به بهانه فروش 120میلیون دلاری تابلوی «جیغ» در حراجی ساتبی؛
ادوارد مونک: هنر اندیشه بشر است؛ نه تکرار طبیعت
19 ارديبهشت 1391 ساعت 12:23
فروش تابلوی جیغ اثر ادوارد مونش این روزها از پر سر وصداترین خبرهای حراج آثار هنری است. به همین روی در گذری کوتاه به بررسی گوشه هایی از زندگی این هنرمند می پردازیم.
ادوارد مونش هنرمندی است که جهان او را با نقاشی «جیغ» میشناسد. تابلوی «جیغ» که معروفترین اثر این نقاش اکسپرسیونیست نروژی است در مجموعهای به نام «کتیبه زندگی» قرار میگیرد. در این مجموعه، مونش موضوعهای مختلف زندگی را مانند عشق، ترس، مرگ و دیوانگی بررسی کرده است. کارهای مونش سمبلیک هستند و بیشتر از واقعیتهای بیرونی، کیفیتی از ذهن را بیان میکنند.
«جیغ» دوم ماه می در حراجی آثار هنری مدرن و امپرسیونیست «ساتبی» در معرض فروش قرار گرفت. «پیتر اولسن» که پدرش حامی و دوست مونش بوده است، این اثر هنری را به «ساتبی» ارائه کرد. به گفته اولسن درآمد حاصل از فروش این اثر صرف ساخت یک موزه، یک مرکز هنری و یک هتل در زادگاه مونش و پدرش در نروژ خواهد شد.
قيمت پيشنهادي جيغ ۴۰ ميليون دلار بود كه هفت يا هشت خريدار براي دستيابي به آن با هم به رقابت پرداختند. اما در نهايت از ميان دو رقيب باقي مانده كه تلفني قيمتهاي خود را بالا ميبردند، يكي از آنها موفق شد جيغ را با قيمت ۱۱۹ ميليون و ۹۰۰ هزار دلار به دست آورد.
جیغ که در سال ۱۸۹۶ نقاشی شد؛ به صورت وسیعی نمایان گر عصبیت انسان جهان مدرن است. طیف وسیعی از رنگ های خاکستری و فرم های ساده و یک نقطه نظر بسیار وسیع در مطالعه روح، که نشان دهنده مطالعه بر روی خودش بود. تجلی هنرمند در تمامیت ذات یک هنرمند در درون این اثر پیداست. مونک در مورد چگونگی کشیدن این نقاشی می گوید: «یک روز عصر قدم زنان در راهی میرفتم ، در یک سوی مسیرم شهر قرار داشت و در زیر پایم رودخانه. خسته بودم و بیمار ایستادم و به آن سوی رود نگاه کردم، خورشید غروب میکرد. ابر ها به رنگ سرخ همچون خون در آمده بودند. احساس کردم جیغی از دل این طبیعت گذشت، به نظرم آمد از این جیغ آبستن شدم. این تصویر را کشیدم، ابر ها را به رنگ خون واقعی کشیدم، رنگ ها جیغ میکشیدند. این بود که جیغ پدید آمد».
یک نمونه از تابلوی جیغ از گالری ملی در سال ۱۹۴۴ دزدیده شد و در سال ۲۰۰۴ نمونه دیگری از جیغ در کنار تابلوی مدونا در روز روشن از موزه مونک ربوده شد.
تمام نقاشی های دزدیده شده در سال ۲۰۰۴ پیدا شدند ولی آسیب جدی دیده بودند. آن ها به موزه برگردانده شده و ترمیم شدند سه تا از کارهای مونک از هتل رفسنس گاد در سال ۲۰۰۵ دزدیده شدند آن ها بعد ها پیدا شدند گرچه یکی از آن ها هنگام دزدی نابود شده بود. در سال ۲۰۰۶ اثر دو مرد تنها رکورد جدیدی در فروش حراجی اسلو بر جای گذاشت به مبلغ ۲۷/۱ میلیون دلار فروخته شد و این بالاترین رکورد برای قیمت پرداخته شده در حراجی نروژ بود. در سوم نوامبر ۲۰۰۸ نقاشی خون آشام رکورد جدید دیگری در نیویورک برای فروش ثبت کرد ۱۶۲/۳۸ میلیون دلار آمریکایی.
در حال حاضر سه نسخه از «جیغ» موجود است. دو نسخه از این تابلوی معروف از موزههای محل نگهداری به سرقت رفتند اما پس از مدتی به موزه بازگردانده شدند. مونش نقاشی پاستلی که «ساتبی» به حراج میگذارد را در سال ۱۸۹۵ خلق کرد.
ادوارد مونک متولد سپتامبر ۱۸۶۳ در یک خانه روستایی ساده در شهر لوتن (نروژ) بود. زوایایی از ترس غم ومرگ که از ابتدای تولد در وی بودند. مونک بعدها نوشت من دو خصلت بزرگ و بد انسانی را به ارث بردم، خامی و ناپختگی و کمبود انرژی و دیوانگی. اولین نقاشی های مونک شامل این درونیاتش بود.
