یادداشتی به قلم دکتر حکمت الله ملاصالحی؛
ازتبصره تا تخریب
2 دی 1394 ساعت 9:59
در برنامه ششم توسعه پارهای از مادهها و تبصرهها و بندهایی که به مواریث فرهنگی و بناهای تاریخی مرتبط میشود متاسفانه اگر پیش ازآنکه تصحیح شود و به نحوی که در تبصره ۳۶ و بندهای یک و دو آن آمده به مجلس برود و به تصویب برسد هم راه را برای متجاوزان به مواریث فرهنگی هموارتر خواهد کرد هم میدان برای سلاخی بناها و بافتها و عرصههای تاریخی و تخریب پرشتابتر و گستردهترشان فراخترخواهد شد.
به گزارش هنرنیوز؛ پیش نویس برنامه ششم توسعه در حالی از سوی سازمان مدیریت و برنامه تقدیم دولت شد که موجی از حیرت و نا امیدی اهالی میراث فرهنگی و صنایع دستی را فرا گرفت.
این امر واکنشهای زیادی را از سوی جامعه میراثیان و صنعتگران به دنبال داشت. یادداشت زیر به قلم دکتر حکمت الله ملاصالحی در همین راستا است که در اختیار رسانه هنرنیوز قرار گرفته است. در متن این یادداشت آمده است:
یک دهه پیش وقتی جماعتی سودازده و سوداگر، طرح نامیمون ادغام سازمان گردشگری را با سازمان میراث فرهنگی درمیانداختند و وصله ناموزون گردشگری را بر قامت سازمان میراث فرهنگی پینه میکردند و میدوختند و میآویختند تا با به حاشیه راندن سازمان میراثفرهنگی و کاستن و کمرنگ کردن محوریت و اقتدار و انسجام آن باندهای تبهکار پشت پرده و پشت صحنه آسانتر و گزیدهتر و خاموشتر مواریث کشور را به تاراج برند؛ این قلم هم مخالفت شدیدش را با آن طرح نامبارک ابراز و اعلام کرد هم آنکه به پیامدهای منفی آن هشدارداد.
آنها البته آنچه در سرسودا زده و فکرباطل خود داشتند موفق شدند به اجرا درآورند و چنین نیز کردند. چند سال سپستر با بر صحنه آمدن مدیریتها و دولتیان نهم و دهم عرصه بر میراث و میراثیان بیش از پیش تنگتر و شرایط دشوارتر و اوضاع بحرانیتر و موقعیت متزلزلتر شد. تجاوز و تخریب محوطههای باستانی و اماکن تاریخی هم شتاب بیشترگرفت هم گستردهتر و همگانیتر شد هم آنکه با جسارت و امنیت و مصونیت بیشتر متجاوزان به ناموس مواریث مدنی و معنوی ملت و میهن ما در سراسر کشور فعّالتر و منسجمتر زیر سایه سکوت مجلسیان و قضائیان و غزائیان (نظامیان) و همراه و هماهنگ و هم دست و هم پای با دولتیان برصحنه آمدند. کردند هر آنچه را نمیباید میکردند و بردند هرآنچه را نمیباید میبردند و خیانت کردند هرآنچه را میباید صیانت میکردند و ویران کردند هرآنچه را میباید حفاظت میکردند. صحنههای شوم این نمایش هنگامی اوج گرفت و غمانگیزتر شد که مدیریت وقت دولت دهم در سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی کشور که اینک زندانی اعمال خویش دربند قوه قضائیه بسر میبرد دریک تصمیم نابخردانه و متعمدانه دست به سلاخی معاونتهای سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی و تاراندن و ماراندنشان از پایتخت به شهرستانهای دیگر زد! ضربهای مهلک با خسارتهای بیسابقه و سنگین و جبران ناپذیر در تاریخ سازمان! هم مسعودیه پایگاه مرکزی و مهم و فعّال سازمان از میراثیان با زور و خشونت ستانده و تخلیه شد و از کف رفت، هم بنا به اطلاعات موثق بیش از چهار صد و پنجاه هزار میراث فرهنگی کشور که گنجینه عظیمی از چندین دهه پژوهشهای میدانی هیاتهای باستانشناسی ایرانی بطور اخص و باستانشناسان و پژوهشگران خارجی بطور کلی درباره تاریخ و فرهنگ و پیشینه مدنی و معنوی ملت و میهن ما بود در این جابهجاییها دچار آسیب فراوان شد! ملاحظه میکنید که داعشیان جهل و نفاق تنها در بیرون از مرزها اقتدار و انسجام و اعتبار و وحدت ملی و مواریث مدنی و معنوی ملت و میهن ما را نشانه نگرفتهاند. در درون مرزها نیز حضورفعّال دارند لیکن نحوه عملشان متناسب با شرایط و موقعیتی که در آن قرار گرفتهاند به اجرا درمی آید. آنها بسیار پیچیدهتر و موزیانهتر از داعشیان جهل و نفاق برون مرزی در بیرون مرزها عمل میکنند. از حمایت پنهان ستونهای پنجم پشت پرده و صحنه نیز بهره مند هستند.
