گفتگو با محمدرضا رحمانی
«گاهی»؛ فرار از مسئولیت/ بازیگرانی که جای فیلمبردار را گرفتند
22 بهمن 1394 ساعت 12:23
کارگردان فیلم «گاهی» در گفتگویی از نحوه فیلمبرداری این فیلم که فیلمبردار از آن حذف شده است، دغدغه این اثر که مسئولیت پذیری است و زمان کوتاه تمرین و فیلمبرداری آن سخن گفت.
به گزارش هنرنیوز؛ فیلم «گاهی» ساخته محمدرضا رحمانی که به یک فیلم سلفی هم شهرت دارد اولین فیلمی است که در ایران فیلمبردار به معنای کلاسیک آن از ساختار اثر حذف شده است. در این فیلم بازیگران خود فیلمبرداری می کنند و دوربین حرفه ای کنار گذاشته شده است.
«گاهی» امروز ۲۱ بهمن در آخرین روز از سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر در برج میلاد نمایش داده می شود و همزمان با این حضور گفتگویی با محمدرضا رحمانی کارگردان این فیلم انجام داده ایم. رحمانی پیش از این فیلم های «عروسک»، «دلخون» و «ستایش» را ساخته است و در «گاهی» به دنبال این بوده است که بتواند تجربه جدیدی را به سینما اضافه کند و در همین راستا فیلمبردار را از فیلم حذف کرده است.
در فیلم سینمایی «گاهی» که اولین فیلم سلفی سینمای ایران محسوب میشود فریبرز عرب نیا، مهدی پاکدل، اندیشه فولادوند، آزاده صمدی، عاطفه نوری و ایمان افشاریان به ایفای نقش پرداخته اند.
فیلمبرداری این اثر طی مدت ۲ روز در شمال کشور انجام شده و فریبرز عرب نیا، مهدی پاکدل و اندیشه فولادوند فیلمبرداری این فیلم سینمایی سلفی را بر عهده داشته اند.
رحمانی در گفتگویی با خبرنگار مهر از دغدغه خود برای به کار بردن تکنیک های جدید در سینما و رفتن سراغ جریان سینمای مستقل سخن گفت. وی همچنین درباره تمرین بازیگران در این فیلم بیان کرد که این کار حدود یک ماه پیش تولید داشته است و تنها در ۲ روز تمرین و بعد در ۲ روز هم فیلمبرداری شده است.
مشروح این گفتگو در ذیل آمده است:
*مهمترین ویژگی این فیلم این است که فیلمبردار را از آن حذف کرده اید و بازیگران خود دست به فیلمبرداری می زنند. چه دغدغه ای داشتید که سراغ این ایده رفتید؟
- «گاهی» در بخش «هنر و تجربه» جشنواره فیلم فجر نمایش داده می شود و یک فیلم هنری تجربی است یعنی معنایش را از درون خودش گرفته پس باید از متن تا اجرای کار به شکلی خلاقانه پیش میرفت. سال ها بود که ذهن من درگیر بکارگیری یک تکنیک جدید در سینما بود. سال هاست که سینمای مستقل در دنیا شروع به کار کرده و کار خود را هم از ایده های تجربی آغاز کرده است. از جمله این ایده های تجربی این بود که سینما را ارزان تر کنند و سعی کردند سه پایه را از سینما حذف کنند و بر این اساس اکثر فیلم ها با تکنیک دوربین روی دست ساخته شد. پیرو این سینمای مستقل یا نگاه خلاقانه، آنها آثاری را ساختند که فیلمسازان مختلف دنیا را تحت تاثیر قرار داد و این جریان در ذهن من هم مرور شد که آیا می توان تکنیک یا اتفاق جدیدی را به سینمای دنیا اضافه کرد. برای یک کارگردان هم مهمترین شخص بین عوامل فیلمبردار است و من ابتدا فکر کردم از فیلمبرداری استفاده کنم که بتواند نقش را هم بازی کند اما از آنجایی که بازی ها ضعیف بود سراغ بازیگر رفتم تا فیلم حس بهتری داشته باشد. طرح این اثر را هم در سال های ۹۰ یا ۹۱ از طریق نمایشنامه یکی از دوستانم آرش عباسی با نام «بعضی وقت ها خوبه که ادم چشماشو ببنده» گرفتم و فکر کردم این متن برای فیلم اجرای خوبی دارد و برای جرقه هایی که در ذهن من است می تواند به کار گرفته شود.
آن زمان با چند تهیه کننده صحبت کردم که بعضی استقبال کردند و بعضی هم گفتند ریسک بزرگی است چند مورد پیش آمد که خواستیم وارد اجرا و تمرین شویم اما در نهایت به دلایل متعدد کار تعطیل شد و ما به دست انداز خوردیم.
