نگاهی به وضعیت موزه های ایران؛
موزهها فراموشخانههای تاریخ یا گورستان هویت
2 خرداد 1394 ساعت 12:17
به اعتقاد یک باستان شناس در ایران موزهها فقط حالت یک اداره را دارند که بدون هیچ پژوهش یا طرح پرسش یا بازدیدی از سوی مخاطبان، صبح دربهای آن گشوده و عصر بسته میشود.
به گزارش هنرنیوز،به مناسبت روز موزه ها و هفته میراث فرهنگی گزارشی با عنوان"موزهها فراموشخانههای تاریخ یا گورستان هویت"در صفحه طاق فیروزه ای روزنامه کلید به قلم مریم اطیابی منتشر شد. در این گزارش آمده است:
از قدیم وقتی کسی شی به درد نخوری را نگهداری میکرد، فریاد همه بلند میشد که ای بابا! تو هم مال عهد دقیانوسی! این چیه نگهداشتی؟! این عتیقه را یا باید داد سمساری یا موزه! بله، درست شنیدید موزه! و حالا موزهها به فراموشخانههایی تبدیل شدند که هر از گاهی با های و هوی کودکان مدرسهای که در اردویی فرهنگی قرار است از موزهها بازدید کنند از خواب بیدار میشوند و خمیازهای میکشند که در ادامه بین همان دانشآموزان تسری مییابد چرا که آنها نیز احساس رخوت و خستگی میکنند از این که به انبارهایی آورده شدهاند تا اشیایی رنگ و رو رفته را ببینند بی آنکه بدانند چرا اینجا هستند و قصه این آثار چیست. برای همین آنها بهترین لحظه بازدید را بخش خوردن خوراکی و نشستن در اتوبوس و دست و جیغ و هورای آن میدانند نه بازدید از عتیقههای حکاکی شده در ذهنشان! و این گونه است که اگر به نوای دل آثار موزهای خوب گوش دهی بارها و بارها با حسرت میشنوی که ای کاش ما را از دل خاک بیرون نمیآوردند تا اینچنین مورد بیمهری قرار گیریم.
اما چرا موزههای ایران به چنین حال و روزی افتادهاند. هر سازمان یا بخشی برای رسیدن به اهدافش در نخستین گام باید تعریف کند که چه رویکردی را مد نظر دارد، در کدام عرصه و بر اساس کدام ملاک و معیار فعالیت خواهد کرد و چه محصول یا خدماتی را عرضه میکند. از طرفی چه گروهی با چه خصوصیات انسانی، اخلاقی،اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را به عنوان مخاطب یا بازار هدف خود مد نظر دارد و چه محدوده و منطقه جغرافیایی را در بر خواهد گرفت تا بر اساس این عوامل رسالتها، ارزشها و الویتهای خود را تبیین کند و به اهداف خود دست یابد. حال این پرسش مطرح میشود که موزهها کدام بخش از نیازهای جامعه را کی، چرا،چگونه و با چه کارکردهایی برطرف میکنند؟ مخاطب آنها کیست؟ چه پیام متفاوتی را تولید خواهند کرد؟ در صورت حذف موزهها چه آسیب یا نقصانی از این عدم فعالیت احساس خواهد شد؟ این پرسشهای اساسی قطعاً با پاسخهای قانع کنندهای در کشورهای مطرح در حوزه موزهداری روبه رو خواهد شد تا آنجا که موزهها علاوه بر درگیر کردن ذهن مخاطب با پرسشهای مفهومی، فلسفی ، آموزشی به عنوان محلی برای نگهداری دستاوردهای فرهنگ و تمدن بشری و حفظ آثار و نشانههای هویت یک ملت و در اختیار نهادن تجارب فرهنگی، تاریخی، تمدنی، هنری و شیوههای زندگی مردمان یک سرزمین در اعصار مختلف به بازدیدکنندگان و علاقهمندان، تبدیل به مکانی برای حضور گردشگر و منبعی برای جذب درآمدهای ملی از حوزه فرهنگ شدهاند. تعداد مخاطبان موزه لوور پاریس، موزه واتیکان در رم، اورسی پاریس، موزه متروپولیتن نیویورک، موزه آرمیتاژ سن پترزبورگ، تیت مدرن لندن، کاخ ورسای و... گواه این مدعا است.
