سهشنبهها با موری لذت بخش می شود
خبر آنلاین , 30 آذر 1392 ساعت 15:01
کتاب سهشنبهها با موری جزء معدود کتابهایی است که خواننده نمیتواند تنها با یک بار خواندن، از کنار آن به سادگی عبور کند.
کتاب «سهشنبهها با موری» با عنوان فرعی «یک پیر مرد، یک مرد جوان و بزرگترین درس زندگی» نوشته میچ آلبوم، ترجمه ماندانا قهرمانلو از سوی انتشارات قطره روانه بازار نشر شده است.
کتاب سهشنبهها با موری (Tuesdays with Morrie)، جزء معدود کتابهایی است که خواننده نمیتواند تنها با یک بار خواندن، از کنار آن به سادگی عبور کند. کتابی است که هر از چند گاهی باید آن را از قفسه کتابخانه بیرون کشید و صفحاتش را به دقت بازخوانی کرد. کتاب «یک مرد پیر، یک مرد جوان و بزرگترین درس زندگی» درباره استاد پیری است با نام موری شوارتز (Morrie Schwartz) که در دوران کهولت خود، چهارده سهشنبه ماندگار آخر زندگیاش را با میچ آلبوم (Mitch Album)، دانشجوی خود گذرانده و با وجود دست و پنجه نرم کردن با بیماری سخت خود، توانسته بزرگترین و با ارزشترین درسهای زندگی را به وی منتقل کند. درسهایی که با حضور در هیچ کلاس و دانشگاهی نمیتوان آن ها را فرا گرفت بلکه باید آن را در زندگی فهمید و لمسشان کرد. کتابی است شیرین، دقیق، واضح و در عین حال عمیق و تکان دهنده. با این کتاب خواننده میگرید، میخندد، میآموزد و در نهایت با اندکی نکته سنجی معنای زندگی را با همه خوبیها و بدیهایش درک میکند.
این پیرمرد دوست داشتنی به عنوان استاد چیره دست جامعهشناسی و روانشناسی، در روزهای پایانی عمر خود نیز دست از تعلیم برنمیدارد و چنان با صداقت و شجاعت در مورد احساسات و زندگی سخن میگوید که خواننده چنان حس لطیف و عمیقی پیدا میکند و ناخودآگاه آنقدر به موری نزدیک میشود که در لحظاتی از خود میپرسد، مگر من دانشجوی این استاد پیر بودهام که چنین غرق در گفتههایش شدهام؟! به جرات میتوان گفت، برگ برگ این کتاب کوچک اما زیبا و اعجاز انگیز از گرمای عشقی بیپیرایه میدرخشد.
در بخشهایی از کتاب می خوانیم:
«موری در جایی از کتاب که سخن از عشق به میان میآید، میگوید: «به نظرم مردم به اندازهای نیازمند مهر و عشق هستند که حتی حاضرند به جای آن چه از عشق نصیبشان نمیشود هر چیز دیگری را بپذیرند. در نتیجه مادیات را در آغوش میکشند ولی بیهوده است. نمیتوانی جای خالی عشق را با مادیات پر کنی. جای خالی محبت، رفاقت و آرامش با مادیات پر نمیشود. پول جایگزین محبت نیست، قدرت هم جایگزین عشق نیست.»
در جای دیگر کتاب، موری درباره فرزند چنین میگوید: «وقتی مردم از من میپرسند، آیا لازم است فرزندی داشته باشیم؟ من به آنها نمیگویم چکار کنند، فقط میگویم در زندگی اجتماعی هیچ تجربهای به اندازه تجربه فرزند داشتن ارزنده نیست و هیچ چیز جایگزین آن نخواهد شد. چرا که نمیتوانید این رابطه را با دوستتان هر چقدر هم صمیمی باشد، داشته باشید و این حس ارتباط با فرزند را با همسرتان نیز نمیتوانید داشته باشید. بنابراین اگر میخواهید مسئولیت فرد دیگری را بر عهده بگیرید و بیاموزید کسی را تا عمیقترین زوایای وجودتان دوست داشته باشید، آنوقت میتوانید فرزند داشته باشید.»
موری پیر شدن را نوعی رشد میداند....
«پیر شدن فقط پوسیده شدن نیست، پیر شدن رشد است. منتها رشد معنوی، بیشتر از اینکه فکر کنید پیر میشوید که بمیرید، نکات ارزنده و مثبت دارد. قسمت مثبت آن این است که باور کنید خواهید مرد، پس بهتر زندگی میکنید. میچ گفت: اگر پیر شدن اینقدر ارزشمند است، پس چرا مردم همیشه میگویند: آه، اگر دوباره جوان میشدم! هیچگاه نمیشنوید که مردم بگویند: آرزو دارم شصت و پنچ ساله باشم. موری لبخندی زد و گفت: میدانی به چه دلیل است؟ زندگی رضایت بخشی نداشتهاند. اگر معنای زندگی را یافته باشید، هیچگاه نمیخواهید که برگردید و جوان شوید، میخواهید ادامه دهید و هر لحظه بیشتر بدانید، منتظرید تا زودتر شصت و پنچ ساله شوید.»
او درباره مرگ هم نظر جالبی دارد:
«مرگ پدیده ای طبیعی است. هیولایی که ما آدمها از مرگ می سازیم همه اش به خاطر این است که خودمان را به صورت عضوی از چرخه طبیعت نگاه نمی کنیم. فکرمی کنیم چون انسان هستیم، پدیده ای فرا طبیعی هستیم اما ما فراطبیعی نیستیم. هر عنصری که متولد شود، می میرد.»
و «به همان اندازه که قادر باشیم عشق بورزیم، به همان میزان که قادر باشیم احساسات عاشقانه رندگی مان را به خاطر بیاوریم، به همان اندازه هم قادر خواهیم بود بدون این که حقیقتا بمیریم، بمیریم. ذره ذره عشقی که تو آفریده ای و برگ بر گ خاطراتی که رقم زده ای، همان طور سر جای خودش قرار دارد. تو تا ابد در درون آدمهایی جا داری که در زمان زنده بودنت لمسشان کردی، بهشان توجه کردی.»
کد خبر: 67237
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcefw8p.jh8fxi9bbj.html