حقوق اهل بيت عليهم السلام(1)
2 بهمن 1390 ساعت 23:01
شناخت حقوق اهل بيت(عليهم السلام) از مباحث راهبردى و سرنوشت ساز در عرصه اعتقادى و رفتارى انسان هاست. شناخت واقعى مبدأ و معاد (خدا و قيامت)، درك حقايق قرآن و سنّت، نيل به خوش بختى و سعادت، مصونيت از بدبختى و شقاوت، آراستگى به فضايل و پيراستگى از رذايل، فقط در پرتو شناخت حقوق اهل بيت(عليهم السلام) و رعايت آن، امكان پذير است
شناخت حقوق اهل بيت(عليهم السلام) از مباحث راهبردى و سرنوشت ساز در عرصه اعتقادى و رفتارى انسان هاست. شناخت واقعى مبدأ و معاد (خدا و قيامت)، درك حقايق قرآن و سنّت، نيل به خوش بختى و سعادت، مصونيت از بدبختى و شقاوت، آراستگى به فضايل و پيراستگى از رذايل، فقط در پرتو شناخت حقوق اهل بيت(عليهم السلام) و رعايت آن، امكان پذير است. آنان چراغ هدايت، كشتى نجات، رهبران دين و دنياى مردم و در يك نگاه «حبل اللّه المتين»اند و تمسّك به روش و منش ايشان دستور الهى است: (وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ)(آل عمران: ۱۰۳) حق معرفت، مودّت و اطاعت از حقوق بنيادين اهل بيت(عليهم السلام)است كه در اين نوشتار مورد بحث و بررسى قرار گرفته است. از نقش هاى اصلى اهل بيت(عليهم السلام) حفظ تعادل دين و پيشگيرى از انحراف و بدعت هايى است كه همواره در كمين دين و پيروان واقعى آن قرار دارد.
مقدّمه
طائر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق که در این دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوسِ برین جایم بودآدم آورد در این دیر خراب آبادم
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار چکنم حرف دگر یاد نداد استادم
هر انسانى داراى دو حیات است؛ چنان که داراى دو مرگ نیز مى باشد. پشتوانه این مطلب، آیات قرآن کریم است که خداى متعال در سوره هاى مختلفى بدان اشاره کرده است. دو حیات انسان عبارت است از:
اول. حیات مادى، جسمى و حیوانى:
۱. «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طینٍ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فی قَرارٍ مَکینٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً»؛ «و ما انسان را از عصاره اى از گِل آفریدیم. سپس او را نطفه اى در قرارگاه مطمئن (رَحِمْ) قرار دادیم. سپس نطفه را به صورت علقه (خون بسته) و علقه را به صورت مضغه (چیزى شبیه گوشت جویده شده) و مضغه را به صورت استخوانهایى در آوردیم و بر استخوانها گوشت پوشاندیم.»
۲. «هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً»؛
«او کسى است که شما را از خاک آفرید. سپس از نطفه، سپس از علقه (خون بسته شده)، سپس شما را به صورت طفلى [از رَحِمْ مادر] بیرون مى فرستد.»
دوم. حیات معنوى، روحانى و انسانى:
۱. «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُوءْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً»؛
«هر کس کار شایسته اى انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى که مؤمن است، او را به حیاتى پاک زنده مى داریم.»
۲. «لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکافِرینَ»؛
«تا افرادى را که زنده اند، بیم دهد و فرمان [عذاب] بر کافران مسلّم گردد.»
۳. «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ»؛
«و به آنها که در راه خدا کشته مى شوند، مرده نگویید، بلکه آنان زنده اند و لکن شما نمى فهمید.»
۴. «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فى سَبیلِ اللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»؛
«هرگز گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته شدند، مردگان اند، بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.»