اما به راستی باز بودن یا بسته شدن موزههای ایران چه تأثیری بر جامعه خواهد گذاشت؟ پربازدیدترین موزههای ایران زمانی کاخ موزهها بودند که نه با استقبال بلکه با هجوم مردم روبه رو شدند، آن هم به دلیل عطش دانستن مردم درباره نوع زندگی خاندان سلطنتی، اتفاقی که همچنان پس از گذشت ۳۴ سال از انقلاب، برای کاخ مروارید محل زندگی شمس پهلوی رخ داد و با گشودن دربهای این کاخ به روی عموم، پس از وقفهای حداقل ده ساله خیل اهالی کرج و مهرشهر روانه کاخ مروارید شدند تا بدانند چه بر سر این کاخ و وسایل آن آمده است.
آیا جابهجایی اشیا موزه مهم است؟
اما آیا این شوق برای بازدید در سایر موزهها نیز وجود دارد؟ در دی ماه ۸۹، در یک روز برفی- بارانی اشیایی با قدمت ۱۰۰- ۱۵۰ ساله از موزه هنرهای ملی ( قدیمیترین موزه ایران) در میدان بهارستان به مکانی به نام ارگ آزادی( سازمان مرکزی میراث فرهنگی) در خیابان زنجان منتقل شد. به غیر از آن، اشیا موزه نقاشی پشت شیشه(دومین موزه نقاشی پشت شیشه جهان) و گنجینه رضا عباسی هم به این مکان منتقل شدند. در آن هنگام هرچند این موضوع رسانهای شد و حتا برخی عنوان کردند که در این جابهجاییها تعدادی از اشیا آسیب دیده و شکسته شده است اما کسی به این موضوع اهمیتی نداد. این در حالی بود که با این انتقال دیگر امکان بازدید برای عموم هم عملاً از بین رفت چرا که به غیر از چند روز که مجموعهی ارگ برای بازدید روی مردم باز بود، بنا به دلایلی مانند نبودن امکان بلیتفروشی و حفاظت از مجموعه، اعلام شد که امکان بازدید مردم تا نوروز ۹۰ فراهم نیست، پس از نوروز نیز این قضیه مسکوت ماند. سپس بار دیگر اشیا این سه موزه به موطن خود بازگشتند اما همچنان این پرسش در اذهان باقی ماند که اساساً به غیر از متخصصان و کارشناسان و اهالی رسانه آیا برای اشخاص دیگر جامعه باز یا بسته بودن این موزهها، جابه جایی و احتمال شکستن برخی آثار مهم بود و خللی در فرآیند زندگی آنها ایجاد کرد؟!
کاخ گلستان کجاست؟
حتا اگر فرض بر ناشناس بودن این موزهها باشد در مورد موزههای مهمتر اوضاع چگونه است. به یکی از مهمترین مجموعههای تاریخی- فرهنگی پایتخت و تنها اثر ثبت جهانی آن یعنی کاخ گلستان توجه کنیم. این مجموعه با عمارتهایی چون شمسالعماره، تخت مرمر،تالار سلام، تالار آینه، ایوان تخت مرمر، حوض خانه،کاخ ابیض،خلوت کریمخانی،عمارت بادگیر،تالار عاج،تالار الماس، تالار برلیان،حوضخانه، عمارت بادگیر دارای حداقل ۱۲ موزه است. اما با نگاهی به اطراف این مجموعه فاخر دوره قاجار نه تنها از سوی میدان توپخانه و خیابان ناصرخسرو که از سمت مترو پانزده خرداد و ورودی بازار هم کوچکترین تابلویی نوید نزدیک شدن به این مجموعه را نمیدهد.