با برصحنه آمدن دولتیان یازدهم هم جامعه میراثیان هم باستانشناسان کشور انتظاری دیگر در دل و افقهای روشنتری را در سر میپروراندند. سربازان مصدوم و زخم خورده میراثیان کشورهم نیاز جدی و فوری به التیام داشتند هم سودای انسجام دوباره و به کف آوردن اقتدار از کف رفته را در سر میپروراندند. اما متاسفانه نه تنها چنین نشد که گام برگام مدیریتهایی نهادند که کابوس اقداماتشان همچنان بر فضای جامعه میراثیان و باستانشناسان میهن ما سخت و سنگین و آزاردهنده احساس میشود. بر کرسی رفیع نهاد و سازمانی پیچیدهتر و مهمتر از چند وزارتخانه کسی را گماشتند که بهرهای از دانش باستانشناسی و حفاظت و مرمت نبرده بود و آشنائیتی با حوزه فرهنگ و تاریخ نداشت.
سه دهه و نیم برای عمر یک انقلاب زمان اندکی نیست. عمر یک نسل را بطور متوسط در برگرفته است. متاسفانه نسلی را در همین سه دهه و نیم عمر کوتاه انقلاب زیر سقف مدرسهها و دانشگاههای کشور پروراندهایم که نه تنها جانش تهی از احساسی از ایرانی بودن و رگههایی از تعلق خاطر به میهن و مردم و ملت خویش است که رشتههای اتصال معنویاش به ارزشها و ریشهها و سرچشمههای مدنی و معنوی ملت و مهینش سخت گسسته و آسیب دیده است. تصادفی نیست که وقتی به قدرت و صدرات و وزارت و مدیریت میرسد هرآن آماده است در تامین و تضمین منافع و مطامع ومقاصد و مصالح فردی و خویشاوندیاش با تیشه ریشههای ملت ومیهن و مردم خویش را نشانه گرفته و ازبن برکند و براندازد و از پیش رو برگیرد. در تاریخ نظامهای سیاسی و دولتیانی که نمیدانستهاند برچه تاریخ و فرهنگ و ملت و مردمی تکیه زدهاند و حکم راندهاند همیشه آسیبپذیرتر از نظامهای سیاسی و دولتیانی بودهاند که از خودآگاهی تاریخی عمیق و وثیقتردرباره تاریخ وفرهنگ ومواریث مدنی ومعنوی ملت ومیهن ومردم خود بطوراخص وتاریخ وفرهنگ وجامعه وجهان بشری ما بطریق اولی بهره داشتهاند.
در برنامه ششم توسعه پیشنهادی دولتیان یازدهم که با دقت و مراقبت و احساس مسئولیت و دوراندیشی و کارشناسانه طراحی و تدوین و پیشنهاد شده است پارهای از مادهها و تبصرهها و بندهایی که به مواریث فرهنگی و بناهای تاریخی مرتبط میشود متاسفانه اگر پیش ازآنکه تصحیح شود و به نحوی که در تبصره ۳۶ و بندهای یک و دو آن آمده به مجلس برود و به تصویب برسد هم راه را برای متجاوزان به مواریث فرهنگی هموارتر خواهد کرد هم میدان برای سلاخی بناها و بافتها و عرصههای تاریخی و تخریب پرشتابتر و گستردهترشان فراخترخواهد شد. درتبصره ۳۶ چنین آمده است:
«با توجه به اهمیت وضرورت مرمت بناهای تاریخی و فرهنگی و احیاء بافتهای ارزشمند کشور اقدامات ذیل صورت میپذیرد.»:
۱. «سازمان میراث فرهنگی، صنایع وگردشگری دستی موظف است اماکن تاریخ (به استثناء نفاس ملی)، دراختیارخود رابه شهرداریهای با جمعیت بیش از۱۰۰ هزارنفر جمعیت برای بهره برداری واگذار نماید. این شهرداریها موظفند نسبت به مدیریت، مرمت، حفاظت وبهره برداری از اماکن مربوطه تحت نظارت سازمان میراث فرهنگی، گردشگری وصنایع دستی اقدام نمایند.»
۲. «به تمامی دستگاههای اجرایی اجازه داده میشود، بهره برداری از بناهای واماکن تاریخی- فرهنگی ثبت شده درفهرست آثارملی (به استثنای نفایس ملی) دراختیار خود را با تعیین کاربری که از سوی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی وگردشگری درچارچوب ضوابط ومقررات مشخص میشود به بخش خصوصی وتعاونی واگذارنماید. اجرای این بند از شمول جزء ۳ ماده ۱۱۵ قانون محاسبات عمومی کشور مستثنی میباشد.»