حیات معنوى ملاک برترى انسان
با توجه به آنچه گذشت، معلوم مى شود که کرامت، شرافت و برترى انسان بر سایر موجودات عالم تنها به علت «حیات معنوى» اوست؛ چرا که آدمى در برخوردارى از حیات مادى با سایر موجودات به ویژه حیوانات مشترک است؛ به طورى که اگر نگوییم حیوانات در این وجود از انسان برترند، مى توانیم بگوییم حداقل با او مساوى هستند.
خداى متعال در قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام در روایات خود ملاک برترى انسان را حیات معنوى او بیان کرده و ضمن آن گوشزد کرده اند: کسانى که از حیات معنوى بهره اى ندارند، جز مردگان متحرک نیستند و نه تنها فضیلتى بر سایر موجودات ندارند، بلکه از حیوانات نیز پست ترند.
به عنوان نمونه، در روایتى آمده است که از امیر مؤمنان علیه السلام سؤال شد: آیا انسان برتر است یا فرشتگان؟ حضرت در پاسخ فرمود:
«إِنَّ اللَّهَ رَکَّبَ فِی الْمَلَائِکَةِ عَقْلًا بِلَا شَهْوَةٍ وَ رَکَّبَ فِی الْبَهَائِمِ شَهْوَةً بِلَا عَقْلٍ وَ رَکَّبَ فِی بَنِی آدَمَ کِلْتَیْهِمَا فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَیْرٌ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ مَنْ غَلَبَ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهَائِمِ؛ همانا خداى متعال در ملائکه عقل را بدون شهوت قرار داد (ترکیب کرد) و در حیوانات شهوت را بدون عقل قرار داد و در فرزندان آدم هر دو را ترکیب کرد. پس کسى که عقلش بر شهوتش پیروز شود، از ملائکه برتر است و کسى که شهوتش بر عقلش غلبه کند، از حیوانات بدتر است.»
خداى متعال نیز در قرآن از این حقیقت پرده برداشته و تصریح کرده است که حیات حقیقى انسان به داشتن اعضاء و جوارح ظاهرى نیست؛ چرا که بسیارى از افراد از نظر جسمى داراى سلامت کاملى هستند، اما در حقیقت بهره اى از انسانیت ندارند:
«وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»؛
«به یقین گروه بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم، آنها دلهایى دارند که با آن درک نمى کنند (با عقلشان اندیشه نمى کنند) و چشمانى که با آن نمى بینند و گوشهایى که با آن نمى شنوند. آنها همچون چهارپایان اند، بلکه گمراه تر. اینان همان غافلان اند.»
به قول شاعر:
آدمیزاد طرفه معجونى است کز فرشته سرشته است و از حیوان
گر کند میل این شود به از این ور کند میل آن شود به از آن
همچنین خداى متعال در سوره فرقان مى فرماید:
«أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً»؛
«آیا گمان مى برى بیشتر آنان مى شنوند یا مى فهمند! آنان فقط همچون چهارپایان اند، بلکه گمراه ترند.»
زندگى را مدیون کیستیم؟
با توجه به مطالب فوق، انسان، هر کدام از این دو حیات (مادى و معنوى) خود را مدیون اشخاصى است که در بخشیدن این نعمتِ برتر، براى او نقش کلیدى را داشته اند. حیات مادّى و جسمى آدمى مرهون و مدیون وجود پدر و مادر است که بدون شک با نبودن آنان، فرزندى به مقام پر افتخار وجود نمى رسید و از ظلمت عدم مادّى به دیار نورِ وجود قدم نمى گذاشت.
حیات معنوى، روحانى و انسانى آدمى نیز مرهون و مدیون وجود مقدسّ پیامبران الهى و اهل بیت علیهم السلام است که بى تردید در صورت عدم عنایت آن بزرگواران و عدم نزول رحمت الهى از طریق ایشان، انسان نمى توانست قدم به عرصه این وجود و حیات گذارد و همواره در زندگى محدود و بى محتواى حیوانى خویش گرفتار مى ماند.