شاید بتوان بخشی از سکوت و تنهایی موزهها را در داخل جامعه ایرانی به مشکلاتی چون معرفی، جذب مخاطب یا گردشگر و وضعیت معیشت تعمیم داد. مثلاً در مورد موزه نقاشی پشت شیشه چند نفر میدانند مکان این موزه خیابان سعدی است و آیا اصلاً تابلویی جهت معرفی این موزه بر سرخیابان برادران قائدی وجود دارد؟ وقتی مردم محل موزه را را نمیشناسند حرجی هم برآنها نیست که به طریق اولی هنرنقاشی پشت شیشه را هم نشناسند. تا وقتی شناختی نباشد، انگیزهای هم برای پیگیری چند و چون اتفاقاتی که بر این موزه گذشته است، وجود ندارد. آیا مردم می دانند که در گذشته این هنر چه جایگاهی در معماری و تزئینات بنای ایرانی داشته است؟ داستان وقتی غمانگیزتر میشود که حتی دانشجویان نقاشی پشت شیشه نیز این موزه را نمیشناسند.علاوه بر اینها مکان موزه هم در طرح ترافیک قرار دارد و هم به دلیل قرار گرفتن در محدوده بازار عملاٌ بعد از ظهرها بسیار خلوت است. از سویی ۴۵۰ اثر این موزه به بدترین نحو چیدمان شدهاند تا آنجا که این موزه را میتوان گورستانی برای نگهداری اشیا آن دانست اتفاقی که برای بسیاری از موزههای ایران افتاده است. موزه آبگینه هم احوال بهتری ندارد.خانه و محل کار قوامالسلطنه که شیشهها و سفالهای بینظیری دارد و قدیمیترین آنها از معبد چغازنبیل کشف شده و مربوط به هزاره دوم قبل از میلاد است نه از گرمای محیط در امان است و نه نور کافی دارد.
آیا موزه ملی، لوور میشود!
از سویی دید مسئولان به موزهها درآمدزایی است. تا وقتی که چنین دیدی موجود است یا باید موزه سود اقتصادی داشته باشد و یا محکوم به فراموشی شود و در الویت چندم قرار گیرد. در تعریف ایکوم، موزه یک موسسه غیرانتفاعی با اهداف غیرمادی است اما متأسفانه مسئولان نه تنها به این موضوع توجه نمیکنند بلکه معتقدند موزهها باید درآمدزا باشند. آنها حتی موزههای کوچکی چون نقاشی پشت شیشه و هنرهای ملی را جدای از موزه ملی با موزههای بزرگ دنیا مقایسه میکنند. آیا در مقام قیاس میتوان موزه ملی را با موزه لوروی که از سراسر جهان آثار دارد، مقایسه کرد؟ میزان گردشگرپذیری ما چقدر است که بتوان آنها را به سوی موزهها گسیل داد و برای آنها کسب درآمد کرد؟
یکی دیگر از مشکلات عدم کسب درآمد از عناصر موزهای موجود است به عنوان مثال عکسهای اشیا موزههای مختلف دست به دست میگردد و در سایتهای مختلف قابل مشاهده است بدون آن که موزه مذکور از این فیلمبرداری یا عکسبرداری نفعی برده باشد.
مهناز گرجی – رییس پیشین موزه ملی - در این باره میگوید:«چانچه عکاسی دقیق اشیا موزهها یکبار برای همیشه صورت پذیرد اقدامی مهم در حفاظت بلند مدت آثار موزهای محسوب میشود و از نورپردازی و جابه جایی مکرر اشیا جلوگیری میشود مضاف بر این با نشر این عکسها، موزه میتواند مبالغی را دریافت کند که خود به جذب درآمد موزهها کمک میکند.»
از سویی به اعتقاد گرجی همواره موزهها پیشنهادات مختلفی در خصوص تهیه مولاژ یا نمونهسازی بدون قالبگیری و نیز کارت پستال، کتاب ، کاتالوگ و غیره دریافت میکنند که جایگاه درآمدی آن برای هر موزه مشخص نیست و یا حتی این مولاژها بدون هیچ گونه کسب مجوز یا عدم رعایت حقوق مادی و معنوی از سوی برخی شرکتها در حال تکثیر و انتشار است.
او ایجاد فروشگاههای موزهای که صرفا محصولات فرهنگی تحت نام موزههای تابعه و سازمان متبوع تولید شده را به فروش میرسانند، مناسبترین راهکار برای درآمدزایی موزهها در آینده میداند.
