چگونه مي‌توانيم يك داستان بنويسيم؟

24 فروردين 1389 ساعت 23:40


«نوشتن يا ننوشتن» كنار هم قرار گرفتن اين دو كلمه، آن هم در ابتداي يك مطلب، مي‌تواند كاملا بي‌ربط باشد، اما اگر اين مطلب درباره داستان‌نويسي باشد، آن وقت شايد بشود يك ربطي بين اين دو كلمه و مابقي كلماتي كه پشت سر هم قطار مي‌شوند، پيدا كنيم. براي شروع بد نيست از كلمه دوم شروع كنيم ؛«ننوشتن»

راحت‌ترين كار در عالم انجام ندادن يك كار است. باور نمي‌كنيد؛ كلي از كار‌هايي را كه بايد انجام دهيد، فهرست كنيد و بعد با خيال راحت روي هر كدام از آنها يك خط سياه بكشيد، آن وقت مي‌فهميد كه چقدر راحت مي‌شود يك كاري را انجام نداد و اصلا به آن فكر هم نكرد. اين طوري البته ممكن است در شرايط عادي خيالتان راحت باشد و چون كاري براي انجام دادن نداريد، كلي هم وقت آزاد داشته باشد، اما نمي‌شود تا ابد همين طوري هيچ كاري انجام نداد و همه روز‌ها را پشت سر هم به بطالت گره زد.
مثلا مي‌شود مدرسه نرفت و راحت بود؟ يا كار نكرد و راحت بود؟ يا... اما بدون همين‌ها هم نمي‌شود زندگي كرد. نوشتن به عنوان يك كار البته تفاوت‌هاي اساسي با ساير كار‌هايي دارد كه تا به حال در مورد آنها صحبت كرده‌ايم. مثلا تفاوت نوشتن با درس خواندن در اين است كه اگر درس نخوانيم بي‌سواد باقي مي‌مانيم و آينده ما يك جور‌هايي تاريك مي‌شود. اما اگر ننويسيم هيچ اتفاقي براي ما نمي‌افتد، انگار نه انگار كه كاري را انجام نداده‌ايم. پس كساني كه اصولا خوششان نمي‌آيد كه كار‌هاي سختي را انجام بدهند، مي‌توانند از همين حالا عطاي خواندن ادامه اين مطلب را به لقايش ببخشند و از خير خواندن آن بگذرند.
باور نمي‌كنيد، پس بقيه مطلب را بخوانيد.

يك دفتر براي نوشتن

خيلي‌ها فكر مي‌كنند نوشتن داستان كار سختي است و به همين خاطر عطاي اين كار را به لقاي آن مي‌بخشند. اما داستان نوشتن آن طور‌ها هم كه همه فكر مي‌كنند كار سختي نيست. باور نمي‌كنيد، اول چند تا كاغذ سفيد پيدا كنيد و بعد هم يك خودكار يا مداد. تا اينجاي كار بخشي از راهي را كه براي نويسنده شدن بايد طي كنيد، سپري كرده‌ايد.

چي بنويسم؟

بعد از تهيه ملزومات نوشتن حالا بايد برويد سراغ اصل كار كه همان نوشتن است. اما قبل از رسيدن به اصل كار با يك پرسش اساسي روبه‌رو مي‌شويد، اين كه چي بنويسيد؟
براي پاسخ دادن به اين پرسش، راه‌هاي زيادي وجود دارد. اما قبلش بايد يك هشدار جدي را هميشه آويزه گوشتان كنيد.از اين لحظه به بعد به صداهايي كه مدام به شما مي‌گويند، تو نويسنده بشو نيستي، مي‌خواهي داستان بنويسي كه چي بشود ؟و... اصلا و ابدا گوش نكنيد. چون اگر بخواهيد به اين صدا‌ها گوش كنيد، خواسته و ناخواسته به سرنوشت دسته اول دچار مي‌شويد و بايد دوباره راحت‌ترين كار را (كه ننوشتن است)!!!‌، انتخاب كنيد.
حالا كه اين وسوسه‌ها را به فراموشي سپرده‌ايد، بهتر است برويد سراغ اين كه چي بايد نوشت؟
اين مرحله را خيلي‌ها مرحله انتخاب سوژه مي‌دانند و مي‌گويند اين مرحله، مرحله مهمي است؛ چون مي‌تواند سرنوشت كار شما را تعيين كند. پس خوب روي اين مرحله تمركز كنيد.
گزينه‌هاي مختلفي براي نوشتن وجود دارد. شما مي‌توانيد درباره اتفاقاتي كه براي خودتان افتاده يا از رويداد‌هايي كه براي ديگران روي داده، استفاده كنيد و در مورد آنها بنويسيد.
يا مي‌توانيد براي شروع ماجراي يكي از سفرهايتان را شرح بدهيد. اگر موافقيد مي‌توانيد همين حالا مثل ما شروع كنيد به نوشتن.
«همين كه تصميم گرفتيم برويم شمال، خواهرم تب كرد. يعني درست يك روز قبل از سفر، مادرم حسابي شاكي شده بود و مي‌گفت كه بايد برنامه را كنسل كنيم.»
شروع خوبي نيست، كاملا با شما موافقم. جمله‌ها را خط بزنيد تا از اول شروع به نوشتن كنيم.

