به بهانه بازدید از موزه استاد صنعتی؛

کسی فریاد مجسمه‌ها را نمی‌شنود

28 دی 1392 ساعت 14:44

راستی چرا موزه در ایران آدم را به یاد فراموش‌خانه می‌اندازد؟!


مریم اطیابی- «ای بابا! این چیه ؟ این که مال عهد دَقیانوسه! بذارش کنار. اینو یا باید بدی سمساری یا موزه. تو هم خودت عتیقه‌ای، هم اخلاقت، هم وسایلت.» وقتی پایم را در موزه استاد علی‌اکبر صنعتی گذاشتم یاد همین حرفهایی افتادم که مردم کوچه و بازار روزی هزار بار از آن استفاده می‌کنند. راستی چرا موزه در ایران آدم را به یاد فراموش‌خانه می‌اندازد؟! انباری برای نگهداری اشیایی وبال که فقط به درد ژست فرهنگ‌دوستی دسته‌ای آدم بیکار می‌خورد که می‌خواهند در این وانفسای دو ماراتن پیشرفت اقتصادی مدام یادآوری کنند فرهنگ، فرهنگ،فرهنگ اما صدایشان به جایی نمی‌رسد حتا کارکنان موزه‌ هم به آنها نگاهی عاقل اندر سفیه می‌اندازند. این چه کاری است که آرامش این خفتگان بیرون آمده از گور را به هم ریخت. اصلاً موزه‌ها ساخته‌ شده‌اند که این اشیا به فراموشی سپرده شوند مگر غیر از این است؟

دربین همهمه خبرنگاران و عکاسان که دور مسجد جامعی(رئیس شورای شهر تهران )محمد فرهادی( رئیس جمعیت هلال احمر) محمدرضا کارگر(مدیرکل امور موزه‌های سازمان میراث فرهنگی) فرهاد علی‌اکبری گاوزن (مسئول موزه علی‌اکبر صنعتی)،رجبعلی خسروآبادی (رییس اداره کل میراث استان تهران) و دختران و داماد استاد علی اکبر صنعتی جمع شده‌اند نگاهی به مجسمه‌ها می‌اندازم. یکی از خبرنگاران از مسجد جامعی درباره مجسمه‌های گم شده زن روستایی، بهشت و جهنم و کوزه سفالگر می‌پرسد که رئیس شورای شهرتهران در پاسخ می‌گوید: احتمالا این آثار برای حفاظت به جای دیگری انتقال داده شده‌اند. بلافاصله فرهاد علی‌اکبری گاوزن (مسئول موزه علی‌اکبر صنعتی که از سوی جمعیت هلال احمر انتخاب شده است) توضیح می‌دهد: «در حال حاضر اثر «بهشت و جهنم» در موزه موجود است ولی برخی تابلوهای نقاشی به خاطر اینکه چهار سال درِب موزه بسته بود و امکان آسیب دیدن آن‌ها وجود داشت به مکان دیگری منتقل شدند.» 

آسیب دیدن هم از آن حرفهاست! راستی تَرَک روی مجسمه‌ها هم جزو آسیب دیدگی محسوب می‌شود؟ نم دیوار بالای سر آنها چطور؟ خاک مانده روی مجسمه که مسلماً آسیبی نمی زند؟ یا شیشه های شکسته و ورود آلودگی های هوا آن هم در میدان خوش آب و هوای توپخانه؟ نمیدانم چرا وقت زیر یکی از پرده های قرمز ایستادم احساس کردم هر لحظه ممکن است روی سرم بیفتد.

ساختمانی فعلی موزه صنعتی  بنایی است متعلق به دوره پهلوی اول و مقر نخستین جمعیت شیر و خورشید ایران. این مکان بعدها به استاد صنعتی اجاره داده شد و استاد از طبقه دوم آن به‌عنوان کارگاه‌اش استفاده ‌کرد. این عضو پیوستهٔ فرهنگستان هنر ایران تمام آثار این مجموعه را که شامل مجسمه ثابت و متحرک، نقاشی‌های آبرنگ و رنگ روغن و موزاییکی بود به جمعیت هلال‌احمر وقف و هدیه کرد. 
بعد از انقلاب، موزه به توصیه خود استاد صنعتی به‌نام ۱۳ آبان تغییر نام یافت. اما  در ابتدای دهه ۱۳۷۰ مدتی طبقه بالای ساختمان از آثار استاد صنعتی خالی شد و به سالن پذیرایی و مراسم عروسی کارکنان جمعیت اختصاص یافت!مدتی هم به فروش لباس اختصاص داشت. اما از ‌سال ۱۳۸۰، به صورت نیمه وقت موزه آغاز به کار کرد. در این ایام استاد صنعتی به موزه رفت و آمد داشت و آثار را بازبینی و ترمیم می‌کرد. در ‌سال ۱۳۸۵، استاد صنعتی به دیار باقی شتافت و بعد از آن موزه مکانی شد برای حضور دوره گردها و انبار کسبه محل.