کی مخاطبان به موزهها میآیند؟
حامد وحدتی نسب ، دكتری انسان شناسی دانشگاه ايالتی آريزونا آمریکا و عضو هيئت علمی و دانشيار گروه باستان شناسی دانشگاه تربیت مدرس هم درباره راههای جذب مخاطب در موزههای جهان در مقایسه با موزههای ایران میگوید:« فضایی که موزههای ایران نسبت به موزههای مطرح چون بریتانیا یا لورو به عناصر موزهای اختصاص میدهند،محدود است و جانمایی اشیا در برخی موارد همراه با سلیقه نبوده است و فاقد جذابیت خاص برای بازدیدکننده است. چیدمان موزه یک موضوع کاملاً تخصصی است که بعضاً در برخی از دانشگاهها تدریس میشود. این که چه موزهای بر اساس چه نوع سلیقهای، هدف و رویکردی و برای چه نوع مخاطبی( عام یا خاص) باید چیده شود، موضع حائز اهمیتی است. همچنین در موزههای بزرگ و مطرح برنامههایی خاصی مانند جشنها و مراسم فرهنگی در طول سال برپا میشود تا مردم به بهانه دیدن آن برنامهها از موزهها هم بازدید کنند. برگزاری همایشهای تخصصی و غیر تخصصی یکی دیگر از این راهکارهاست که البته در ایران بیشتر به بخش تخصصی آن توجه میشود. اگر بتوانیم همایشهایی با موضوعاتی که برای عوام جذابیت بیشتری دارد در این موزه ها برگزار کنیم ، مخاطبان بیشتری به موزهها جذب میشوند.»
این فوق دکتری زیست باستان شناسی، موزههای ایران را مصداق انبار نگهداری اشیا میداند. هر چند که به گفته او با آمدن مهناز گرجی- رییس پیشین موزه ملی – این نگاه در حال شکسته شدن است و موزه ملی نسبت به وضعیت پیشین خود بسیار فعالتر عمل میکند چرا که به اعتقاد گرجی موزه محل نگهداری اشیا نیست بلکه یک مرکز پژوهشی – آموزشی است که باید درب آن به روی همگان باز باشد.
او میگوید:« این اتفاق فقط برای موزه ملی افتاده است و ما در سایر موزهها شاهد چنین برخوردی نیستیم. موزه خود باید یک دانشگاه و محل کسب دانش باشد.»
آیا موزهها به پرسشها پاسخ میدهند؟
وحدتی نسب تأکید دارد که موزه یک انبار انباشت اشیا نیست بلکه محلی است که پژوهشگران داخل و خارج از موزه، بسته به پرسشی که برایشان مطرح است باید به آن مواد دسترسی داشته باشند. و حتی کودکان و دانشآموزانی هم که راهی موزهها میشوند باید در ذهنشان پرسشهایی به هنگام بازدید و پس از آن مطرح شود تا دوباره و دوباره راهی موزهها شوند.
وی به این موضوع هم اشاره دارد که وقتی با بسیاری از پژوهشگران باستانشناسی در همایشهای بینالمللی آشنا میشویم، عنوان این افراد، پژوهشگر یا استاد موزه فلان یا بهمان است. به عبارتی این افراد پژوهشگر یا استاد هستند اما به استخدام یک موزه درآمدهاند تا به فراخور نیاز موزه به اشیا کاوش کنند و پژوهش انجام دهند و شی را در اختیار موزه بگذارند تا سایر پژوهشگران و علاقهمندان از آن بهره ببرند. در حالی که در ایران موزهها فقط حالت یک اداره را دارند که بدون هیچ پژوهش یا طرح پرسش یا بازدیدی از سوی مخاطبان، صبح دربهای آن گشوده و عصر بسته میشود. بخشهای پژوهشی موزههای ایران بسیار ضعیفند چرا که بودجه خاصی ندارند و ضرورتی هم برای پژوهش احساس نمیشود، نهایتاً یک ساماندهی اشیا در آنها شکل می گیرد.
او معتقد است اگر موزهها دانشگاه باشند طبیعتاً به پژوهشگر و به تبع آن بودجه پژوهشی نیازمندند و درآنها کلاس درس برپا میشود و افراد از بیرون با اشتیاق شرکت میکنند و در نهایت هم دانشجو بدان وارد و هم فارغالتحصیل میشود.
