نگاه نیما به نوولنویسی
نامهای منتشرنشده از نیما یوشیج
12 فروردين 1389 ساعت 12:52
انتشار شعر «افسانه» در سال 1301 سرآغاز دورهای تازه در ادبیات بود، دورهای که نیما یوشیج را در کانون توجهات قرار داد. نیما شاهد موافقتها و مخالفتهای بسیاری بود؛ سیل نظریات موافق و مخالفی که حتی پس از مرگ او نیز ادامه داشت. در این میان اشعار نیما و نوشتههای او که مشتمل بر دیدگاه وی پیرامون شعر میباشد، به نوعی مانیفست شعر نیمایی را تشکیل داد.
نیاز به روشنگری در مورد این نگاه تازه به شعر، نیمایوشیج را بر آن داشت تا در نامههایی که به اشخاص مختلف مینویسد به این موضوع بپردازد و نظریات خود را در مورد هنر و خصوصاً شعر بیان کند. به همین سبب این نامهها مرجع خوبی برای بررسی آرا و افکار نیما به شمار میرود.
طی چند دهه گذشته کتابهایی با محوریت نامههای نیما یوشیج منتشر شده است. اکنون با گذشت 87 سال از افسانه نیما، انتشار نامهای از وی که تا به حال منتشر نشده است بسیار جذاب و در نوع خود قابلتوجه است.
دستیابی به این نامه با لطف و مساعدت جناب آقای منوچهر آشتیانی، خواهرزاده نیما یوشیج امکانپذیر شد. جا دارد که در این فرصت از تمام مهربانیها و الطاف ایشان که این مهم را میسر ساختند تشکر کنیم.
لازم به ذکر است که در بازخوانی این نامه سعی بر آن بوده که با امانتداری کامل، متن را همانگونه که هست، منتشر نماییم. به همین دلیل کلماتی که در مورد آنها حتی اندکی تردید داشتیم به رنگ طوسی چاپ شدهاند و به جای چند کلمهای که به هیچوجه قابل خواندن نبودند علامت[؟] قرار دادیم و زیر بعضی از واژهها، به تبعیت از متن اصلی خط کشیده شده است.
این نامه را نیما به خواهر خود نکیتا (مادر جناب آقای آشتیانی) نوشته است. آنچه در این نامه حائز اهمیت است آیندهنگری نیما یوشیج است. وی به افول رمان اشاره میکند و سپس به تحلیل علل آن میپردازد. نوول را به عنوان یکی از گونههای ادبی که در دوره زوال رمان مورد توجه قرار گرفته بررسی میکند. نگاه اجتماعی وی به ادبیات در این نامه کاملاً مشهود است و تحولات ادبی را در رابطهای تنگاتنگ با مناسبات اجتماعی میداند. او معتقد است که نویسنده نباید تأثرات خود را شرح دهد و در بیان ارجحیت حس بر احساس و احساساتی شدن میگوید: «انتخاب مؤثر به جای تأثر منظور نویسنده را انجام میدهد.»
شمیران
4/تیر/1312
نکیتای عزیزم!
در این ساعت آخرین فرصت خود را با کمال عجله دارم بمصرف گشت و سیاحت در شمیران «ییلاق طهرانیها» میگذرانم. سه، چهار روز بعد حتماً بطرف یوش خواهم رفت و باید تهیه اسباب مسافرت بآن نقطه قشنگ دنیا را باین واسطه وقت من خیلی کم و قیمتی است. چنان که از هر قسم کار تحریری و فکر در آن خصوص کناره کردهام ولی چون لازم بود که در خصوص نوولنویسی برای شما قدری صحبت کنم همین کاغذ را بهانه قرار میدهم. کتابچههایی را که خانم با این کاغذ با خودشان، برای شما به شاهرود خواهند آورد در زبان فارسی عجالتاً بهترین محرک و نمونه بجهت مشق این قبیل چیزنویسیهای صنعتی است. سابق بر این، این کتابچهها جدا، جدا، به اسم افسانه بتوسط یکی از کتابخانههای معروف طهران چاپ شده است. در حقیقت اختلاطی از افسانه و حکایت و نوول است. جز اینکه بدون استثنا بهمه اسم افسانه داده است و چنانکه میبینید بمجموعه آنها اسم دیگر. شما البته از میان آنها ترجمهها را در نظر خواهید گرفت نه چیزهایی را که اثر طبع سرشار همشهریها هستند. ولی بعضی موضوعات بقلم همان همشهریها منجمله بقلم سعید نفیسی در میان آنها خواهید یافت که مستثنی و قابل خواندناند و از حیث صنعت جانشین بعضی از آثار اروپایی. بلکه از مقداری از آثار اروپایی که مربوط بقرن 18 و 19 الی بپائین است بهتر، یعنی جدیدتر.
ترجیح آنها نسبت بقرون گذشته یکی از همین لحاظ نظر است که نوول است و بیشتر میتواند خواننده پیدا کند.