خوب ديدن

براي اين كه بتوانيم خوب بنويسيم، بايد ياد بگيريم كه خوب ببينيم. در واقع تا نگاه خوبي به دنياي اطرافمان نداشته باشيم، نمي‌توانيم خوب بنويسيم. هر چند اگر تخيل خيلي خوبي داشته باشيم و بتوانيم در عالم خيال تا آنجايي كه ممكن است خيالبافي كنيم و آسمان به ريسمان ببافيم.
اما چطور مي‌شود، خوب ديد و خوب نگاه كرد. خيلي‌ها ممكن است هر روز از يك خيابان بگذرند، اما به جزئيات اين خيابان توجهي نكنند، برعكس يك نويسنده كه به همه چيز توجه مي‌كند و همه چيز را در ذهنش ثبت مي‌كند تا موقع نوشتن بتواند به بهترين شكل ممكن از آنها استفاده كند.
البته جدا از دقت به جزئيات مكان (براي پرداخت فضا و مكان در داستان) و دقت به رفتار آدم‌ها (براي شخصيت‌پردازي در داستان) بايد هميشه و همه حال از تخيلتان هم بهره بگيريد و آن را بارور سازيد.
مثلا توي يك اتوبوس نشسته‌ايد و داريد از يك نقطه شهر به نقطه ديگري مي‌رويد. يك پيرمرد وارد اتوبوس مي‌شود، مثل همه مي‌ايستد داخل اتوبوس. شما همين طور كه به او داريد نگاه مي‌كنيد، مي‌توانيد توي ذهنتان پرسش‌هاي زيادي را در مورد همين پيرمرد طرح كنيد و بعد با تخيل خودتان جواب اين سوال‌ها را بدهيد.
مثلا اين پيرمرد چند تا بچه دارد؟ يا الان كه دارد به گوشه‌اي از خيابان نگاه مي‌كند ياد چه خاطره‌اي افتاده است.
حالا اگر او مثلا يك پلاستيك دارو هم دستش گرفته باشد مي‌توانيد با اين بهانه به بيماري او و اين كه چند دقيقه قبل، پيش يك دكتر بوده و چه حرف‌هايي بينشان رد وبدل شده فكر كنيد و...
اين كار را مي‌توانيد همين طور ادامه دهيد و در مواجهه با هر اتفاقي همين‌كار را بكنيد و به نوعي براي نوشتن داستان تمرين ذهني انجام بدهيد. تا بعد دوبار برگرديد سراغ قلم و كاغذ يا اصلا كيبورد رايانه و نوشتن با كيبورد.

