، شاعر درباره اصطلاح بكار گرفتهاش توضيحي نميدهد.
وي افزود: نخست بايد توجه داشت كه شاعر در منظومههايش از تركيب «دو و سه» بسيار استفاده ميكند. اين را به قصد تحقير بر زبان ميآورد. پس او در واقع ميخواهد بگويد كه تمام آسمانها دو و سه ده ويرانه بودند. كار فلك نيز مانند تودههاي بخار، نامعلوم بود. يا به عبارت ديگر، كارها گره در گره و درهم بود. شاعر ميگويد كه خداوند اين گره را كه وهم عقلا را ميسوزاند، تا موقعي كه از هم باز نكرده بود، هيچ چيز در جاي خود قرار نداشت. پس از باز شدن آن گره است كه زلف شب، از دست روز ايمن ميشود.
نظامي ميگويد كه براي خداوند، خلقت جهان بسيار ساده و پيش پا افتاده بود. سپس ادامه ميدهد كه «زين دو سه چنبر كه بر افلاك زد/ هفت گره بر كمر خاك زد». هفت گره يعني هفت اقليم. پس، از يك كار كوچك خداوند است كه چنان حالتي پديد آمده و همه چيز در جايگاه خود قرار گرفته است.
آنگاه ميگويد: «كرد قبا جبه خورشيد و ماه/ زين دو كله وار سپيد و سياه». نخست بايد بدانيم كه جبه چيست. جبه لباس فاخري است كه اعيان و اشراف ميپوشيدند. اما «قبا كردن» كنايه است از پاره كردن. شاعر باز طبق شيوه خود هيچ توضيحي نميدهد، اين ما هستيم كه بايد بفهميم كه «دو كله وار سپيد و سياه» يعني چه. «كله وار» يعني يك قواره پارچه؛ پس او ميخواهد بگويد كه خداوند، شب و روز را مثل لباس، از وسط دو پاره كرد.
نظامي در ادامه ميگويد: «جام سحر در گل شبرنگ ريخت/ جرعه آن در دهن سنگ ريخت». اشعه خورشيد هنگام سپيده دم، حالت شراب دارد. پس شراب را روي خاك ريخت و خاك از آن نصيب بُرد. اين كه ميگويد جرعه را در دهن سنگ ميريزد اشاره است به اعتقادات گذشتگان، كه ميگفتند اجرامي كه در دل سنگها و كوهها قرار دارند از اشعه آفتاب پديد آمدهاند. پس معناي آن چنين است كه جرعهاي از اين جام صبح را (كه كنايه از خورشيد است) در سنگ ميريزد و اجرام را پديد ميآورد.
در بيت بعد ميگويد: «ز آتش و آبي كه به هم درشكست/ پيه در و گرده ياقوت بست». در اينجا صنعت «لف و نشر» را بكار برده است؛ يعني استفاده از دو چيز كه به هم مربوطاند. در بيت ياد شده، آتش و سنگ داريم كه در مقابل در و ياقوت قرار ميگيرند. پس آتش به ياقوت برميگردد. قدما ميگفتند كه جرم ياقوت از آتش است. نظامي ميخواهد بگويد كه خداوند آتش و آب را با هم مخلوط كرد.
سعيديان خاطرنشان كرد: هيچكدام از اين استعارهها، پيش از نظامي، در شعر فارسي وجود نداشته است. دشواري آن به جاي خود اما از لذت كشف معناي سخن او هم نبايد غافل بشويم. پس از رنج دريافت سخن دشوار نظامي است كه لذت از بيت او به سراغ خواننده ميآيد.
برخي نمونههاي ديگر از نوگرايي نظامي
نظامي در بيتي ميگويد: «نوا بازي كنان در پرده تنگ/ غزل گيسو كشان در دامن چنگ». وحيد دستگردي به درستي ميگويد كه در سراسر ادبيات فارسي كه درباره موسيقي سخني گفته شده است، بيتي به اين زيبايي نميتوان پيدا كرد. بيت ياد شده به ماجراي خسرو و شيرين بازميگردد. آن دو همديگر را دوست دارند و بعد از سختيهاي بسيار به هم رسيدهاند. قرار ميگذارند كه نكيسا از طرف شيرين احساسات او را با موسيقي بيان كند و باربد نيز از طرف خسرو پرويز احساسات شاه را بازگو كند.
نظامي ميگويد كه نواي موسيقي در پرده تنگ بازي ميكند. اينجا ديگر انسان نيست كه ساز ميزند، بلكه پرده است كه جاي او را گرفته است. در مصراع دوم اشاره به شعر ميكند و ميگويد كه وقتي آن دو همراه نوا، غزل ميخواندند، غزل توگويي گيسوي چنگ را ميكشيد. يعني غزل با آهنگ همنوا بود و انگار اين غزل است كه گيسوي چنگ را ميكشد. اما اين تمام ماجرا نيست. پرسيدني است كه «غزل گيسو كشان است» يعني چه؟ در واقع نظامي ميخواهد بگويد كه غزل آدمي را ميماند كه در دست چنگ افتاده و غزل تارهاي چنگ را به صدا در آورده است و در عين حال از غم گيسوي او را ميكشد. مجموع اين معاني است كه شعر نظامي را زيبايي ميبخشد.
کد خبر: 15468
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcdjo0f.yt0k96a22y.html