به همت پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي؛
سه اثر جديد از محمدرضا سرشار منتشر ميشود
22 شهريور 1389 ساعت 12:01
همزمان با فرا رسيدن فصل پايير، سه اثر جديد از «محمدرضا سرشار» عضو هيئت علمي گروه ادبيات و انديشه پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي منتشر ميشود.
به گزارش هنر نیوز به نقل از روابط عمومي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، اين كتابها با نامهاي «پيشينه، نقش و اهميت داستان در زندگي»، «انواع نقد ادبي» و «نقد ادبي: كاركردها، آفات» در فصل پاييز توسط سازمان انتشارات پژوهشگاه منتشر خواهد شد.
كتاب «پيشينه، نقش و اهميت داستان در زندگي» داراي 4 فصل با عناوين «علاقه شاهان به داستان»، «علاقه توده مردم به داستان»، «داستان در ادبيات كلاسيك ما و جهان» و «نقش و اهميت داستان در دوران معاصر» است.
در مقدمه اين كتاب مي خوانيم: «داستان و داستانگويي پديدهاي است كه پيشينه آن، به قدمت پيدايش زبان و گويايي آدميزاد است. آنچنان كه، تقريباً هيچ قوم و ملت كهني را نميتوان يافت كه داراي داستانها و حكايتهاي مذهبي، حماسي، اجتماعي، و امثال آنها نباشد.
گروهي، قصه را بر تفكر، مقدم ميدانند؛ و به عبارت بهتر، قصهگويي را مرحله ابتدايي تفكر انتزاعي ميشمارند و ميگويند: اولين اقوام انساني، تفكر را نه با كمك مفاهيم و تصورات، بلكه با تصاوير شاعرانه انجام ميدادند. مطالب خود را به صورت داستان نقل ميكردند؛ و با خط هيروگليف مينوشتند.
گفته ميشود: يكي از مهمترين خاستگاههاي نخستين قصهها، اعتقادات ديني و مذهبي بشر است. بيشتر قصهها و افسانههاي دوران باستان، ريشه در باورهاي ديني بشر دارد. حتي در قصههاي سرگرمكننده و غيرديني، رنگ و صبغة اعتقادات مابعدالطبيعي بشر، در قالب خدايان افسانهاي، نمودار شده است.»
اما دومين كتاب با نام «انواع نقد ادبي» داراي فصل هايي با اسامي: «پيشينه نقد ادبي»، «انواع نقد ادبي»، «نقد اخلاقي ـ فلسفي»، «نقد ارسطويي»، «نقد اسطورهاي (كهن الگويي)»، «نقد اصالت زن (فمينيستي)»، «نقد انتظامي»، «نقد بر اساس انواع ادبي»، «نقد پديدارشناختي»، «نقد تأثرگرا (امپرسيونيستي)»، «نقد تأويلگرا (هرمنوتيك)»، «نقد تاريخي ـ تذكرهاي»، «نقد تطبيقي»، «نقد تفسيري»، «نقد تكويني»، «نقد توصيفي»، «نقد جامعهشناختي»، «نقد خلاق»، «نقد خوانندهمحور»، «نقد روانشناختي»، «نقد زبانشناختي»، «نقد ساختارگرا»، «نقد ساختارشكن»، «نقد شكل (صورت، قالب، فرم) گرا»، «نقد عملي»، «نقد عيني»، «نقد كثرتگرا (آزاد)»، «نقد كنشي»، «نقد متون»، «نقد محاكاتي»، «نقد نمودگرايي»، «نقد نو» و «پايان سخن: نقد سياسي يا نقد غيرسياسي» است.
در مقدمه اين كتاب ميخوانيم: «از يك ديدگاه ميتوان گفت: شروع غيررسمي نقد ادبي، همزمان با آغاز آفرينش نخستين اثر ادبي است. به عبارت ديگر، پيش از پيدايش تاريخ رسمي ادبيات، نقد ادبي نيز پديد آمده است. زيرا تاريخ رسمي ادبيات، تنها از زماني شكل گرفته و تدوين يافته است كه اولاً، ادبيات نوشتاري شكل گرفته است. ثانياً تعداد و حجم اين آثار به حدي رسيده، كه موضوع ادبيات، به عنوان يك پديدة مستقل هنري، مورد توجه ويژه انديشمندان و متوليان رسمي و غيرِرسمي فرهنگي جوامع مختلف انساني، قرار گرفته است. ضمن آنكه ميدانيم: شروع واقعي ادبيات، با ادبيات «گفتاري» است. كه اين نيز، عمري به درازاي پيدايش زبان و گويايي در نوع آدميزاد دارد.