نکته مهم این است که خداى متعال در قرآن کریم براى هر کدام از کسانى که در بخشیدن این دو «حیات» (مادى و معنوى) به انسان نقشى را ایفا کرده اند، حقوقى ذکر کرده است که رعایت آنها لازم و ضرورى است.
ارزش و مقام انسان به «حیات معنوى» اوست و راه رسیدن به این حیات، ایجاد ارتباط و پیوند مقدس با اهل بیت علیهم السلام است.
طبق شهادت روایات، آن بزرگواران «پدران» معنوى مردم اند. مرحوم مجلسى رضوان الله علیه در «بحارالانوار» نقل کرده است که انس بن مالک مى گوید:
در یک ماه رمضان نزد امیرمؤمنان علیه السلام نشسته بودم. حضرت، فرزندش امام حسن علیه السلام را صدا زد و فرمود: یا ابا محمد! بالاى منبر برو و خداى متعال را ستایش کن و از جدت رسول خدا صلى الله علیه و آله به بهترین وجه یاد کن و آن گاه بگو:
«لَعَنَ اللَّهُ وَلَداً عَقَّ أَبَوَیْهِ لَعَنَ اللَّهُ وَلَداً عَقَّ أَبَوَیْهِ لَعَنَ اللَّهُ وَلَداً عَقَّ أَبَوَیْهِ لَعَنَ اللَّهُ عَبْداً أَبَقَ عَنْ مَوَالِیهِ لَعَنَ اللَّهُ غَنَماً ضَلَّتْ عَنِ الرَّاعِی؛ از رحمت خدا دور باد فرزندى که عاقّ پدر و مادر خود شود، از رحمت خدا دور باد فرزندى که عاق پدر و مادر خود شود، از رحمت خدا دور باد فرزندى که عاق پدر و مادر خود شود، از رحمت خدا دور باد کسانى که از حیات معنوى بهره اى ندارند، جز مردگان متحرک نیستند و نه تنها فضیلتى بر سایر موجودات ندارند، بلکه از حیوانات نیز پست ترند
بنده اى که از مولا و سروران خود فرار کند، از رحمت خدا دور باد گوسفندى که از چوپانان خود [دور و] گمراه شود!»
امام حسن علیه السلام بالاى منبر قرار گرفت و دستور پدر را اطاعت کرد. مؤمنان گرد او جمع شدند و عرض کردند: یابن امیرالمؤمنین! و یابن بنت رسول الله! معناى کلامت چیست؟ فرمود: معناى این کلام را از پدرم امیرمؤمنان بپرسید! مردم نزد حضرت آمدند و پرسیدند: منظور از کلماتى که فرزندت حسن علیه السلام گفت چیست؟ حضرت فرمود: روزى با رسول خدا صلى الله علیه و آله نماز خواندم. آن گاه رسول خدا صلى الله علیه و آله دست راست خود را بر شانه ام زد و مرا به سینه چسبانید و فرمود: «یَا عَلِىُّ فَقُلْتُ لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ اَنَا وَ اَنْتَ اَبَوا هَذِهِ الْاُمَّةِ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ عَقَّنَا قُلْ آمِینَ قُلْتُ آمِینَ قَالَ اَنَا وَ اَنْتَ مَوْلَیَا هَذِهِ الْاُمَّةِ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ اَبَقَ عَنَّا قُلْ آمِینَ قُلْتُ آمِینَ ثُمَّ قَالَ اَنَا وَ اَنْتَ رَاعِیا هَذِهِ الْاُمَّةِ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ ضَلَّ عَنَّا قُلْ آمِینَ قُلْتُ آمِینَ؛ اى على! پس گفتم: لبیک اى رسول خدا! فرمود: من و تو پدران این مردمیم. پس خدا لعنت کند کسى که عاقّ ما شود! بگو: آمین! پس گفتم: آمین. سپس فرمود: من و تو مولا و سرور این مردمیم. پس خدا لعنت کند کسى که از ما بگریزد! بگو: آمین! پس گفتم: آمین. آن گاه فرمود: من و تو سرپرست (چوپان) این امّتیم. پس خدا لعنت کند کسى که از ما گمراه شود! بگو: آمین! پس گفتم: آمین.»