*از نمایشنامه تا تبدیل شدن به فیلمنامه چقدر تغییرات داشتید و فریبرز عرب نیا چه نقشی در بازنویسی فیلمنامه داشت؟
- محوریت نمایشنامه بر دیالوگ استوار بود و من هم سعی کردم به متن وفادار بمانم. با این حال خود آرش عباسی نویسنده نمایشنامه آن را به فیلمنامه تبدیل کرد و من احساس کردم که در قسمت هایی ریتم باید سینماییتر شود. عرب نیا نیز قسمت هایی از دیالوگ های خود را بازنویسی کرد.
*چطور شد که این متن را انتخاب کردید و چقدر فکر می کنید مخاطب با این فیلم ارتباط برقرار می کند؟
- ما در ایران در اجرای نمایش نسبت به سینما موفقتر بودهایم. مخاطبان تئاتر هوشمندانه آثار را انتخاب می کنند و به تماشای آنها می نشینند و اگر دقت کنیم سالنهای تئاتر از سالنهای سینما مخاطبان بیشتری داشته است. این ویژگیها برای من جذاب بود و به همین دلایل دوست داشتم متنی را کار کنم که بیشتر پایه ای تئاتری داشته باشد.
*نوع فیلمبرداری و استفاده از کات های کمتر باعث یکنواختی فیلم شده است و داستان فیلم هم که یک روز این افراد را روایت می کند دچار زیاده گویی هایی در شخصیت ها می شود.
- اگر قرار بود ساختار در این فیلم تغییر کند و برای جذابیت از نوع دیگر فیلمبرداری استفاده شود به یک فیلم معمولی شبیه می شد و اتفاقا به سینمای عادی ما نزدیک تر بود. این فیلم این ارزش را دارد که یک کار تجربی است. حتی ممکن بود با در نظر گرفتن مسایلی که شما گفتید در اکران هم موفق تر می شدیم و «گاهی» فیلم مردمی تری باشد. با این حال من این فیلم را با این فرم ترجیح می دهم چون از نظر کیفی و کمی پیچیدگی بیشتری دارد، پلان ها طولانی است و نورهای داخلی و خارجی در آن متناسب با فیلمبرداری خاص ما استفاده شده اند که همه این کارها بسیار سخت بود و به طور مثال لازم بود ما در این فیلم یک باره نور داخل و خارج را بدون کات بهم پیوند بزنیم. مجموع این مسایل باعث میشود که این فیلم جسارت ویژه ای داشته باشد. البته در خصوص نورپردازی و حتی فیلمبرداری ما در این ۲ سال که قرار بود وارد کار شویم با چند فیلمبردار مشورت کردیم که چگونه بتوانیم کار را به صورت حرفه ای انجام دهیم.
ما ابتدا خواستیم کار را با دوربین سبک موبایل فیلمبرداری کنیم و فکر کردیم اگر کیفیت پایین باشد کار را با مشکلی مواجه نمی کند اما بعد به این نتیجه رسیدیم که از دوربین هم استفاده کنیم و حالا کیفیت کار به نظرم راضی کننده است.
*شما گفتید حدود ۲ سال برای این کار زمان گذاشتید اما چرا این فیلم با ضعف هایی در بازی و اجرا مواجه است و بازی ها یکدست نیست؟
- البته از زمانی که من تصمیم به تولید این فیلم گرفتم هر بار گره های زیادی در کار شکل می گرفت. ما مدت زیادی را هم درگیر انتخاب بازیگر شدیم چون من اعتقاد داشتم که این فیلم باید به صورت کارگاهی اجرا شود. بازیگران زیادی فیلمنامه را خواندند. در این مدت کار هم بازنویسی شد و از آنجایی که کار به صورت کارگاهی بود خواستم ابتدا لوکیشن را پیدا کنیم و بعد به تمرین و اجرا مشغول شویم چون کار مثل یک فیلم معمولی نبود که بتوانیم سکانس ها را بعدا هم دربیاوریم. ما نیاز داشتیم که کار را در لوکیشن مورد نظر و در فضای خاصی که فراهم شده است پیگیری کنیم. در این پروسه زمانی یک بار گروه بازیگران شکل گرفت اما چون وارد کار دیگری شد کار تا مدتی تعطیل شد و دوباره گره دیگری در کار ایجاد شد. گروه بازیگری چندین بار بهم خورد و به جز اندیشه فولادوند که از زمانی که به کار دعوت شد تا پایان با گروه باقی ماند باقی بازیگران بارها تغییر پیدا کردند. به طور مثال امیر آقایی یکی از بازیگران ما بود که به دلیل اینکه نتوانستیم فیلم را در زمان مناسب شروع کنیم و او با فیلم «بادیگارد» قرارداد داشت به آنجا پیوست. بازیگران زیادی هم کار را تست زدند و به دلیل مسایلی نتوانستیم از آنها بهره مند شویم.
*مساله اینجاست که تلاشی که شما می گویید در خروجی نهایی کار کمتر دیده می شود و گویی بازی ها در این فیلم کمتر کارگردانی شده اند و گاهی اصلا طبیعی نیست. مخصوصا کاری که یک تجربه نو است و لازم است حساسیت های بیشتری در مورد آن صورت بگیرد.
