گذری بر سروده های غمناک غزه؛
زخم هایت را می شمارم
30 تير 1393 ساعت 12:01
این روزها، روزهای تلخی است که خواب روشن مرگ به مردم غزه نزدیک است و صبح بیداری با خون معنا می شود.
شاعران بسیاری در طول پنجاه سال اخیر به مسئله فلسطین پرداخته و برای رنج ها و دردهای مردم ستمدیده این کشور اشغالی با کلمات نواها سروده اند، این روزها اما غزه دوباره به خاک و خون کشیده شده است و شهادت تنها انتظاری است که رنج های این همه سال مردم فلسطین را پایان می دهد.
فاطمه راکعی در شعری برای غزه سروده است؛
«خواهرانه/ زخمهايت را ميشمارم/ از شكيباييات بيشتر نيست./ زينب آواره فلسطين/ نام ديگرت چيست؟/ مادرانه زخمهايت را ميشويم،/ اشكهايم تمام ميشود/ زخمهايت تمامي ندارد./ بالا ميروم/ از پُشتهاي كه با سنگ هشتهاي/ چقدر صبح نزديك است. »
تاریخ ادبیات هر ملت، نمود مستقیم رنج های آن مردم در فراز و فرود وقایعی است که بر سر مردم آمده است.این مسئله بیش از هرچیز در شعر خود را نشان میدهد، خصوصا که شعر، بیان واگویهها و ناگفتنیهای آدمی است که در قلبش سنگینی می کند و برای او پناهگاهی در قلب کلمات می سازد.
عباسعلی اسدی سروده پُر زخمی را برای غزه سروده است که در آن به روزها و شبهای غزه اشاره میکند.غزه ای که مردم شب ها در آن به جای ستاره و شهاب شنگ، عبور موشک ها و نور انفجارها را می بینند.
پیروز در برابر اشرار، غزه بود
این جنگ را به فتح سزاوار، غزه بود
در گیر و دار زخمی شبهای قیرگون
تنها میان آتش و کشتار، غزه بود
ثابت نمود غزه بزرگی خویش را
مظلوم در برابر کفار، غزه بود
عفریت مرگ پنجه خونین خود گشود
در گیرو دار مرگ گرفتار، غزه بود
غیرت شکست شیشه سالوس را و دید
شهری که داشت تکیه به دادار، غزه بود
دژخیم حمله کرد به نامردی تمام
اما چو کوه دید که ستوار، غزه بود
یک نسل بیحمیت از پشت میلهها
دزدانه دید شهر غم آوار، غزه بود
این بندیان مرده زندان تخت و بخت
غافل نشسته، همدم رگبار، غزه بود
اعراب را بگو که در این امتحان سخت
دار خدا و مظهر آثار، غزه بود
هر نامبارکی که مسلمان نبود و نیست
اسلام را به جنگ جلودار، غزه بود
تا کی رفیق دزد و شریکان قافله
نفرین به حالتان، که چنان زار،غزه بود
این گور را برای شما نیز کندهاند
آیند سویتان، که نمودار، غزه بود
فردای انتقام بزودی فرا رسد
اخطار حق و یا اولوالابصار، غزه بود
شاعران دردمند دیگری که ماجرای غزه و فلسطین اشک بر چشمانشان دوانیده و بوته باران در وجودشان رویانیده نیز بر این مصیبت سروده هایی زیبا دارند که «ارث پدر» را مرضیه اسکندری چنین سروده است؛
از فلاخن تو سنگ، شعله ميكشد بزن
سنگ شد سلاحتان، پيش تانك اهرمن
آب ديده ميشويم، زير تيغ خصم
تير را بگو: ببار، تيغ را بگو: بزن
سنگها شهاب شد، رفت سوي آسمان
اينك اين ستارههاست، سنگهاي مرد و زن
آه ميكشم و سنگ پوش شعله ميشود
آه مان گهي لباس آه مان گهي كفن
ما لباسمان كفن، سنگها سلاحمان
بيوطن مگو كه هست، قدس و غزهمان وطن
صهيونيست چكمهپوش با عروسكم چه كرد؟
كشته شد عروسكم زير پاي آن لجن
غم مخور كه اسب ما، بيسوار و زين شود
چون فلاخن پدر، ارث ميرسد به من
و علیرضا قزوه در سروده ای سوزناک با رنج های غزه چنین سخن گفته است؛
نه، اين نمايش خونين
اينسان نبود
و آنکه بايد از آتش ميگذشت
ابراهيم بود
بنا نبود که هاجر
بنا نبود که اسماعيل
با زخم بمبهاي فسفري غرب
دوباره بگذرند از آتش
و ما
چه تلخ رها کرديم
اينهمه اسماعيل را
به امان خدا
و اينهمه هاجر را
بي آب و نان
و آنکه نقش ابراهيم را بازي ميکند
نمرود است!
هاجر
دو روز وقت دارد
که رأي خود را پس بگيرد و
نفرين کند اسماعيل را
چشمهاي نجوشيد از قطعنامهها
تنها کانادا
حمايت کرد از پپسيکولا
تنها مبارک لگد شد
تنها هر روز
مرده باد شنيديم
تنها خبرگزاريِاشک
پنجهزار خبر داد...
و چاه ويل خبرها پر شد
در اين نمايش خونين
قصاب
انگشت کوچک خود را بريد
به اشتباه
و سازمان ملل
به اتفاق آراء
چسب زخم فرستاد
براي هر پنج انگشت قصاب!
و بيست روز گذشت
هنوز سيزده روز مانده
تا عقبنشيني قصاب.
کد خبر: 73529
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcf1tde.w6dm0agiiw.html