امیرمؤمنان علیه السلام در ادامه فرمود: شنیدم کس دیگرى نیز با ما آمین مى گوید. از رسول خدا صلى الله علیه و آله پرسیدم: صداى کیست؟ فرمود: جبرئیل.
به هر روى، اهل بیت علیهم السلام به عنوان پدران مردم معرفى شده اند که حقّ حیات بر گردن شیعیان و پیروان خود دارند.
از سوي ديگر در جهان بينى توحيدى، اهل بيت(عليهم السلام)راهنمايان واقعى بشر به سوى تكامل انسانى هستند. در منابع دينى، اهل بيت(عليهم السلام) به عنوان فروغ هدايت، كشتى نجات و راهبران دين و دنياى مردم معرفى شده اند. تمسّك به آنان عامل فلاح و رستگارى و تخلّف از آنان موجب سقوط و تباهى است. با عنايت به آثار وجودى و تأثير روش و منش اهل بيت(عليهم السلام)در حيات انسان ها، شناخت و رعايت حقوق آن بزرگواران از مباحث راهبردى و تأثيرگذار در ابعاد اعتقادى و رفتارى بشر است؛ چرا كه زندگى واقعى آنگاه سامان مى پذيرد كه بر پايه حقايق استوار گردد. شرط عادلانه بودن قانون اين است كه داراى خاستگاه حقيقى باشد. شناخت حقوق اهل بيت(عليهم السلام)و رعايت آن عطيّه پروردگار و خير كثيرى است كه سرانجام موجب نورانيت دل براى رؤيت حقايق و الهام دقايق و شناخت مبناى واقعى قانون مى گردد. اين نوشتار ضمن اشاره به مقام اهل بيت(عليهم السلام)، مهم ترين حقوق آن بزرگواران و تأثيرگذارى آن در تنظيم عادلانه روابط زندگى اجتماعى و تكامل فردى انسان ها را مورد بحث و بررسى قرار مى دهد.
جايگاه اهل بيت(عليهم السلام)
مقام والا و با عظمت اهل بيت(عليهم السلام) در نزد همه باورمندان، به عنوان يك ضرورت دينى مطرح است. عامه و خاصه در اين زمينه، به اندازه توانايى شان ابراز ارادت كرده اند. در اين مسئله كه اهل بيت(عليهم السلام) پس از نبوت، مقام بى همتايى از فضليت و تقرّب به خالق هستى را دارند، همه مسلمانان، اعم از شيعه و سنّى اتفاق نظر دارند. چنان كه ابن خلدون در اين باره مى گويد: «وَ اِذا كانَتِ الكرامَة تَقَع لِغَيرِهم فَما ظَنَّك لَهُم عِلماً و ديناً و آثاراً مِنَ النبوّة و عِناية مِن الاصلِ الكَريم تشهد لِفروعه الطيّبه»؛۱ وقتى كه كرامت براى اشخاص ديگر امكان پذير است و از آنان سر مى زند، چه گمان مى برى درباره اهل بيت با آن علم و دين و آثارى كه از نبوت در آنان بوده و عنايتى كه خداوند به اصل كريم آنان (پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)) داشته و آن عنايت به شاخه هاى پاكيزه آن اصل شريف رسيده است. ابن خلدون به رغم آنكه از مكتب اهل بيت(عليهم السلام) و ويژگى هاى روحى آنان اطلاع كافى نداشته، آنان را از نظر علم و دين و پيوند روحى و جسمى به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)برتر از همه انسان ها توصيف كرده است.