دوباره چي بنويسم؟

حالا كه دوباره خودكار را دستمان گرفته‌ايم و كاغذ‌ها هم روبه‌رويمان است باز هم رسيده‌ايم به همان پرسش اين‌كه چي بنويسيم. اما حالا خيلي راحت مي‌شود درباره چي نوشتن فكر كرد. اصلا چطور است شروع كنيم به نوشتن در مورد پيرمردي كه توي اتوبوس ديده بوديم.
كار سختي است اما مي‌شود اين كار را انجام داد.يادتان باشد كه شما فقط آن مرد را ديده‌ايد و حالا بايد به كمك تخيلتان بقيه داستان را بسازيد.
اول بايد سن و سال او را براي خودتان مشخص كنيد، بعد مثلا بيماري‌اش را به يادتان بياوريد، اين كه چه بيماري دارد. بعد نگاهش به گوشه خيابان را به يادتان بياوريد و اين كه چه خاطره‌اي مي‌تواند از آن خيابان داشته باشد.
جواب همه اين سوال‌ها را كه پيدا كرديد، مي‌توانيد شروع به نوشتن كنيد، اما بايد تكليف يك چيز ديگر را هم روشن كنيد اين كه از چه زاويه ديدي مي‌خواهيد داستان را روايت كنيد.
مثلا مي‌خواهيد خودتان را جاي شخص اصلي داستان بگذاريد و راويتان اول شخص باشد يا نه مي‌خواهيد از زاويه داناي كل به ماجرا بپردازيد و مثل يك دوربين كه همه چيز را مي‌بيند همه چيز را روايت كنيد يا.
انتخاب زاويه ديد نكته مهمي است كه تكليف شما را با ماجرايي كه قرار است روايت كنيد، روشن مي‌كند. اول بد نيست از زاويه ديد داناي كل استفاده كنيد و بعد برويد سراغ ساير زاويه ديدها.
اگر آماده‌ايد مي‌توانيم شروع كنيم. «پيرمرد آرام‌آرام از پله‌هاي اتوبوس بالا آمد. رفت وسط رديف صندلي‌ها و دستش را گرفت به ميله وسط اتوبوس. همين چند دقيقه پيش دكتر گفته بود كه بايد حسابي حواسش به قلبش باشد. چند سالي بود كه قلبش مثل سابق كار نمي‌كرد اتوبوس راه افتاد و نگاه مرد افتاد به مغازه‌هاي حاشيه خيابان وليعصر. چقدر از اين خيابان خاطره داشت. خودش هم نمي‌دانست كه چرا از بين اين همه خاطره ياد روزي افتاده كه با خانواده همسرش آمده بود تا كت و شلوار عروسي بخرد. اتوبوس ايستاد و سايه درخت‌ها افتاد روي شيشه، حالا شيشه اتوبوس مثل يك آينه شده بود، آينه‌اي كه مي‌توانست توي آن صورت خودش را ببيند. هيچ وقت مثل امروز احساس پيري نكرده بود. واقعا پير شده بود...»
انگار اين شروع از شروع قبلي بهتر بود.
حالا بايد بقيه داستان را نوشت. مي‌توانيد يك قلپ چاي بخوريد و به پيرمرد فكر كنيد و بعد دوباره شروع به نوشتن كنيد. ديد چسباندن كلمات به هم زياد كار سختي نبود.

زياد سخت نگيرد

همه كساني كه نويسنده‌هاي بزرگي شده‌اند از زماني كه به دنيا آمده‌اند نويسنده نبوده‌اند. مثلا گابريل گارسيا ماركز تازه در 30 سالگي اولين كتابش را نوشت و به صورت جدي داستان‌نويسي را شروع كرد. خيلي‌هاي ديگر هم همين وضعيت را داشته‌اند و دارند. مهم اين است كه دوست داشته باشيد بنويسيد و بعد كار دلخواهتان را هم انجام بدهيد. بقيه‌اش زياد مهم نيست. خوشبختانه حالا همه جا كلاس داستان‌نويسي يا انجمن ادبي هست كه براي تمرين و ياد گرفتن اصول داستان‌نويسي برويد سراغ آدم‌هايي كه بيشتر از شما در اين زمينه كار كرده‌اند. تازه اگر دور و بر شما از اين خبر‌ها نباشد جاي نگراني نيست مي‌توانيد برويد سراغ كتاب‌هايي كه در مورد آموزش داستان‌نويسي هستند. يكي از اين كتاب‌ها كارگاه داستان نويسي است كه از سوي نشر نگاه چاپ شده و حسابي مي‌تواند به كارتان بيايد. چون در اين كتاب 4 جلدي هم مجموعه‌اي از داستان‌هاي خوب نويسندگان دنيا وجود دارد، هم نقد اين داستان‌ها، هم مطالبي در مورد داستان‌نويسي مثل شخصيت‌پردازي، زاويه ديد و...

رضا اميدوار


کد خبر: 9618

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcf.yd1iw6dvcgiaw.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com