یکی از هلال احمری‌ها تذکر می‌دهد:« مواظب باشید در اثر تجمع با مجسمه‌ها برخورد نکنید. » نمی‌دانم چرا یکباره همه مجسمه‌ها خندیدند. من صدایشان را شنیدم. باورکنید! 

یکباره یاد مجسمه‌های گم شده سال ۸۹ در میادین و پارک‌های تهران افتادم. مجسمه ستارخان،باقرخان،صنیع خاتم، دکتر شریعتی، دکتر معین،استاد شهریار، ابن‌سینا، گوساله، مجسمه برنزی پارک استقلال، حتا زندگی، مادر و فرزند و صحبت‌های حسن محمدی «کارشناس ارشد میراث فرهنگی» که به خبرگزاری فارس گفته بود «در پشت پرده سرقت سریالی مجسمه‌ای تهران احتمالاً دست‌های پنهان انگلیس وجود دارد.» او دلیل خود را «سوابق کشور انگلستان در سرقت آثار تاریخی و اشیاء نفیس ملت‌ها» عنوان کرده بود. 

یادم رفت از مسئولان حاضر بپرسم شما سریال «دایی جان ناپلئون» را دیده‌اید؟ احتمال ندیده بودند چون کسی از ردپای انگلیس در گم شدن مجسمه‌های استاد صنعتی سخنی به میان نیاورد. 

خوب دیگر خیال خبرنگاران از بابت مجسمه‌ها باید راحت می‌شد، گم شده‌ها برای جلوگیری از آسیب به جای دیگر منتقل شده بودند! کجا؟ خدا می‌داند! چرا باقی مجسمه‌ها که سنگین‌تر بودند به جایی انتقال نیافته بودند؟ یعنی خطر آسیب دیدگی به وزن و حجم هم ارتباط دارد؟ این را باید از یک کارشناس بپرسم. 

نگاهی به مجسمه‌های پشت سر مسئولین می‌کنم. روی تابلو نوشته:« گروهی از زندانيان سياسی سلسله پهلوی» روی مجسمه‌ها خروارها خاک خفته است. مجسمه‌ها می‌گفتند در کودتای ۲۸ مرداد تمام مجسمه‌های استاد توسط مزدوران خشمگین تخریب شده، اما این تنها باری نبوده که مجسمه‌های وی در هم شکسته شده نمایشگاهی هم که در میدان راه آهن در ملک پسر حاج علی اکبر به طور دایم برپا بوده در انقلاب ۵۷ نابود شده‌اند. من از این مجسمه‌ها فاصله می‌گیرم اینها کلاً سرشان بوی قورمه سبزی می‌دهد. 

انیشیتن آهسته چشمک زد بیا این طرف. نگاه کردم آیت الله فیروزآبادی بالا سرش ایستاده بود. گفتم:« خبر دارید با امامزاده عبدالله و مسجد شما چه کردند؟ وقتی رفتم نمی‌توانستم قبر جلال آل احمد را پیدا کنم. قبرها را با موزاییک پوشاندند و نام هرکس را کوچک روی آن نوشتند اسمش را هم گذاشتند بازسازی و نوسازی و بهسازی و... خلاصه «سازی» برای مردگان فرهیخته کوک کرده‌اند در حد سمفونی.» 

ادیسون هم آنجا بود و دکتر معین. گفتم:« ای دکتر شما هم دل خجسته‌ای دارید. ما کلاً با مجسمه از نوع « معین » مشکل داریم .مگر یادتان رفته جعفر نجیبی سازنده مجسمه استاد معین گفته بود: « این مجسمه ۱۴۰ کیلو وزن داشت. الان برنز دست دوم حدود کیلویی دو تا چهار هزار تومان در بازار قیمت دارد. با توجه به وزن این اثر اگر در بازار فروخته شود، حدود ۳۰۰ هزار تومان به فروش می‌رسد.» او با احتساب هزینه ۱۰۰ هزار تومانی جرثقیل، سرقت با انگیزه مالی را رد کرده بود. 