ادوارد مونش در نقاشی های اولیه اش تمایلی آشکار به واقع گرایی اجتماعی داشت. پس از دیداری از پاریس، تحت تاثیر امپرسیونیست ها قرار گرفت. در سفر مجدد به پاریس با آثار «نبی ها» و هنرمندان پست امپریونیسم روبه رو شد. شور «وان گوگ» برای بیان، قدرت «گوگن» در بازنمایی دوبعدی، ذهن منطقی «ژرژ سورا» و خلاصه گویی «تولوزلوترک» او را برانگیخت تا امکانات بیانی خط و رنگ را بیازماید.ولی عاطفه گرایی عصبی و بی پروای او راهی به سوی اکسپرسیونیسم آینده می گشود (مثلا تابلوی دختر بیمار). خشونت و عصبیت کار او در باسمه هایش نیز رخ نمودند. این تصویرها، با خط های پیچان و رنگ های تیره، نفسانیت و اضطراب سمبولیسم آن زمان را منعکس می کردند. ادوارد مونش برخی از موضوع های این نقاشی ها (مثلا تابلوهای بوسه و جیغ) را با روش های مختلف چاپ بازسازی کرد و در آنها شیوه خلاصه گویی را به حد کمال رسانید. به خصوص باسمه های چوبی او بر هنرمندان جوان بسیار اثر گذاشتند.
دیری نگذشت که ادوارد مونش با قدرت بیشتر به عاطفه گرایی و نمادگرایی پیشین بازگشت. در واقع، هنر او هیچ گاه خصلت القایی و بیانگر (اکسپرسیونیستی) را از دست نداد. شور او برای بیان عواطف به مدد نمادهای بصری راحتی در واپسین تکچهره هایش نیز می توان بازشناخت.
ادوارد مونش در نهضت اکسپرسیونیسم آلمانی مقامی دارد که با پل سزان در نقاشی فرانسوی قابل قیاس است. می توان گفت که وی هنر آلمان را از پیروی کورکورانه و برده وار از مکتب پست امپرسیونیسم نجات داد و به نوعی بیان روی آورد که با نبوغ شمالی در هماهنگی بیشتری بود. او در فاصله سفرهایش به پاریس، بیشتر در آلمان زندگی کرد و توانست از محیط مساعد روحیات خود بیشتر بهره مند شود. این محیط مساعد به زودی در گروهی متبلور شد که به نام «دی بروکه» یا (پل )معروف گردید و اعضای آن اردوارد مونش را به ریاست و قیادت خود پذیرفتند. مونش در سال های نخستین تلاش هنری خود باید به کم مایگی خارق العاده امپرسیونیسم فرانسوی پی برده باشد تاکید بر وحدت عاطفی در هنر و اصراربر عامل احساسات انسانی، از جنبه های مهمی است که در اثر نفوذ ادوارد مونش به اکسپرسیونیسم آلمان منتقل شد اما نمی توان تاثیر تکنیکی مونش را نادیده گرفت.
وی می گوید: من در هنرم تلاش می کنم تا زندگی و معنایش را شرح دهم. در طول سال های فعالیت ؛ سبک هایی شامل طبیعت گرایی و نقطه گذاری(امپرسیونیست) را تجربه کرد. افکار مونک بر خلاف تفکر بسیاری تحت تاثیر هانس جقر بود. حساسیت او نسبت به انقلاب جنسی و استقلال زن سبب شد تا بعدها این نگرانی را نه تنها در رفتارش بلکه در آثارش نیز نشان داد.
جوهره هنر مونک در این جمله اش نهفته است: «از آن زمان که یادم می آید، احساس عظیمی از اضطراب و تشویش مرا رنج می دهد که سعی کرده ام آن را با هنرم بیان کنم».
هنر مونک به غایت گویای شخصیت وی بود. مونک تحت تاثیر اکسپرسیونیست آلمان بود. کابین او به نام «خانه شاد»، توسط شهرداری «آسکارداستراند» در سال ۱۹۴۴ به «موزه کوچک مونک» تبدیل شد. در حال حاضر «موزه مونک» مرکز رسمی نگهداری آثار اوست.
نقاشیهای غمزده و آزاردهندهی ادوارد مونش نقاش نروژی تبدیل به سمبولهای جهانی روانپریشی و رنج شدهاند. و مونش با نقاشیهایی از چهرهی خودش اینکار را انجام داده است. در تابلوی «میز جراحی» بدن برهنه او بیروح و در حالی كه سه پزشك و یك پرستار كه كاسهای لبریز از خون را نگه داشته بر بالینش حضور دارند كشیده شده. لكهی بزرگی از خون لخته شده روی ملافه ترسیم شده. «سلفپرتره در جهنم» اثری دراماتیك است كه بدن برهنهی هنرمند را نشان میدهد كه با شعلههای آتش دوزخ روشن شده است. چهرهاش سرخ و سوخته است و سایهی بدشگونی از پشت او برخاسته است. با این حال مونش در این تصویر وضعیتی متكی به خود دارد. این اثر بیانیهای است دربارهی رنجهایش و نقش او به عنوان یک هنرمند. آثار مونش آكنده از حس گذر زمان است. انگار كه دقیقهها و ساعتها ویروسهایی هستند كه زندگی هنرمند را میبلعند و یكی از دردناكترین بیانیههایش در این باره، تابلویی مربوط به سالهای آخر عمر او با عنوان «میان ساعت و بستر» است.
«اهریمن درون»،تابلوی نقاشی «مرگ مارا»، «سلفپرتره با اسكلت بازو» ، «سلفپرتره با تولا لارسن» از دیگر آثار اوست.
کد خبر: 40462
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcf0jdj.w6dxvagiiw.html