امروز دیگر رماننویسی مخصوصاً رمان تاریخی رو بانحطاط و زوال میرود. این بحران و تحول ادبی بیعلت نیست. اشکال صنعتی هم مثل حیوانات نسل و انقراض نسل دارند. علت آن شکل مناسبات اجتماعی است که تغییر میکند و بر اثر آن تغییر وضع فکر و روحیات مردم. نویسنده هم که جزو مردم است عملیات او مربوط به تغییر وضعیات اجتماعی است. کثرت کار و معلومات عصر حاضر و کمی وقت البته بمردم اجازه خواندن چیزهای پرطول و تفصیل را نمیدهد. چیزهای پرطول و تفصیل در ایران بیشتر رواج باید داشته باشد. برای اینکه در ایران کار کم و کارخانه در حد صفر است. ولی چیزی که هست خوانندگان با یکدیگر فرق دارند.
از این گذشته چه علت دارد بوقایعی که در هر قدم و در هر روز انسان با آن مواجه است و بهتر آنها را میشناسد، نپردازد و خود را پرتاب کند به طرف سلسلهای از وقایع که در صورت صحیح و راست بودن خود هم شکل ارتباط اجتماعی خود را با شکل ارتباط اجتماعی امروزه کم و بیش تغییر داده است. پس عمده وقایع همین وقایع است که در پیش چشم انسان زنده و مثل تابلو نصب شده است و مخل رفاهیت یک طبقه و باعث بر استراحت طبقه دیگر است. مگر اینکه نویسنده مجبور باشد به مناسبتی که باز مناسبات اجتماعی عصری باعث بر وجود آن شده است، مثلاً بعلت نداشتن یک آزادی کافی یا بمناسبتی دیگر موضوع رمان خود را از میان وقایع گذشته انتخاب کند و با اشخاص حی و حاضر زمان خود اصطکاک نداشته باشد.
بالاخره نوول که تنها میراث باقیمانده از رماننویسیها است و تئاتر و سینما پارلمان رقبای آن هستند باید یک موضوع اجتماعی باشد. یعنی عادات و عنعنات و جزئیات (روحی) یک صنف یا طبقه را تجزیه کند یا پیش چشم بگذارد. مؤثرتر از موضوعاتی که تجزیه میشوند و مربوط بمحنیات روحی است و انسان را در عالم فکر و خیال سوق میدهد موضوعاتی هستند که راجعاند باساس و بساط زندگانی ظاهری مادی. وصف مؤثر، وصف از چیزهایی است که بچشم درمیآیند.
لازم نیست حتماً نوول که انسان مینویسد نتیجه داشته باشد. هر موضوع اجتماعی که نظر شما را جلب میکند زشتی یا جمال آن همان نتیجه است. چند صفحه صحبت از خصوصیات اخلاقی و فکری یک نفر حاجی یا ملاک یا تاجر یا روحانی یا کارگر فلان مؤسسه، بنویسنده و بخواننده او موضوع یک کتاب کوچک را میدهد که اسم آن کتاب نوول است.
جز اینکه من به نوولهایی که مینویسم تا اندازهای جنبه فلسفی میدهم. نقطهنظر من افکار فلسفی خود من است و با طریقه معین فکری که بعدها معلوم میشود، چیز مینویسم. این قسم نوول نوشتن هم یک قسم دخالت دادن فکر و ذوق در سلیقه است. قبلاً البته محتاج به تحصیل فلسفه و [؟] شدن، بمسلکی است که نسبت به زمان خود ثابت است. اگر از نقطهنظر مسلکی بتواند به کارش بخورد قطعاً از نقطهنظر فلسفی برای شما و هر خانمی که میخواهد چیز بنویسد خشن و نازیبا است. چنانکه محزون نوشتن با حالت مزاجی که دارید بکار شما نمیخورد بعلاوه بر اثر تحولات ادبی در دنیا هم محزوننویسی منسوخ شده است. بعبارة اُخری مناسبات اجتماعی یک روز تراژدی را بوجود آورده است که با تضرع و عجز و لابه دل ظالم را برحم بیاورند. امروز بجای اینها که گفته نشد خشم و میل غلبه و حس انتقام و فکر اساسی وسیله قرار داده میشوند و فردا ممکن است که هیچیک از اینها بکار برده نشوند.
بنابراین نویسنده چه مرد باشد چه زن برحسب استعداد خود باید چیزی بنویسد که مردم را بزوال و عجز و شکست در مقابل یک عده مردم از جنس خود مردم دعوت نکرده باشد.
یقین بدانید موضوعات مضحک و مفرح یا زندهکننده برای هر خواننده در عین محرومیت و ابتلا بتألمات حیاتی نائب مناب علاج و درمان است یعنی تا اندازهای اسباب تسلی است در صورتیکه وقایع غمانگیز که کتاب فلان نویسنده را پر میکند بهعکس. اینطور نویسنده که از روی مقهوریت و افتادگی چیز مینویسد مسلم است بجای اینکه از مقهوریت و افتادگی مردم بکاهد بر آن چیزی افزوده و بناگواریها و به دشمن کمک داده است.