به بياني ديگر، ميتوان گفت: نخستين هنرمندي كه اولين اثر ادبي را خلق كرد، پايهگذار نخستين شالودههاي نقد ادبي نيز شد. چه، هر آفرينش ادبي ـ حتي در همان اشكال ابتدايي و اوليه خود ـ يك فعاليت ذوقي (آگاهانه يا ناآگاهانه بودنِ آن، تأثيري چندان در اين مورد ندارد) و نوعي گزينش و تركيب ويژه، در عرصه كلام است. بنابراين، همين گزينش اوليه كلامي بر كلام ديگر يا گونهاي خاص از تركيب بر تركيبهاي ديگر، پيرايش نهايي اثر از زوايد، و دخالتهايي آگاهانه از اين است ـ ولو به ظاهر، صرفاً مبتني بر ذوق ـ خود، گونهاي از نقد عملي و كاربردي است. از آن سو، نخستين مخاطبانِ با ذوق و فرهيختة آثار ادبي را نيز ميتوان در زمره اولين منتقدان به شمار آورد. زيرا اينان، با گزينش و ترجيح دادن اثري نسبت به اثر يا آثاري ديگر، و دل بستن بدان، يا احتمالاً تمجيد از آن اثر و آفرينندهاش، در واقع، به نوعي نقدِ ابتدايي در اين عرصه دست زده و نخستين معيارهاي سنجشي براي رويكرد ذوق مخاطبان را، به جامعي ادبي، شناساندهاند.
با اين همه، نقد، در شكل فني و علمي آن، تنها از زماني به شكل رسمي پا گرفت كه اولاً، انسان نوشتن آموخت و آثار ادبي خود را به رشتي تحرير درآورد. در ثاني، اين آثار، از نظر تعداد و حجم و كيفيت، به سطحي رسيد كه مقولهاي خاص به نام «ادبيات» را، در كنار ديگر مقوله هاي اجتماعي، به عنوان پديدهاي مستقل، به رسميت شناساند.»
اما آخرين كتاب «نقد ادبي: كاركردها، آفات» است. اين كتاب از 3 فصل با عناوين «نقد ادبي چيست؟»، «آفات و تبعاتِ منفي نقد» و «نكتههايي كليدي، براي نقد يك داستان» تشكيل شده است.
در مقدمه اين كتاب آمده است: «منتقدان، براي نويسندگان تازه كار، حكم يك معلم و مربي با تجربه را دارند. آنان در وادي ناشناخته يا كمشناختي نويسندگي براي اين گروه، همچون بلدها و راهنماهايي با تجربه، به اين قبيل نويسندگانْ كمك ميكنند، تا با پي بردن به نقاط ضعف و قوتهايشان، به رفع ناتوانيها و افزايش تواناييهاي خود در آثار آتياي كه پديد ميآورند، بپردازند؛ و كوتاهترين راه را براي رسيدن به مقصد انتخاب كنند.
اما نويسندگان با تجربه نيز از نقد آثار خود توسط منتفدانِ با صلاحيت، بينياز نيستند. آنان هر چند ممكن است با فوت و فنهاي نوشتن آشنايي لازم را داشته باشند؛ اما دست كم، دچار دو مشكلاند: نخست اينكه، به خلاف آنچه تصور ميشود، اين گروه لزوماً بر همي روشها، شگردها و ريزهكاريهاي نوشتن ـ بهخصوص به صورتِ بهروز ـ اشراف و تسلط ندارند. بلكه در اين زمينه، چه بسا منتقدان خبره و با مطالعه، از آنان آگاهتر و مشرفتر باشند. در ثاني، آنان چه در هنگام نوشتن و چه تا مدتها پس از آن، در اثر آفريده شده توسط خود، غرقهاند. به همين سبب، ممكن است برخي از قوتها و ضعفهاي ريز و ظريف و حتي گاه بزرگِ كار خود را نبيند و متوجه نشوند. به قول يكي از ناقدان آنان يك چيز را با دقت ميبينند و چيز ديگر، از زير نظرشان درميرود. هر نويسنده، به قلب بعضي موجودات راه پيدا ميكند، و بعضي ديگر را يا نميفهمد و يا بد ميفهمد.
اين موضوع، به علت بيدقتّي، سر به هوايي و يا تنبلي نيست. بلكه علت آن، ويژگيهاي طبيعي و انساني، و نوع زندگي آنهاست. كسي كه بتواند ادعا كند قادر است به همي دلها راه يابد و هيچ چيز از نظرش پوشيده نيست، نه هرگز وجود داشته است و نه به وجود خواهد آمد.»
کد خبر: 16602
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcewp8z.jh8p7i9bbj.html