زندگینامۀ داستانی سردار شهید سید محسن صفوی نوشته شد
مردی شبیه باران در صراط مستقیم
4 مرداد 1389 ساعت 11:10
شمسي خسروي، زندگينامه داستاني سردار شهيد سيد محسن صفوي، فرمانده قرارگاه رزمي، مهندسي «صراط المستقيم» را در قالب كتابي با عنوان «مردي شبيه باران» نوشته است تا براي چاپ به يكي از بخشهاي انتشاراتي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي سپرده شود.
شمسي خسروي در اینباره به ايبنا گفته: براي نگارش كتاب «مردي شبيه باران»، با محمد مهدي صفوي، فرزند و عفت تاكي، همسر شهيد صفوي مصاحبههايي صورت گرفت. همچنين خانواده اين شهيد لوح فشردهاي شامل گفتوگو با همرزمان شهيد و دستنوشتهها و سخنرانيها و تصاوير وي را در اختيار من قرار دادند. از دوران كودكي شهيد سيد محسن صفوي اطلاعات چنداني در دست نبود و اين كتاب با تمركز بر زندگي وي از زمان ازدواج تا لحظه شهادت نوشت شده است. به بهانه نگارش این کتاب سردار شهید سيد محسن صفوي را بار دیگر معرفی میکنیم.
سردار صفوی که بود:
سید محسن صفوی، سال ۱۳۳۳ در یکی از روستاهای اطراف اصفهان متولد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی مامور تشکیل کمیته انقلاب اسلامی در شهرستانهاي شهرضا و سميرم و مسوول مهندسی سپاه پاسداران در استان اصفهان شد.
در سالهاي دفاع مقدس و براساس مصوبهای از طرف هيات دولت، سید محسن صفوی مسووليت قرارگاهی به نام «صراط الستقیم» را برعهده گرفت تا از توان وزارتخانهها در زمينه دفاع مقدس به نحو مطلوبتری استفاده شود.
وي پس از عملیات کربلای ۵، بر اثر اصابت تركش خمپارههاي ارتش متجاوز صدام به شهادت رسيد.
سردار به روایت همسر:
ساده بود و بی پیرایه و دل بریده از تمام مادیات. وقتی برای خرید عروسی رفتیم تنها و ساكت بود سكوت و نگاهی پر از رمز و راز. نگاهش فریاد بلند سادگی و پاكی بود. به دنبال حلقه ای بودیم تا پیوندمان را در نگاه دیگران رسمیت بخشد حلقه ای كه شاید می خواستم با آن مهر و وفا را برایش تعبیری كودكانه كنم.
تمام مغازه ها را سرزدیم و او در این مدت هیچ حرفی نزد. به آخرین مغازه كه رسیدیم مهر سكوت را شكست و گفت : « من حلقه طلا نمی خواهم »
برای لحظه ای من ماندم و اوج حیرت و تردید اما خیلی زود راه بر تردید من بست و انگشتری را كه نام پنج تن مقدس بر آن حك شده بود از انگشت خارج كرد و مقابلم گرفت . نگاه هر دوی ما چند لحظه ای بر آن متوقف شد. گفت: من به این انگشتری علاقه دارم . سه سال است كه همراه من است. خودتان را خسته نكنید... او به من فهماند پیوند واقعی دلها با توسل و توكل به این اسما مقدس محكم میگردد كه رشته پیوند دل عاشق او بودند با آستان حضرت دوست , نه با برق طلایی حلقه ای كه من در جستجویش بودم .
فضای خانه را طنین صلوات ها عطرآگین كرده بود و سفره ای ساده كه قرآن مجید جلوه زیبایی و غنایش بود و آئینهای به صافی دل محسن و چند شاخه گل كه نمود لطافت روح و طراوت وجودی اش می شد با زرق و برق و تجملات , رنگ دنیوی به این سفره داد اما صداقت و صفای قلب او مانع آن بود كه زیبایی معنوی این سفره را رنگی و جلوه ای دیگر دهد.
كاغذهای رنگی كه بر رویشان پیام تبریك و تهنیت بود دیوارهای خانه را زینت داده بودند. كسی دست نمی زد و همه با صلوات شریك در شادیمان بودند. روزی كه ما پیوند الهی باهم بودن را در میان طنین صلواتها بستیم مقارن بود با سالروز میلاد علی (ع ) اعلی ترین نمونه عدالت و حقیقت و تجلی سادگی و صداقت , ...
و ما با اقتدا به حضرتش ایمان و پاكی و صداقت را سرلوحه این عشق الهی نمودیم ...!
کد خبر: 13858
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcevv8z.jh8xni9bbj.html