چیزی را که میبایست در نظر داشته باشید این است که در یک نوول دستجات اشخاص مختلف و دارای عملیات طولانی و فصلها و وقایع جداگانه از طرف دستجات جداگانه «چنانکه در رمان» وجود ندارد. نوول رمان نیست بلکه جریان فکر یک نفر واحد «در نوول تجزیه» یا عملیات متوالی یک فرد با ارتباط [با ارتباط در اصل متن دوبار آمده] با عملیات دیگران است «در نوول رئالیست».
محلها و مجالس و مواقع مختلفه در نوول وصفهای پرطول و تفصیل را ندارند. وصف از چیزهای کوتاه و زودگذرنده است. باصطلاح روسها «نابروسکا» یعنی قلمانداز و کمپیله و مفید.
بهترین نقاش کسی را میدانند که با چند تکه رنگ منظور خود را بوجود بیاورد. همینطور بهترین نویسنده کسی است که با چند کلمه خواننده را خلاص کند و آنچه که میخواهد و خواننده منظور دارد بیان کرده و به او بدهد. یعنی مثل پروانهها پس از نشستن به روی یک گل و اخذ مواد لازم باید پرواز کرد به طرف گل دیگر. این طریقه الان طریقه همه نویسندگان است که سرفصل یا صدر رمان خود را شروع نمیکنند با وصف مفصلی از زندگانی داخلی فلان کشیش یا شکل صنعتی ساختمان کلیسای نتردام.
نمیگویند «در ناحیه قریهای ییلاقی قلعهای بود» چطور و چطور «و شخصی در آنجا از زمان قدیم ساکن بود اسم این شخص غیاث». بلکه میگویند: «قلعه هفت دختر در لار واقع شده بود. غیاث 11سال بود در آنجا منزل داشت» بدون اینکه قید کنند که خاک قلعه از چه جنس خاکها بود.
اما وصف کردن از چیزها: در ضمن وصف از هر چیز باید جزئیات آن چیز را در نظر گرفت. مثلاً به جای این جمله که «یک پل کهنه و علف بر آن سبز شده که دهاتیها بعضی بچه به بغل از روی آن عبور میکردند» این جمله ترجیح دارد که: «یک پل کهنه که به مرور زمان از شکاف سنگهای آن کوکنار کوهی و اسپند و علفهای مخصوص به چمن سبز شده بود. اهالی ده معمولاً از آنجا رد میشدند. بعضی از آنها بچه به بغل داشتند.» ببینید که اسم نبات را هم میبرند یعنی به جزئیات و خصوصیات میپردازند ولی بطور اختصار. بعلاوه جملات کوتاه و خیالات یکییکی و به ترتیب ادا شدهاند.
مثل سعدی امروز نمیگویند: «یکی را حکایت کنند از ملوک» بلکه میگویند کدام ملک و از کدام شهر. همین که مطلب به اسم و رسم و با خصوصیات خود معلوم شد براست شباهت پیدا کرده و مؤثر واقع میشود. کار نویسنده رئالیست هم باید این باشد. تأثرات خود را هیچوقت نباید شرح داد. چه چیز، انسان را متأثر داشته است. شرح و وصف از همانچیز و مجسم ساختن همان «یعنی انتخاب مؤثر بجای تأثر» منظور نویسنده را انجام میدهد و چیزی را که نوشته است در خواننده کم و بیش دارای آن تأثیری خواهد شد که میخواهد. در ایران جوانهایی که کم و بیش ذوق و استعداد چیزنویسی را بممارست پیدا کردهاند بواسطه عدم رعایت از همین مسئله بخصوص که نقطه تفاوت عمده بین ادبیات شرق و غرب را نشان میدهد، نتوانستهاند نوشتجات خود را مؤثر ساخته باشند.
من خودم به جوانهایی برخوردهام که حقیقتاً دچار یک نوع تألم بودهاند ولی شرحی را که بر اثر تألم خود نوشتهاند ابداً نشان از تألم آنها نمیدهد. یعنی قادر نیست که خواننده را مثل خود آنها متألم بدارد. این قلبهای دردمند به دو دست گرفته شده فقط با استعمال کلمات: «آه! افسوس!» قصد اثر دادن به بیانات خود داشتهاند. برخلاف دسته دیگر که اخیراً با ذوق و استعداد کم و بیش در مطبوعات ایران ظاهر میشود و بواسطه مطالعه در ادبیات اروپایی دریافته است که از چه راه باید بنویسد و اروپایی بشود. البته همه این قبیل کارها فرع بر عمل و فکر در شکل و راه عمل است. من چیزهایی را که به چشم دیدهام نوشتهام. اگر شما عجالتاً آنها را در نظر بگیرید و در آن فکر کنید خیلی مطالب راجع به نوولنویسی پیدا خواهید کرد و قطع دارم مثل دیگران بخطا نمیروید و یک میزان برای نوولنویسی دردست خواهید داشت.
این را هم یادآوری میکنم که در این افسانهها در ذیل موضوعاتی که کم و بیش قابل خواندن هستند خط قرمز کشیدهام.
برادرت: نیما یوشیج
کد خبر: 9248
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdce.e8objh8wv9bij.html