موزه را دور می‌زنم از کنار تندیس شاه عباس و نادرشاه به سرعت می‌گذرم. نمی خواهم شاه عباس از زاینده رود، سی و سه پل، پل خواجو، میدان عتیق،عالی قاپو، چهلستون، میدان نقش جهان و قصه برج جهان نما و مترو  و ...چیزی بپرسد. عین جن و بسم لله تا می گویم مترو زیر پایم می لزرد . نگاه می کنم رئیس شورای شهر تهران درباره آسیبی که گذر مترو به موزه صنعتی وارد می‌کند، توضیح می دهد:‌ ساختمان‌های زیادی هستند که مترو از زیر و یا کنار آن‌ها گذر می‌کند و اگر آسیبی به آن‌ها وارد شود از نظر مهندسی، بررسی و مقاوم‌سازی خواهند شد. 

خیالم راحت شد. نمی دانم این خبر را به شاه عباس بدهم یا نه؟! اما یواشکی از کنار نادرشاه میگذرم دیگر به او که نمی توانم جوابی درباره وضعیت آرامگاهش و حتا وضعیت توس بدهم. خانه فردوسی که جای خود دارد.احتیاط شرط عقل است. شاید برق شمشیرش به من هم برخورد کند!

 کنار امیر کبیر می‌ایستم. می‌داند خبرنگارم. آخر می‌شود کسی برای روزنامه وقایع اتفاقیه این همه تلاش کند و نداند خبرنگار کیست؟!آهسته می‌گویم :« امیر! یادتان هست وقتی پدری حاضر بود جریمه بدهد اما فرزندش را آبله کوبی نکند از ناآگاهی و جهالت مردم این سرزمین گریستید. به نظر شما چه کسی باید امروز در سال ۱۳۹۲ برای ناآگاهی مردم این سرزمین از فرهنگشان گریه کند؟» 

می‌گویم:« در بلاد کفر (منظور شهر پاریس) شهرداری از سال ۲۰۰۲ ، شبی را با عنوان شب سفید( شب زنده‌داری) اعلام کرده است. در این شب مراکز بزرگ و مشهور در اختیار هنرمندان رشته‌های مختلف قرار می‌گیرد و پاریسی‌ها این شب را به تماشای هنرهای تجسمی در رشته‌های مختلف گذرانده، تا سپیده دم بیدارند. سال اول پانصدهزار نفر و سال ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ بیش از یک میلیون نفر از این برنامه‌‌ها دیدن کردند. سال‌های بعد بماند.» به گمانم  شانه های امیر می لرزید! 

حالا همه می‌خواهند از موزه خارج شوند. مسئولان میراث فرهنگی، شورای شهر و هلال احمر تصمیم گرفته‌اند موزه به صورت هیئت امنایی اداره شود. عکاسان عکس‌هایشان را گرفته‌اند و خبرنگاران پرسش‌هایشان را مطرح کرده‌اند.به سلامتی مسئولان هم طبق معمول عکس یادگاری‌شان گرفته‌اند، وعده‌هایشان را هم داده‌اند. ما که بخیل نیستیم! من هم باید بروم.
 
مجسمه «شبان نی‌لبک زن» هنگام رفتن به من می‌گوید: « خوب است خدا را شکر مجسمه فردوسی استاد ابوالحسن صدیقی (مجسمه‌ساز) در میدان فردوسی جلوی چشم عابران و خودرو‌هاست. شاید شهرداری التفاتی به آن داشته باشد. آخر می‌دانی استاد علی‌اکبر صنعتی ارادت خاصی به استاد خود آقای صدیقی داشتند.» 

من آهی می‌کشم و می‌گویم :« می‌دانم استاد دوره‌های تخصصی، مجسمه‌سازی و نقاشی را در مدرسهٔ صنایع مستظرفه و مدرسهٔ صنایع قدیم زیر نظر استادان طاهرزاده، بهزاد (مینیاتوریست)، ابوالحسن صدیقی (مجسمه‌ساز) و استاد حیدریان گذرانده بود. به او نگو .روحش را بیش از این آزرده خاطر نکن اما مجسمه« نی لبک زن» استاد صدیقی نیز در جا به جایی موزه هنرهای ملی از بهارستان به ارگ آزادی شکسته شد. حال مجسمه فردوسی را نیز باید از خودش پرسید.» 

نمی‌دانم چرا نی‌لبک زن به جای نی زدن اشک ریخت. باور کنید من خودم دیدم!


کد خبر: 68208

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcdjx09.yt0jz6a22y.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com