موزههای غربی چه میکنند؟
از سویی به گفته این استاد دانشگاه در برخی از موزههای غربی ریاست موزه که قطعاً دارای عالیترین مدارک تحصیلی مرتبط با موزه و رزومه وزین فرهنگی است با یکسری از بنیادها یا شرکتهای خصوصی و یا افراد مرفهی که خواهان کمک به فرهنگ جامعه هستند وارد ارتباط میشود و جذب بودجه انجام میدهد و صرفاً وابسته به دولت نیست و در برخی موارد کاملاً خودمحور اداره میشود. در این کشورها برخی نهادها وجود دارند که در اساسنامه آنها انجام فعالیتهای فرهنگی گنجانده شده است. یا شرکتهای خصوصی برای حمایت از کارهای فرهنگی از مالیات معاف میشوند. برخی بنیادهای خیریه نیز بدون هیچ چشمداشت مالی به کمک امور فرهنگی میآیند. پولهایی که از مراکز یاد شده توسط موزهها جذب میشود نه تنها کفاف اداره آنها را می دهد بلکه صرف انجام کارهای پژوهشی در همان کشور یا کشورهای خارجی میشود.
گردشگران خارجی چه میخواهند؟
اما مشکلات موزههای ایران فقط مختص مخاطبان داخلی نیست. مهرک (مریم ) حصارکی - راهنمای گردشگران ورودی به کشور- هم درباره مشکلات موزههای ایران برای بازدید میگوید:« از آنجا که تورهای خارجی بین ۲۰ تا ۲۵ نفر را شامل میشود که حداقل قیمت بلیت دریافتی از آنها حدود ۱۵ هزار تومان است، نبود کارتخوان یکی از مهمترین مشکلات موزهها است چرا که راهنما گاهی مجبوراست مبلغی بالغ بر چند ده میلیون تومان را برای بازدید از چندین سایت با خود به همراه داشته باشد. نبود سیستم نجواگر wisperingsystem یا earphone که صحبتهای راهنما را به گوش گردشگر منتقل میکند بدون آن که این صدا به گوش دیگران برسد و برای محیط ایجاد آلودگی صوتی کند یکی دیگر از مشکلات است. مدل دیگری هم به نام «راهنمای صوتی» وجود دارد که گردشگر با صدای از پیش ضبط شده بدون حضور راهنمای زنده میتواند از سایتها بازدید کند اما فقدان این دستگاهها مخصوصاً در ایام نوروز که تعداد بازدیدکنندگان از سایت موزهها زیاد است، سبب میشود گردشگران خارجی اطلاعات مناسبی کسب نکنند.»
حصارکی همچنین نبود کتابی در مورد اشیا موزهها به زبانهای دیگر را یکی دیگر از مشکلات میداند تا آنجا که به نظر او حتا موزه ملی هم فاقد چنین کتاب و یا بروشور است. او تأکید میکند:«مهمترین شی موزه ملی به عنوان موزه مادر چیست که یک گردشگر خارجی را به خود جذب کند؟ وقتی کسی به موزه لوور پاریس میرود بی شک اگر تمام موزه را نبیند قطعاً از تابلو مونالیزا دیدن میکند اما این انتخاب در مورد هیچ یک از اشیا موزههای ما وجود ندارد و تقریبا هیچ گردشگر داخلی و خارجی نمیداند اگر کدام شی را نبیند، باید افسوس بخورد!»
عدم وجود راهنمای تخصصی یکی دیگر از کمبودهای موزه است که البته این راهنمای گردشگری، موزه جواهرات را از آن مستثنی میداند. حصارکی به موضوع دیگری هم اشاره میکند و آن عدم اطلاعرسانی مناسب است چرا که اگر بنا به دلایلی چون بازدید یکی از سران یا مسوولان مملکتی از موزه یا خرابی بخشی از آن و یا مرمت تعدادی از اشیا یا ساماندهی و تغییر چیدمان، موزه تعطیل شود این خبر در پایگاههای اطلاعرسانی موزه انتشار نمییابد و هیچ کس هم نسبت به این رفتار پاسخگو نیست. در شهرهای دیگر که وضع به مراتب بدتر است چرا که کارکنان موزه حاضر نیستند از پشت تلفن اطلاعات دقیقی را در اختیار بگذارند تا تورها برنامههای جایگزینی را انتخاب کنند.
به هر حال به نظر میرسد داستان پرآب موزههای ایران، مثنوی هفتاد منی است که باز کردن گره مشکلات آن زمانی بس طولانی میطلبد و نمیتوان قضاوت کرد که محقق شدن طرحهایی چون هیأت امنایی شدن برخی از موزهها یا تلاش برای درآمدزایی به کمک این فراموشخانههای تاریخ خواهد آمد یا نه.
کد خبر: 80980
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdce7o8v.jh87vi9bbj.html