این تبصرهها و بندها اگر بیحضور و در غیبت مدیران و معاونان و کارشناسان سازمان میراثفرهنگی، صنایع دستی و گردشگری تنظیم و تدوین و پیشنهاد شدهاند هم جای تاسف دارد هم نگران کننده است( که ظاهراً این طور است و آنها هم پیگیر این ماجرایند) و اگر در حضور و به دست آنها تدوین و پیشنهاد شده پرچم سیاه را بر بام میراث و میراثیان کشور میباید برافراشت و در سوگ نشست که از ماست که برماست. آنها که تصور میکنند چونان کبک سر در زیر برف فرو برند دُم خیانتشان را کسی نمیبیند سخت در اشتباهاند.
یک نگاه از سر دقت و تامل هم به کارنامه سیاه شهرداریها در تخریب گسترده اماکن و بناها و بافتها و عرصههای تاریخی کشور هم به عملکرد بخش خصوصی نوکیسهٔ بیریشه و بیهویت برآمده از بستر توفان انقلاب کافیست تا متقاعد شویم و بپذیریم در پس و پشت این مادهها و تبصرهها و بندها چه باندهای سوداگر و ذهنها و فکرهای سودازده نامرئی و نهان، مواریث مدنی و معنوی ملت و میهن ما را برای رسیدن به مطامع و منافع و مقاصد شوم و شیطانی خود کمین کرده و نشانه گرفتهاند. اگرمیخواستیم تنها فهرستی از اماکن و بناها و بافتهای تاریخی که شهرداریها و شهرداران دست دردست بخشها و باندهای خصوصی در همین چند دهه اخیر در شهرهای سراسر کشور از کرانههای اترک گرفته تا ارس و از اروند تا هیرمند و از خلیخ فارس تا خزر تخریب و نابود کردهاند، ارائه دهیم از یک دانشنامه صد جلدی حجیمترمیشد.
در همین هفتهای که گذشت بنای زیبا و خوش فرم خاندان خلیلیان را تحت حمایت شهرداری بابل تخریب کردند. خانه خاندان خلیلیان در بابل یک بنای ساده و معمولی عهد قاجاری نبود. به مانند بسیاری از اماکن و بناهای تاریخی ویادمانی تخریب و نابود شده جلوهای زنده از کشش و کوشش و پایش و پویش حیات معنوی ملت و مردم ما بود. این بناها هریک به سهم و در نقش ویژه خود حلقههای پیوند روحانی و رشتههای اتصال باطنی و پیوستگی مستحکم میان مواریث مدنی و معنوی ملت و میهن ما هستند. خانه خاندان خلیلیان شهر بابل محل برگزاری مراسم روضه در حضور روحانیان بنام از جمله مرحوم آیت الله بیکایی ومرحوم آیت الله هادی روحانی بود. متاسفانه اعتراض شهروندان بابلی در ممانعت از تخریب خانه خاندان خلیلیان نیز موثر نیافتاد و آن بنا با همه تاریخ و میراث زنده معنویاش در سلاخ خانه سود و سودا سلاخی شد و از میان رفت.
کارنامه شهرداریها و بخشها و باندهای خصوصی شهر تهران و تبریز و اصفهان و مشهد و کرمان و شیراز و کرج و قزوین و رشت و نیشابور و زاهدان و زابل نیز از شهرداریهای آمل و بابل و ساری و اهواز و دزفول و شوش و شوشتر و اندیمشک در تجاوز و تخریب اماکن و بناها و بافتهای تاریخی بسیار تیره و منفی و مردودتر است.
بناها و بافتهای تاریخی غنی و پرمایه از حیات معنوی یک ملتاند. بسط وجودی و کالبدی شده ما در بیرون هستند. هم بلحاظ معنوی هم ذوقی و زیباشناختی و هم نشانه ونماشناختی بغایت غنیاند. جلوهای زنده از کیفیت زندگی و نحوه بودن و حیات معنوی ما در جهان هستند. در جان ما ریشه دارند. به مانند بناها و بافتهای زمخت و بیروح و تهی از نشانهها و رمزها و حیات روحانی و باطنی روح که در شهرها و بافتها و فضاهای شهری دوره جدید پدید آوردهایم نیستند. موسیقی چشم هستند و از ملودیها و آهنگها و دستگاههای موسیقی چشم تبعیت میکنند. زیرسقفشان احساس آرامش و امنیت خاطر میکنیم. به آسانی با آنها میتوانیم ارتباط برقرارکنیم. تعلق خاطرمردم به آنها به تصادف و بیهوده نیست. آنها بسط و امتداد وجود ما در بیرون هستند. بیرون درونی شده و درون بیرونی شده. بیرونی که در درون حضورشان را احساسشان میکنیم. طومارهایی از تاریخ، فرهنگ و رویدادهای تاریخی، فرهنگی، مدنی ومعنوی را بروی ما میگسترند. صیانت از آنها صیانت از تاریخ و فرهنگ و حیات مدنی و معنوی و کیفیت زندگی و ریشههای یک ملت است. تخریبشان، تخریب ریشههای مدنی و معنوی یک ملت است.
حکمت اله ملاصالحی دانشگاه تهران۱/۱۰/۹۴
کد خبر: 86623
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcexp8v.jh8pwi9bbj.html