من همان قوز و عصای همیشگی را میخواهم
26 مهر 1389 ساعت 13:05
«هملت ماشین» نمایشی پر از مفاهیم مختلف و سرشار از تکگوییهاست، اما آنچه در میان انباشت دیالوگها گم میشود، خود آنها و مغز تفکرات مختلفی است که باید به مخاطب منتقل شود.
پست مدرنیسم در تضادها و بیتعریفی فهم میشود و تنها راه رسیدن به واقعیت را نبود تداوم و نبود اصیلگرایی میداند.
فروریزی روایت یکه و واحد برای صراحت مضمون و همچنین دست انداختن همان مضمون با استفاده از تضادها و گسستهای زبانی از علائم پست مدرنیسم است. بسیاری «هملت ماشین» نوشته هاینر مولر نویسنده شهیر آلمانی را نمونه واقعی یک متن پست مدرن میدانند.
متن که بازخوانی انتقادی- سیاسی «هملت» است بیشتر نوعی گفتگوی ساختارشکنانه است با متن اصلی که با افق و زمینه فکری مولر بنیان تمام نگاههای مرسوم به «هملت» را فرو میریزد.
تفکر جاری در اثر مولر به مانند اغلب آثار این سبک (پست مدرنیسم) سعی میکند با شعار فردیت و استقلال، طبقه و ساختارهای اجتماعی را نفی کند و نگاهش به انسان با وجود سیاسی بودن غیر طبقاتی و به اصطلاح درونکاوانه و روانشناسانه باشد.
از این لحاظ این اثر با وجود فرم پیشرو، ذاتاً ارتجاعی است و از تفکری چپ بیرون می آید؛ نگرشی که بیطبقگی را مثبت میداند و قابل تقلیل. حال آنکه بیطبقگی اجتماعی با فروپاشی کمونیسم و شکست یکسانسازی اجتماعی محال بودنش مشخص شد و تحولات جهان نشان داد تنها در سایه درک خردهفرهنگها و دستهبندیهای منعطف و پیچیده طبقاتی است که رشد فرهنگی و ساخت لایههای جامعه شهری امکانپذیر خواهد بود، پس اصلاً بیطبقگی مثبت نیست.
از این لحاظ شاعرانگی و نگاه اندوه بار مولر در عین ظاهر پیشرو، فضای نوین و البته به شدت سیاسیاش در باطن، بیشتر عاطفی و سانتیمانتال است. حالا این متن با چنین خصوصیاتی توسط ناصر حسینیمهر در تالار سایه تئاتر شهر به صحنه رفته است. اینکه چرا در جامعهای مثل ایران که طبقات به نوعی در حال شکلگیری هستند و نگرش واقعی به نهادهای مدنی به سختی میخواهد جان بگیرد، اثری با چنین تفکری اجرا می شود سئوال مهمی است که پاسخش شاید کلیدی برای اشکالات عمقی و ریشهای تئاتر ایران باشد.
اجرای حسینیمهر از «هملت ماشین» همانطور که در متن پیشبینی شده دارای برخی از ویژگیهای پست مدرنیستی است، اما نه همه آنها. او از پس دست انداختن و به اصطلاح هجو که از اصول تئاتر پست مدرن است برنیامده، چرا که ترجمه متن را نتوانسته از حالت خشکش خارج کند و ظرایف طنازانه زبان مولر را که از ویژگی های کار اوست به مخاطب منتقل کند..
از سوی دیگر، او توانسته وجوه دیگری از نمایش پست مدرن را که شامل گسست روایتی مدام و کولاژگونگی است روی صحنه عینیت بخشد؛ استفاده از ویدئو پروجکشن و تصاویر مستند معاصری که بر دیوار میافتد و همچنین طراحی لباس شخصیتها که هر کدام به دورانی متفاوت باز میگردد، نمونهای از کولاژ هستند و بارزهای از ناپیوستگی روایتی.
نمایش پر از مفاهیم مختلف است؛ مفاهیمی آشکار و مبهم؛ سرشار از تکگوییها و پرشده از حرف، اما آنچه در میان انباشت دیالوگها گم میشود، خود آنها و مغز تفکرات مختلفی است که از طریق زبان بناست به مخاطب منتقل شود. دیالوگها باوجود غنای زبانی به علت یکنواختی و بازیهای بد کمتر شنیده میشوند و گویش بازیگران بیشتر از ایجاد تأمل برای تماشاگر باعث خستگیاند.
از اشکالات مبنایی اجرای «هملت ماشین» نظم عقیم آن و نبود تناسب استقرار تماشاگر در سالن با نوع طراحی حرکت کار است. تماشاگران در این نمایش به شکل چهارسو مینشینند، یعنی نمایش در میان سالن است و تماشاگران دور تا دور صحنه می نشینند.
در کمال تعجب میزانسن کار در اغلب دقایق اتفاقاً یک سو است و برای یک طرف چیده شده است! این امر از ابتدا تا انتها به چشم میآید. این حجم از بیاحترامی به مخاطب یک اشکال مبنایی است که نشان از اصالت نداشتن تصمیم کارگردان دارد، اما شاید این اشکال به کلیتی مهمتر هم بازگردد و آن مجوز پست مدرنیسم از نوع ایرانی آن برای تجربههای بیمبنا و نامتناسب یک ایده باشد.
با دیدن تئاتر «هملت ماشین» یاد فیلم «دختر خداحافظی» افتادم که فیلمنامهاش از نیل سایمون بود. در فیلم بازیگر تازهکاری هست که موفق به گرفتن نقش مهم ریچارد سوم شده و سرخوش از بازی این شخصیت بزرگ با همان شمایل کلاسیک آشنایش یعنی قوز پشت و عصای دست است.
او از بداقبالی با کارگردانی پیشرو (بخوانید تجربی) روبرو میشود که معتقد است ریچارد مشکلات جنسی داشته و برای همین میخواهد او را با تحلیلی جدید و بدیع متفاوت از شمایل آشنا و پیشبینیشدهاش اجرا کند. اجرای تحلیل کارگردان آنقدر مضحک است که بازیگر تازه کار فیلم کلافه میشود و سر او فریاد میزند که: «من همان قوزم را میخواهم با همان عصای همیشگی» (نقل به مضمون).
بازیگر میخواهد لذت بازی این نقش را ببرد و همان لذت امن را به مخاطب منتقل کند، مخصوصاً زمانی که برایند تحلیل کارگردان اثری مضحک و غیر قابل تحمل میشود. این بود که من هم از همان اوایل شروع نمایش «هملت ماشین» میخواستم فریاد بزنم «من همان قوز و عصایی را میخواهم که هیچوقت در ایران خوب و راضیکنندهاش را ندیدهام.»
ایران تئاتر-علیرضا نراقی
کد خبر: 18772
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcewf8z.jh8vfi9bbj.html