بدون شك، اهل بيت(عليهم السلام) از نظر شناخت عقايد، احكام و ساير معارف اسلامى در عالى ترين مقام بوده اند. تاكنون هيچ پژوهشگر كلامى، تاريخى، ادبى، اجتماعى و فقاهتى ـ چه در زمان حضور و چه در اعصار بعدى ـ نتوانسته است در علوم و معارف آنان اعتراضى داشته باشد.۲
به نظر مى رسد، در معرفى جايگاه اهل بيت(عليهم السلام)بايد از قرآن و خود آن بزرگواران استمداد بجوييم.
قرآن كريم اهل بيت(عليهم السلام) را اين گونه معرفى مى كند: (إِنَّمَا يُرِيدُاللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً)(احزاب: ۳۳)؛ خداوند فقط مى خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد.
در روايات متعددى، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مصداق اهل بيت(عليهم السلام)را امام على(عليه السلام)، فاطمه زهرا(عليها السلام)، امام حسن و امام حسين(عليهما السلام)و امامان معصوم از نسل ايشان معرفى كرده است.
ام سلمه، عايشه، ابوسعيد خدرى، ابويرزه اسلمى، هلال بن حارث، ابوليلى انصارى، انس بن مالك، براء بن عازب، ثوبان بن بجدد، جابربن عبداللّه انصارى، زيد بن ارقم، زينب دختر ابوسلمه مخزومى، سعدبن ابى وقّاص، عبداللّه بن عباس، عمربن ابى سلمه، و عمر بن خطاب از جمله راويانى هستند كه مصداق اهل بيت(عليهم السلام) را از شخص پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل كرده اند.۳
يكى از رواياتى كه ناظر به مقام و جايگاه اهل بيت(عليهم السلام)مى باشد «حديث ثقلين» است كه از راويان متعدد در منابع معتبر شيعه و سنى، از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)نقل شده است.
صحيح مسلم از زيدبن ارقم نقل مى كند: پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)در خطبه اى كه در غدير خم (ميان مكه و مدينه) ايراد كرد، پس از حمد و ثناى پروردگار و موعظه و اندرز فرمود: «اما بعد، الا ايها الناس! فانما انا بشر يوشك اَن يأتى رسول ربى فاجيب و انّى تارك فيكم ثقلين: اولهما كتاب الله فيه الهدى و النور فخذوا بكتاب الله و استمسكوا به» فحث على كتاب الله و رغب فيه ثم قال: «و اهل بيتى اذكركم فى اهل بيتى اذكركم فى اهل بيتى اذكركم فى اهل بيتى»؛۴ اما بعد، اى مردم! من بشرى هستم و نزديك است فرستاده پروردگارم بيايد و دعوت او را اجابت كنم. من در ميان شما دو چيز گرانمايه به يادگار مى گذارم: نخست كتاب خدا كه در آن هدايت و نور است، پس كتاب خدا را بگيريد و به آن تمسّك جوييد. پيامبر(صلى الله عليه وآله)تشويق و ترغيب فراوانى درباره قرآن كرد، سپس فرمود: و اهل بيتم را به شما توصيه مى كنم، كه خدا را درباره اهل بيتم فراموش نكنيد.