- ما با این فرم از فیلمبرداری ریسک کردیم و هر کاری که از ریسک برخوردار باشد آزمون و خطا دارد. بسیاری از ایده ها در دنیا جرقه زده می شود و بعد دیگران آن ایده را تکمیل می کنند. یکی از مشکلات ما در این کار بودجه بود و شما شاهد هستید که برای تولید چنین آثاری کمتر بودجه در اختیار شما قرار می دهند. امیر پورکیان تهیه کننده این فیلم اما ریسک تولید آن را پذیرفت. چنین کاری را باید نهادی مثل مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی تولید می کرد که دیگر این مرکز نمیتواند مجوز ساخت فیلم را صادر کند.
یک دلیل برای نوع بازی ها این است که این فیلم مستندگونه است تا بتواند طبیعی بودن فضای داستان و زندگی شخصیت های فیلم را برساند. مساله دیگر این است که ما برای این کار جدود یک ماه پیشتولید داشتیم و بعد از اینکه لوکیشن محل مورد نظر را پیدا کردیم و همه در آن مستقر شدند بازنویسی دوباره توسط فریبرز عرب نیا انجام شد و بعد از آن ما تنها توانستیم در ۲ روز با بازیگران تمرین کنیم و یک دلیلش هم این بود که در این مدت بازیگران زیادی را به خاطر طولانی شدن پروسه تولید از دست دادیم و خواستیم هر طور شده است کار را به انجام برسانیم.
*نوع فیلمبرداری هم در فیلم تغییراتی دارد و با اینکه یک فیلم سلفی است گاهی این حس بوجود می آید که دوربین با بازیگر همراه نشده است.
- یکی از دلایل انتخاب دوربین به جای استفاده از موبایل این بود که دوربین هر چه سبک تر باشد استفاده از آن سخت تر است و اتفاقا اگر چند کیلو باشد در دست بازیگر تعادل بیشتری خواهد داشت. ما کل فیلم را در ۳ مرحله فیلمبرداری کردیم. ابتدا خواستیم ثابت ترین پلان ها را داشته باشیم تا حالت مستندگونه و سلفی با هم حفظ شود. بعد از آن به سمت نمای کج رفتیم و در مرحله سوم نیز به لرزش در فیلم و نامتعادل بودن تصویر می رسیم.
*بخش پایانی این فیلم به یک باره روابطی را بین زوج ها و همچنین شخصیت های فیلم که با هم به نوعی دوست هستند، مطرح می کند. فکر نمی کنید در این فیلم سراغ کلیشه هایی که در این چند سال رایج شده است، رفته اید؟
- دغدغه این فیلم فرار از مسئولیت است. ۲ نفر وقتی یکدیگر را می خواهند و به هم وعده می دهند مسئولیت هایی هم در برابر یکدیگر پیدا می کنند و اتفاقا ارزش افراد با فرار آنها از مسئولیت تغییر می کند. ما در جامعه ای زندگی می کنیم که هر کاری انجام می دهیم و هر رفتاری که داریم تاثیری در طرف مقابل و اطرافیان می گذارد و ممکن است دیگران نسبت به آن دچار سوء برداشت شوند.
به هر حال موضوعات انسانی در همه جای دنیا دستمایه قرار می گیرند تا درام را شکل دهند. این فیلم هم از همین روابط استفاده می کند و می خواهد تاکید کند که باید به این مسئولیت ها فکر کنیم. این فیلم با یک شادی شروع می شود و در ان عمدا تصاویر ابتدایی شیک تر است و اما هر چه جلوتر می رویم قرار است این شادی به یک تلخی برسد و اگر مسئولیت ها و گفتارها در پیشینه شخصیت های فیلم درست بود شادیشان به یک تراژدی تبدیل نمی شد. این افراد مثل دومینو روی زندگی یکدیگر تاثیر می گذارند و شاید اگر یکی از شخصیت های داستان نسبت به اتفاق رخ داده در سالها قبل اظهار پشیمانی میکرد، میتوانست ماجرایی را که در این فیلم رخ میدهد تغییر دهد.
وجود چالش هایی در روابط میان آدم ها در همه دنیا وجود دارد و در این قصه من فکر کردم مخاطب بهتر می تواند با شخصیت ها ارتباط برقرار کند. ماجراهای این فیلم پشت سر هم بودند و به هم وصل می شدند و اینها جذابیتی داشت که من دوست داشتم آن را با شیوه کنونی فیلمبرداری کنم. خوب است که بعضی وقت ها آدم چشمش را روی بعضی چیزها ببندد و گاهی هم خوب است که چشمش را روی بعضی مسایل نبندد چون انسان ها در یک جامعه و با هم زندگی میکنند و با هم ارتباط دارند. انسان تکلیفی در این جامعه دارد و هر انسانی رفتار متقابلی با دیگران دارد و باید حواسش به این رفتارها و گفتارها باشد چراکه ممکن است روی سرنوشت دیگری و حتی خودش تاثیر بگذارد.
گفتگو از عطیه موذن
کد خبر: 88802
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcf0cdc.w6dcxagiiw.html
هنر نیوز
http://www.honarnews.com