حديث مزبور با كمى تفاوت در منابع ديگر اهل سنّت نيز نقل شده است كه در همه آنها «كتاب اللّه و اهل بيت» با صراحت بيان شده است.۵
شايان ذكر است كه حديث ثقلين را بيست و سه نفر از صحابه نقل كرده اند.۶ مير حامدحسين هندى اين حديث را از يكصد و بيست و شش كتاب معروف يادآورى كرده است.۷
عمربن خطاب مى گويد: از پيامبر خدا شنيدم كه فرمود: «اى مردم! من جلودار شما هستم و شما كنار حوض بر من وارد خواهيد شد... هنگامى كه بر من وارد مى شويد من درباره ثقلين از شما سؤال خواهم كرد، پس با تأمّل و دقت بنگريد كه با آن دو چگونه رفتار مى كنيد. ريسمان بزرگ تر، كتاب خداست كه يك سويش به دست خدا و سوى ديگرش به دست شماست، پس به آن چنگ زنيد و دگرگون نشويد و (ريسمان كوچك تر) عترتم، اهل بيتم. هر آينه خداى لطيف و آگاه به من خبر داده كه اين دو هرگز از هم جدا نشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند.» عمربن خطاب مى گويد: به پيامبر(صلى الله عليه وآله)گفتم: يا رسول اللّه(صلى الله عليه وآله)عترت تو چه كسانى هستند؟ فرمود: «اهل بيتم از فرزندان على و فاطمه و حسن و حسين و نه تن از صلب حسين كه امامانى نيكوكارند، و اينان عترت من از گوشت و خون من هستند.»۸
در روايت ديگرى از امام حسين(عليه السلام) نقل شده كه فرمود: «سمعت رسول اللّه(صلى الله عليه وآله)يقول: الا ان اهل بيتى امان لكم فاحبوهم لحبى و تمسكوا بهم لن تضلّوا. قيل: فمن اهل بيتك يا نبى اللّه؟ قال: على و سبطاى و تسعه من ولد الحسين ائمّة اُمنا معصومون الا انهم اهل بيتى و عترتى من لحمى و دمى»؛۹ از رسول خدا شنيدم كه مى فرمود: آگاه باشيد كه اهل بيتم سبب امان شمايند، پس آنان را به خاطر محبت من دوست بداريد و به ايشان تمسّك بجوييد تا هرگز گمراه نگرديد. گفته شد: اهل بيت توچه كسانى هستند اى پيامبر خدا؟ فرمود: على و دو نوه من و نه نفر از فرزندان حسين كه امامانى امين و معصومند؛ آگاه باشيد كه آنان اهل بيت و عترت من از گوشت و خون من هستند.
حديث ثقلين، مقام و جايگاه اهل بيت(عليهم السلام) را براى اهل حق بيان كرده است. قرار دادن اهل بيت(عليهم السلام) در كنار قرآن به عنوان دو چيز گرانمايه و تأكيد فراوان بر يادآورى تكليف الهى درباره آنان، بيانگر اين واقعيت است كه قرآن و اهل بيت(عليهم السلام)با سرنوشت مسلمانان و هدايت آنان و حفظ اصول اسلام، پيوند و ارتباط مستمر داشته و تا روز قيامت ادامه دارد. همان گونه كه پيروى از قرآن واجب است، پيروى از اهل بيت(عليهم السلام) نيز واجب است.
امام على(عليه السلام) نيز در فرصت هاى مناسب اهل بيت(عليهم السلام) را به مردم معرفى كرده است. به نمونه هايى از گفتار حضرت در اين زمينه اشاره مى كنيم: «هم موضع سره و لجاامره و عيبه علمه و موئل حكمه و كهوف كتبه و جبال دينه بهم اقام انحناء ظهره و اذهب ارتعاء فرائصه»؛۱۰ عترت پيامبر جايگاه اسرار خداوندى و پناهگاه فرمان الهى و مخزن علم خدا و مرجع احكام اسلامى و نگهبان كتاب هاى آسمانى و كوه هاى هميشه استوار دين خدايند. خداوند به وسيله اهل بيت(عليهم السلام)پشت خميده دين را راست نمود و اضطراب آن را از ميان برداشت.
از ديدگاه امام على(عليه السلام)، اهل بيت(عليهم السلام) همتايى ندارند. هيچ كس را نمى توان با آنان مقايسه كرد. همه مردم بايد رفتار و كردارشان را با معيارهاى اهل بيت(عليهم السلام)تراز كنند: «لا يقاس بآل محمّد(صلى الله عليه وآله) من هذه الأمة احد و لا يستوى بهم من جرت نعمتهم عليه ابدا بهم اساس الدّين و عماد اليقين اليهم يفيىء الغالى و بهم يلحق التالى و لهم خصايص حق الولاية و فيهم الوصية و الوراثة»؛ كسى را با خاندان رسالت نمى شود مقايسه كرد و آنان كه پرورده نعمت هدايت اهل بيت پيامبرند، با آنان برابر نخواهند بود؛ اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) اساس دين و ستون هاى استوار يقين مى باشند. شتاب كننده بايد به آنان بازگردد و عقب مانده ها بايد به آنان بپيوندد؛ زيرا ويژگى هاى حق ولايت به آنها اختصاص دارد و وصيّت پيامبر نسبت به خلافت مسلمانان و ميراث رسالت، به آنها تعلق دارد.»۱۱
آن حضرت چه زيبا استدلال مى كند: «خاندان پيامبر مايه حيات دانش و نابودى جهل اند، بردبارى شان شما را از دانش آنها خبر مى دهد، و ظاهرشان از صفاى باطن، و سكوتشان از حكمت هاى گفتارشان باخبر مى سازد؛ هرگز با حق مخالفت نكردند، و در آن اختلاف ندارند. آنان ستون هاى استوار اسلام و پناهگاه مردم مى باشند. حق به وسيله آنها به جايگاه خويش بازگشت و باطل از جاى خويش رانده، و نابود و زبان باطل از ريشه كنده شد. اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) دين را چنان كه سزاوار بود، دانستند و آموختند و بدان عمل كردند، نه آنكه شنيدند و نقل كردند؛ زيرا راويان دانش بسيار، اما حفظ كنندگان و عمل كنندكان به آن اندكند.»۱۲
* پى نوشت ها
۱ـ عبدالرحمن ابن خلدون، مقدّمه، ص ۳۳۴.
۲ـ محمّدتقى جعفرى، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، چ دوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ۱۳۶۷، ج ۲، ص ۲۷۷.
۳ـ ناصر مكارم شيرازى و همكاران، تفسير نمونه، چ شانزدهم، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ۱۳۷۸، ج ۱۷، ص ۲۹۸ و ۳۰۲ / حسين انصاريان، اهل بيت(عليهم السلام)عرشيان فرش نشين، قم، دارالعرفان، ۱۳۸۳، ص ۳۹.
۴ـ مسلم، صحيح مسلم، ج ۴، ص ۱۸۷۳ و ۱۸۷۴ با اندكى تفاوت / صحيح ترمذى، ج ۵، ص ۶۶۲، باب «مناقب اهل بيت النبى»، ح ۳۷۸۶ و ۳۷۸۸ / احمدبن حنبل، مسند امام احمد، قم، دارالفكر، ج ۵، ص ۱۸۲.
۵ـ حاكم نيشابورى، مستدرك الصحيحين، ج ۳، ص ۱۰۹ / عبداللّه دارمى، سنن دارمى، بيروت، درالقلم، ۱۴۱۲ ق، ج ۲، ص ۴۳۲.
۶ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، پيام قرآن، قم، هدف، ۱۳۷۳، ج ۹، ص ۷۲.
۷ـ مير حامدحسين هندى، خلاصه عبقات الانوار فى امامة الائمّة الانوار، ج ۵، ص ۱۰۵ـ۲۴۲.
۸ـ على بن محمد خزاز قمى، كفاية الاثر، قم، بيدار، ۱۴۰۱ ق، ج ۱، ص ۱۹ / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، لبنان، مؤسسة الوفاء، ۱۴۰۴ ق، ج ۳۶، ص ۳۱۷ / سيدهاشم بحرانى، تفسيرالبرهان، لبنان، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، ۱۴۱۹ ق، ج ۱، ص ۲۴ـ۳۴ (اين حديث را از راويان متعددى نقل كرده است.)
۹ـ على بن محمد خزاز قمى، پيشين، ج ۱، ص ۱۷۰ / محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج ۳۶، ص ۳۴۱.
۱۰ـ نهج البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، قم، آل طه، ۱۳۷۹، خ ۲، فراز ۱۱.
۱۱ـ همان، فراز ۱۳.
۱۲ـ همان، خ ۲۳۹، فرازهاى ۱و۲و۳.
کد خبر: 36169
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdceoz8x.jh8ppi9bbj.html